۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

گرجستان: تماميت ارضى با آزادى و دمكراسى معنى پيدا مى كند

تحليل عينى و واقعى رويدادها و حوادث اجتماعى يك چيز است، موضع گيرى سياسى در مقابل آنها امرى ديگر. اين دو نبايد لاجرم و هميشه و در همه جا همخوان و همسو باشند اما هر چه تحليل اوضاع به واقعيت نزديك تر باشد، به همان اندازه مى توان موضع درست تر و متناسب ترى گرفت. موضع گيرى سياسى، بى توجه به جزييات وقايع مى تواند به شكست ديدگاه هاى سياسى بيانجامد. جنگ اخير در گرجستان نيز از اين قاعده مستثنى نيست.

يك چيز در اين جنگ محرز شده است و آن آغاز كننده آن است. شرق و غرب بر اين امر اتفاق نظر دارند كه ساكاشويلى، رييس جمهور گرجستان دستور پيش روى نيروهاى گرجى به اوستياى جنوبى را در شب هشتم آگوست صادر كرده است. گرچه قبلا حركات ايذايى در مرز ها وجود داشت اما اين گرجستان بود كه حمله سازمان يافته نظامى را آغاز كرد. حتى شواردنادزه رييس جمهور سابق گرجستان و يا ساركوزى رييس جمهور فرانسه اين امر را پذيرفته اند. پذيرفتن اين امر اما لاجرم به انتقاد از آغازگر جنگ از سوى كشورهاى غربى نمى انجامد چرا كه فاكتور هاى متعددى از جمله تمايل گرجستان براى ورود به ناتو در آن نقش بازى مى كنند.

روسيه پس از فروپاشى كشور باصطلاح شوراها سرزمين هاى بسيارى "از دست داده است". ده ها ميليون روس ديگر در روسيه زندگى نمى كنند و در كشورهاى تاز تاسيس ماندگار شده اند. روسيه همانگونه كه تعرض ارمنستان به آذربايجان و يا جنگ چچن نشان داد از هيچ فرصتى براى بازسازى "امپراطورى" سابق و گسترش نفوذ خود در منطقه قفقاز فرو گذارى نمى كند. غرب نيز نشان داده است كه به روسيه هم چون دوران جنگ سرد نگاه مى كند و همواره در صدد پيشروى به سوى شرق بوده است. نفوذ در گرجستان و امضاى قرار داد با لهستان در گرماگرم غايله گرجستان براى ايجاد سپر موشكى از آخرين نمونه هاى آن هستند.

كشور هاى غربى سياست واحدى در مقابل ملل خواستار جدايى از سيستم هاى دولتى موجود به پيش نمى برند. در مورد فروپاشى يوگسلاوى و تقسيم آن به كشورهاى مستقل كه آخرين آن كوزوو بود، غربى ها تمام و كمال اين پروسه را حمايت كردند. در مورد تبت و تلاش هاى دالايى لاما بر عليه چين وبراى رسيدن به خود مختارى، غربى ها باز چنين سياستى پيش مى برند. اما در مورد اوستياى جنوبى و آبخازي قضيه فرق مى كند و تلاش هاى اين دو منطقه براى حق تعيين سرنوشت خود از چنين حمايتى از سوى غرب برخوردار نيست.

رييس جمهور گرجستان با تمام نيرو بدنبال ورود به ناتو بوده، از آن كمك هاى تسليحاتى و آموزشى مى گيرد، در جنگ عراق نيروهايش جزو ارتش متفقين بودند و همانگونه كه نشان داد از بكارگيرى راه حل نظامى براى حل مناقشات ملى ابايى ندارد. هنگامى كه او ساعاتى پيش از آغاز المپيك دستور آتش را صادر مى كرد، تصور هم نمى كرد دو روز بعد در حضور ديپلمات هاى اروپايى و جلوى دوربين ها ورقه آتش بسى را امضا كند كه خودش نوشته بود. با فرمان پيش روى او كه منجر به درگيرى هاى نظامى در طول دو هفته بعد از آن گشت تعداد زيادى كشته وزخمى و تعداد بسيارى بى خانمان گشته و سرنوشت هاى زيادى براى هميشه از بين رفتند.

هدف ايشان نگاه داشتن مناطق اوستياى جنوبى وآبخازى به هر قيمت و تحت هر شرايطى زير حاكميت تفليس بود. در انتخابات چهار سال پيش او وعده داده بود كه در عرض پنج سال آينده مشكل هر دو منطقه را به نفع گرجستان حل كند. اما چنين برخوردى با خواسته هاى قريب به اتفاق مردم همانگونه كه روند هاى پس از فروپاشى شوروى نشان داده اند، بدرستى بى نتيجه مى ماند همانطور كه در كوزو ديديم. ساكاشويلى هنگامى مى تواند ادعاى تماميت ارضى بكند كه بر طبق اسناد سازمان ملل و از جمله در مورد روابط دوستانه به ديگر ملل و گروه ها و اقليت هااجازه شركت در قدرت را بدهد، به خواسته هاى آنان احترام بگذارد و در ايجاد صلح بكوشد. در اينكه روسهابدنبال منافع خود هستند شكى نيست. همانگونه كه با حمايت از ارمنستان بر عليه آذربايجان بدنبال منافع شان بوده و هستند. اقدام ماجراجويانه ساكاشويلى به روسها امكان داد اهداف خود را به پيش ببرند. ساكاشويلى جنگى را شروع كرد كه يك هفته بعد يكى از بازنده هاى آن بود.

مردم اوستياى جنوبى و آبخازي مدت هاى مديدى بود هيچ تمايلى به ماندن در تماميت ارضى گرجستان نداشتند. شايد اگر حكومت تفليس با آنها مدارا مى كرد و حقوقى را كه شايسته هر ملت و اقليت و قومى است به آنها مى داد و آنها را در قدرت مركزى سهيم مى كرد احتمالا داستان به اينجا ها نمى كشيد. تماميت ارضى تنها با آزادى و دمكراسى معنى پيدا مى كند. عدم وجود اين دو فاكتور اساسى دفاع ازتماميت ارضى را تبديل به حربه اى در دست سياستمداران مى كند تا با آن اهداف مشكوك خود را به پيش ببرند. توسل به زور اسلحه و توپخانه و بمب براى حفظ تماميت ارضى لازم نمى بود اگر مردم در تعيين سرنوشت خودسهيم بودند، شانس مساوى داشتند و خود را آقاى خود مى ديدند. جدا كردن تماميت ارضى از ديگرمولفه هاى ضرورى يك جامعه انسانى چشم بستن به روى واقعيت هاى عصر حاضر است.

اما حمله نظامى گويا كاسه صبر همه را لبريز كرد. پارلمان هاي هر دو منطقه در آخرين مصوباتشان خواستار جدايى از گرجستان و به رسميت شناخته شدن محدوده جغرافيايى و سياسى شان شدند. دور از انتظار نبود كه روسيه به اين خواسته جواب مثبت دهد. خانم مركل صدراعظم آلمان از چند روز پيش از آن با حضور در تفليس و ديگر كشورهاى همجوار سعى در تقويت جبهه مقاومت در مقابل مسكو را داشت و در چند روز گذشته آنچه را دايما تكرار مى كرد تاكيد بر تماميت ارضى گرجستان بود. اما اين تلاش ها به ثمر نرسيد.


نقش رسانه ها در جريان جنگ ها نيز كم اهميت نيست. اولين چيزى كه در جنگ پايمال مى شود حقيقت است و رسانه ها كمك چندانى به يافتن آن در بحبوحه غرش سلاح ها نمى كنند. رسانه هاى در جريان جنگ ها تمايل فزاينده اى به بازتاب سياست هاى رسمى دولت هايشان نشان مى دهند و كاملا بيطرفانه عمل نمى كنند. در مناقشات، بيشتر منعكس كننده دردها و آلام دوستان و ياران خود هستند و بالطبع تغذيه فكرى يكجانبه از آنها لاجرم منجر به دست يابى به حقيقت ماجراها نمى شود. گرايش به نشان دادن اغراق آميز قدرتمندى طرف مقابل تقويت مى شود و خودى ها مظلوم مى شوند. ماها، چه در داخل و چه در خارج بطور فزاينده مصرف كنندگان رسانه هاى غربى هستيم كه گر چه آزادى، بنيان هاى فكرى آنها را تشكيل مى دهد اما تجربه نشان داده است كه بويژه هنگامى كه توپ ها مى غرند و بمب ها به پرواز در مى آيند، بيطرفانه عمل نكرده اند و نمى كنند. جنگ در گرجستان آخرين نمونه آن است كه رسانه هاى معتبر و قديمى بلاترديد و بى ثوجه به جزييات غايله در كنار ناتو و سياست هاى آن قرار گرفتند. هدف زير سوال بردن ماهيت مثبت و لزوم وجودرسانه هاى آزاد نيست. بحث تنها بر سر نقش آنها به هنگام وقوع جنگ است.

آنچه را كه رسانه ها كمتر به آن مى پردازند مشكلات و خواسته هاى اين دو منطقه در گرجستان است. حساب باز كردن روى حمايت كامل غرب و ياشرق مى تواند همانگونه كه جنگ اخير نشان داد به فاجعه بيانجامد. ما بايد ازتلاش هاى آزاديخواهانه ملل كه منطبق بر قوانين و مصوبه هاى بين المللى و در هماهنگى با حق تعيين سرنوشت ملل است حمايت كنيم. براه انداختن جنگ براى حفظ تماميت ارضى در جوامعى كه مشكلات اتنيكى دارند نمى تواند مورد حمايت آزاديخواهان قرار بگيرد. هدف اين سطور دفاع از جدايى اين دو منطقه از گرجستان نيست. هدف آن است كه از قضاوت يكجانبه و عجولانه در مورد مناقشات بين المللى بپرهيزيم .

۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

شايسته سالارى

در برخى كشور هاى اروپايى قوانينى وجوددارد كه بر اساس آن براى زنان سهميه خاصى را براى تصدى شغل ها و مقام ها در نظر گرفته اند. در برخى مناطق، برخى اقليت ها امتياز هاى خاصى دارند. شكى نيست كه در نهايت و در اكثر موارد افراد شايسته و لايق بر سر كار مى آيند اما موارد بسيارى نيز هست كه استثناهايى بر حسب شرايط و مقتضيات در نظر گرفته اند. يعنى سياستمداران مثلا حاضرشده اند براى حمايت از زنان و رفع تبعيض از آنها قوانين خاصى تصويب كنند كه اصول عام را گاها زير پا مى گذارد.

اگر فكر مى كنيم ما زرنگ تر و متجددتر از سياستمداران افغانى و عراقى هستيم، سخت در اشتباهيم. تجارب ساليان گذشته در ايران نشان مى دهند كه اگر شما بخواهيد خيلى سريعتر از مردم بتازيد و بعنوان روشنفكر و پيشاهنگ چهار نعل بتازيد بد جورى زمين مى خوريد. افغانستان و عراق را نمى توان دقيقا مثل كشور آمريكا اداره كرد. در افغانستان هنوز وابستگى هاى قبيله اى قوى است و اين فى نفسه امرى منفى نيست. اگر كسى نخواهد از فراز واقعيت ها براى آن مردم تصميم بگيرد، عاقبت خوشايندى نخواهد داشت.

در آذربايجان ساختارهاى قبيله اى وجود خارجى ندارند و ادعاى اينكه مردم آن بدنبال احياى چنين ساختارى هستند حرفى عبث و بى پايه است. هيچ كس نمى تواند اصولا مخالف “شايسته سالارى” باشد اما گفتنش آسان و پياده كردنش سخت است. اگر اين حرف به معناى ناديده گرفتن ويژگى هاى اجتماعى و تاريخى در ايران وكثيرالمله بودن آن است آنگاه شايسته سالارى تبديل به اهرم ناشايسته اى مى شود كه با آن مى توان تصميمات شخصى گرفت. دمكراسى يعنى تقسيم قدرت. هر مقاومتى در مقابل اين امر به معناى ناديده گرفتن حكومت مردم بر مردم است.

گرجستان

آيا نقش نيروهاى آمريكايى در افغانستان همان نقشى است كه آنها در ويتنام بازى كردند؟ آيا نيروهاى روسى در معضل اوستياى جنوبى همان نقشى را بازى مى كنند كه در چچن بازى كردند؟ در آنجا جنايت آفريدند. شايد اينجا هم چنان باشد. شايد هم نه. بى شك براى برى ماندن از در غلتيدن به دامان كلى گويى و جستجوى كليشه هاى هميشگى بايد كمى هم وارد جزييات شد. مشكل چيست؟ مگر نه اين است كه اوستيايى هاى جنوبى با رفراندم هايشان نشان داده اند كه نمى خواهند وابسته به تفليس باشند؟ مگر نه اين است كه تفليس به زور اسلحه مى خواهد آنها را در تماميت ارضى خود نگاه دارد؟ مگر نيروهاى گرجستان به زور متوسل نشدند و به زور هم در اين چند روز دوباره پس رانده نشدند؟ مگر در يوگسلاوى سابق هم زور دار ها نخواستند به زور اسلحه مشكل را حل كنند؟
آيا اين ها حاوى درس هاى لازم براى ايران هستند؟ مسلما بازهم دوستان خواهند گفت اوستيا با ايران قابل مقايسه نيست. به نظر من مى توان از همه اين قضايا درس گرفت به شرطى كه كمى از چسبيدن به ايديولوژى ها دست بر داريم.

هنگامى كه ساكاشويلى دستور آتش را صادر مى كرد، تصور هم نمى كرد دو روز بعد در حضور ديپلمات هاى اروپايى و جلوى دوربين ها در حالتى التماس آميز ورقه آتش بسى را امضا كند كه خودش نوشته بود. با فرمان پيش روى او تعداد زيادى كشته وزخمى و تعداد بسيارى بى خانمان گشته و سرنوشت هاى زيادى براى هميشه از بين رفتند. هدف ايشان نگاه داشتن مناطق وستياى جنوبى وآبخازى به هر قيمت و به هر شكل و تحت هر شرايطى زير حاكميت تفليس است. در انتخابات چهار سال پيش او وعده داده بود كه در عرض پنج سال آينده مشكل هر دو منطقه را به نفع گرجستان حل كند. اما چنين برخوردى با خواسته هاى قريب به اتفاق مردم همانگونه كه روند هاى پس از فروپاشى شوروى نشان داده اند، بدرستى بى نتيجه مى ماند همانطور كه در كوزو ديديم. ساكاشويلى هنگامى مى تواند ادعاى تماميت ارضى بكند كه بر طبق اسناد سازمان ملل و از جمله در مورد روابط دوستانه “friendly relations” به ديگر ملل و گروه ها و اقليت هااجازه شركت در قدرت را بدهد، به خواسته هاى آنان احترام بگذارد و در ايجاد صلح بكوشد و نه آنكه اول از همه به روى آنها اسلحه بكشد. در اينكه روسهابدنبال منافع خود هستند شكى نيست. همانگونه كه با حمايت از ارمنستان بر عليه آذربايجان بدنبال منافع شان بوده و هستند. اقدام ماجراجويانه ساكاشويلى ناسيوناليست دو آتشه به روسها امكان داد اهداف خود را به پيش ببرند. ساكاشويلى جنگى را شروع كرد كه يك هفته بعد يكى از بازنده هاى آن بود.

همانگونه كه يوشكا فيشر بدرستى مى گويد ساکاشویلى سیاست فاجعه‌آمیزى بكار گرفت و بنام حفظ تماميت ارضى هزاران انسان را به كشتن داد. بقيه اش را همه مى دانند. تماميت ارضى اما تنها با آزادى و دمكراسى معنى پيدا مى كند. عدم وجود اين دو فاكتور اساسى دفاع ازتماميت ارضى را تبديل به حربه اى در دست سياستمداران مى كند تا با آن اهداف مشكوك خود را به پيش ببرند. توسل به زور اسلحه و توپخانه و بمب براى حفظ تماميت ارضى لازم نمى بود اگر مردم در تعيين سرنوشت خودسهيم بودند، شانس مساوى داشتند و خود را آقاى خود مى ديدند. آنچه در برخى تحليل هاى دوستان كم ديده مى شود اشاره به خواست اوستيايى ها و آبخاز هاست. آيا مشكل اصلى واقعا روسيه است و يا روسيه دارد از فرصت استفاده مى كند. مگر ناتو هدف ديگرى غير از روسيه دارد؟ به نظر مى رسد تيورى توطيه براى تبيين مشكل گرجستان نمى تواند همه چيز را توضيح دهد. كسى تمايلى به رفتن به سوى اين سوال را ندارد كه چرا اين مردم در اين مناطق اين همه تمايل به مسكو دارند و اين همه از تفليس گريزانند. آيا ساکاشویلى سعى داشته است آنها را در قدرت سهيم كند؟ آيا ساکاشویلى علاقه اى به گفته ها و خواسته هاى آنها داشته است؟ دمكراسى در اين جامعه در كجاست و در چه حدى نهادينه شده است؟ چرا با اين همه اطمينان گفته مى شود كه اين مناطق جزو گرجستان هستند؟ آيا در يوگسلاوى سابق مگر كرواسى و بوسنى و كوزو جزو يك كشور مستقل نبودند؟ پس چرا از هم پاشيد و اتفاقا با حمايت غرب هم از هم پاشيد و بدرستى هم از هم پاشيد؟ هر كس كه بخواهد تماميت ارضى را از ديگرمولفه هاى ضرورى يك جامعه انسانى جدا كند و در خلا به حمايت چشم و گوش بسته آن بپردازد، حداقل پس از تجارب بيست سال اخير در دنيا يا متوهم است و يا اهداف خاص و ناگفته اى را دنبال مى كند.

رهگذر گرامى، آنچه غير قابل انكار است نارضايتى مردم اين دو منطقه از تفليس است. اگر طبق نوشته شما “چند روز قبل” ساکاشویلى “نوشت که حاضر است تحت نظارت و تضمین بین المللی به هردو ناحیه خودمختاری کامل دهد” پس چرا چند روز قبل تر دستور حمله نظامى را به يكى از اين مناطق صادر كرد؟ من نمى دانم آيا ساکاشویلى آنطور كه شما نوشته ايد “مرتبا طرح و پیشنهاد ارائه می دهد” و مضمون آنها چيست. اگر ساکاشویلى بطور كامل روى حمايت غرب حساب باز كرده، چرا نبايد مخالفانش روى مسكو حساب باز كنند. اين درجه از اعتماد و اطمينان به او از سوى شما براى من سوال بر انگيز است. تمام دنيا مى گو يد جنگ را او شروع كرده و اين براى شما اصلا مهم نيست. در مورد نكته سوم كامنت شما كه مى گوييد: “گرجستان ، اوکرائین و استونی، لیتوانی، لهستان می خواهند بروند به قرن 21 ولی هیهات که روسیه به قرن 19 عشق و علاقه ویژه ای دارد”، تنها مى توانم بگويم كه برداشت شخصى و بسيار محدود و يكجانبه شماست. آيا چون همانطور كه خودتان مى گوييد بولشویک ها اوستیا را به عنوان یک ناحیه(اوبلاست ) خودمختار به “جمهوری شوروی گرجستان” واگذار كردند پس اين تقسيم درست و به حق است؟ هيچكس تمامیت ارضی گرجستان رازير سوال نبرده است حتى روس ها. مشكل سياست هاى نابخردانه ساکاشویلى و تلاش هاى او براى به ميدان آوردن ناتو و گسترش اختلافات است. فكر مى كنم او هيچ ابايى از جنگ هاى بعدى ندارد.

رهگذر گرامى، اين چگونه پرنسيبى است كه جان انسانها و خواسته هاى آنها را خوارتر از تيورى هاى ذهن ساخته مى داند. به نظر مى رسد مرغ شما يك پا دارد در صورتى كه جبهه اى را كه از آن طرفدارى مى كنيد پراگماتيسم بيشترى دارد. در مورد يوگسلاوى كشورهاى غربى با زير پا گذاشتن تمامى مصوبات بين المللى در غايله اتنيكى مداخله كرده و بدرستى هم مداخله كرده (بدون وارد شدن به جزييات) و به فرو پاشى يوگسلاوى سابق يارى رساندند. در مورد فرو پاشى شوروى هم كه كسى به فكر تماميت ارضى نيفتاد حداقل در نيمكره غربى. پس چرا همين ناتو الان در مورد گرجستان به فكر تماميت ارضى افتاده است؟ پس چرا كوزويى ها اجازه داشتند مستقل شوند اما اوستيايى و آبخاز ها چنين حقى ندارند. آيا مى توان تصور كرد كه شما يك چشم تان را بسته و تنها به ديدن جهان با آن يكى چشم تان اكتفا مى كنيد؟ چرا شما در كشمكشى كه غربى ها با تما قوا يك سوى آن را حمايت مى كنند و روس ها سوى ديگرش را، اينگونه به دفاع ازآن سويى برخاسته ايد كه تنها هدف مقدسش دفاع از تماميت ارضى به هر قيمت است؟ پس چرا در جريان كوزو كه همين چند ماه پيش اتفاق افتاد، به ياد تماميت ارضى نبوديد؟ اگر فكر مى كنيد در مورد جنگ ها و درگيرى هاى بين المللى مى توانيد تمام حقيقت در صفحات چند جريده مشخص بخوانيد، بايد بگويم متاسفانه قضيه را درست نمى بينيد. حمايت بى چون و چراى شما از فرد جنگ افروزى چون ساكاشويلى براى من بسيار تعجب آور است. و اين موضع گيرى شما شايد از زاويه ديد و برخورد شما به بحث تماميت ارضى قابل تبيين است. شما از تماميت ارضى آيه اى آسمانى ساخته ايد كه تحت هر شرايطى قابل حمايت و حفظ آن به هر قيمتى لازم الاجراست. اينطور نيست؟

دكتر رنجبر در پاسخ به آقاى مدادى نكات خوبى را متذكر شدند. يكى دو نفر كامنت گذار در همان سايت ايرانيان دات كام ليست هايى از افتخارات! آمريكايى ها را ارايه كرده اند كه جا دارد آقاى مدادى نگاهى به آنها بيندازند. براى من جاى سوال است كه چرا ايشان حتما مى خواهند در يك سوى اين منازعه بايستند و براى اين كار سوى آمريكا را برگزيده اند. آيا نمى شد كمى بيطرفانه تر به قضايا نگاه كرد؟ در هر صورت ايشان انتخاب شان را كرده اند و با تاسف بسيار به نظر من دلايل اين انتخاب بسيار ضعيف و با چشم پوشى به روى فاكت هايى صورت گرفته كه نديدن آنها در بهترين حالت ساده انگارى محض است. نوشته ايشان اين تصور را بوجود مى آورد كه دمكراسى آمريكايى به مانند لمس طلايى مايداس است كه دست به هر چه ميزد تبديل به طلا مى شد. البته خيلى جا ها تماما تبديل به فلز مرغوب مس گرديده است مثل بمباران اتمى در ژاپن، جنگ ويتنام، شيلى، نيكاراگويه، مجاهدان افغان، حمايت از صدام، حمايت از شاه، كودتا ى ٢٨ مرداد، و ده و صد ها نوع ا زاين موارد نوشته آقاى مدادى را تبديل به انشاى ضعيفى مى كند كه شايسته نمره يك رقمى است. چگونه مى توان اين چنين ساده نگرى كرد و حقايق را ناديده گرفت؟ آيا در پس اين ساده انگارى، تمايل انسانى به ساده كردن قضايا جهت پاسخ به مسايل دنيوى مستتر نيست؟ آيا ايشان تلاش نمى كنند با اين حد از ساده نگرى بخشا دين گرايانه پاسخ هاى ساده اى به مسايل بدهند. آيا رنگرزى از نوع سياه وسفيد در اين نوشته عيان نيست؟ من مانده ام كه به اين نوشته بخندم يا بگريم.

بن مدادى گرامى با تشكر از پاسخ شما. موضع گيرى روشن و بى بروبرگرد شما و ايستادن قاطعانه تان در كنار آمريكا در هر زمان و در هر امرى نمى تواند پراگماتيسم باشد. پراگماتيسم آن است كه تيورى ها و پرنسيب هايى را كه به آنها معتقديد هر از چندى از فيلتر رويدادها و وقايع جارى بگذرانيد و احيانا آنها را با واقعيات تطبيق دهيد. اما هنگامى كه شما هم چون شير ژيان در كنار سياست هاى خارجى آمريكا ايستاده ايد، ديگر جايى براى پراگماتيسم نمى ماند. پراگماتيست هاى بزرگ سران جمهورى اسلامى هستند كه هر جا قضيه اى سفت مى شود فورا شل مى دهند و اين يكى از علل ماندگارى آنهاست. من خودم مخالف جنگ و لشكر كشى هستم. اما درمورد حمله به افغانستان و بركنارى طالبان ها كه آمريكايى ها زمانى خود بخشا از حاميان آنها بودند، مشكلى نداشتم و آن را درست مى ديدم. اين پراگماتيسم بود. اما من چك سفيد به كسى نمى توانم بدهم.
من با شما همعقيده ام كه آمريكا و انگلستان مهد دمكراسى هستند و در داخل براى مردم شان خيلى كار ها مى كنند. اما در خارج از مرزهايشان اين ديگر دمكراسى نيست كه حكم مى كند. تنها منافع شان است كه راهنماى عمل آنهاست و گرنه انگلستان استعمارگر نمى شد و آمريكا آن همه افتضاح در دنيابالا نمى آورد. اين تز كه آمريكا وانگلستان خوب هستند چرا كه در داخل مرز هايشان دمكراسى دارند و در هر كارى بايد از آنها حمايت كرد ساده لوحى بى حد و مرز است كه به فاجعه مى انجامد. فارس ها مثلى دارند كه مى گويد در اگر نتوان نشست. معادل تركى اش را نمى شناسم. نوشته ايد:
“شما فرض کنید که ابرقدرت دنیا ایران بود، ویا روسیه بود. خاک تو سر همهٔ ما میشد. خدا رو صد مرتبه شکر که همین آمریکا ابرقدرت هست و ما هم به سایهٔ آمریکا زندگی آزاد میکنيم”

اين چگونه استدلالى است؟ شايد شما شخصا داريد زندگی آزاد میکنيد اما به مدد همين آمريكا و كودتايش در ايران ما هنوز هم طعم آزادى را نچشيده ايم. مى دانيد مردم شيلى چند سال زير يوغ كودتاگران زجر كشيدند كه اتفاقا همين آمريكايى ها حاميانشان بودند؟ اين ليست البته سر دراز دارد.

رهگذر گرامى تجزيه طلبى براي من مقدس نيست اصولا دور و بر تقدس كمتر مى گردم. اما اگر ببينم كسى دستاويز تازه اى براى ايجاد تقدس دارد پيدا مى كند شاخك هاى حسى ام مرتعش مى شوند. كامنت هاى اخير شما اين شبهه را در من بوجود آوردند كه شما به سختى از سياست هاى ساكاشويلى حمايت مى كنيد كه جنگ و خونريزى براى حفظ تماميت ارضى با چشم پوشى به روى اصول متمدنانه و انسانى از مولفه هاى اصلى آن است. و خوب اگر شما در اين مورد چنين موضعى بگيريد باحتمال در مورد ديگر هم بايد موضعى مشابه بگيريد.
مى گوييد “اصل بر ازدواج است”. تمامى آمارها در كشورهاى غربى ساليان درازى است كه ازدياد طلاق را نشان مى دهند و بويژه در شهر هاى بزرگ اين اصل شما دارد به تاريخ سپرده مى شود. اين اصل شما ريشه مذهبى دارد. هم اسلام و هم مسيحيت بر امر ازدواج تاكيد دارند. اين اصل شما اصل نبوده، قراردادى بوده كه انسان ها را به پذيرش آن وادار نموده اند. براى زندگى مشترك شما نيازى به چنين قرار داد ها نداريد. در عرصه اجتماعى و سياسى نيز دو دهه اخير همين گرايش به طلاق را نشان مى دهد

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

خطاب به دانشجويان در مورد بايراق

چند روزى است كه بيانيه اى كوتاه از سوى “دانشجويان ترک دانشگاه تهران” در رد سمبل پيشنهادى با ماه و ستاره سياه رنگ و حفظ بقيه مشخصات پرچم جمهورى آذربايجان صادر شده و ائلشن گؤنئيلي آن را در پايان آخرين نوشته اش در سايت باى بك* آورده است. من به نظر دانشجويان در مورد مخالفت با سمبل پيشنهادى احترام قايل هستم اگر چه پنهان نمى كنم كه از آنها در مورد استدلال شان در مخالفت با سمبل پيشنهادى انتظار بيشترى داشتم. هدف من از اين سطور كوتاه، وارد شدن در بحث سمبل نيست چرا كه من هيچ گونه نظر و يا دليل روشنى در اين بيانيه نمى بينم و به همين خاطر لزومى به چنين بحثى نيست. آنچه مرا وادار به سياه كردن اين سطور نمود، ادبيات و بينش موجود در آن چند خط است.

در آن جا صحبت از “سرنوشت جنبش مقدس ملت آذربايجان” است. به نظر حقير استفاده از واژه مقدس در ادبيات حركت ملى آذربايجان درست نيست. اين حركت مقدس نيست. اين حركت ملى و دمكراتيك است. اين حركت تلاش براى پاسخگويى به نياز هاى عينى كوچه و بازار و جامعه ترك هاست. هيچ چيز ماورا الطبيعه در آن وجود ندارد و هيچ هدف متافيزيكى را دنبال نمى كند. اين حركت پاسخ به ستم و تبعيض و استعمار است و هيچ مولفه آسمانى آن را احاطه نكرده است. استفاده از چنين ترمى در بيانيه اى اهانت بار مى تواند بعنوان سو استفاده از باورهاى مردم براى به كرسى نشاندن هدفى زمينى تلقى شود.

باز در آن جا آمده است: “اينان …بيانيه صادر کرده­ و با اين عمل وقيحانه خود در صدد…”

دانشجويان عزيز، چرا از نظر شما صادر کردن بيانيه عمل وقيحانه محسوب مى شود؟ مگر ديگران در بيانيه شان چه گفته اند كه از ديد شما وقيحانه است. در يك فرهنگ دمكراتيك همه مى توانند حرف بزنند، اطلاعيه بدهند، به نشر افكارشان بپردازند. و حركت ملى آذربايجان تنها راه درستى كه مى تواند برود راه دمكراسى است. در فرهنگ تقدس بر خلاف آن، همه چيز از بالا ديكته مى شود. ما ساليان درازى است كه اين فرهنگ را مى شناسيم و با تمام نيرو بايد از آن فاصله بگيريم. حداقل براى تعيين يك سمبل، نياز به نيروهاى مقدس وجود ندارد.

در آن جا باز آمده است: “…اقدام کودکانه­ عده ­اي محفلي خود فروخته می­باشد که خود را کفيل ملت آذربايجان مي­دانند..”

با خواندن اين سطور واقعا شك مى كنم كه شما دانشجو هستيد و خود را جزو حركت ملى بشمار مى آوريد. كدام اقدام کودکانه؟ كدام محفلي خود فروخته؟ نمى دانم كدام گزينه براى شما مناسب تر است. بهتر نيست كمى بيشتر به درس و مشق تان برسيد و كمى سطح معلومات و دانش تان را پربار تر كنيد؟ چرا صدور يك بيانيه و حمايت از يك پيشنهاد كه يك امر كاملا عادى و روزمره است با اتهام خود فروشى مواجه مىشود. بهتر نيست يكى دو واحد درس دمكراسى بگذرانيد و به امور ورزشى بپردازيد تا از ميزان عصبيتتان كاسته شود؟!

باز در آن جا مى خوانيم: “چندي است که تعدادي از وبلاگهاي مجهول­الهويه طرحي نو و کودکانه براي ايجاد اختلاف…”

دانشجويان عزيز، چرا اين طرح پيشنهادى از نظر شما كودكانه است. آيا مگر در آن طرح غير از تغيير رنگ ماه و ستاره از سفيد به سياه اتفاق ديگرى هم افتاده است؟ كجاى اين كار كودكانه است؟ آنها كه دليل اين جايگزينى رنگ را هم توضيح داده اند. كجاست توضيح شما و علت مخالفت تان؟ چرا فكر مى كنيد نظر آنها اختلاف بر انگيز است و نظر شما وحدت خيز؟ مگر خود شما معلوم الهويه هستيد كه به ديگران انگ مجهول­الهويه اى مى زنيد؟ اگر اسم و رسم شان را اعلام مى كردند شما خيالتان راحت مى شد؟ مگر نه اينكه بحث پرچم يك بحث نظرى است. پس كجاست نظر شما تا ما هم آن راخوانده و مستفيض شويم.

با اين نوع برخورد و با اين بينش و با اين روش ها مطمئن باشيد كه “گله­ جک” نه سيزيندير نه بيزيم!

آيا فكر مى كنيد تصميم گيرى به جاى يك ملت و يا نمايندگان و فعالان آن درست است؟ اگر شما ازيك طرح ويژه اى براى پرچم حمايت مى كنيد حقانيت آن از كجا مى آيد؟ چه كسى روى آن نظر داده و به چه علتى آن سمبل قابل نقد نيست؟ نكند آن هم مقدس است و اجازه بحث و گفتگو به كسى داده نمى شود؟ دانشجويان عزيز، نه حركت مقدس است و نه پرچم آن. خوبى دمكراسى در آن است كه در مورد همه چيز مى توان حرف زد حتى پرچم مورد علاقه شما. من شخصا منتظر بيانيه هاى بعدى شما هستم اما لطف كنيد قبل از ارسال آن كمى بين خودتان در مورد مضمون آن نظر خواهى كنيد.

سنگى در تاريكى

رهگذر گرامى، شما سنگى در تاريكى مى اندازيد. گرفت كه چه خوب، اگر هم نگرفت چيزى را از دست نداده ايد. كامنتى خطاب به قبيله گرايان مى نويسيد، اگر كسى پاسخ داد پس معلوم است كه قبيله گراست، و شما در كامنت بعدى تان مى كوبيدش. اگر هم جوابى نيامد كه حرفتان را زده ايد و كسى را جرات پاسخ گويى نيست. اين روش ها درست نيست.

تلاش براى جا انداختن ترم هاى بى پايه و اساس و بى در وپيكر برعليه رقباى سياسى امرى ناشايسته و غير دمكراتيك است. تا زمانى كه كسى بر عليه شما خشونت به كارنبرده، در زمينه سياسى رقيب شما محسوب مى شود و شما اجازه نداريد با تكيه بر فرهنگ مسلط اما بس پسرفته جامعه ما، با زدن انگ و بر چسب سعى كنيد او را از ميدان بدر كنيد. آيااين همان Swiftboating نيست؟

شما بر چسب قبيله گرايى به تعدادى مى زنيد اما نمى گوييد منظور از قبيله گرا دقيقا چه كسى است. آيا كسى كه با يك همزبان خود احساس نزديكى كند مى شود قبيله گرا؟ آيا فرانسوى هاى اروپايى اگر با فرانسوى زبان هاى كبك كانادا احساس نزديكى و خویشى كنند مى شوند قبيله گرا؟ اگر شما با يك فارس زبان در استراليا احساس خویشى كنيد مى شويد قبيله گرا؟

اين ترم را آقاى مزدك بامدادان وارد لغت نامه ويژه ضد ترك كرده اند و هيچگاه هم تعريفى برايش نداده اند و هر آنچه از نظر ايشان پست و ناپسند و ترك است قبيله گراست.

آخر كدام قبيله گرا به فكر ايجاد مملكت تازه اى مى افتد آن چنان كه شما ادعايش را مى كنيد. توجه كنيد به نوشته تان:
“..“قبیله گرایان” (که کمتر از “تجزیه آذربایجان” را خرسند نیستند)..”

كدام قبيله گرا خواهان آزادى، دمكراسى ، حقوق بشر مى شود. كدام قبيله گرا به فكر اتحاد با ساير ملل كرد و عرب و بلوچ مى افتد تا آينده اى ديگر رقم بزند؟

من ادعا نكرده ام كه باصطلاح ايراندوستان اين سايت “آریائی و تک نژاده و تافته جدا اصیل و برتر از همه” هستند. اين گرايشات اما وجود دارند و واقعيتى انكار ناپذير در حال حاضر بشمار مى روند. تلاش هاى آقاى خرمى همه در اين سمت است.

دوست عزيز تركها و بلوچ ها و كرد ها ساليان درازى است كه تنها بلحاظ جغرافيايى حاشيه نشين نيستند. آنها به همه لحاظ حاشيه نشين شده اند. آرزو ها وآمال و حرفهاى قشنگ شما مبنى بر متن و حاشيه براى من قابل احترام اند اما واقعيت ها راه خود را مى روند. من قبلا هم به شما گفته ام كه فكر مى كنم شما دلتان نمى خواهد واقعيات راببينيد. ولى حداقل دمكرات باشيد و انگ نزنيد.

---

به نظر من برچسب قبيله گرايى زدن به هر كس كه مى خواهد باشد چه ترك و چه تجزيه طلب و چه آريا گر، در فرهنگ سياسى مذموم است. بكار بردن چنين ترم هايى، نياز به كند و كاو در اصل و متن خواسته ها و تفكرات و نظرات را از بين مى برد. بر گرفته از فرهنگ سياه و سفيد مذهبى است يا طرف از خودمان است يا كافر است. چنين فرهنگى كمك به آلوده كردن فضاست. اگر شما چنين فرهنگى را بسط دهيد كه از خصوصيات ذاتى جمهورى اسلامى است، نيازى به استدلال و روشنگرى و برخورد درست نداريد. اين حرف هاى من تكرارى است ولى به نظر من ارزش دوباره گويى را دارد. حتى اگر كسى تجزيه طلب هم باشد شما نمى توانيد به رسم پهلوى و خمينى گردنش را بزنيد. به لحاظ حقوقى چنين حقى نداريد و به لحاظ سياسى هم نبايد او را لجن بار كنيد. اگر مخالفش هستيد مى توانيد دلايل خودتان را بازگو كنيد. براى ادعا هايتان هم بايد مدركى، نوشته اى و يا سندى نشان دهيد.

شما در نوشته آخرتان قبيله گرايى را نقطه مقابل شهر وندى گذاشته و قبيله گرايى رابرابر تجزيه طلبى دانسته ايد. به ديگر سخن هويت طلبان ترك مخالف ترم شهر وندى هستند و به همين خاطر قبيله گرا و در نتيجه تجزيه طلبند. من مخالف اين ديد شما هستم و آنرا خلاف واقع مى دانم. تز شهروندى در حال حاضر به تنهايى پاسخگوى مشكلات اجتماعى و فرهنگى ايران نيست. به هيچ عنوان مخالفتى با تاكيد بر آن در دراز مدت ندارم. اما در كوتاه مدت تكيه تنها بر آن چشم بستن به خواسته ها ونياز مردم است. براى رسيدن به مرحله اى كه در آن بتوان روى چندو چون حقوق شهر وندى بحث كرد هنوز راه درازى در پيش است.

شما از كجا به اين نتيجه رسيده ايد كه رقباى شما بر اين نظرند كه:
“تضاد عمده ما نه با “جمهوری اسلامی” که با ” شونیست فارسی است”.
---
رهگذر گرامى چند كلمه اى در پاسخ به شما در مورد شهروندى و آنچه از عقل ناقص ما تراوش كرده است. به نظر من شهروندى چيزى جداى از زبان و آداب و سنن و نياكان مشترك و وابستگى اتنيكى است و آن چيز به احتمال و به نسبت زياد حقوق و وظايف فرد در مقابل جامعه است. شهروندى، تلاش براى پاسخ دادن به سوالاتى است كه جوامع مدرن و دمكراتيك طرح كرده اند. آزادى هاى مذهبى، زبانى ، فرهنگى و اجتماعى به آن حد بالايى رسيده كه جامعه اى چون اروپا براى تعريف حقوق و وظايف افراد، نياز به محمل هاى تازه اى دارد. در اتحاديه اروپا افراد نياز به هويتى تازه دارند كه بتواند رابطه آنها را با قدرت سياسى و همديگر مشخص كند. جوامع اروپايى ديگر نيازى چون گذشته به رنگ و نژاد و زبان و وابستگى خونى ندارند تا به يك فرد هويت اجتماعى و سياسى بدهند. امروزه مسايل تازه اى مطرح مى شود. براى پيش بردن ايده اروپاى واحد، در نهايت انسانى با هويت اروپايى لازم است كه نه فرانسوى است و نه ايتاليايى و نه بيست و چند تاى ديگر. آنها بايد رابطه انسانها با جامعه را مورد بازبينى قرار دهند. به نظر من شهروندى از زاويه دمكراسى و آزادى و جامعه مدرن و پيشرفته قابل بررسى است. در جايى مثل كانادا و يا آلمان كه ميليونها انسان ازاقصى نقاط دنيا با ده ها و صد ها رنگ و زبان و فرهنگ و پيش زمينه اجتماعى در آن زندگى مى كنند نمى توان ديگر به ساختارها و چارچوب هاى گذشته بسنده كرد. حالا سوال اينجاست كه آيا ترم شهروندى را كه از نياز هاى خاصى ناشى مى شود و پا سخ به سوالات مشخصى را نيز بر عهده دارد مى توان يك به يك به ايران آورد و سعى كرد آن را در شرايط فعلى پياده كرد؟ ترك هايى كه زبان شان ممنوع است آيا به چنين ترمى اگر قرار باشد به تنهايى دستاويز قرار بگيرد نخواهند خنديد؟ آيا در آنها اين شك ايجاد نخواهد شد كه دارند بازهم براى هويت او پاپوش مى دوزند؟ من ابتدا بايد آزاد باشم و زندگى خودم را بكنم و از آن لذت ببرم بعد مى توانم به سراغ دست شستن از برخى مولفه هاى هويتى ام بروم. چنين سوالى در حاضر مطرح نيست و پاسخ به سوالى طرح ناشده راه به جايى نمى برد.

كينه توزى

ضديت و كينه توزى بر عليه تركها در ايران سابقه طولانى دارد و بويژه ازسوى كسانى كه كتاب هاى درسى دوران پهلوى و جموديت اسلامى را با حقيقت عوضى مى گيرند، طالبان وار و بوش صفت و با تكيه بر انواع و اقسام حيله ها و نيرنگ ها با هدف سركوب غير انسانى و نامردانه اين بيدارى ملى دنبال مى شود كه براستى هم كارشان را با عصبيت و پيگيرى شبانه روز دنبال مى كنند. در اين سايت اين ضديت لباس هاى متفاوت به تن دارد گاه در هيبت على باصطلاح تبريزلى ظاهر مى شود و لاطايلاتى را تحويل مى دهد كه تنها شايسته فراموشى سريع هستند و گاه در هيبت آقاى خرمى كه ديگران دانشمندش مى نامند و بنده با پيگيرى داده هاى ايشان در بحث نژادى در چند ماه قبل و مجموعه فعاليت هاى اينترنتى ايشان، سخنان و ادعاها و نتيجه گيرى هايشان را فاقد دانش و اكنده از بغض ونفرت مى بينم و يا در جامه آقاى رهگذر كه با نواختن سازى ديگر در سمفونى ضد ترك اما نواختن همان نت هاى تهوع آور به آزار گوش و روح ما مى پرازند. بازيگران اين سناريو البته با لباس هاى رنگارنگ و متفاوت ديگرى نيز ظاهر مى شوند و تعدادشان حقا اندك نيست اما در يك امر شريكند و آن نشر جهل است و خرافه. تلاش آنها چسباندن وقيح ترين و جمهورى اسلامى وار ترين اتهامات و انگها به انسان هاى خواستار هويت و فرهنگ خودى است. دين تازه اى به نام تماميت ارضى آفريده اند تا در پس آن باز هم انسان هاى ديگر را استعمار كنند. و با اين ترفند ها موفق مى شوند حتى جامعه شناسان و متخصصان را هم بفريبند. هدف معلوم است: ادامه همان راهى كه پهلوى ها و در پى آن جمهورى اسلامى رفته است. و من بعنوان يكى ازحاشيه نشينان اين تافته جدا بافته آريايى و تك نژادى و اصيل و از همه بهتر، كمى با اين قصد شمامخالفم و آن را عقب گردى بزرگ مى دانم.

علی تبريزلى خيلى عسلى

آقاى تبريزلى خيلى عسلى اه.. اصيل و حقيقت گريز، كم لطفى مى فرماييد وقتى مى گوييد فقط در مقابل “باى بك” گويان شما براى مقابله به مثل كردن از اران به جاى جمهورى آذربايجان ى استفاده مى كنيد. قضيه پيچيده تر است و سعى شما براى پوشاندن افكار واپس مانده، دارد بيهودگى خود را نشان مى دهد. مگر شما پروپاگانديست محور كذايى و بى مايه ايران-كردستان-ارمنستان در مقابل آذربايجان نيستيد؟ مگر بخش بزرگى از اين ملت دو سوى ارس از نظر شما فاقد اصالت نيستند؟ مگر شما منكر ستم و استعمار فرهنگى وسياسى در ايران نيستيد؟ مگر شما حاضر به حمايت ازسپاه پاسداران براى سركوب حركت هويت طلبى در آذربايجان نيستيد؟ مگر شما دلتان براى يك جنگ داخلى بين آذربايجان و كردستان لك نزده است؟ مگر شما تلاش نمى كنيد افكار ما را بسوى اختلافات ناموجود در مرز هاى شمال غربى ايران بكشانيد؟ آقاى عزيز، آنچه شما مى نويسيد و تبليغ مى كنيد فاقد هر گونه روح انسانى و عقلانى است. تنهادر خدمت ايجاد اختلاف و آتش برافروزى است. شما اران نمى گوييد تا مقابله به مثل كنيد. شما داريد هدفمندانه اختلاف مى اندازيد و ماه هاست داريد در اطراف موضوع اران سم پاشى مى كنيد. و من مطمين هستم كه به اين كار ادامه خواهيد داد. راستى مثل اينكه يادتان رفت در مورد نامه ابراهيم گلستان قلم فرسايى كنيد. منتظر افاضاتتان هستيم.