۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

سنگى در تاريكى

در كامنت آميرزا مى خوانيم كه:
“اعلمی اگر ترک نبود و نماینده تبریز نبود و ناز و غمزه ای نثار هویت طلبان نکرده بود، حتی اگر بخاطر حرفهایش به زندان هم می افتاد و شکنجه هم می شد، اینقدر کشته مرده در این سایت پیدا نمی کرد. ما قبلا در این سایت راجع به اکبر گنجی هم بحث کردیم، آنموقع با آنکه گنجی در زندان رو به مرگ بود، کسی تحویلش نمی گرفت.”

به نظر من اين يك نگاه “آكادميك” و كتابى و غيرزمينى به روند قضاياست و مدل سازيش كه در خدمت ساده كردن رويداد ها به قصد بهتر قابل فهم كردن آنهاست، در جهت فريب افكار بكار گرفته مى شود،آگاهانه و يا نا آگاهانه.

نمى دانم ويديويى را كه يورغون از آن جلسه شعر خوانى گذاشته بود ديديد يا نه. اكبر اعلمى هم در آنجا بود. آنچه نبايد از ياد برد، آن است كه اعلمى هم چنانكه آنجا هم ديده مى شوداز بين همين مردم ترك است، زبان آنها را حرف مى زند، از طريق آنهاانتخاب شده است، از ميراث فرهنگى آنها،ازمنافع آنها و نه تنها از منافع آنها كه به اعتراف همگان از منافع همه چه ترك و چه فارس دفاع مى كند، در بين مردم محبوب است، شجاعت دارد، رهبر را كه البته “رهنابر” است در پارلمان براى اولين بار در تاريخ آن زير سوال مى برد، تابو هايى را مى شكند هم چون “استيضاح كابينه حسين” ووو. آن گاه دوستان به ما مى گويند اول بايد ثابت شود كه پيراهن او تميز است بدون آنكه تا لحظه حاضر كوچكترين شايعه ويا حدس و گمانى در مورد شركت اعلمى در خيانتى و يا جنايتى وجود داشته باشد. دوستان سنگى مى اندازند، گرفت كه گرفت، نگرفت هم كه چيزى از دست نداده اند.

آيا در مورد اكبر گنجى هم چنين عمل و قضاوت شده است. اگر شده است به نظر من نادرست بوده است. اما درك من آن است كه در مجموع از او حمايتهاى بسيارشده كه من آنها را درست مى دانم. من آن موقع كه بحث در موردگنجى جريان داشت در اين سايت نبوده ام. من هم سه واژه “گنجی”، “یولداش” و “ترکیه” را به خورد گوگل دادم،اولين هيت را كليك كردم و از آقاى نگاهى چنين مى خوانم:

“گنجی گنج است و کسانی که او را به به جرم هویدا کردن اندکی اسرار و کشت و کشتار ها و قتل های زنجیره ای، به زندانش انداخته و شنکجه اش کرده اند و زیباترین سال های عمرش را تباه کرده اند ….شرمسارانند، جنایتکارانند…”

در همان صفحه از آقاى على تبريزلى چنين مى خوانيم:
“گنجی هیچوقت از همجنس گرایان دفاع نخواهد کرد.
گنجی هیچوقت از حق ازادی پوشش دفاع نخواهد کرد.
گنجی هیچوقت از حق ازادی خوردن و نوشیدن دفاع نخواهد کرد.
گنجی هیچوقت برابری دینها را باور نخواهد کرد.
گنجی هیچوقت اعتراف نخواهد کرد که ریشه تروریسم، همان قران و محمد است. اگر هم شکی در ان هست، دلایل و ایات قران مدرک ان است…”

و از آقاى صفرى چنين مى خوانيم:
“انجا که حقیقت است ایستاده ام انطور که شیرین عبادی و زرافشان با رژیم مبارزه میکنند را دوست دارم نه مبارزه گنجی را چرا شما از این دو مبارز بیزارید!؟ اگر گنجی هم استقلال فکر داشت او را و مبارزه اش را روی سرم میگزارم من از ادم وابسته ببیگانه منزجرم …”

دو مثال آخر نشان ميدهد كه برخورد بااكبر گنجى و انتقاد به او حداقل هر چه باشد، پاپوش دوزى نيست. من معتقدم اگر كسى در جنايتى دست داشته چه گنجى باشد، چه اعلمى باشد، كاظم باشد، قاسم باشد مى بايد پاسخگو باشد. اما تا وقتى گنجى و اعلمى و امثال آنها به ميدان آمده اند و دارند هر كدام به نوعى تيشه به ريشه ديكاتورى مى زنند ، حداقل سنگ اندازى نكنيم و حالا كه خودمان در انتظار نشسته ايم بگذاريم تا ديگران كار بكنند. قرار هم نيست به كسى چك سفيد بدهيم. هر موقع كار خلافى كردند، پرچم قرمز را بالا مى بريم.
من از آميرزا انتظار ندارم كه سوار اتوبوش من بشود اما حداقل اينگونه سنگ اندازى هم نكند:
“آیا آقای اعلمی در دوران کشتارهای دهه شصت در مصدر کار بوده است؟ من نمی دانم.
آیا اگر بوده باشد حق برگشت دارد؟ بله صد در صد دارد.”
“اعلمی اگر ترک نبود، حتی یک سرسوزن مورد توجه قرار نمی گرفت،…”

با احتمال اول، ايشان سنگى در تاريكى مى اندازند كه با وجود تاكيد من هيچگونه نشانى و يا شايعه اى برايش رو نكرده اند. فاكت وسند نخواستيم! درجمله بعدى هم يك در بر پاشنه “اگر” مى چرخد. بازهم سنگى در تاريكى.

هیچ نظری موجود نیست: