۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

آيا صفورا اول خواهد شد؟



يك روز قبل از اجراى پنجاه و پنجمين مسابقه يوروويژن 2010 (Eurovision Song Contest) در پايتخت نروژ به نظر مى رسد بنگاه هاى شرط بندى سراسر دنيا بر روى برنده امسال به توافق رسيده باشند و آن صفورا عليزاده آذربايجانى است. نتيجه نهايى البته شنبه شب معلوم خواهد شد. اما صفوراى هيجده ساله از هم اكنون به عنوان برنده بر سر زبان ها افتاده و موفقيت بزرگى براى خود و آذربايجان رقم زده است. بنا به نظر رسانه ها رقيب سر سخت او لناى آلمانى است. در فينال مسابقه صفورا به عنوان اولين خواننده روى صحنه خواهد رفت. او آهنگ drip drop را اجرا مى كند كه ساخته دو آهنگساز سوئدى است. صفورا شب جمعه مرحله نيمه نهايى را با موفقيت پشت سر گذاشت. لباس آبى رنگ او و پايين آمدنش از پله ها هنگام هنرنمايى جلب توجه مى كرد. صفورا در باكو و در يك خانواده هنرمند به دنيا آمده است. بنا به گفته هاى دست اندركاران هنرى، صفورا از صداى خوب با اكتاوهاى متعدد برخوردار است. سايت رسمى وى (1) ديروز اعلام كرد كه رقم بازديد كنندگان آن در عرض چند روز از مرز يك ميليون بازديد گذشته است. بدين ترتيب صفورا مى رود كه برگ جديدى در زندگى خود و تاريخ هنرى آذربايجان رقم بزند. در صورت پيروزى وى، سال آينده اين مسابقات در باكو برگزار خواهد شد. اميد كه اين آرزو شنبه شب هشتم خرداد ۱٣٨۹تحقق پيدا كند.

1) safura.eurovisiontalents.com

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

سالگرد چهارم اول خرداد: "خاكريز" بعدى كدام است؟

چهار سال پس از اول خرداد سال هشتادوپنج شمسى، همه كسانى كه آن روزها تظاهرات ملى، گسترده و كم نظير توركها را فارغ از واقعيت هاى روزمره آذربايجان، تنها به تعصب تورك هايى نسبت مى دادند كه در پى يك كاريكاتور هر چند سخيف، به جوش آمده و به خيابان ها ريخته اند، بايد تاكنون قانع شده باشند كه آن خروش همگانى از سر بيكارى و غيرت جريحه دار شده نبود. امروز، تنها يك نگاه سطحى به طرز برخورد، تلقى و تحليل هاى كاربران اينترنتى، سياستمداران و دست اندركاران جامعه فارس نشان مى دهد كه خرداد هشتادوپنج چه پيامدهاى بزرگى داشته است. آذربايجان در آن روزها نقطه پايانى بر يك عصر سياه آكنده از نژادپرستى گذاشت و فصل تازه اى در كتاب تاريخ خود گشود. خرداد هشتادوپنج پرده از شكاف عميقى برداشت كه ساليان سال هويت، سرنوشت و زندگى توركها را از ديگران متمايز مى ساخت اما پنهان نگاه داشته مى شد. خرداد هشتادوپنج آغاز عصر روشنگرى، خودآگاهى و حركت به سوى گرفتن سرنوشت خويش به دست خويش در آذربايجان جنوبى است. خرداد هشتادوپنج مبدا تقويم آزادى توركهاى ساكن در ايران است. اين روز شايستگى آن را دارد كه به نام روز ملى توركها نامگذارى شود.

در آن تظاهرات خيابانى و بى مانند كه اكثر شهرهاى بزرگ و كوچك را در گرفت، صد ها هزار نفر بر عليه آن طرح توهين آميز در روزنامه ايران به پا خاستند و بر عليه سلطه ناعادلانه شونيسم فارس شعار دادند. رژيم جمهورى اسلامى به ابعاد گسترده اعتراضات پى برد و سريعا انتشار روزنامه را متوقف ساخت. طراح و سر دبير روزنامه موقتا بازداشت شدند. اما بر خلاف تمام موازين انسانى تعدادى از تظاهركنندگان با ناجوانمردى تمام به ضرب گلوله هاى سپاه و بسيج در خون غلتيدند. اپوزيسيون جمهورى اسلامى نه تنها به حمايت از تظاهرات آشكارا ضد دولتى برنخاست، بلكه با سانسور كردن اخبار و خفه كردن صداى آذربايجان دست به حمايت تلويحى از رژيم زد.

خرداد هشتادوپنج پايان يك دوره سياه و ورود به دوره اى است كه آذربايجان جنوبى عناصر تازه و مدرن را وارد آجنداى سياسى خود كرده است. دستاوردهاى خرداد چهار سال پيش بى بديل و بى نظيرند و براى مدت زمانى طولانى در آينده، چراغ راهنما و عمل آزاديخواهان و مبارزان اجتماعى و سياسى خواهد بود. با تجربه اندوزى از تاريخ معاصر، آذربايجان حساب و راه خود را از مركز جدا كرده است. تجربه ها نشان مى دهد كه بهبود اوضاع در تهران لاجرم به بهبود اوضاع در تبريز منجر نمى شود. و به همين دليل تنها راه اميد براى رسيدن به مطالبات، مبارزه اى با ماهيت مستقل است. اما راه توركها و در راس آنها توركهاى آذربايجان هنوز طولانى است. حركت ملى آذربايجان هنوز در ابتداى راه است. سازمان هاى مدنى و صنفى شكل نگرفته اند. تشكل ها فاقد تجربه اند. توجه بين المللى به آذربايجان هنوز پايين است. اين سخن نه به معنى تضعيف آن بلكه با هدف نشان دادن ضعف ها و تلاش براى بهبود آنهاست.

اما نقشه راه آذربايجان جنوبى چيست و مسير سياسى براى رسيدن به اهداف كدام است. آيا اهداف به روشنى ترسيم شده اند. ترديدى نيست كه در آذربايجان نيز تحليل ها و برداشت ها از اوضاع متفاوت است و در يك جنبش دمكراتيك و پلورال غير از اين نيز نمى تواند باشد. اما كسانى كه مثلا براى ايران فدرال مبارزه مى كنند و آذربايجان آينده را جزوى از يك تشكل فدراتيو مى دانند، يا آنهايى كه طرفدار استقلال سياسى آذربايجان هستند و يا دارندگان نظريات ديگر، چه راهى براى رسيدن به اهداف خويش در نظر گرفته اند. حق تعيين سرنوشت گرچه چارچوب هاى سياست كلان را تعريف مى كند امادر عين حال بخشى از فعالان، آن حق را در چارچوب يك سيستم فدرال قابل تحقق مى دانند و بخش ديگر تحقق آن را در سايه استقلال سياسى متصور هستند و شايد تعدادى نيز معتقد به راه هاى ديگرى باشند. اما يك فقدان مشترك در همه به چشم مى خورد و آن كمبود مسيرى است كه قرار است توركها را به هدف هاى كمابيش تعيين شده رهنمون شود. آنچه در پلاتفرم ها، بيانيه ها و تحليل و تفسير ها به چشم مى خورد، بيشتر سلبى است تا ايجابى. مهمتر اما عدم وضوح نقشه راه است. هدف سياست، روشن سازى مسايل و سوالات حول قدرت سياسى و طرح برنامه هاى كوتاه، ميان و درازمدت براى تحقق آنهاست. تشكل ها و سازمان هاى سياسى بايد بگويند چگونه مى خواهند به اهدافى كه ترسيم كرده اند برسند. "خاكريز" بعدى كدام است؟

در اينكه يك علقه قوى متشكل از اشتراكات ملى، فرهنگى، تبارى و زبانى در كنار رنج مشترك از استعمار و ستم داخلى، مهر خود را بر مبارزات توركها زده و عناصرى غيرقابل تعويض و يگانه به حركت ملى آذربايجان بخشيده، امرى كاملا محسوس است كه در جاى خود فقدان هاى ناشى از عدم وجود مبارزات صنفى و گروهى را مى پوشاند و به آن درونمايه اى اتنيكى مى دهد. بى جهت نيست كه مبارزه براى رسميت دادن به زبان توركى و برابر حقوق كردن آن با زبان فارسى در راس خواسته هاى توركها قرار دارد. اين يك خواسته فراگروهى است كه تمام نيروها را حول خود متحد كرده است. اما هنوز تصورات براى عملى ساختن آن كاملا روشن نيست. و اين كار تنها وظيفه سياسيون است. احزاب سياسى تنها هنگامى مى توانند ادعاى حزبيت كنند و براى جلب اعتماد مردم به صحنه بيايند كه توانسته باشند، راه حل ارايه بدهند. توركها امروز كمابيش به ريشه مشكلات خود واقفند و اهداف را نيز كمابيش بنا به تلقيات خود مى شناسند. اما بايد كسانى كه خود را احزاب سياسى توركها و آذربايجان مى دانند و مى نامند مسير رسيدن به اين اهداف را روشن سازند تا بتوانند نيرو ها را حول خود جمع كنند.

تلاش براى دستيابى به قانون اساسى آذربايجان مى تواند يكى از اهداف بزرگ توركها براى رسيدن به حق تعيين سرنوشت آنها باشد. قانون اساسى آذربايجان فى نفسه نه به معناى استقلال سياسى، نه به معناى ماندن در چارچوب ايران، و نه به معناى پذيرش فدراليسم است. قانون اساسى آذربايجان اهرم اعمال اراده يك ملت است. بدون داشتن قانون اساسى، جامعه فاقد زير بناى قانونى و ملت فاقد وسيله اى مستحكم براى ابراز اراده است. بدون قانون اساسى، نمى توان قوانين مدنى و جزايى تدوين كرد. قانون اساسى، نقطه شروع براى تشكيل پارلمان نمايندگان و گرفتن حق سرنوشت بدست خويش است. تنها يك پارلمان انتخابى مى تواند در نهايت شكل حكومتى براى آذربايجان را تعيين كند، حدود مرزى آن را مشخص كند، سياست هاى اقتصادى تدوين كند، حال مى خواهد در چارچوبى فدرال باشد يا مستقل. شايد سوال شود كه سخن از قانون اساسى آذربايجان تا چه حد مى تواند امروز مثمر ثمر واقع شود. در مقابل بايد پرسيد پس هدف بعدى چيست و چگونه مى توانيم به آن برسيم. اگر نمى خواهيم در حد مباحث قهوه خانه اى محدود بمانيم، چگونه بايد سطح مباحث را گسترش داد و چه تصورى بايد از چهار سال آينده داشت.

در كنار مبارزات روزمره براى برحق نشان دادن مبارزات مردمى آذربايجان و كوشش ها براى آگاه سازى مردم و تبيين و تحليل رويدادها و مصون نگاه داشتن دستاوردهاى حركت ملى و كاناليزه كردن گرايش ها و تمايلات گوناگون، مهم است بدانيم كه اهداف بعدى بايد روشن و براى همه تفهيم شده باشند. بدون داشتن هدف و مسير هاى مشخص براى رسيدن به آنها خطر در غلتيدن به روز مرگى و ريزش نيروهاى جوان بالاست. طبيعى است كه تعيين چنين اهدافى در بحبوحه طوفانى اوضاع در ايران كار ساده اى نيست. اما اين كار شدنى است. يك نيروى سياسى اگر از پشتوانه نظرى و تحليلى قوى برخوردار باشد و نيز ساختارهاى دمكراتيك در آن جارى باشند مى تواند با انعطاف لازم در مقابل رخداد ها عكس العمل نشان دهد و راستاى حركت خود را متناسب با تحولات تغيير دهد.

نيروهاى سياسى آذربايجان بايد در وهله اول ديدگاههاى خود در مورد اهداف نزديك را تعميق برده و خطوط عمده حركت و مسير آتى را روشن تر سازند. تحليل اوضاع و روشنگرى يك وجه قضيه است. بخش عمده و مهم تلاش هاى يك نيروى سياسى منعطف به تعيين اهداف و سياست گذارى است. تنها با تعيين اهداف است كه مى توان به جذب نيرو پرداخت و در بين مردم تبليغ كرد.


۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

حادثه كرمان: حاصل سياست هاى مركز گرايانه و نشانه اى خطرناك

تنزل تاسف بار و رنج آور فرهنگى و اجتماعى تماشاگران هوادار تيم مس كرمان در بازى مقابل تيراختور تبريز با فرياد هاى تهوع آور "تورك خر" فراز تازه اى در برآيند سياست هاى استعمارى صد سال گذشته بر عليه تورك ها در ايران است. شايد بندرت بدينگونه آشكارا و به صورت گروهى و بدون ترس از هر گونه پيامدى به تورك ها اهانت شده باشد. در اينكه تورك ها در ايران جزو انسان هاى درجه دوم و سوم به شمار مى روند، از ديد يك تورك شكى وجود ندارد. ديگران با هزار آيه و قسم سعى مى كنند اين واقعيت را كتمان كنند. همين ها در مقابل حادثه كرمان سكوت كرده اند و خاموشى سربين، دور دهانشان را احاطه كرده است. و اگر مجبور به نظردهى شوند با روش هاى متفاوت هزار و يک صغرا كبرا خواهند چيد و همه اهانت ها را بى اهميت جلوه خواهند داد. اگر احمدى نژاد هولوكاست را كتمان كند چرا اين يكى ها نتوانند استعمار ملى و آپارتايد آشكار بر عليه توركها را كتمان كنند.

اگر شما زبان ملتى را از او بگيريد و اجازه ندهيد كه آنها به زبان مادرى شان بخوانند و بنويسند و آن را به فرزندانشان بياموزند و زبان آنها را در تقابل با بديهى ترين فاكت هاى متخصصان زبان شناسى و عقل سليم به نام ديگرى نامگذارى كنيد و آن را به گذشته هاى ديگرى نسبت دهيد. اگر شما هويت ملتى را كتمان كنيد و با زور چماق ساليان سال به آنها ياد بدهيد كه ريشه و تبار ديگرى غير از آنچه كه در متون و اسناد معتبر درج است، دارند و اصل و نسب آنها را انكار كنيد و تاريخ جعلى برايشان بسازيد. اگر شما اقتصاد ملتى را ساليان آزگار و به صورتى سيستماتيك عقب نگاه داريد و ازسرمايه گذارى در آن اجتناب كنيد تا بخش بزرگى از آنها براى امرار معاش روانه مناطق مركزى شوند. و اگر شما همين آدم ها را كه براى تامين زندگى دست از خانه و كاشانه و كاشانه شسته اند، هر روز مسخره كنيد و به لهجه شان بخنديد و آنها را به مشاغل پست بگماريد و در فيلم ها و سريال هايتان آنها را دون پايه بشمار آوريد. اگر شما امكان هرگونه تصميم گيرى ملتى را در سرنوشت خودش از او بگيريد و آنها را بالقوه تجزيه طلب به شمار آوريد و هر سخن بر حقى را با پتك تماميت خواهى بكوبيد. اگر شما همه اين امور غير انسانى و صد ها نوع از اين رذالت ها را در مورد تورك ها اعمال كنيد آيا جاى تعجب دارد كه ده هزار كرمانى يك صدا "تورك خر" فرياد بزنند.

نه تنها جاى تعجبى وجود ندارد بلكه با ضعيف تر شدن حكومت مركزى جمهورى اسلامى و همراستا با دكترين هاى مركز گرايان فارس، تماميت خواهان و ايران محوران اينگونه اهانت ها افزايش پيدا خواهد كرد. اگر نظام هاى ديكتاتورى شاه و جمهورى اسلامى مى توانستند و تاكنون نيز قادرند بر عصيانهاى اجتماعى و تنش هاى ملى حاصل از سياست هاى ضد مردمى شان فايق آيند، به نظر مى رسد در آينده تخم هاى كينه اى كه آنها با اعمال تبعيض ها و ستم بر عليه تورك ها كاشته اند در فضاى آزادتر به بار نشسته و خصومت بر عليه تورك ها دامن خواهد زد و صحنه ميدان فوتبال در كرمان نمونه بسيار كوچكى همچون خاكستر روى آتش است. آموزه هاى دروغين و من درآوردى فرهنگ پارسى و تمدن هزاران ساله كه با افول و نابودى آموزه هاى اسلامى هر روز بيش از پيش در حال شيوع است، در فرداى جمهورى اسلامى زمينه اى براى اثبات خود لازم دارد و چه زمينه اى آسانتر از ضديت بر عليه تورك ها.

روشنفكران و سردمداران مركزگرا با سكوت در مقابل اهانت به تورك ها دارند زمينه برخورد هاى فاجعه آميز در آينده را مهيا مى كنند. اگر امروز در مقابل اين اهانت بى پروا و غير متعارف عكس العمل نشان داده نشود همان هايى كه امروز فحش مى دهند فردا اسلحه به دست خواهند گرفت. يا كسى فكر مى كند آنهايى كه در يوگسلاوى همديگر را سلاخى كردند از كره مريخ آمده بودند. مگر سلاخى يهودى ها به دست نازى ها يك باره شروع شد. همه فجايع، پيشزمينه دارند و اگر به موقع عمل شود مى توان از شدت آنها كاست و يا حتى از آنها جلوگيرى كرد. هيچكدام از سران و رهبران و سخنوران نمادين و غير نمادين جنبش سبز در مقابل عمل تهوع آور در كرمان لب از لب نگشوده اند. آنها نه تنها در مقابل اين واقعه سخنى نگفته اند بلكه مواضع آنها در مقابل خواسته هاى آذربايجانى ها تفاوتى با رژيم جمهورى اسلامى ندارد. آقاى موسوى چند روز پيش شمشير داموكلس "تجزيه طلبى" را در ديدار با چند آذربايجانى از رو بست و همان ادعاى پوچ و سركوبگرانه را تكرار نمود. اصلا گيريم كه همه آذربايجانى ها تجزيه طلب باشند مگر داشتن عقيده جرم است. مگر قرار نيست در دمكراسى اى كه آقاى موسوى وعده اش را مى دهد داشتن و تبليغ عقيده آزاد باشد. چرا آقاى موسوى به خودش اجازه مى دهد اينگونه در مقابل آذربايجانى ها موضع گيرى كند.

خيلى دوست داشتم آن آذربايجانى هايى كه نجات خود را در پناه آقاى موسوى مى جويند از او مى پرسيدند چرا وى در مورد زبان مادرى توركها و آزادى آن در صورت تغيير قدرت در تهران موضع روشنى نگرفته است. چرا وى در مورد ستم مضاعفى كه بر توركها رفته و مى رود سخن نمى گويد. چرا در مورد ايجاد رسانه ها به زبان توركى حرفى به ميان نمى آيد. چرا آقاى موسوى و ياران ايشان هيچ گونه موضعى براى انتقال قدرت محلى به مراكز استانها نگرفته اند. اميدوارم آن چند آذربايجانى كمى به فكر فرو روند و از خود بپرسند اگر كسى چنين حرف هايى نمى زند و حتى به چنين امورى فكر هم نمى كند چگونه مى تواند در آينده گوش شنوايى براى مطالبات توركها داشته باشد. آيا غير از آن است كه نمايندگان سياسى فارسها بدنبال تسخير قدرت در تهران هستند و مشكلات و خواسته هاى آذربايجان نقشى در افكار آنها و اعمال سياسى شان ندارد. اين چگونه دمكراسى اى مى خواهد در تهران در فرداى جمهورى اسلامى باشد كه امروز هيچ گوش شنوايى براى ميليون ها تورك ندارد. آيا براى توركها اين دمكراسى، دمكراسى از بالا نخواهد بود كه در آن بازهم در تهران همه چيز را براى آذربايجان خواهند بريد و خواهند دوزيد و برايمان استاندار ارسال خواهند كرد و براى ما قانون اساسى خواهند نوشت و قس عليهذا. آيا چيزى به صورت بنيادين براى ما تغيير خواهد كرد.

هيچ نشانه اى وجود ندارد كه اپوزيسيون فارس جمهورى اسلامى بخواهد به كوچكترين خواسته هاى توركها توجه كرده و در صدد تحقق آنها بر آيد. آنها براى ملت خودشان مبارزه مى كنند و اين حق مسلم شان است. حق مسلم مبارزين و فعالان تورك نيز هست تا براى آزادى ملت خود مبارزه كنند. يا كسى شنيده است كه مثلا آقاى نورى، سازگارا، مهاجرانى، گنجى، سروش، نگهدار، بهنود، رضا پهلوى، نورى علا و صدها اسامى ديگر در دفاع از توركها بطور جدى سخنى گفته باشند. آنها چنين سخنى نگفته اند و در آينده نيز نخواهند گفت. مشكلات آذربايجان مشكلات آنها نيست و به همين دليل نيز فحش كارى كرمان هيچ عكس العملى از سوى آنها در بر نداشت.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

مزدوران شونيسم، لطفا دهان تان را ببنديد!

بخشى از كرمانى هايى كه ميزبان تيم تيراختور تبريز بودند با يك حركت بسيار زننده دل تمام آذربايجانى ها را آزردند. اينگونه توهين مستقيم و بى پرده به يك ملت به راستى كه بى سابقه است. تاكنون كمتر كسى يا گروهى جرات آن را داشته كه اينگونه گستاخانه و بى پروا به ملت تورك اهانت كند. بخشى از افرادى كه بايد آنها را جزو بى فرهنگ ترين و بى ادب ترين موجودات دوپا به حساب آورد، در پوشش فوتبال و هوادارى از تيم مس كرمان با زنندگى تمام دست به يك عمل زشت زده و با بيان حيوانى ترين افكار و تمايلات خود، آنچه را كه خود برازنده آن هستند به ملت تورك اطلاق نمودند.

توصيه من به اين گروه ازتماشاگران مس كرمان آن است، اساسى ترين اصول زندگى اجتماعى، اخلاقى و تربيتى را كه در محيط خانوادگى و در نهادهاى آموزشى تاكنون از آن غافل مانده اند، حداقل با مطالعه نوع رفتار و شعارهاى هواداران تيم تيراختور، برطرف نمايند تا اينگونه مورد نفرت و لعنت توركها قرار نگيرند.

از مسيولان صدا و سيماى "ميلى" بايد پرسيد، شما كه همواره شعارهاى ملى هواداران تيراختور را سانسور مى كنيد تا هيچكس صداى بر حق آنها را از تلويزيون نشنود، پس چرا در مقابل توهين هاى انسان نماهاى كرمان دست به سانسور نزديد. شما كه ساليان درازى است تمام فوت و فن هاى سانسور را مى شناسيد پس چرا صداى توهين كنندگان در كرمان را پايين نياورديد.

رفتار تماشاگران و هواداران مس كرمان نشان مى دهد كه سياست هاى شونيستى مركزيت فارس چه عواقب سنگين و وخيمى مى تواند با خود بدنبال داشته باشد. رفتار موجودات انسان نما در كرمان، يك واقعه يكباره نيست و به احتمال زياد در آينده نيز تكرار خواهد شد. اينگونه رفتار ها ريشه در ستم و تبعيض بر عليه تورك ها از سوى حكومت هاى فارس تهران دارد و به تورك ها مى آموزد كه براى رهايى از يوغ اين ظلم استعمارى بايد روى پاى خود بايستند.

هواداران تيم تيراختور در گذشته نشان داده اند كه تا چه اندازه از شعور و فرهنگ انسانى والايى برخوردارند و اين بار نيز با گذاشتن دندان روى جگر و كنترل احساسات و با منطق خاص خود با هواداران مس كرمان برخورد خواهند كرد.

حال بايد از مسئولان فوتبال جمهورى اسلامى پرسيد شما كه با يك عطسه توركها به فكر مجازات تيم تيراختور مى افتيد لطف كرده، قدم رنجه نموده و به وظايف خود عمل كنيد. آيا اين عمل زشت برخى فارس زبانان هوادار مس كرمان قابل مجازات است يا نه؟ آيا نبايد مس كرمان جواب پس بدهد؟ اگر شما امروز به وظايف روزمره خود عمل نكنيد شايد فردا خيلى دير باشد.

به هوش باشيم تا ما را از راه بر حقى كه برگزيده ايم منحرف نسازند.
زنده باد آذربایجان، ياشاسين تيراختور