۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

فرزند كورش

با تشكر از آقاى رنجبر گرامى. در ارتباط با فرزند كورش بودن: اگر روس ها فرزندان تزار باشند، اگر آلمانى ها فرزند هيتلر باشند، اگر مصرى ها فرزند فرعون باشند و يا فرانسوى ها فرزند ناپليون باشند، آن گاه من هم فرزند كورش و فتحعلی شاه مى توانم باشم. اما نه هستم و نه مى خواهم باشم. با اين منطق ، صد سال بعد همه ايرانى ها فرزند رضا پهلوى هم خواهند بود. چگونه مى شود ملت و يا ملت هايى فرزند اين و يا آن پادشاه باشند؟ آيا استفاده از چنين ترمينولوژى مى تواند درست باشد. چه حقيقتى پشت اين منطق خوابيده است. اگر اين فرزند بودن در رابطه با پدرى باشد كه در مجموع شخصيت مثبت وپذيرفته اى بوده و براى هم نوعانش مبارزه كرده و در مورد او در مجموع اتفاق نظر وجود دارد مثلا ستار خان آن موقع من حرفى ندارم. گرچه كلا استفاده ازاين تشبيه يا استعاره را نارسا و قابل تفسير مى بينم. فرزند بودن، تعهدآور است. فرزند بايد هميشه در خدمت پدر باشد. من فكر مى كنم كه رابطه پدر و فرزندى بهتر است پس از صد سال ديگر به كار برده نشود! خويشاوندى از وراى دو يا سه هزار سال نمى تواند وجود داشته باشد. تعهد ما بايد به اصول حقوق بشر امروزى، آزادى و دمكراسى امروزى باشد. اگررژيم اسلامى مى خواهد ما را به عقب بازگردند، بهتر است ما به آينده چشم داشته باشيم.

كورش يا آزادى و دمكراسى

در تاييد سخن آقاى رنجبر من فكر مى كنم ايديولوژى جديدى دارد سر بر مى آورد تا جاى فعلى را بگيرد. مثلا آقاى اسماعيل نورى علا كه خود از سردمداران مبارزه با ايديولوژى ها و هوادار بقول خودشان سر سخت سكولاريسم و حتى از نوع نوى آن نيز هست دارد با دست آويزى به تاريخ چند هزار سال گذشته پايه هاى فلسفه حاكميت ايديولوژيك آينده را پى مى ريزد.
نگاهى بيندازيد به دو نوشته اخير ايشان در مورد ورزش صبحگاهى در تبريز و در مورد اسم تيم فوتبال پيروزى (پرسپوليس) و ببينيد با چه آب و تابى باور نكردنى خودرا سجده وارانه در پاى كورش و هر آنچه به هزاران سال گذشته بر مى گردد، مى اندازد و تا حد پرستش پيش مى رود. من در سخنان و موضعگيرى هاى بخشى از باصطلاح اپوزيسيون كمتر آزادى و دمكراسى مى بينم اما در عوض هرچه بخواهيد ستايش و پرستش از كورش و غيره است. اعتراضات به فيلم سيصد و اخيرا موضوع اسم خليج فارس وعصبيت ها و كمپين ها در مورد آن به نظر من از اين زاويه قابل بررسى است. تمامى هم و غم ها، پرستش هاله اى مجازى متعلق به هزاران سال پيش است. و اگر بخش بزرگى از مردمى كه فعلا در حال حاضر زندگى مى كنند و نفس ميكشند،اعتراض بكنند كه زبان مادريشان هنوز كه هنوز است ممنوع است و اين طور كه از شواهد بر مى آيد ممنوع هم خواهد ماند، آنگاه با يك آيه كورشى به نام تماميت ارضى گردنشان زده مى شود. آيااصل و مرجع و مركز مباحث نبايد آزادى و دمكراسى باشد و نه كورش؟
---

من در موضع گيرى ها در مورد عكس مقبره كورش يك نكته مثبت مى بينم و آن تقبيح سجده گذارى است. اما دوستان بدانند كه به عرش اعلا بردن و انتقاد ناپذير كردن افراد و وقايع تاريخى لاجرم چه ما بخواهيم و چه نخواهيم به سجده گذارى از سوى بخشى از مردم خواهد انجاميد. همه كس و همه چيز قابل انتقاد است. اين يك اصل اساسى است. بحث من كورش نيست. كورش تبديل به يك سمبل گشته و اين گونه سمبل ها را به وفور مى توان ايجاد كرد. من به عقيده شخصى افراد در مورد كورش كارى ندارم. اما هر آن گاه اين نظرات و علايق شخصى قرار باشد وارد حيطه زندگى شخصى من شود و يا از آن ايديولوژى تازه اى ساخته شود آن موقع جاى بحث دارد.

سجده گزاران

با آرزوى سلامتى روح و روان بر تمام پريشان احوالان روزگار! كورش آسوده بخواب كه اگر نوبت ما شد، به اسم تو دمار از روزگار بقيه در خواهيم آورد! درود بر امپراطور بزرگ ايرانى! پاينده باد مرز هاى دو هزار وپانصد سال قبل! درود بر ولى فقيه بعدى!

http://www.parsine.com/pages/?cid=207

۱۳۸۷ خرداد ۹, پنجشنبه

تماميت ارضى زير مجموعه اى از آزادى و دمكراسى

يهودى ها از ديد هيتلر و پيروان آدمكش او شايسته مرگ واتاق هاى گاز بودند چرا كه بنابه درك و فهم غلط شان، يهودى ها از نژاد پاك آريايى نبودند. بعدها بيماران روانى، و حتى انسان هايى نيز كه شكل و شمايل شان شبيه به خودشان نبودند در ليست هاى مرگ قرار گرفتند. شاه سابق ايران، مخالفان سياسى خود را به لقب ارتجاع سرخ و سياه مفتخر كرده و آنها را از دم تيغ مى گذرانيد. ديكتاتورى مستانه وار او به حدى رسيد كه يك روز شخصا از تلويزيون سراسرى اش اعلام كرد كه يك حزب واحد رستاخيز درست كرده كه تمام مردم بايد وارد آن شوند، در غير آن پاسپورت شان را بگيرند و بروند. از ديد آخوند هاى تشنه قدرت در جمهورى اسلامى هر آن كس كه مثل آنها فكر نكند و طبق انديشه ها و دستورات آنها عمل نكند، بايداز دم تيغ رد شود. تاريخ بشرى البته از اين گونه مثال ها فراوان دارد.

آنچه در تمامى اين افكار مشترك است، چسبيدن بى قيد و شرط به يك سرى باور هاست كه از ديد چسبندگان به آنها، مضمون آن ايده ها غير قابل بحث بوده و اطاعت از آنها براى ديگران اجبارى والزامى ست. باور ها نيازى به گفتگو ندارند. هم چون آيات آسمانى احدى را ياراى نزديكى به آنها نيست. آيا در اوج قدرت ديوانه وار شاه سابق، كسى را ياراى سوال كردن بود؟ آيا كسى قادر بود حزب رستاخيز كذايى او را زير سوال ببرد؟ بودند كسانى كه چنين كردند اما مى دانيم چه برسرشان آمد. مگر احدى امروز مى تواند قدرت خامنه اى را در سيستم مخوف ديكتاتورى جمهورى اسلامى زير سوال ببرد؟

باورهاى غلط در سيستم هاى انسانى بسته كه تنفس در آنها بدون اجازه گرفتن ممكن نيست، به سطح ايديولوژى فرا رويانده مى شوند، دستگاه هاى عريض و طويلى براى اجراى ايده هاى ديوانه وار پديد مى آيند و ماموران معذور دست اندر كار مى شوند تا ببرند و بدوزند. بهترين نمونه چنين سيستمى رژيم فعلى جمهورى اسلامى است كه باور هاى غلطى را بر پايه باور هاى غلط شاهنشاهى بر پا كرده و به نظر مى رسد در كشور ايران دور باطل فرمانروايى ايديولوژى هاى ضد انسانى ادامه خواهد شد.

همزمان با قوت گرفتن نيروهاى ملى در سال هاى اخير در ايران و در راس آنها جنبش رهايى بخش تركها، ايديولوژى مطرودى به موازات آن شكل گرفته كه پديدآورندگان و پدران روحى آنها را بايد در جناح راست و در بين هواداران سلطنت برافتاده پهلوى جستجو كرد. هر صداى حق طلبانه و هر نداى آزاديخواهانه اى كه در مقولات آنها نگنجد و در ترمينولوژى يكسويه آنها يافت نشود، انگ تجزيه طلبى مى خورد تا با فريب اذهان عمومى رقباى سياسى با دسيسه چينى و روش هاى غير دمكراتيك از ميدان بدر شوند. اين نوع برخوردها با مبارزان در راه آزادى نطفه هاى همان ايديولوژى هاى اذهان بيمارى است كه در پى قدرت استبدادى ديگرى به بهاى جان انسان هاى ديگر هستند.

تماميت ارضى هم چون يك دين و مذهب تازه ارايه مى شود كه خارج از هر گونه انديشه انسانى قرار داشته و مركزيت ايديولوژى جديدى را تشكيل ميدهد كه مى رود تا پايه هاى سيستم مخوف ديگرى را در آينده شكل دهد و حتى شايد وارد اتحاد ناميمونى با رژيم جمهورى اسلامى شود.

وظيفه نيروهاى دمكراتيك مقابله جدى با اين تفكرات و ممانعت از برپا سازى ايديولوژى هاى تازه است. در يك نظام دمكراتيك همه چيز زير مجموعه اى ازآزادى و دمكراسى مردمى است. هر مبحث سياسى و اجتماعى در چارچوب اين اصول خدشه ناپذير قرار مى گيرند. اگر با گروه ها و بخش هاى بزرگى ازيك جامعه هم چون مستعمره هاى داخلى برخورد شود، طبيعى است كه آن ها بدنبال آزادى خود بوده و سخنان ايديولوگ هاى اختناق و استباد را جدى نخواهند گرفت. هنوز چند ماهى از استقلال كوزوو نگذشته است و تجربيات گران سى سال سلطه جمهورى اسلامى با صلابت تمام نشان داده است كه در زمينه هاى اجتماعى و سياسى ارزشى بالاتر از آزادى و دمكراسى در يك جامعه انسانى نمى تواند وجود داشته باشد. همه چيز در چارچوب آزادى و دمكراسى قابل بحث و تفسير است حتى تماميت ارضى. هيچ اصلى نمى تواند و نبايد بالاتر از آزادى قرار گيرد. تنها دمكراسى انتخابى است كه تعيين كننده است. ايديولوژى ها و پروپاگانديست هاى عوام فريب، مطرود و شايسته طرد از عرصه مبارزات سياسى هستند.

تلاش نيروهاى مبارز بر آن است تا يك سيستم كاملا تازه سياسى و دمكراتيك جايگزين ديكتاتورى جمهورى اسلامى گردد. اگر در اين سيستم تازه ملت هاى ساكن در مرز هاى كنونى كشور ايران از جمله تركها، بلوچها، كردها، عربها و ديگران به طور كاملا برابر در تمامى عرصه هاى قدرت سياسى شريك و سهيم نشوند، اگر قرار باشد در ساختار سياسى موجود تنها برخى اصلاحات صورى صورت گيرد و هم چون گذشته تهران مركز تصميم گيرى باشد، اگر قرار باشد اهرم هاى قدرت هم چنان در دست گروه هاى قبلى قرار بگيرد، در اين صورت روشن است كه تماميت ارضى چنين استبدادى زير سوال برده شود. در اين حالت حمايت از تماميت ارضى چنين سيستمى كه حافظ و گسترش دهنده بيعدالتى در يك كشور كثيرالمله است، حمايت از استبداد است. اگر يك سيستم سياسى پايه هاى قدرتش را بر اساس ستم و تبعيض بر عليه ملت هاى خاصى كه در محدوده ارضى آن زندگى مى كند، بكار گيرد، حق به رسميت شناخته شده آن ملت هاست كه بدفاع از حقوق خود برخيزند.

تنها آزادى و دمكراسى واقعى است كه مى تواند حامى تماميت ارضى باشد. ملل ايران بطور آزادانه تصميم مى گيرند كه آيا حاضرند با ديگران در چارچوب ساختار مشخص سياسى زندگى كنند يا نه. هر روش ديگرى، جايگزين كردن يك استبداد ديگر به جاى استبداد فعلى است. راه پايان دادن به دور باطل حاكميت باورهاى غلط وايديولوژى هاى جابر، احترام به حقوق و خواسته هاى ملل ايرانى است. آزادى و دمكراسى بدون شركت فعال ملل ايرانى، خيمه شب بازى تازه ديگرى به ارمغان خواهد آورد. يك بار براى هميشه بايد پذيرفت كه تركها و بلوچها و كردها وعربها بايد داراى حقوق مساوى با ديگران باشند.

۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

اعلمی همسو با جنبش

نوشته اخير "تبريزلي باي بک" گرامى بهانه اى شد بنده نيز چند سطرى در رابطه با آقاى اعلمى بنويسم. از نظر حقير، اكبر اعلمى نماينده منتخب مردم بود كه وظيفه نمايندگى خود را به طرزى شايسته و بايسته در زير چكمه هاى قدارانه ولايت فقيه به انجام رسانيد و در آخرين نطق آتشين خود در مجلس هفتم اسلامى در تهران، حكومت فاسد ولايت فقيه را زير سوال برد و به خاطر كارهايش و سخنانش از كانديداتورى مجلس هشتم اسلامى حذف شد. هيچ نماينده ديگرى در مجلس هفتم شهامت و صلابت او را نداشت. هيچ نماينده ديگرى هم چون او از منافع آذربايجان دفاع نكرد. هيچكس هم چون او در مقابل نماينده ولى فقيه در آذربايجان نايستاد. هيچ نماينده ديگرى جان خود و خانواده اش را با موضعگيرى ها و مخالفت هاى بر حق خود به خطر نيانداخت. هم او بود كه جرات آن را داشت كه اعلام كند، حاضر است كابينه حسين را هم به استيضاح بكشد. در اينجا بحث بر سر مشروعيت مجلس اسلامى نيست. بحث بر سر عقايد مذهبى اكبر اعلمى نيست. بحث بر سز ديدگاههاى او در مورد آينده سياسى آذربايجان نيست. اكبر اعلمى نشان داده است كه در سخت ترين شرايط حاضر است حرف خودش را بزند و از منافع مردمى كه او راانتخاب كرده اند، دفاع كند. او وظيفه نمايندگى اش را به نحو احسن به انجام رسانده و از اين منظر فرزند خلف آذربايجان است. او در طول سالهاى گذشته نشان داده است كه تحول پذير است ، واقعيات عينى را مى بيند، مشكلات را درك ميكند و شجاعت برخورد با ارگانهاى فاسد و افراد چاپلوس را دارد. اكبر اعلمى جزوى از حركت و جنبش بيدارى و رهايى ترك ها در ايران است و اين جنبش اكبر اعلمى هاى زيادى به جامعه ترك ها تحويل خواهد داد. مطالبه حداكثر ها در هر مرحله اى و از هر شخصى مى تواند زيانبار باشد. در مرحله فعلى افرادى چون اعلمى نياز اين جنبش هستند كه مى توانند با اسم و مقامى كه دارند خيلى موثر عمل كنند. انتقاد از اكبر اعلمى و احيانا افرادى مثل او نه "فصلى" كه بايد "وصلى" باشد! هدف بايد كشاندن هر چه بيشتر او به سوى خواسته هاى استراتژيك و دراز مدت و در عين حال دفاع كامل از حركات و ايده هاى او در چهت پيشبرد اهداف تاكتيكى براى گرفتن قدم بقدم حقوق ملى و فرهنگى و سياسى تركها باشد. زير ذره بين گذاشتن اين جمله و يا آن سخن اعلمى لازم نيست. جهت گيرى او و مقابله او در مقابل فشار و ارعاب شبسترى، بسيار مهم تر و حياتى تر است. اگر اعلمى بخواهد بحث استقلال را پيش بكشد و يا تماميت ارضى را زير سوال ببرد، اين امر به معنى امضاى حكم مرگش خواهد بود. فراموش نكنيم كه ما در حال حاضر زير يوغ يكى از بزرگترين ديكتاتورى هاى دنيا هستيم و براى رهايى از آن نيروى تك تك تركها لازم است.

۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

دليران آذربايجان در بند اسارت

شير مردان آذربايجان را از سر كارشان وحشيانه به قفس گاه ها مى كشانند، آنها را از خانه هايشان بر سر سفره غذا مى ربايند، آنها را از خانواده هايشان جدا مى سازند، كارشان را كه با آن نان آور زن و بچه هايشان هستند از آنها مى گيرند، فرزندان پاك و نازنين آنها را در دريايى از غم جانگداز دورى از پدر فرو مى برند، تا اراده پدران و به زعم خود اراده يك ملت را بشكنند. مگر كدامين ملت تاكنون با چنين روش هاى جنايتكارانه اى اراده اش شكسته است. مگر خللى در اراده عباس لسانى وارد آمده است. ماهيان كوشا و فعال رااز آب مى گيرند تا بزعم خود بر درياى سكوت جبارانه و گستاخانه حكومت كنند. چه ضعفايى. چه بست فطرتانى. چه دون پايگانى كه به اسم دين و مذهب، ملتى حق خواه را به مسلخ مى كشند.

دليران ترك اولين بار نيست كه به زنجير هاى مستبدان گرفتار مى آيند. فرزندان اين آب و خاك را اما ترسى از فداكارى وقربانى دادن نبوده است. از اين كشتارگاه خرافات و ستم و نابرابرى و بى قانونى، ملتى رويين تن سر بر خواهد آورد كه خود بر خود حكم خواهد راند، كه خود آقاى خود خواهد بود. فرزندان، زنان، پدران و مادران دستگير شدگان بايد به دربندان آگاه و دلير آذربايجان افتخار كنند. آنها گرفتار آمده اند چرا كه آزادى و سعادت ما را طلب مى كنند. گرفتار آمدگان روزهاى گذشته هيچ گناهى ندارند. هيچ جرمى مرتكب نشده اند. تنها خواهان آزادى گفتار و آزادى انتخاب هستند. آنان متعلق به نسل جوان و آگاهى هستند كه حقوق خود را مى شناسند، براى ستاندن آنها از دست دريوزگان حكومت جعل و دروغ و ترور تاكيد دارند و تا برقرارى آزادى و حكومتى مردمى دست از مبارزه دمكراتيك و آزاديخوهانه شان بر نخواهند داشت.

ملت ترك آذربايجان، همچون تمام ملل آزاد و سربلند دنيا، خود بايد براى خود تصميم بگيرد. ما هم نمى خواهيم براى ديگران تصميم گيرى كنيم. حال هر چه مى خواهيد اين مبارزان را بدزديد. اين صف اما پايان ناپذير است. اين صحنه، آخرين نمايش فيلم استعمار و ظلم و خفت است. ترسى كه در دل رژيم و ارگان هاى فاسد و حافظ ديكتاتورى فقيه افتاده، نشانه قوت ما، نشانه برترى و چيرگى ماست. ددمنشى دارد آخرين روزهاى خفت بار خود را مى گذراند. سنگر هاى بتونى رژيم ترك بر داشته اند. به هوش باشيم، بر خواسته هاى خود پافشارى كنيم، آگاهانه از حقوق مان دفاع كنيم.

براى آزاد سازى فرزندان در بند كشيده شده از هيچ كوششى نبايد فرو گذارى كرد. سازمان عفو بين الملل، سازمان هاى حقوق بشرى سازمان ملل، اتحاديه و پارلمان اروپا، سازمان ها ى حقوق بشرى ايرانى و بين المللى، خبرگزاريها و روزنامه ها اعم از خارجى يا داخلى مى بايد پيوسته در جريان آخرين اخبار مربوط به دستگير شدگان قرار گيرند. جمهورى اسلامى بايد بى آبروتر از اين كه هست بشود. همگان بايد ببينند كه اين رژيم چه بر سر ترك ها مى آورد كه تنها خواهان حقوق انسانى و طبيعى خود هستند.

وظيفه تك تك ماست كه امر مهم خبر رسانى را بر عهده گيريم و صداى خود را و صداى دربندان را به گوش و ديد جهانيان برسانيم. خبر رسانى و اشاعه اخبار بى قانونى ها و وحشى گرى هاى نظام جزوى از مبارزه خطير روزمره است. به هر نحوى بايد به اين مهم جامه عمل پوشاند. دفاع از دستگير شدگان دفاع از حقوق و خواسته هاى ما و جزوى جدايى ناپذير از مبارزه سياسى و اجتماعى ماست. با تمام توان بايد از آزادى آنها حمايت و براى آن مبارزه كرد. پرچم مبارزاتى زندانيان را بايد با توان و خروشى فزونتر بدست گرفت و به پيش رفت. پايان خفت نزديك است.

هزار نفر از پانزده ميليون

من هر چه مى گويم تركها در همه زمينه ها حتى دفاع از خليج فارس دست بقيه را از پشت بسته اند قبول نمى كنيد. تابناك مى نويسد: “در پي فراخواني برخي رسانه‌ها، حدود هزار نفر از شهروندان ايراني در اعتراض به اقدامات دولت امارات متحده عربي در جلوي سفارت اين كشور در تهران تجمع كردند.”
لطفا به رقم ذكر شده توجه كنيد. تهران پانزده ميليونى همه اش يك هزار نفر به خيابان ها آورده تا از خليج فارس دفاع كنند و تبريز يك و نيم ميليونى، آن هم بدون تبليغ وسروصدا آن هم در يك صبح روز جمعه دويست هزار نفر را به خيابان آورده بود. ما اگر دانشمندانى چون آقاى علا را نداشتيم چه كم داشتيم!
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=11212

من رابطه اى با الكل ندارم اما گاها اين كامنت هاى كفلى ايسكندر را كه مى خوانم، دلم هواى الكل ميكند! جالب مى نويسد. بقول مشدى عباد چوخ راضيام!

سيستم فكرى

پياله چى گرامى، تعداد بسيارى از باورها در جوامع وجود دارند كه با اينكه بى پايه بودن آنهااثبات شده اما شما نمى توانيد جلوى ادامه حيات آنها را در اذهان مردم بگيريد. اگر شما باورهايتان را نمى خواهيد يك چكى بكنيد و آنها را آپديت كنيد، مختاريد. سيستم فكرى هر شخصى يك سرى داده هاى مستدل و مستحكم لازم دارد تا آن سيستم بتواند يك خروجى قابل قبولى ارايه كند. اگر فكر مى كنيد ممنوعيت زبان هاى غير فارسى در ايران افسانه است، اگر فكر مى كنيد جنبش تركها افسانه است، اگر فكر مى كنيد همه اش داد و قال اينترنتى است، نمى توانم كارى بكنم. در دنياى ذهنى اى كه ساخته ايد ، بمانيد و خودتان را خوشبخت و سعادتمند احساس كنيد. ما كه بخيل نيستيم.

قمر در عقرب

اوضاع قمر در عقرب ديروز در تبريز نشان داد كه تغيير مسير موقت قطار ما، بجا و سنجيده بود و احتمالا در صورت ادامه حركت به سوى تبريز بيلان نهايى صورت حسابها، سنگينى كفه ترازو را به نفع هزينه هاى سنگين و نالازم تغيير مى داد. هدف ايده آل ما كمترين هزينه با بيشترين نتيجه است. دوستداران و علاقمندان همراهى با قطار در تبريز چند صباحى ديگر بايد دندان روى جگر بگذارند. آمدن ما دير و زود دارد اما بى سوخت و سوز است. ترس از قطار ما خيلى بيشتر و گسترده تر از آن است كه خودمان فكرش را مى كرديم. آنقدر لباس شخصى در خيابانها ولو بودند و چه دستپاچه هم بودند. چه كارها كه نمى كردند تا مبادا كسى به طرف نصف راه تبريز برود كه در مسير ايستگاه راه آهن قرار دارد. آگاهان مى گويند حتى بخشى از ريل هاى خط آهن تبريز را برداشته بودند تا قطار ما كله پا شود. ماموران رسيدگى به خطوط ده برابر شده بودند و هيچ پرنده اى در مسير خط اجازه پر زدن نداشت. فكر كرده بودند ما به همين راحتى داخل دهان اژدها مى رويم. تبريز آتشفشان مى ماند و روزى مى خروشد كه هيچ كس انتظارش را ندارد. ما الان وارد يك منطقه جنگلى شده ايم تا از ديد تيز پرنده هاى فلزى دوربين دار در امان باشيم. و چون پاسدارها فعلا به ماهواره هاى جاسوسى دسترسى ندارند بنا بر اين قطار ما تا اطلاع ثانوى از ديد نامحرمان پوشيده خواهد ماند. ما خيلى دوست داريم چند كوپه ديگر هم اضافه كنيم اما مسايل امنيتى دستمان را بسته است. تكاپوى غريبى در داخل قطار در جريان است. همه منتظرند. يك جرقه كوچك مى تواند حوادثى غير قابل پيش بينى بدنبال داشته باشد. قطار ما با چراغ هاى خاموش در دل شب مى خزد.

قدرت و حکومت در دست ترکان

پياله چى عزيز، با سپاس و احترام هميشگى، اولندش كه ما خواستيم مضحك و سخيفانه بودن ادعاهاى عوام فريب و توخالى يى را كه همواره بر عليه ترك ها بكار مى رود كه خودشان در راس امور هستند با مثال آوردن از آن رييس خيلى بزرگ گوگل كه اتفاقا خيلى هم مرتبه بزرگى در شركت خصوصى گوگل دارند، و ربط دادن آن به خليج فارس واز نظر ايشان عربى نشان دهيم. دومندش ايشان مسلما تنهاايرانى شاغل در آن شركت نيستند كه خليج فارس را عربى هم مى داند و شما فكر مى كنيد تنها ايرانى آن كمپانى هستند. سومندش شما باز هم كه به همان باصطلاح استدلالات توخالى چسبيده ايد كه

“حجم عظیم بازار و قدرت و حکومت در دست ترکان ایران”

مى توانيد لطفا اين موضوع را كمى بازكنيد و بگوييد منظورتان از آن چيست. از كجا به اين نتايج رسيده ايد؟ چرا و بر اساس كدام فاكت ها فكر مى كنيد كه ” قدرت و حکومت” در دست ترکان است. اگر تركان اين همه قدرت دارند پس چرا زبان مادريشان را به دست خودشان ممنوع كرده اند. نكند بيمارى خود آزارى دارند؟ من فكر مى كردم مى شود با شما در سطوح ديگرى بحث كرد.

Eurovision Song Contest

Eurovision Song Contest 2008
First Azerbaijan entry
Elnur & Samir

جمهورى آذربايجان توانست وارد فينال شود با اينكه اولين بار است كه در اين رقابت شركت مى كند. فينال روز شنبه ٢٤ مى، ٤خرداد، شماره بيست

http://www.youtube.com/watch?v=cTNREz9CVs4
http://www.eurovision.tv/page/country-profile?country=37

وصال

رهگذر گرامى، بحث وصال خيلى دور دست است و فعلا بهتر است به اولويت هاى داغ تر بچسبيم. من فكر نمى كنم آن روز را تجربه كنم. اگر شما كرديد، يادى هم از ما بكنيد.

پياله چى گرامى، مثل اينكه آن چهار خط را خوب نخوانده ايد. تلنگرى است به پاى چوبين “استدلالات” آنهايى كه مى گويند تركها خودشان در بالاى هرم بوده و هستند و همه چيز تقصير خودشان است.

على تبريزلى گرامى، اگر قرار بود با نوشتن و خواندن، آدم همه چيز را بگيرد كه آن موقع ما شايد الان در قرن هزاروبيست و يكم مى بوديم. همانطور كه گفتم اگر كسى نخواهد و يا نتواند ببيند، نمى شود براحتى كارى كرد. هيچ كس هم نمى تواند همه را راضى و قانع كند. ازاين جاست كه اپوزيسيون و احزاب متفاوت و رقابت سياسى بوجود مى آيد. اجازه دهيد در عين تعلق به جبهه هاى متفاوت بحث مشخص بكنيم. من مى پذيرم كه قادر نيستم افكارم را طورى بيان كنم كه شما آنها را بگيريد. البته عكس قضيه هم صادق است. من هم افكار شما را نمى توانم بگيرم. به قول خودمان ما به گروه هاى خونى متفاوتى تعلق داريم.

اميد كردستانى

به ما مى گويند فلان شخص در راس حكومت ترك است، بهمان وزير آذرى است، پدر آن مدير و مادر بزرگ آن كله گنده هم اهل آذربايجانند، پس خفه خون بگيريد كه همه اش تقصير خودتان است! با همين منطق به آن خانم ها و آقايانى كه به گوگل اعتراض دارند كه چرا اسم خليج فارس را عوض كرده بايد خاطر نشان كرد كه يكى از روساى كله گنده اين شركت ايرانى تشريف دارند پس ديگر چه مى خواهيد؟!
اميد كردستانى، معاون رييس فروش و توسعه تجارى
http://www.google.com/intl/fa/management.html
http://news.gooya.com/technology/archives/037212.php

روز تركها

ما بعضا در خفا به ساده نويسى و در عين حال پر نغزى نوشته هاى آقاى نگاهى غبطه مى خوريم. موهبتى است كه ما نداريم و هرچه سعى مى كنيم مقصد قطار مان را توضيح دهيم و تشريح كنيم به زيبايى و شيوايى ايشان نمى توانيم. البته فكر نكنيد كه همه مثل من با خواندن نوشته ايشان قانع وراضى مى شوند. به نظر مى رسد حتى اگر ما به مقصد هم برسيم و برخى ها رااز خواب بيدار كنيم كه آخر خط است و ديگر بايد پياده شد، بازهم از ما مقصد خواهند پرسيد! مى دانم كه كامنت هاى من بعضا باروت شان زياداست اما در عين حال به ديگران حق مى دهم كه نه يك بار و دو بار بپرسند كه حق دارند هر چند بار خواستند بپرسند. ولى تكرار يك امر هر چند هم جذاب باشد، ملال آور است وهمانطور كه شاهديد، برخى رقباى سياسى ما خسته شدند و دنبال كار و زندگى شان رفتند اما ما تازه داريم گرم مى شويم!

و اما از پيشنهاد ما در مورد ناميدن روز اول خرداد به عنوان روز تركها. راستش ما گفتيم مگر چند ميليون آدم به اندازه يك دريا ارزش ندارند كه روزى در ارديبهشت ماه به نامش نام گذارى شده است. چون تركها در خرداد و بويژه اول آن كارى كرده اند كارستان پس ما هم ديديم اين روز خيلى مناسب به نظر مى رسد چرا كه نشان داد دود از كنده بلند مى شود و منظور هم ايران بوده است و اگر ما منظورمان از مرز هاى تماميتى فراتر رود آنرا مشخصا ذكر ميكنيم و هيچ مشكلى با اضافه كردن پسوند ايران به اسم آن روز نداريم. خلاصه چون ماهيچ علاقه اى به تغييرات مرزى نداريم از اين حركت مى كنيم كه مباحثمان در چارچوب همين مرزهاى فعلى جريان دارند و در هر قدم نبايد آن را ياد آورى كنيم.

در ضمن منابع مطلع خبر ناگوارى درز داده اند مبنى برآنكه قطار ما احتمالا نخواهد توانست دوستداران مسافرت را در تبريز سوار كند. آب و هوا خيلى قاراشميش شده و درجه خطر خيلى بالا رفته، طورى كه براى جلوگيرى از هرگونه آشوب و له و لورده شدن مردم در زيردست و پا و احتمالا ممانعت ازشكستگى كله ها و دست و پاها و انبوهى از حوادث درد دار ، احتمالا قطار ما امشب مسيرش را عوض خواهد كرد. ما از اعلام اين خبرمتاسف شديم اما در فرصتى ديگر و بدون اعلام قبلى به تبريز بازخواهيم گشت تا علاقمندان امكان همراهى بيابند. همين جا اين خبر را هم داشته باشيد كه خانم ها در حال حاضر از داشتن يك كوپه جداگانه سر باز زده اند و مى خواهند فعلا براى دهن كجى عليه ولى فقيه هم كه شده، خواهران و برادران از هم جداسازى نشوند. بحث ها در مورد كوپه ويژه كارگران ادامه دارد. با اينكه يكى از كوپه ها را به كارگران اختصاص داده اند ولى به نظر ميرسد آنها در حال حاضر علاقه اى به جدا كردن صفوفشان ندارند و با توافق همگى قرار شده است فعلا از آن كوپه غيركارگران هم استفاده كنند. گويا كارگران عزيز نمى خواهند راهشان را از ديگران جدا ببينند.

سس سيز طياره

رهگذر گرامى، بقول تركها مثل “سس سيز طياره” ( هواپيماى بى صدا) آمديد اما بر خلاف انتظار بمبى رها كرديد كه اثرات آن شايسته برخورد است. مى گوييد جمهوری آذربایجان را به ايران پيوند زنيم و بايك تير چند تا نشان بزنيم. عجبا! ما بازهم دو تا شاخ گنده روى كله بى عقل مان سبز شد. مگر دست بردن در مرزهاى فعلى ايران تعرض به تماميت ارضى آن نيست؟ تا حالا هيچ كس به اين روشنى و آشكارى شما دست بردن در تماميت ارضى ايران را بيان نكرده است. آقاى عزيز، اين خواسته شما يعنى جنگ طلبى، يعنى كشور گشايى، يعنى خونريزى، يعنى ماجراجويى و خيلى معاني ديگر. بنده دنبال چنين اهدافى نيستم و برايتان در تحقق خواب هاى شيرين تان هيچ آرزويى ندارم. از اينكه مقصد تان را با اين وضوح بيان كرديد جا دارد شما را تحسين كرد. بنده گفته ام كه مشكلى با تماميت ارضى فعلى ايران ندارم و هم چنين گفته ام كه اميدوارم همه مشكلات در چارچوب حفظ تماميت ارضى حل و فصل شود. اگر چه تاكيد مى كنم تماميت ارضى ترمى همچون ولايت فقيه نيست كه نشود در مورد آن صحبت كرد. همه چيز زير مجموعه اى از آزادى و دمكراسى است.

اگر مى دانستيد كه چقدر دلم ميخواست “هدف برای عموم شفاف باشد” شايد شما هم دو تا شاخ در مى آورديد! رهگذر عزيز “مقصداساسا پیچیده” است، خيلى هم پیچیده است. اگر نمى توانيد چند ساعتى وقت روى اين كار بگذاريد مطمين باشيد كه كلاه سرتان ميرود. من نمى توانم در دو جمله همه چيز راخلاصه كنم. سواى آن نه تنها من، هيچ كس ديگر هم نمى داند و نمى تواند بداند كه راه حل نهايى چيست. با گفتن اينكه مقصد مارالان معلوم نيست پس ولش كن، موضوع را خيلى ساده مى كنيد و آن را خيلى ساده تصور مى كنيد. من قبلا هم گفتم اگر همانطوركه آقاى نگاهى گفته اند ما در آينده نزديك وضعيتى مثل كردهاى تركيه پيدا كنيم، كلاهمان را مى اندازيم هوا. همان طور كه مى بينيد ما آدم هاى قانعى هستيم. من همانطور كه قبلا هم اشاره كردم در اين چند ماه اخير كامنت هايمرا در يك وبلاگ جمع كرده م اگر حوصله كرديد، سرى به آنجا بزنيد. لطفا مرا با يك سياستمدار اشتباه نگيريد. اگر هم هر چند روز يك بار بخواهم حرف هايم را تكرار كنم آنوقت خيلى خسته كننده مى شود. من سعى ميكنم برداشت و نظر شخصى خودم را در قبال حركتى كه چند سالى است در آذربايجان -ونه تنها در آذربايجان- به راه افتاده ابراز كنم و نشان دهم كه چگونه در مورد حوادث و وقايع پيرامون آن مى انديشم. دسترسى من به اخبار همان است كه در اختيار ديگران هم هست كه همان اينترنت باشد. شايد اين قطار يك راه كاملا ديگرى برود. من نه فال قهوه بلدم و نه اعجاز مى دانم. از من چيزى را بخواهيد كه قادر به بر آورده كردن آن باشم. من خودمرا مقيد به آزادى بدون قيد و شرط و اوامر و ضوابط دمكراسى مردمى مى دانم. فكر مى كنيد اگر من مثل شما در يك جمله يك مقصد مشخص ناميدم، آنگاه اين جنبش به همان مقصد خواهد شتافت؟! اگر من جاى شما بودم از نيروهاى دمكراتيك حمايت ميكردم كه در نهايت به نفع همه خواهد بود.

خوبى دمكراسى

خوبى دمكراسى به اين است كه همه مى توانند حرف بزنند و خيلى ها هم حرف مى زنند. واز آنطرف هم همه مى توانند گوش كنند اما تنها تعدادى گوش مى كنند. و چون تعداد آنهايى كه حرف مى زنند زياد است به حرف هاى همه هم نمى توان گوش داد. و حتى اگر بشود به حرف هاى همه گوش داد، امكان تفحص و تحليل بر اى همه آنها موجود نيست. البته نه كه ما دمكراسى در ايران داشته باشيم ولى حقا اين اينترنت غربى ها يك نيمچه دمكراسى مجازى فراهم آورده كه ما داريم در آن تمرين مى كنيم و دارد يواش يواش دو زارى مان مى افتد كه دمكراسى به اين راحتى هم نيست. شما دو تا گوش و دو تا چشم اگر داشته باشيد بايد چند تاى ديگر هم قرض كنيد، از تفريح و استراحت و خانواده و اين جور چيز ها هم بگذريد تا بتوانيد در صورت امكان سر تيتر خبر ها را بخوانيد و با صرف كلى وقت و هزينه و اعصاب حدودا بدانيد كه سكان زمان در دست كيست و دانشمندانى چون آقاى علا همين طورى يك سرى انباشته هاى ذهنى آكنده از آرزو را بعنوان حقيقت مسلم به خورد شما ندهند. حالا اگر كسى باشيد مثل كامنت گذار گرامى ما رهگذر كه هنوزاز مقصد مى پرسد بايد گفت دوست گرامى اگر نيازى به جستجو و يافت حقيقت در خود احساس مى كنيد اول آن آى پود را از گوشتان و آن عينك دودى را از چشمان تان در آوريد و سپس با اتلاف اوقات گران بهايتان نوشته هاى چند هفته اخير را از نظر بگذرانيد و سپس بگوييد آيا مقصد ما معلوم است يانه. اگر شما نخواهيد ببينيد، هيچكس نمى تواند شما رابه ديدن وادار كند. و اگر نبنيد ازقافله عقب مى مانيد. و اگر نخواهيد گوش كنيد هيچكس نمى تواند شما را به گوش دادن وادار كند و خوبى دمكراسى هم به همين است.

روز ملى تركها

روز ملى تركها

مدتى است كه بر بسيارى عيان گشته كه رژيم ديكتاتورى و آويزان از ديگران_ شاهنشاهى چه هدف شومى با برخى فرهنگ ها و قوميت ها و مليت هاى ساكنان كشور ايران داشت و چگونه رژيم فعلى آن سياست ها را سى سالى است كه ادامه مى دهد. ترك و هر آنچه كه ارتباطى با تركان داشته، سعى در نابوديش شده است. مشميز ترين، خجالت آورترين و پست ترين شكل آن سياست ها، ممنوعيت تدريس و تحصيل به زبان تركى در ايران است كه بر حسب اتفاق و تصادف! هيچگونه عكس العملى را در بين روشنفكران و فعالان سياسى فارس زبان بر نمى انگيزد. قصدم البته اختلاف انگيزى نيست، بل اشاره به نقصانى بزرگ است.

براى احياى فرهنگ و هنر تركى، براى اعتلاى دوباره هويت بخش بزرگى از مردم ايران، و هم چنين در آستانه دومين سالگرد قيام آذربايجان و ترك هاى ايران و گراميداشت قربانيان آن، و بسيارى دلايل محق ديگر پيشنهاد من آن است كه روز اول خرداد به نام روز ملى تركها نامگذارى شود.

قطار پر مشترى

جريانات اجتماعى در جوامع استبداد زده قابل پيش بينى نيستند. در مورد ما هم غير از اين نيست. ما خوشحال از اينكه با نقل مكان از اتوبوس كه ديگر جاى سوزن انداختن درش نبود به يك قطار بزرگ تا مدتى مشكل جا و مكان نخواهيم داشت و قادر خواهيم بود در آرامش و با بهره گيرى از هواى لطيف فوت شده از ايركانديشن موجود در ترن مدرن مان به بحث هاى روشنفكرانه پرداخته و نور مدرنيت در برخى از افكار تاريك مانده بيندازيم، فلذا بايد اعتراف كنيم كه افكار خودمان هم زياد درست از آب در نيامدند و هجوم اهالى سر راه قطار براى سوار شدن و يا بهتر بگوييم آويزان شدن از آن به حدى رسيده كه ايده هاى تازه اى را مى طلبد تا اين همه مشتاقان امكان همسفرى بيابند. با اين ترتيب برنامه ريزان ترس ورشان داشته كه نكند قطار طبق برنامه نتواند وارد ايستگاه راه آهن تبريز شود. البته اميد هنوز باقى است و فعالان با بلندگو مردم را از نزديكى به ريل ها بر حذر مى دارند تا قطار بتواند به حركت آرام و برگشت ناپذيرش ادامه دهد و روز چهارشنبه آينده وارد ايستگاه راه آهن تبريز شود. البته برخى منابع مطلع احتمال مى دهند كه دليل هجوم مردم مى تواند زمزمه نامگذارى اول خرداد به نام روز ملى تركها باشد و مردم علاقه شديدى نشان مى دهند در اين روز در تبريز باشند. البته ما خودمان نظر مثبت به اين نامگذارى داريم ولى چون هنوزقضيه رسمى نشده است آن را اعلام نمى كنيم. اين عكس را از طريق ماهواره به ما رسانده اند.

۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه

آذربایجان در راس مبارزه

مردم آذربايجان بايد به خود ببالند كه پس از سى سال حكومت وحشت و رعب جمهورى اسلامى، براى اولين بار موفق شده اند ترسى واقعى در دل مزدوران رژيم اسلامى بياندازند. واقعا بايد به آذربايجانى ها باليد كه چگونه بسيج و سپاه و نيروهاى رنگا رنگ امنيتى و پليسى و نظامى و اطلاعاتى رژيم مخوف و جنايتكار جمهورى اسلامى ايران را به چالش كشيده اند. چه حربه ها و چه تمهيداتى كه اين نيرو ها ماه هاست به آن ها متوسل شده اند تا هر جنبنده اى را در روز هاى خرداد، ياد آور خروش و قيام دو سال پيش، در نطفه خفه كنند. چه تعداد بيشمارى مزدور را در خيابانها و ساختمان ها و مراكز شكنجه گرد هم آورده اند تا بكوبند و بكشند و خون بريزند، تا مبادا صدايى از گلويى بيرون آيد. اين روزها، خيابان هاى شهر هاى آذربايجان چقدر شبيه سال ٥٦ است كه احدى را ياراى تكان خوردن نبود. چه قوى و مهيب مى نمود رژيم شاهنشاهى و چه قدرت مدارانه مى كوبيد و قلع و قمع مى كرد. و چه زود از هم پاشيد. اينان، زورمداران و مرتجعان حكومت اسلامى، جانانه مى ترسند و از قدرت خروش مردم آذربايجان چه وحشتى بر دل اين مفسدان افتاده است. تمهيدات وسيع و سازماندهى گسترده براى مقابله با تظاهرات در آذربايجان نشان مى دهد كه جنبش ترك چه قدرتى يافته و چه وحشتى در دل هاى ضعيف چسبندگان به پست و مقام ها انداخته است. چه لذتى دارد مشاهده خفت و ترس بسيجيان و سپاهيان.

آيا تاكنون در طول سى سال گذشته واقعا رژيم جمهورى اسلامى در مقابل چنين نيروى مردمى قرار گرفته كه اين چنين ترس در دلش انداخته باشد؟ آيا رژيم جمهورى اسلامى تاكنون در مقابل چنين چالش عظيمى قرار داشته است؟ بى شك پاسخ اين سوال ها منفى است.

يك بار ديگر آذربايجان در راس مبارزه واقعى بر عليه ديكتاتورى و ددمنشى قرار گرفته است. آذربايجان پرچم پيشتاز براندازى استبداد را در دست گرفته و مى رود تا يوغ بيش ازهشت دهه استعمار داخلى رااز پا هاى خود باز كند و حامى ديگر ملل باشد براى رهايى و آزادى. هيچ نيروى نظامى و پليسى را ياراى مقابله با اين سيل قهار مردمى نيست. ده ها سال ستم و تبعيض و بى عدالتى آن چنان نيروى سهمگينى به اين جنبش بخشيده است كه تنها مقصد آن پيروزى و رسيدن به خواسته هاى انسانى است. ترك ها سد بزرگ بى تحركى و انفعال اپوزيسيون در مبارزه را شكسته و انرژى بى پايانى را براى مقابله بر عليه رژيم سفاك جمهورى اسلامى آزاد ساخته اند. تركها و در راس آنها مردم آذربايجان دارند مى روند تا بساط حكومت جبار ولايت فقيه را در هم بپيچند. رژيم بزودى چاره اى غيراز عقب نشينى نخواهدداشت. پس اى آزادگان و اى مبارزان راه عدالت و انسانيت، صفوف خود را فشرده تر سازيم و خود را براى عقب راندن هر چه بيشتر رژيم توخالى و فاسد جمهورى اسلامى آماده كنيم. ببينيد و بدانيد كه ما در صف مقدم مبارزه هستيم و نيروى بس بيشترى براى رسيدن به اهدافمان لازم داريم. همبستگى و اتحاد نيروهايمان راه پيروزى مان را هموارتر خواهد ساخت. پيش به سوى آزادى و رهايى!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

روز ملى تركها

پيشنهاد براى نامگذارى روز اول خرداد

به پاس گراميداشت قيام بى نظير آذربايجان و تركها در خرداد ماه ١٣٨٥،

براى ارج گذارى به قربانيان آن روزها كه به ضرب گلوله هاى رژيم جمهورى اسلامى در خون غلتيدند،

براى ماندگار كردن آن خيزش حماسى و رهايى بخش بر عليه ستم و تبعيض استعمارى در دهه هاى گذشته چه در رژيم شاهنشاهى و چه در رژيم اسلامى،

براى تحكيم بخشيدن به صفوف احزاب، مبارزان و فعالان ترك،

براى شناساندن هر چه بيشتر و گسترده تر جنبش عميقا ملى و دمكراتيك تركها در ايران و در جهان،

روز اول خرداد را به نام روز ملى تركها نامگذارى كنيم.

خوردادين بيرى، تورك لرين ميلى گونى

اول خرداد، روز ملى تركها

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

دو سال پس از زلزله

زلزله اى مهيب در زير آب هاى نيلگون و آرام در تاريكى و سكوت قعر دريا بوقوع مى پيوندد. كل محيط در شعاعى به وسعت چند صد كيلومتر متاثر مى شود. چرخه طبيعى و اكولوژيك آن به هم مى ريزد. متخصصان منطقه و امور زيستى عظمت حادثه را دريافته و آن را به سمع و بصر مسيولان امور دريايى و ساحلى و تصميم گيرندگان مى رسانند. اما باور به چنين رخدادى در زير آب هاى آبى و هميشه آرام، بس مشكل و باوراندن آن به ساكنان منطقه كه درياى محبوب و عظيم شان را بجز خروش هاى گهگاهى و زودگذر آن بنوعى ديگر نمى شناسند، بسى مشكل مى نمايد. كارشناسان امور فنى به تكاپو مى افتند، جلسات و كميسيون هاى بى پايانى تشكيل مى دهند اما آن چه به دست نمى آيد نتيجه است. هشدار ها اماادامه مى يابد و بحث و گفتگو ها بيشتر و پر دامنه تر مى شوند. بخشى از مسيولان از هشدارهاى متخصصان سو استفاده كرده و از آن به نفع سياست هاى روزمره بهره مى گيرند. اپوزيسيون سرش به امور گلوبال مشغول است و بخش مترقى آن در پى يافتن فرمولى جهانى براى حل مشكلات است. بخش فرصت طلب آن كه هميشه درپى سواستفاده ازفرصت هاست پس ازمدتى فكر ميكند چگونه مى توان از اين داد و قال بهره ببرد.

امواجى را كه زلزله هاى زير آبى ايجاد ميكنند بنا بر دانش عمومى قابل رويت نيستند و در خيلى از موارد پس از مدتى پيشروى انرژى خود رااز دست داده و از بين مى روند. اگر زلزله از ريشتر بالايى برخوردار بوده ويا زلزله در نزديكى سواحل رخ داده باشد، در اين صورت مى تواند عواقب غير قابل پيش بينى با خود داشته باشد. زلزله اى كه در خرداد ماه دو سال پيش در شمال غرب كشور ايران رخ داده، بنا به ارقام ثبت كنندگان دستگاههاى زلزله بسيار قوى بوده و امواج آن اكنون در حال رسيدن به سواحل هستند. بحث و گفتگو ها در مورد چند و چون و قدرت امواج شدت و حدت بيشترى پيدا كرده و آنچه غير ممكن مى نمود، دارد اولين نشانه هاى ممكن بودنش را نشان مى دهد. امواج پشت سر هم مى رسند و چون، زلزله همچنان ادامه دارد بنابه نظر آگاهان تغيير جوى و محيطى غير قابل پيش بينى در انتظار ساكنان سواحل اين درياست. امواج در مقابل چشمان ناباور ساحليان بر سواحل مى كوبند و پيش مى آيند. همه از هم مى پرسند آخر چگونه چنين چيزى ممكن است. نكند بمبى زير آب منفجر كرده اند. نكند توطيه اى در كار است. نكند دارند تكنيك تازه اى را آزمايش مى كنند. امواج اما هم چنان مى رسند و مى كوبند و دو سال پس از اولين زلزله كه خيلى ها آن را شوخى طبيعت مى پنداشتند دارد خواب ازچشمان خيلى ها مى پرد.

شهر هاى آذربايجان در خرداد ماه سال ٨٥ شمسى شاهد بزرگترين خيزش خود جوش مردمى پس از سال هاى اول انقلاب بهمن ٥٧ در ايران بود. در تبريز، اورميه، زنجان، سولدوز، اردبيل، قوشاچاى، مرند و ديگر شهرهاى شمال غرب مردم به خيابان ها آمدند، اعتراض كردند، فرياد برآوردند، بر عليه ظلم و ستم دوگانه وچند گانه كه ساليان درازى است بر آنها روا ميرود خروشيدند. چنين قيامى توده اى براستى پس از تثبيت رژيم جمهورى اسلامى تا به امروز يگانه و بى نظير بوده است. جرقه اين حركت، كاريكاتورى از مانا نيستانى در روزنامه حكومتى "ايران" بود كه در آن سوسكى ازترم تركى "نمنه" استفاده كرده بود. اعتراضات از دانشگاه ها شروع شده و به سرعت به خيابان ها كشيده شد. در يك عقب نشينى تاكتيكى دولت روزنامه "ايران" را براى مدتى تعطيل كرد، مسيول روزنامه و كاريكاتوريست چند هفته اى را پشت ميله هاى زندان گذراندند، تعدادى ازتظاهر كنندگان با ضربات گلوله هاى نيرو هاى انتظامى جان باختند، بسيارى دستگير و روانه زندانها شدند و برخى از آنها همچون عباس لسانى هنوز هم در زندان به سر مى برند.

نويسندگان و روشنفكران ترك از همان ابتدا بر اين امر تاكيد داشتند كه آن كايكاتور آماج خروش توده اى نبوده، بلكه علت وقوع اين تظاهرات ريشه در مسايلى دارد كه ساليان درازى است لاينحل باقى مانده اند و موضوع زبان تركى و ممنوعيت تدريس آن در طول هشتاد و اندى سال اخير يكى از آنهاست. دو سال پس از آن وقايع بعنوان نمونه به چهار ديدگاه كه در آن روز ها بيان شده اند نگاهى مى اندازيم و قضاوت در مورد صحت و سقم آن ها را بر عهده خوانندگان مى گذاريم.

رضا براهنى در آن روز ها در مقاله اى با عنوان "صورت مسئله آذربايجان؟ حل مسئله آذربايجان؟" چنين مى نويسد:

"مسئله اين است: آذربايجاني بايد حق نوشتن، خواندن، تحصيل و تدريس به زبان مادري خود را داشته باشد. آذربايجان نيز حق دارد هويت خود را داشته باشد.آذربايجاني بايد مديريت منطقه خود را به درايت خود، به زبان خود داشته باشد. در غير اين صورت آذربايجاني هم ميهن شما نيست.مستعمره ي مناطق فارسي زبان است. مستعمره ي اصفهان و شيراز و نيمه ي فارس تهران است. اين يك مبارزه است، يك مبارزه. آذربايجاني مي گويد فرهنگ را از سلطه ي مطلق صاحبان يك زبان دربياوريد. ما تساوي فرهنگي، زباني و اداري مي خواهيم.

فقط دريغ كردن اين تساوي از مردم آذربايجان است كه آا را در هر لحظه اي كه فرصت به دست بيايد نسبت به زورگويان عاصي خواهد كرد. تنها تساوي حقوق دمكراتيك بين همه ي مليت ها و اقوام كشور است كه ضامن بقاي كشوري به نام ايران است. شما مي توانيد ايران را از دست بدهيد، يا ايران را مجموع آدم هايي كه در ايران، در خانه ي خود زندگي مي كنند، و از حقوق مساوي برخوردارند تا پايان تاريخ داشته باشيد." (1)

بهزاد كريمى در پنجم خرداد ٨٥ چنين مى نويسد:

"اين خيزش، اگرچه خودبخودى است و هيچ جريان و مرکز متشکلى آنرا هدايت نکرده و نمى‌کند، اما نقش هدايت‌گرانه و سمت‌دهى روشنفکران دموکرات در آن کاملاً محسوس است و نقش افراد و دستجات معدودى که تلاش کرده‌اند و مى‌کنند اين حرکت دموکراتيک را در جهت پان‌ترکيسم به انحراف بکشند، نقشی فرعى و غيرمسلط است برآمد گسترده آذربايجانی‌ها در برابر چاپ کاريکاتورى تحريک‌کننده در روزنامه دولتى، نه همه ماجرا که گوشه و نمودى از يک موضوع سهمگين و مسئله‌اى سنگين در حيات سياسى و فرهنگى کشور ماست. موضوع و مسئله‌اى ريشه‌دار و ديرينه، با چالش‌هايى پيوسته در حال بروز و بازتوليد...

آنچه را در روزهاى گذشته ديديم، نه پديده‌اى گذرا که بروز واقعيت‌هاى بزرگى در کشور ما است. تنش‌هاى ملى و مبارزات ملى ريشه در خواست‌هاى بخش بزرگى از کشور ما دارند و تا زمانى که ايران دموکراتيک واحد با ظرفيت رفع و حل مسائل ملى کشور جايگزين نظام‌هاى مبتنى بر تبعيض و ستم نشود، خود را نشان خواهند داد و هر روزه هم ابعاد بيشترى خواهند يافت. هويت‌يابى ملى، روندى است طبيعى و رو به رشد که با سرکوب و داغ و درفش نمى توان جلوى آنرا گرفت؛" (2)

و استاندار آذربايجان شرقي در نيمه خرداد ٨٥ در مورد علت اين ناآرامى ها چنين نظر مى دهد:

"ريشه ناآرامي‌هاي اخير تبريز را بايد در استكبار جهاني به سركردگي آمريكاي جنايتكار جستجو كرد. محمد معمارزاده روز دوشنبه در گفت و گوي اختصاصي خبرنگارايرنا تاكيد كرد: دشمن امروزباطرح مسايل اختلاف برانگيز دربين قوميت‌ها به جنگ نظام جمهوري اسلامي آمده و درصدد اغتشاش دركشوراست... من نمي پذيريم موضوع قوم و قوم گرايي مي‌تواند درقطعه‌اي از سرزمين مقدس اسلامي معنا و مفهومي داشته باشد."(3)

مزدك بامدادان مواضع خود را در روزهاى قبل از تظاهرات خرداد ٨٥ و در حين آن بروشنى در مقابل خواسته هاى ملت ترك در ايران به رشته قلم در آورده بود. ايشان كسانى را كه از "تورکها" صحبت ميكنند نژادپرست ميداند (4). اتهامات "نژادپرستى" و "قبيله گرايى" و امثالهم را مثل نقل و نبات در نوشته هايش بكار ميگيرد(5). مثلا مى نويسد:

"...هر انسان خردمندی، که اندکی نیز از میهن‌دوستی و مردم‌گرائی بهره مند باشد، از خود خواهد پرسید، دین‌فروشان چرا در چنین روزهائی که بر سر این آب و خاک «ز منجنیق فلک تیر فتنه می‌بارد»، در روزهائی که هم امریکا و هم اسرائیل به هزار زبان و به روشنی و آشکار و بدون پرده پوشی فریاد می‌زنند که برای بزانو درآوردن ایران در آتش کینه‌های قومی خواهند دمید و در جائی که مایکل لدین یک روز نشستی درباره فدرالیسم در ایران برگزار می‌کند و روز دیگر با بکارگیری واژه‌هائی که ویژه نژادپرستان جدائی‌خواه درون و بیرون ایران است می‌گوید «ایران فارسستان نیست» باز هم دیوانه دیگری روانه میدان می‌شود تا سنگ بی‌خردی خود و سردمداران جمهوری اسلامی را در چاه ژرف چالش‌های گریبانگیر مردم این سرزمین غمزده بیفکند تا اکنون هزارن خردمند و فرزانه در بیرون آوردن آن درمانده شوند؟...نژادپرستانی که چهره زشت خود را پشت واژه "هویت طلب" پنهان می‌کنند با همه نیرو به میدان آمده‌اند تا از این آب گل آلود ماهی خود را بگیرند."

پايان نقل قول ها.

حقيقت غيرقابل انكار آن است كه حركت تركها عميقا مردمى، آزاديخواهانه و دمكراتيك است. مسيله ملى در ايران كل سياست حكومت و اپوزيسيون آنرا تحت الشعاع خود قرار داده و مسبب آن هم از نظر من تركها هستند. بويژه اپوزيسيون باصطلاح سراسرى در برخورد با مسيله ملى به بن بست رسيده است و بدون فايق آمدن بر اين مشكل كه يك مشكل ساختارى است، هيچگونه امكان تحركى نخواهد يافت. اپوزيسيون باصطلاح سراسرى دارد فلسفه وجودى خود را از دست مى دهد چرا كه نيرو هاى بخش بزرگى از آنها كه عمدتا از حاشيه نشينان ايران هستند ديگر معتقد به تيورى ملت واحد و زبان واحد نيستند. و اين كل قضيه را زير علامت سوال بزرگى مى برد. اپوزيسيون باصطلاح سراسرى جوابگوى مسيله ملى نيست و از بطن شتابان روند جريانات اجتماعى عقب افتاده است.

مسيله ملى يك مجهول بزرگ در معادلات سياسى ايران وارد كرده و با اين كار كل سيستم فكرى و آرايش نيرو هاى اپوزيسيون را به هم ريخته است. مسيله ملى كه از جانب تركها با انرژى بسيار پى گيرى مى شود حتى رژيم جمهورى اسلامى را هم در رابطه با جهت گيرى هايش در مورد تاريخ و فرهنگ ايران به تغيير سياست واداشته است. مسيله ملى و حقوق مليت هاى غير فارس به بزرگترين چالش در سياست داخلى ايران تبديل گشته است. اپوزيسيون هاى رژيم جمهورى اسلامى بدون پاسخ گويى به چالش ملى قادر به عرض اندام نيستند. تركها اكنون از منظر مسيله ملى و از زاويه منافع و حقوق قومى و فرهنگى خود به نقد سياست هاى احزاب و سازمان هاى ايرانى مى پردازند.

قيام و حركت آزاديخواهانه تركها نقطه پايانى بر عدم تحرك و استيصال در مقابل رژيم جمهورى اسلامى گذاشته و فصل تازه اى را در مبارزات مردمى برعليه ولايت مطلقه گشوده است. تحرك و پويايى كه پس از تظاهرات خرداد ٨٥ در مباحث جارى سياسى احزاب و محافل ايرانى بوجودآمده مديون حركت ملى تركهاست. سى سال پس از سيطره قرون وسطايى آخوند هادر ايران براى اولين نهضتى مردمى پا به عرصه وجود گذاشته كه دارد ميرود اولين چشم اندازهاى واقعى يك آلترناتيو واقعى و دمكراتيك را بوجود آورد.

بيش از هشتاد سال ممنوعيت زبان تركى و انكار هويت تركى در ايران و انواع و اقسام ستم ها و تبعيضات فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى و سياسى چنان توان و خيزشى بالخص در آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران بوجود آورده كه ناديده گرفتن تركها و خواسته هاى آنها در تركيب آينده سياسى ايران ناممكن مى نمايد. از دو سال پيش به اين طرف فدراليسم بعنوان شكل حكومتى در ايران آينده به طور جدى وارد مباحث سياسى شده و از ديد امروز مشكل بتوان شكل حكومتى ديگرى را براى ايران در آينده متصور بود.

حق تعيين سرنوشت به مثابه حق طبيعى و به رسميت شناخته شده هر ملتى، بطور جدى وارد ترمينولوژى سياسى فعالان ترك گرديده و ناديده گرفتن اين حق در آينده از سوى هر كس و يا هر گروهى هم كه باشد، ناديده گرفتن فريادهاى برابرى طلبى و عدالتخواهانه تركها خواهد بود.


با تاسف بسيار چنين نهضت عظيمى از سوى اپوزيسيون كه از طريق واژه هايى چون منفعل و فاقد ساختار هاى نظرى و فكرى منسجم و فاقد پشتوانه مردمى قابل وصف است، مورد بى مهرى قرار گرفته و با سكوت غير قابل وصفى از سوى بسيارى از نويسندگان و هنرمندان و روشنفران فارس زبان مواجه گشته است. فعالان و حاميان رژيم شاه و شاهزاده با بى پروايى تمام و با دروغگويى هاى آشكار، سعى در قوت بخشيدن به ناآگاهى عمومى و سو استفاده از آن بر عليه جنبش ملى تركها را دارند. تماميت ارضى به شمشير داموكلسى تبديل گشته، بر فراز سر مبارزان سياسى به پرواز در آمده و همگان را وادار به خود سانسورى مى كند. داريوش همايون به هر بهانه اى خود را در كناررژيم جمهورى اسلامى قرار مى دهد تا به خيال خودش تجزيه طلبان را بكوبد اما در حقيقت دارد زمينه هاى سازش را با جلادان رژيم تهران پى مى ريزد.

حركت تركها اما به موتور پر قدرتى براى تغييرات بالقوه در ايران مبدل شده است و پتانسيل آن را دارد كه با حمايت بيشتر اولين زمينه هاى ايجاد دمكراسى مردمى و بازگشت ناپذيرى را در ايران آينده بوجود بياورد.

1) http://www.nasser-iran.com

2) http://www.kar-online.com/yaddasht/yaddasht-xizeS-behzAd-k-060385.htm

3) تبريز ، خبرگزاري جمهوري اسلامي پانزده خرداد سال هشتاد و پنج

4) http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/8485/

5) http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14211

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۷, جمعه

محمود نکوروح: يک کشور يک زبان

آقايى با نام محمود نکوروح در روز آنلاين افاضاتى در رابطه با آذربايجان و مسئله قوميت ها و ترك بودن سياستمداران و غيره نموده اند كه بسيار ارزان و غير كارشناسى شده است! در كنار حرف هاى تو در تو و تفسير بردار و كچ و معوج هم چنين ايشان فرموده اند:

"‏هرکشور يک زبان رسمي دارد."

حالا نه كه ما متخصص زبان شناسى باشيم. اما چون فضول هستيم و حرف هايى را كه در اينترنت منتشر مى شوند، از فيلتر دروغ رد مى كنيم همين كار را با جمله ايشان انجام داديم ودر عرض سه دقيقه به نتايج محيرالقولى رسيديم. مثلا سويس داراى چهار زبان رسمى است: آلمانى، فرانسوى، ايتاليايى و رومانچ. در ايتاليا علاوه بر زبان ايتاليايى هم چنين آلمانى وفرانسوى جزو زبان هاى رسمى بشمار مى روند. در لوگزامبورگ هم همين طور. در هندوستان دو زبان هندى و انگليسى رسمى هستند. علاوه بر آن حداقل بيست زبان ديگر به رسميت شناخته مى شوند. در پاكستان دو زبان اردو و انگليسى رسمى هستند. اتحاديه اروپا داراى بيست و سه زبان رسمى است. حالا نوبت آقاى نکوروح است كه نوشته شان را اصلاح كنند.
http://www.roozonline.com/archives/2008/05/post_7374.php

معتقد به دمكراسى

Monazer گرامى، با عرض احترام، راستش من هم آن لينك هايى را كه آقاى اسماعيل نورى علا در ستون نظرات مقاله شان “سند مالکيت خليج فارس در آذربايجان امضا شد” زده بودند ديدم و از خودم پرسيدم و هنوز هم مى پرسم پس چرا نظر بنده را در آن ستون نزده اند. به نظر ميرسد آقاى علا ريگى به كفش دارند! كه اين لينك هاى عجيب و غريب را منتشر ميكنند اما نوشته ما را پنهان مى كنند. بنده نه اين سايت atropetan را مى شناسم و نه علاقه اى به اين جورچيز ها دارم. آقاى یعقوب گودیان را هم نمى شناسم. اين از اين.
بنده فكر ميكنم معتقد به دمكراسى هستم و خودم را به آن مقيد مى دانم چرا كه راه ديگرى نمى شناسم. هر آنچه موافق با امور و شيون دمكراسى و در راستاى گسترش آزادى و قدرت بخشيدن بيشتر به راى و اراده مردم باشد در نظر و ديده من قابل احترام و قابل پشتيبانى است. اگر مردم آذربايجان پس از يك دوره مبارزه سياسى در محيطى نسبتا سالم و آزاد زبانم لال به سلطنت طلب ها راى دادند تا آنها براى چهار سال آينده سكان امور را بدست بگيرند آن موقع من تنها يك راه دارم و آن احترام به راى و نظر مردم است. اما از فرداى آن روز هم از تمام سازوكارهاى دمكراتيك استفاده خواهم كرد تا در راى گيرى بعدى سلطنت طلب ها به گريه بيفتند!
در حال حاضر به نظر مى رسد كه كشور ايران در صورت ايجاد تحولى در نظام فعلى راه ديگرى غير از فدراليسم ندارد اگر مى خواهد بقول معروف تماميت ارضى اش را حفظ كند. من شخصا به هيچ عنوان حاضر نيستم سرنوشت من در تهران رقم بخورد. خودم عقل دارم و امورات خودم را بهتر از همه مى شناسم و مى گردانم. دوران حكومت متمركز در ايران به سر آمده است. هر كس اين را نمى بيند معلوم است كه خيلى چيز هاى ديگررا هم نمى بيند. هشتاد و اندى سال بس است. زمان آن رسيده است كه ما خودمان بر سرنوشت خودمان حاكم باشيم. اين موضوع بايد در گوش همه برود و خودشان را براى يك خانه تكانى بزرگ آماده كنند. اميدوارم روزى كه پارلمان انتخابى آذربايجان اولين نشستش را برگزار مى كند زياد دور نباشد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

پاسخ به آقاى نورى علا

آقاى نورى علا، مقاله شما با عنوان پر طمطراق و استعارى "سند مالکيت خليج فارس در آذربايجان امضا شد" [1] گرچه سمت و سوى آمال و آرزوهاى شما را نشان مى دهد كه فى نفسه قابل احترام هستند، اما نه اين عنوان و نه متن نوشته شما منطبق بر واقعيت روز سيزدهم ارديبهشت ١٣٨٧ شمسى در شهر تبريز نمى باشند. اولا درست تر مى بود كه مى نوشتيد "سند مالکيت خليج فارس در تبريز امضا شد" چراكه اتفاقا مردم اردبيل هم قرار بوده چند روز بعد چنين "سندى" را در يك ورزش صبحگاهى امضا كنند كه بخاطر بارانى بودن هوا حتى خود مسيول آن برنامه هم جرات بيرون آمدن از خانه اش را نداشته و سند بى امضا مانده است! در نتيجه عموميت دادن شهر تبريز به آذربايجان خطاست و آرزوگرايانه است.

ثانيا نه "سندى" در تبريز امضا شده است، نه كسى شعارى داده است، نه مسيول برگزار كننده آن ورزش صبحگاهى كه مديركل تربيت بدني آذربايجان شرقى باشد در مصاحبه نسبتا طولانى اش [2] با خبرگزارى فارس كلمه اى از خليج فارس به ميان آورده است، نه "خبرنگار" خود خوانده محبوب شما اما نامحبوب مردم آذربايجان مصاحبه اى با يك بقول شما امضا كننده سند مالکيت خليج فارس بعمل آورده، نه فيلمى از آن گرفته و نه سندى بدست مى دهد كه نشان بدهد مردم تبريز در آن صبح زود روز جمعه در هواى خوب و سحرگاهى دامنه تپه هاى تبريز بيرون آمده بودند تا "سند مالکيت" امضا كنند.
البته براى اطلاع شما بد نيست بدانيد كه از ديد خبرگزارى فارس مردم تبريز در ضمن براى گراميداشت ياد مطهرى و بمناسبت روز معلم هم به خيابان آمده بودند و شما اين مورد را از قلم انداخته ايد.
نوشته ايد:
"اما تا فرا رسيدن اين روز چند حادثه مهم پيش آمد: نخست سفر احمدی نژاد بود به اجلاسيه ای که «کنفرانس کشورهای حاشيهء خليج عربی» خوانده می شد..."

متاسفانه در اين يك مورد استثنايى بايد حق را به سخنگوى دولت داد كه گفته است ترجمهء درست نام اين اجلاس «کنفرانس کشورهای عرب حاشيهء خليج» است.
نام رسمى اجلاس "مجلس التعاون لدول الخليج العربى" بوده است و آن را مى توان زير آرم اجلاس مشاهده كرد[3]. آقاى حسين باستانى در توضيح ترجمه آن در روز آنلاين چنين مى نويسد:
"کلمه "الخليج" در زبان عربي، مذکر است و در نتيجه (مطابق قانون تبعيت صفت از موصوف در ‏زبان عربي) صفت آن نيز بايد مذکر باشد. و از آنجايي که صفت ذکر شده در پايان نام شوراي همکاري (العربيه) ‏مونث است، در نتيجه "العربيه" نمي تواند صفت کلمه مذکر "الخليج" تلقي شود و در واقع، صفت کلمه مونث ‏ماقبل آن ("الدول" به معني کشورها) است. از اينجاست که ترجمه دقيق نام شورا، "شوراي همکاري کشورهاي ‏عربي خليج" است" [4].

شما در برخورد به اين ترجمه اين چنين نوشته ايد:
"...حتی پذيرفتن «خليج» بجای «خليج فارس» خود عذری بدتر از گناه و خيانتی بزرگ به منافع ملت ايران است، احساسات مردم برانگيخته ماند."

حال سوال اين است كه آيا احساسات مردم تبريز هم برانگيخته شده و برانگيخته مانده بود؟ چون شما اين برانگيختگى را زمينه اى براى آمدن مردم تبريز به خيابان ها مى دانيد مهم است بگوييد بر اساس كدامين شواهد و اخبار فكر مى كنيد پس از اجلاس كشورهاى حوزه خليج فارس مردم تبريز برانگيخته بودند؟

براى محكم كردن پاى استدلال تان سپس چنين نوشته ايد:
"بدينسان، در سراسر شهرهای ايران، گروه های مختلف ميهن دوست و پاسدار يکپارچگی کشور و حافظ منافع ملی آن به مقامات مسئوول مراجعه کرده و خواستار کسب اجازهء تظاهرات در روز يازدهم ارديبهشت و اعتراض به اعمال غير قانونی امارات متحدهء عربی شدند. تقريباً در هيچ کجا با اين درخواست ها موافقت نشد، اما در دو شهر ايران، يعنی مشهد و تبريز بصورت های مختلفی (که فرصت ذکر آن در اين مختصر نيست) راه هائی برای برگزاری تجمعات پيدا شد و، در پی آن، در روز سيزدهم ارديبهشت مردم اين دو شهر توانستند اعتراضات خود را طی گردهمآئی هائی مسالمت آميز ابراز کنند."

آقاى نورى علا اين پاراگراف شما پر از شعار و آرمانگرايى است اما دريغ از كمى واقعيت. آيا مى توانيد در يك نوشته جداگانه براى خوانندگان تان توضيح دهيد در كدام شهرها، كدامين گروه های مختلف ميهن دوست و پاسدار يکپارچگی کشور و حافظ منافع ملی به كدامين مقامات مسئوول مراجعه کرده و خواستار کسب اجازهء تظاهرات شده اند؟ منظورتان چيست كه مى گوييد در دو شهر ايران، يعنی مشهد و تبريز "بصورت های مختلفی!" راه هائی برای برگزاری تجمعات پيدا شد. در شهر تبريز مگر برگزار كنندگان آن ورزش صبحگاهى خود مقامات مسئوول نبوده اند؟!
حتى اگر بخواهيم تيورى شما را باور كنيم اينگونه بايد تعبير كرد كه مقامات مسيول به مرم كلك زده و آنها را به بهانه ورزش صبحگاهى به خيابان آورده اند تا بعدش بگويند كه به خاطر خليج فارس بوده است. اين دو تا كه با هم نمى خواند: يا مقامات مسيول مخالف برگزارى تظاهرات براى خليج فارس بوده اند كه از نظر شما بوده اند پس چگونه مى توانند براى برگزارى چنين تظاهراتى اعلاميه هاى رسمى بدهند و از ديگر ارگان ها براى پيوستن به آن دعوت بعمل آورند؟ لطفا اين تناقض را هم توضيح دهيد.

مى گوييد:
"تا اين زمان، و بخصوص پس از تظاهرات سرکوب شدهء اوائل انقلاب برای هواداری از آيت الله شريعتمداری، تبريز چنين جمعيت و تظاهراتی را بخود نديده بود ..."

آقاى نورى علا اين گفته شما نادرست است و به نظرمى رسد شما تنها آنچه را كه دلتان مى خواهيد مى بينيد. شما گويا تظاهرات گسترده مردم تبريز و ديگر شهرهاى آذربايجان از جمله اردبيل، مرند، قوشاچاى، اورميه، سولدوز و غيره در دو سال قبل در خرداد ٨٥ را نديده ايد ويا اگر ديده ايد آن را ديگر به ياد نداريد. تظاهرات دو سال قبل بسيار گسترده و توده اى بود و زلزله به جان رژيم جمهورى اسلامى در تهران انداخت. خواسته ها ومطالبات مردم در آن تظاهرات بسيارفراتر و عميقتر از تنها اعتراض به چندكشور عربى در استفاده از يك اسم بود.

مى نويسيد:
"من فکر می کنم مردم تبريز در آن روز فراموش نشدنی آگاهانه از خانه های خويش بيرون آمده بودند تا سند مالکيت خليجی را که «فارس» نام دارد برای خود ثبت کنند و نشان دهند که کاملاً بر اين نکته آگاهند که چيزی به نام «قوم فارس» وجود ندارد؛ همانگونه که «قوم ماد» ساکن در آدربايجان و کردستان، و قوم «پارت» ساکن در خراسان بزرگ نيز، همگی، طی قرون و اعصار متمادی، با هم متحد شده، در هم خليده و با هم آميزش کرده اند تا موجودی به نام ملت ايران در مرزهای کنونی کشوری به نام «ايران» ـ که اکنون تنها بخشی از آن ملت را در خود جای داده ـ گرد هم آيند."

آقاى نورى علا به اين نوشته شما مى توان اسم پروپاگاند گذاشت. بلاخره مطمين هستيد كه مردم تبريز در آن صبحگاه زود روز جمعه آمده بودند تا سند مالکيت امضا كنند يا تنها "فكر" مى كنيد كه چنين بوده است؟ آقاى نورى علا شما افكار زيبايى را به نمايش مى گذاريد كه چند هزار سال گذشته را به روز جمعه تبريز پيوند مى دهد اما به نظر مى رسد كه بيشتر تيورى و فرضيه هست تا واقعيت. همين مردم اگر خواسته هاى انسانى خودشان را مطالبه كنند آنگاه مى شوند تجزيه طلب. همين تصورات "زيبا" را باز هم با تب و تاب بيشتر ادامه داده ايد:

"حقيقت اينکه برای من، سيزدهم ارديبهشت ماه امسال و انجام تظاهرات در مشهد و تبريز برای دفاع از نام خليج فارس، دارای معانی تاريخی وسيعی است. بيش از چهار هزار سال پيش، قوم آريائی «ماد» از سراسر شمال ايران گذشت و در آدربايجان و کردستان کنونی مستقر شد ..."

آقاى نورى علا حقيقت خيلى ساده تر و پيش پا افتاده تر از آن است كه فكر ميكنيد. اداره تربيت بدنى تبريز در پاسخ به رشد آگاهى مردم در مورد مفيد بودن حركت و ورزش براى سلامتى بدن يك ورزش صبحگاهى كه همانا پياده روى خانوادگى در مسير جاده چهار كيلومترى ايل گولى باشد ترتيب داده بود. لطفا توجه كنيد كه در تظاهرات خانم ها و آقايان جداگانه راه ميروند. افراد ناشناخته و يا بعضا شناخته كه سايتى راه انداخته و در روزهاى اول به نادرستى اسم بهروز وثوقى را جزو حاميان خودشان جا زده بودند، با سو استفاده از "فرصتى" كه مقامات مسيول در روز سيزدهم ارديبهشت به وجودآورده بودند، در سايت شان از مردم بصورت كاملا تصادفى در همان روز دعوت به تظاهرات براى خليج فارس كردند اما نه زمانش را اعلام كردند و نه مكانش را تا روز شنبه آن ورزش مردمى را به اسم خود جا بزنند و دروغ پردازى كنند.

فكر نمى كنيد كه شايد يكى از دلايل زمينگير شدن "اپوزيسيون" سى سال پس از انقلاب ٥٧، نديدن ساده ترين واقعيات كوچه و بازار است؟ شما پروپاگاندايى در مورد يكى دو ساعت ورزش مردم راه انداخته ايد كه باور نكردنى است. زمين و زمان و تاريخ را به هم مى بافيد تا اسطوره هايى بسازيد كه تنهااز جنس پنبه اند. دو سال قبل كه مردم آذربايجان براستى حماسه آفريدند مورد غضب شما قرار گرفتند و حالا هيچ كارى نكرده اند و مورد مهر بى پايان شما قرار گرفته اند و من به عنون يك تبريزى فكر نمى كنم بلكه مطمين هستم كه يك جاى كار يك ايراد اساسى دارد.
لطفا فراموش نكنيد كه اشاعه دهندگان اين خبر از جمله راديو فردا متن خبر را چند روزى است تصحيح كرده اند.

1. http://www.newsecularism.com/Nooriala/050908-Tabriz.htm

2. http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8702130408

3. http://i32.tinypic.com/2mx3ng4.jpg

4. http://www.roozonline.com/archives/2007/12/post_5127.php#more

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

كمك شهرداري تهران به لبنان

پياله چى عزيز، قبلا منصف بودن شما را تشخيص داده و آن را با بلندگو اعلام كرده ام. از واكنش سريع و بجاى شما سپاسگزارم. و اما كمى هم به ايراندوست بزرگوار گير بدهيم.

خبر چنين است:

“سخنگوي شوراي شهر تهران با اعلام اين كه طرح دو فوريتي كمك 30 ميليارد ريالي شهرداري تهران به لبنان در شوراي شهر با اكثريت آرا به تصويب رسيده است، افزود: اعضاي شورا تاكيد كردند كه اين مبلغ براي فعاليت‌هاي عمراني جوابگو نيست و بهتر است در كمك‌هاي مديريتي و نرم‌افزاري و يا در آموزش و تأمين متخصصان در اين كشور بكار گرفته شود.

دانشجو در پاسخ به اين كه چرا اين كمك از سوي شهرداري تهران به لبنان صورت مي‌گيرد، گفت: كمك به شيعيان در لبنان جزو وظايف ماست و بايد با حفظ ظرايفي اين همكاري را داشته باشيم…”
http://isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-1125061&Lang=P

ايراندوست گرامى در اين مورد چنين ميگويد:
“..کمک بجنوب لبنان یک مسئله سیاسیت که هر حکومتی بخاطر ان چنین میکند..این یار گیری های سیاسی همیشه در طول تاریخ بوده و هست و خواهد بود..”

مى توان با اين نظر مخالف بود. اما واقعيتى است كه وجود دارد و همانطور كه ايراندوست ميگويد يك مسيله سياسى است. چرا كه اگر نبود آوارگان و رانده شدگان و يتيمان و بيوه هاى همسايه شمالى، جمهورى آذربايجان هم مى بايستى از اين كمك هانصيبى مى بردند. كه نه تنها نبرده اند بلكه عوامل آنها با تمام قوا حمايت مى شوند كه مبادا آذربايجان قويتر شود.

اما ايراندوست از سوى ديگر مى گويد:
“اما برای این بچه های معصومی که بنوعی دچار حادثه آتش سوزی شده اند چه میشود کرد؟”

اولا كه در خبر ايسنا هيچ سخنى از كمك به بچه ها در بين نيست. سخنگوي شوراي شهر تهران اعلام مى كند اين پول بهتر است در كمك‌هاي مديريتي و نرم‌افزاري و يا در آموزش و تأمين متخصصان در اين كشور بكار گرفته شود. حالا فرض كنيم اصلا اين مبلغ براى كمك به بچه ها در نظر گرفته شده است. آن موقع تكليف سياست بازى چه مى شود؟

نظر با خبر نمى خواند ودر بطن نظر هم نمى توان تناقض را نديد. اين پول براى دودوزه بازى است و پيشبرد سياست هاى كثيف و مزدورانه و قرار نيست كمكى به كسى بكند.

هياهوى جنجالى و مبارزات ملى

كامبيز گرامى، حالا كه پياله چى دارد در باره عمق شناختش در مورد زبان عربى تامل و تفحص ميكند خواستم به نكته اى هم در نوشته شما اشاره كنم. با شما در مورد هياهوى جنجالى برخى ها در مورد گوگل چه در رابطه با خليج فارس/عربى باشد و چه در رابطه با آذربايجان جنوبى باشد كه چند وقت پيش بر عليه گوگل ويديو به راه انداخته شد موافقم. اين طوفان هاى مجازى چند روزى دوام دارند و به سرعت هم از بين مى روند. اما آن ها را برابر دانستن با جنبش هاى ملى و هويتى، خطايى بزرگ و استراتژيك است. آينده ايران در گرو نقش موثر جنبش هويت طلبى است. آزادى و دمكراسى بدون جنبش هاى ملى و قدرت بى مانند نهفته در آنها در ايران آينده براى من متصور نيست. مسيله زبان يكى از صور بارز بى عدالتى و ستم و رفتار استعمار گونه با مردم خودى است. اما اين آغاز كاراست. اگر اين بهمن شروع به ريزش كند، خيلى از بى عدالتى ها و تبعيضات رابه زير خود برده و آنها را مدفون خواهد كرد. بازگشت ناپذيرى آزادى درايران تنها در گرو ملتها و حكومت هاى خود مختار خواهد بود. مبارزات ملى و هويتى تركها زمينه ساز اپوزيسيون راستين و مبارز و فعال آينده بر عليه نظم موجود و بر عليه نظم گذشته است. مبارزات ملى زير بناى دمكراسى راستين در آينده است. برابر دانستن آنها با سروصدا هاى خارج نشينان كم لطفى است.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

شوراي همکاري کشورهاي خليج عربي

پياله چى عزيز، تذكر و نيش شما باعث شد كه من امروز دل و روده سايت روزآنلاين را به هم بريزم و آن مقاله اى را كه از آن اسم برده بودم بلاخره پيدا كنم. البته عليرغم ميل باطنى ام كه در نهايت به نفع احمدى نژاد تمام مى شود! اما حقيقت بر همه چيز ترجيح دارد. نوشته از آقاى باستانى است و نشان مى دهد كه اتهام به احمدى نژاد حداقل در اين يك مورد بى مورد است. اين بخشى از آن مقاله و لينكش در آخر.

پنجشنبه 15 آذر 1386 [2007.12.06]
تصحيح يک اشتباه
حسين باستاني

در روزهاي اخير، فضاي اينترنت فارسي، صحنه انتشار مطالب بي شماري بوده که موضوع آنها، انتقاد از ‏حضور محمود احمدي نژاد، رييس جمهور ايران، در اجلاس شوراي همکاري خليج (فارس) و نشستن او زير ‏آرمي بوده که بر آن، عبارت “شوراي همکاري کشورهاي خليج عربي” نقش بسته است.‏

من خود نيز ديروز در اين ارتباط مطلبي نوشتم و حضور رييس جمهور در اجلاس دوحه را، نخست از زاويه ‏عدم واکنش مناسب هيات ايراني به بيانيه پاياني (که در آن به تماميت ارضي ايران تعرض شده) و سپس از زاويه ‏عدم واکنش احمدي نژاد به نام “خليج عربي” در لوگوي شوراي همکاري خليج (فارس) مورد انتقاد قرار دادم.‏

ولي امروز، به لحاظ قواعد دستوري زبان عربي، شکي به جانم افتاد (مشخصا: اين شک که کلمه “الخليج”، در ‏عربي، مذکر است يا مونث) و با برسي بيشتر، متوجه اشتباهي شدم که من و بسياري ديگر از هموطنان، در ‏ارتباط با نام شوراي همکاري يعني “مجلس التعاون لدول الخليج العربيه” مرتکب شده ايم. معناي اين عبارت ‏‏”شوراي همکاري کشورهاي عربي خليج” است، و نه “شوراي همکاري کشورهاي خليج عربي”. ‏

توضيح آن که کلمه “الخليج” در زبان عربي، مذکر است و در نتيجه (مطابق قانون تبعيت صفت از موصوف در ‏زبان عربي) صفت آن نيز بايد مذکر باشد. و از آنجايي که صفت ذکر شده در پايان نام شوراي همکاري (العربيه) ‏مونث است، در نتيجه “العربيه” نمي تواند صفت کلمه مذکر “الخليج” تلقي شود و در واقع، صفت کلمه مونث ‏ماقبل آن (”الدول” به معني کشورها) است. از اينجاست که ترجمه دقيق نام شورا، “شوراي همکاري کشورهاي ‏عربي خليج” است….

http://www.roozonline.com/archives/2007/12/post_5127.php#more

مجلس التعاون لدول الخليج العربى

هنگامى كه در دسامبر ٢٠٠٧ نشست دولت هاى عربى برگزار شد و احمدى نژاد هم در آن شركت كرد همه به او ايراد گرفتند كه چرا زير آرمى نشسته كه در آن از خليج عربى نام برده شده است. و آقاى نگاهى هم به اين امر در بالا اشاره كرده است. زير آن لوگو چنين آمده است: “مجلس التعاون لدول الخليج العربى”.
احمدى نژاد بعدا گفت:
“یکسری افراد برخی مسائل را مطرح می کنند که نشانه سواد آنان است، مثلا دولتهای عربی خلیج فارس (دول الخلیج العربیه) را چیز دیگر می خوانند…”
http://www.noandish.com/com.php?id=12949

من همان روزها مقاله اى در روز آنلاين خواندم كه اين حرف را به نوعى تاييد ميكرد اما متاسفانه نتوانستم آن را دوباره پيدا كنم. عربى هم نمى دانم اما به نظر مى رسد كه جمله بالا در زير آرم تنها يك معنى را نمى دهد كه همه جا ايرانى ها آن رااشاعه مى دهند. و امكان دارد كه اينجا حق با احمدى نژاد باشد!
فكر ميكنم لوگو اين بود:

رو به سوی آزادی در حرکتيم

“رو به سوی آزادی در حرکتيم” (اتوبوسى هم در كار نيست!)
اين را آقاى شمس‌الواعظين در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا بيان كرده است و بنا به نظرات آگاهان و مفسران و نظريه پردازان از استقبال بى شايبه اى در سطوح و طبقات مختلف عمومى و بازارى و ادارى و كارگرى و كارمندى مواجه گشته است. البته توى پارانتزش را ما اضافه كرديم. ما كه اين حرف را بزنيم و تازه حركتيان را سوار اتوبوس فكسنى هم بكنيم با هشتاد و هشت سوال چهار جوابى مرد افكن روبرو مى شويم كه حتى سوپر من از عهده آنها بر نمى آيد. اصلا ما هر كارى بكنيم يا هر حرفى بزنيم يك جور ديگر برداشت ميكنند درست مثل يك بچه يتيم كه تنها سزاوار تو سرى خوردن است. مى گوييم سياه است مى گويند سفيد است مى گوييم پس آن موقع تكليف تان را با خط كشى خيابان ها مشخص كنيد! مى گوييم برويم كمى هوا بخوريم مى گويند بگيرش آمده تظاهرات كنه و عكس مان را مى اندازند توى روزنامه ها و مى گويند دويست هزار نفر بودند. يعنى از هر هشت نفر تبريزى يكيمون رفته بود جمعه قبل هواخورى! حالا بگوييد ما عقب مانده ايم. مردم تبريز واقعا به حركت در آمده اند. سعى كنيد با يك چنين دعوتى دو ميليون نفر تهرانى را (١٦ ميليون تقسيم بر هشت) به خيابان بياوريد آن هم صبح جمعه براى پياده روى. هر اسمى هم مى خواهيد رويش بگذاريد. نمى توانيد! البته ناظران ‘تبريزولوژى’ پس از بررسى هاى فراوان علت هجوم مردم به خيابانها را بلاخره در آوردند. متخصصان علوم انسانى و تركى هدف راه پيمايى ديروز را نه هواخورى بلكه امر ديگرى دانسته اند. آگاهان معتقدند كه راه پيمايى روز جمعه بسوى ايل گلى تمرينى بوده براى روز اول خرداد كه قطار سفارشى ما وارد ايستگاه راه اهن تبريز خواهد شد. مقصد تمرين روز جمعه گذشته نيز جهت انحراف دستگاه هاى اطلاعاتى و كيهانى ، ايل گلى تعيين شده بود. وگرنه هدف اصلى روز چهارشنبه اول خرداد است كه همه براى سوار شدن به قطار آزادى ما به ايستگاه راه آهن هجوم خواهند آورد. البته ما نمى خواستيم اين خبر به بيرون درز كند ولى از شما چه پنهان پيشنهاد خوبى از سوى بعضى مدياها به ما شد ما هم با درز خبر موافقت كرديم! حالا مانده ايم كه با اين همه آدم چه كنيم. مثل اينكه جنبش دارد با سرعت موشكى رشد مى كند. ما رو باش كه فكر مى كرديم حالاحالا ها طول مى كشد. از بس به حرف هاى اپوزيسيونى ها گوش كرديم. هيچ پلان دومى هم در كشوها آماده نكرده ايم. ولى فعلا همه چيز طبق برنامه پيش مى رود و چند روز ديگر قطار به سمت تبريز راه خواهدافتاد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

پاكمهر و روش هاى شعبان بى مخى

من حقيقتا افسوس مى خورم كه روش هاى ‘شعبان بى مخى’ هنوز در اين جامعه تا اين حد كار برد دارد. چرا و به چه علت و با چه چشم اندازى با سو استفاده از حضور مردمى كه به ضرورت تحرك و ورزش پى برده اند اينگونه بايد دروغ پراكنى كرد، آن هم به اين صورت ارزان و بى مايه. تكليف خبرگزارى فارس روشن است و از آنها بايد حتى انتظار شاهكار هاى بزرگ ترى هم داشت. آنچه كه آنها نمى گزارند، خبر است.
اما برخى ديگر كه خود راجنبش مى نامند و لينك سايت آقاى پاكمهر را در كنار چند لينك سايت اعليحضرت و علياحضرت نشانده اند، با اين سفسطه بازى ها به كجا مى خواهند بروند. چه سياستى را مى خواهند پيش ببرند. اين روشهاى عوامفريبانه كه مال چهل پنجاه سال قبل است.

درست به مانند سال ٣٢ كه اعليحضرت اوضاع را نابسامان ديدند و به فرنگستان تشريف بردند و سازمان سيا با همين روش هايى كه كه آقاى پاكمهر از آنها استفاده مى كند، ايشان را دوباره به تخت پادشاهى باز گرداندند. اما زمان ديگر عوض شده است. در عصر حاضر اينگونه روش ها كاربرد گذشته را ندارند. آدم هاى فضول و بيكارى مثل من مى نشينند و اخبار و گزارش ها را مقايسه مى كنند و همه چيز را زير ذره بين ميگذارند.

چرا به راى و نظر مردم احترام نمى گذاريد؟ بايد از آقاى پيمان پاكمهر پرسيد هدفتان از اين سو استفاده آشكار از ورزش صبحگاهى مردم و دروغ پراكنى چيست؟ شما چه ارتباطى با اين جنبش كذايى اينترنتى داريد كه دعوت به راه پيمايى خليج فارس كرده بود و بر حسب تصادف هم درست مصادف شده بود با روز ورزش صبحگاهى مردم تبريز و در دعوتنامه شان هيچ آدرس و محل تجمعى به چشم نمى خورد!
پاكمهر بعنوان تنها “خبرنگار” خود خوانده كه با آب و تاب بسيار از اين واقعه گزارش داده و آن را به سايت هاى زيادى هم فرستاده حتى با يك نفر از اين بقول خودش دويست هزار نفر يك گفت و شنود نا قابل هم نكرده است.

آقاى پاكمهر در اين مورد خاص نه خبرنگار كه دانسته و هدفمند دروغ نگار بوده است و روش ها و متد هايش همسويى و همراهى عجيبى با برخى معلوم الحالان دارد كه با دسيسه و نيرنگ اسم بهروز وثوقى را در ليست شان جا زده بودند. ما كه پاك از مهر پاكمهر نااميد شديم.

ورزش صبحگاهی: قربانى سياست بازى

بنا به اخبار خبرگزارى فارس، دعوت به ورزش صبحگاهی از سوى اداره کل تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی بعمل آمده بود و در مصاحبه اى كه اين خبرگزارى با مديركل تربيت بدني آذربايجان شرقى بعمل آورده با كمال تعجب هيچ سخنى از خليج فارس و ياد و خاطره مطهري و روز معلم نيست و مركز بحث تنها ورزش است:
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8702130408

و همانگونه كه در يكى دو تا از عكس هاى اين خبرگزارى ديده مى شود و پلاكارد دعوت به راه پيمايى صبحگاهى را در اندازه بزرگ نشان مى دهد سخنى از خليج فارس نيست:
http://media.farsnews.com/Media/8702/ImageReports/8702130337/6_8702130337_L600.jpg
http://media.farsnews.com/Media/8702/ImageReports/8702130337/16_8702130337_L600.jpg

اگر نظرى به تمام ١٩ عكس خبرگزارى فارس از اين واقعه بيندازيد و كمى هم با دقت آنهارا بنگريد، با آشكارى تمام مى توان ديد كه اين٢٠٠ هزار نفر هيچكدام هيچ پلاكاردى در دست ندارند غير از آن چند جوان با مقواهاى سفيد كه در اكثر عكس ها ديده مى شوند و دوربين هم همه بسوى آن ها نشانه رفته اند. آيا شما در اين عكس پلاكاردى مى بينيد:
http://media.farsnews.com/Media/8702/ImageReports/8702130337/28_8702130337_L600.jpg

با كمال تاسف خبرگزارى فارس حتى با يك نفر از اين دويست هزار نفر مصاحبه اى نكرده و هدف از حضورشان را جويا نشده است. همانگونه كه از تى شرت اين خانم و بچه اش ديده مى شود مردم آمده اند در يك صبح جمعه ورزش كنند و حقه بازان آمده اند ماهى بگيرند:
http://media.farsnews.com/Media/8702/ImageReports/8702130337/9_8702130337_L600.jpg

ماهيگير پاكمهر هم قلابش را انداخته و با روش هاي تهوع آور بگمان خودش ماهى هاى چاق و چله گرفته و آنها را سريعا به خبرگزارى ها و سايت ها فرستاده و آنها هم به رسم معمول عصر اينترنت ماهى ها را دربازار فروش عرضه كرده اند بدون اينكه صحت و سقم آن را بررسى كنند. با كمال تعجب آقاى ماهيگير پر از مهر هم زحمتى بخودش نداده تا با يك و يا دو نفر از مردم مصاحبه كند و آن ها را بى كم و كاست عرضه كند. عكس هايى كه حرف نمى زنند و قابل تفسير هستند طعمه هاى خوبى براى فريب من_ بيننده مى باشند كه وقت زيادى ندارد تا در جزييات اخبار تامل كند.

جالب است كه پاكمهر معلوم الحال بر خلاف خبرگزارى فارس هيچ اشاره اى به مطهرى و روز معلم نمى كند. حالا كسى نيست از آقاى پاكمهر بپرسد مگر چه شده است كه اداره تربيت بدنى دعوت به تظاهراتى سياسى كرده اما در دعوتنامه هيچگونه اشاره اى به موضوع اصلى كه خليج فارس باشد نكرده؟!

حالا ما مانده ايم با تعدادى عكس و سطورى پر از جعل و دروغ و ريا از زبان فرد رياكارى كه خود را خبر نگار مى داند و آن يكى كه خود را خبر گزارى مى نامد. يكى ترك است و آن يكى فارس. در يك چيز اما شريكند و آن دروغگويى است.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

ارك تبريز به عنوان ميراث جهان

اگر به ليست آثار تاريخى به رسميت شناخته شده به عنوان ميراث جهانى از سوى يونسكو نظرى بيندازيد، به هشت اثر به ثبت رسيده از ايران بر مى خوريد كه سه تاى آن در سال 1979 و پنج تاى بقيه از سال 2003 به اين طرف به ثبت رسيده اند كه در كنار پاسارگاد و بيستون هم چنين سلطانيه نيز به چشم مى خورد[1]:

1. ميدان امام، اصفهان، 1979
2. پرسپوليس، 1979
3. چغا زنبيل، شوش، 1979
4. تخت سليمان، آذربايجان غربى، 2003
5. بم، 2004 و 2007
6. پاسارگاد، شيراز ، 2004
7. سلطانيه، زنجان، 2005
8. بيستون، كرمانشاه، 2007

من نمى دانم آيا ايران تلاشى براى به ثبت رساندن قلعه ارك تبريز به عنوان ميراث جهانى بعمل آورده يا نه. تمامى شواهد در رابطه با ارك و فعاليت هاى تخريبى نشان از آن دارد كه ايران نمى توانسته چنين تلاشى بعمل آورده باشد. به نظر من يك راه جلوگيرى از تخريب كامل ارك تلاش براى وارد كردن آن در ليست ميراث جهانى يونسكو است. اين كار برعهده مسيولان دولتى است و آنها هستند كه مسيوليت حفظ آثار تاريخى را بر عهده دارند.

براى جلوگيرى از نابودى ارك تبريز به دست نماينده ولى فقيه، مسيولان امور فرهنگى مى بايد تمامى تلاش هاى خود را براى به ثبت رساندن ارك و قرار دادن آن در ليست ميراث جهانى يونسكو بكار گيرند. مصلاى تبريز و مسجد تازه ساز آن مى بايد به نقطه مناسب ديگرى انتقال داده شوند و سالن تياتر آن كه با بمب گذارى شبانه تخريب گرديده، دوباره بازسازى شود.
http://whc.unesco.org/en/list

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

فاجعه ارك تبريز

البته عكس پايين فاجعه اى را كه بى فرهنگان در مورد ارك تبريز بوجود آورده اند نشان نمى دهد. مسجد بسيار بزرگ و عظيمى ساخته اند كه كل ارك را نا پيدا كرده است. تياتر بسيار زيباى نزديك آن را شبانه با بمب منفجر كردند. و حالا هم كه مى خواهند احتمالا براى مصلاييان پاركينگ درست كنند. ننگ بر عاملان آن.


تماميت ارضى: كش تنبان

من هر چه بيشتر در مورد موضوع بى اعتمادى فكر ميكنم كمتر به اين نتيجه ميرسم كه اين قضيه دوطرفه است. بى اعتمادى نسبت به تركها وجود دارد چرا كه آنها چيزهايى را فكر ميكنند ندارند كه بايد داشته باشند و به همين خاطر از سوى كسانى در ريوس قدرت نشسته اند و يا در آينده خواهند نشست و از سوى حاميان آنها مورد سوظن هستند و مظنونان به يك سرى امور متهم مى شوند كه مى تواند راست و يا دروغ باشد. اما مظنونان به چه چيز مى توانند بى اعتماد باشند؟ مگر قولى به كسى داده شده است؟ مگر قرار شده است خواسته اى در آينده نزديك عملى شود كه دليلى براى عملى نكردن آن بتوان آورد و به آن شك داشت. ترك ها يك سرى خواسته ها دارند اما آنهايى كه مى توانند به اين خواسته ها جامه عمل بپوشانند و قدرت آن را دارند و يا فكر ميكنند كه خواهند داشت تا آن خواسته ها را عملى سازند نسبت به خواهندگان بى اعتمادند. آميرزا ميگويد با تدريس زبان تركى مشكلى ندارد اما با خواهندگان اين خواسته مشكل دارد. يعنى به آنها اعتماد ندارد. يا تركها مى گويند اداره امور خودمان بايد به دست خودمان باشد و استاندار و فرماندار و غيره را خودمان بايد انتخاب كنيم آنگاه مي گويند شما تماميت ارضى را داريد به خطر مى اندازيد و احتمالا از خارج پول مى گيريد. يعنى به شما اعتماد نداريم. مى گوييم ما به دنبال آزادى هاى اجتماعى و فرهنگى هستيم مي گويند هر گاه ما آزادى را به تهران آورديم تشعشعات گرما بخش آن تمامى فلات ايران را در خواهد نورديد و شما لزومى ندارد به خودتان زحمتى بدهيد. نفت و گازتان را مى دهيم پس سكوت كنيد. يعنى به شما اعتماد نداريم. يعنى تا تكان مى خورى مى گويند تماميت مان بخطر افتاد.

بعضا فكر ميكنم تماميت ارضى در ذهن برخى ايرانيان به مانند كش تنبان شلى است كه دور تا دور كمر ايران كشيده شده و تا مى خواهى تكان بخورى، فرياد بر مى آورند كه بشين و گرنه بى تنبان مى شى! ذهنيت مركزى نوشته هاى من همواره تلاش براى جلب اعتماد بوده است. در صورتى كه مركز ثقل نوشته هاى برخى دوستان دست رد زدن بر سينه اين تلاش بوده است. من چيزى نمى بينم كه نسبت به آن اعتماد داشته باشم ويا نداشته باشم. ابتدا بايد كسى به من قولى بدهد تا به آن اعتماد بكنم يا نكنم. پس از نظر من قضيه اعتماد خيابانى يكطرفه است و ادعاى اينكه تركها به ديگران اعتماد ندارند، در حال حاضر زمينه عينى ندارد. “ديگران” سياست هايى غير انسانى بكار برده اند و در پى اعمال آنها در آينده نيز هستند. در نتيجه من تنها مى توانم مخالف اصولى چنين سياست هايى باشم و بحث اعتماد جايى از اعراب ندارد. اما من مى دانم كه طرف مقابل من نسبت به عمق مشكل بى اطلاع است و به همين علت هم مى بايد تلاش كنم تا او نيز از مشكل مطلع شود. طرف مقابل نمى تواند به صور كامل مخالف خواسته من باشد پس بحث اعتماد مطرح مى شود. نتيجه يكى است. من به خواسته ام نخواهم رسيد.

مشكل بى اعتمادى

به نظر حقير مشكل بى اعتمادى در بين بخشى از “فارس ها” از يكسو و ديگران كه عمدتا شامل حاشيه نشينان از جمله تركها و كردها و “آفريقاى ايران”! و ديگر ملت ها و اقوام مى شوند، نشان از يك سرى مشكلات اساسى ترى دارد و به مانند كوه يخى است، كه تازه نوك كوتاه كوه بزرگى را عيان مى سازد كه بخش عمده آن هنوز زير آب مستتر است.

شما حتى پيغمبر خدا هم كه باشيد نمى توانيد از امروز به فردا “حقايقى” را كه با آنها بزرگ شده ايد حتى اگر به دروغ بودن آن “حقايق” هم پى برده باشيد آنها را به همين راحتى بپذيريد. ذهن بيشتر انسان ها براى پذيرش امر “نو”، گرانجان، لش و فاقد نيروى جنبشى كافى است و يكى از دلايل اين امر كه هنرمندان بزرگ ابتدا رانده مى شوند، در همين “تنبلى” ذهنى خوابيده است.

دليل اين كه يك روشنفكر و يا سياستمدار “فارس” تاكنون پيدا نشده كه دفاع از آزادى زبان هاى غير فارس را در آجندايش نوشته و از آن بطور پيگير دفاع كند، چه مى تواند باشد؟ نمى شود كه از ملت ايران سخن گفت اما به حقوق ابتدايى اكثريت اين ملت بى تفاوت بود.

بخش بزرگى از ملت عزيز و گرانقدر فارس نمى خواهد حقايق را ببيند. ديدن و شنيدن و خواندن اطلاعات و فاكت ها و حقايق تازه، يك چيز است و جاگذارى و رسوب دادن و پذيرش آنها در سيستم فكرى يك امر ديگر. اگرقرار بود، وجود و ارايه اطلاعات مشكلات را حل كند، آن موقع عصر اينترنت دنيا را مى بايد عوض مى كرد.

عوض كردن ذهنيت هايى كه در مورد ملل غير فارس بخاطر اعمال سياست هاى استعمارى گونه در طول نسل ها بوجود آمده، امرى مشكل اما ممكن است. راه حلى كه مى تواند كمك بسيار بزرگى براى از بين بردن اين ذهنيت ها باشد، دادن حقوق حقه به ملل غير فارس است. ذهنيتى كه فكر ميكند ترك و كرد و بلوچ قادر به اداره خود نيستند با دادن حقوق اجتماعى و فرهنگى و سياسى به آنها ، شكاف بزرگى بر ميدارد. در كنار آن وظيفه خطيرى بر عهده غير فارس هاست و آن پيشبرد كمپين آگاه سازى است. آنها بايد واقعيات را افشا كنند، تفاوت ها را نشان دهند و از اين راه زمينه هاى ديالوگ سياسى و دمكراتيك آينده راپى ريزى كنند. ما خستگى نمى شناسيم و تازه راه افتاده ايم. جنب و جوش و خروش دانشگاه هاى تبريز نشان مى دهد چه آتشى زير اين خاكستر خوابيده است.