۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

جهان سوم

فرهاد عزيز سوالات مشكلى ميكنيد. خواستيم از زيرش جيم شويم كه نشد! همانطور كه از نوشته هاى من برمى آيد من فاقد هرگونه دانش تخصصى در زمينه هاى علوم انسانى هستم و دوست ندارم حرف هاى زيادى بزنم (مى دانم اكثرا اينكار را ميكنم) ولى حداقل نه در هر زمينه اى. اگر كمى نظر خودتان را مى گفتيد و سمت و سوى فكرتان را روشن مى كرديد من هم سعى ميكردم در همان مسير هر چه به ذهنم آمد بگويم. من فكر ميكنم زمانى كه بخش بزرگى از دنيا به بلوك غرب (جهان اول) و بلوك شرق (جهان دوم) تقسيم شده بود و بقيه حالا كمى كمتر و يا بيشتر خود را متعلق به جهان سوم مى دانستند توضيح جهان سياست كمى راحت تر بود. گرچه اين مفاهيم مدل هايى هستند براى ساده كردن فهم قضايا و هيچگاه پيچيدگى هاى دنياى واقعى را بازتاب نمى دهند. پس از فروپاشى جهان دوم و به هم خوردن روابط و معادلات به نظر مى رسد كه مفهوم جهان سوم ديگر آن كاربرد اوليه خودش را ندارد حداقل به اين دليل كه جهان دومى وجود ندارد. و من اگر اشتباه نكنم اين واژه راكمتر مى شنوم و يا مى بينم. در نتيجه سوال شما مى بايد عوض شود چرا كه کشورهای جهان سوم به آن مفهوم اوليه ديگر وجود ندارند. مگر اينكه بخواهيم کشورهای جهان سوم را به كشورهاى عقب مانده اطلاق كنيم. آنوقت مثلا رومانى كه جز بلوك شرق بود الان شايد جزو کشورهای جهان سوم است. “مختصات و نکات مشترک اینگونه کشورها از منظر اجتماعی و سیاسی و طبقاتی” راستش بحث پيچيده اى است كه كه دامنه بلندى دارد و اگر كمى بتوانيد آن را محدود كنيد شايد بتوان بهتر و هدفمند تر رويش بحث كرد. نمى خواهم توضيح واضحات بكنم اما عقب ماندگى يك سرى عوامل عام و يك سرى عوامل خاص دارد. مثلا دلايل عقب ماندگى كشورهاى آفريقايى احتمالا با دلايل عقب ماندگى كشورها ى آسيايى فرق ميكند. دلايل عقب ماندگى مثلا كوبا كاملا با عقب ماندگى افغانستان متفاوت است. در نتيجه پيدا كردن فرمولى كه همه چيزرا توضيح دهد به نظر من بيفايده است و به تيورى هايى مى انجامد كه كتكش را همه خورده ايم: خمينى و حافظ اسد و قذافى شده بودند دمكرات هاى انقلابى كه شايسته حمايت و پشتيبانى در مقابل امپرياليسيم بودند…آردسى وا

هیچ نظری موجود نیست: