۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

اندر احوالات "ملت ايران"

روشنفكران، نويسندگان، روزنامه نگاران، سياستمداران و صاحب نظران فارس، زبان فارسى را شيرين مى دانند و به آن محسنات بى شمار و مثبتى نسبت مى دهند. حقشان است و نظرشان محترم. من هم به عنوان يك ترك، زبان خودم را كه تركى آذربايجانى باشد عزيز مى دارم. حال اگر ياد گيرى آن امرى ممنوعه است از ديد گروه هاى بر شمرده فوق، مهم نبوده ونيست. يا حداقل بر ما پوشيده مانده است اگر خلاف آن مصداق داشته باشد. مهم آن است كه "ما" زبان "مشترك" داشته باشيم كه تصادفا هم فارسى است. البته بحث من اين يا آن زبان نيست. مشكل من واژه تركيبى "ملت ايران" است كه ما مثل وجود روز وشب به آن عادت كرده ايم و يا بهتر بگوييم عادت كردانده شده ايم. چون موضوع زبان در نزد گروه هاى اجتماعى فوق امر فوق العاده مهمى است، به نظر مى رسد كه اينان نتوانند زبان را در تعريفى كه از يك ملت ارايه مى دهند، نگنجانند. مگر قابل تصور است كه ايشان بتوانند بگويند "ملت ايران" زبان ندارد. اگر هم بگويند اين ملت زبان دارد، آن وقت با تركها چه مى كنند كه زبانشان اصلا با فارسى قرابتى ندارد. كردها هم كه جاى خود دارند. بقيه هم به همان ترتيب. پس تنها يك آلترناتيو مى ماند كه بگويند "ملت ايران" ملتى است با زبان هاى متفاوت. خوب اين هم قبول. چرا نبايد امكان وجود يك ملت با زبان هاى متفاوت وجود داشته باشد. حالا اگر آدم غريبه اى آمد و پرسيد اين زبان هاى غير فارس چه صيغه اى در داخل "ملت ايران" هستند آن موقع دوستان مى گويند اين ها اقليت تشريف دارند. اصلا غير خودى ها اصولا هميشه در اقليت هستند. آمار درستى هم كه وجود ندارد تا بتوان در آن كنكاش كرد. پس غريبه مى ماند و حوضش. حالا ما موقتا اين حرف را هم مى پذيريم كه ما اقليت و شما اكثريت. اما چطور مى شود هر اتفاقى را كه در تهران مى افتد به تمام "ملت ايران" نسبت داد. حالا ما پذيرفتيم كه جزو "ملت ايران" هستيم. اما به چه دليل ما را كه "ملت ايران" باشيم مساوى با مردم تهران يا مردم مركز مى گيريد. هر اتفاقى كه آنجا مى افتد مى گويند ملت ايران" اله كرد و بله كرد و "ملت ايران" اين را گفت و قس عليهذا. اما اگر در آذربايجان همين اتفاقات بيفتد هم صدا با حكومت مى گوييد تجزيه طلبان به شورش برخاستند.
آخرين نمونه، هفت ماه اخير پس از انتخابات در بيست و دوم خرداد است كه در آن مناطق مركزى به پا خاسته و به نتيجه انتخابات اعتراض دارند و همانطور كه همه مى دانيم به پيدايش جنبش موسوم به سبز تبديل گشته است. بحث در اينجا بر سر اين جنبش نيست. در هر حال جنبشى است ضد استبداد ولايت فقيه و اميدواريم به اهدافش برسد. اما براستى چرا هر حركتى از اين جنبش به حساب تمام "ملت ايران" نوشته مى شود. قصد بنده تضعيف مواضع اين جنبش در برابر جانوران جمهورى اسلامى نيست. حركت ملى آذربايجان اثبات كرده است كه ذره اى با حكومت مركزى جبار تهران سر سازش ندارد. پس چرا در خرداد سال هشتادوپنج اين "ملت ايران" نبود كه به پا خاسته بود و در عوض به زعم آنان تعدادى از خارج آمده و سر سپرده بيگانگان بودند كه به خيابان ها ريخته بودند. چرا اگر در تهران مردم به خيابان بيايند و اعتراض كنند اسمش مى شود جنبش سبز و انقلاب، و اگر آذربايجان همان كار را بكند اسمش مى شود تجزيه طلبى. جرقه پيدايش جنبش سبز، تقلب انتخاباتى بود و جرقه پيدايش قيام خرداد هشتادوپنج كاريكاتور مانا نيسانى در روزنامه ايران بود. هر حركت مردمى يك جرقه لازم دارد. انباشت تبعيض و فشار به نوعى رو مى آيد و خود را نشان مى دهد. نه خود جرقه بلكه خواسته هاى مردم مهم اند كه در پى آن جرقه خود را نشان مى دهند. اگر مردم در آذربايجان فرياد بزنند "آزادى زبان من كو" مى شوند اغتشاشگر، هم از سوى پوزيسيون و هم از سوى اپوزيسيون آن. اما اگر مردم در تهران فرياد بزنند "راى من كو" مى شوند آزاديخواه و مبارز، و البته به درستى. در جنبش سبز اگر كسى به دست قداره بندان حكومت اسلامى كشته شود به درستى مى شود قربانى راه آزادى و اگر در خرداد هشتادوپنج جوانان آذربايجانى به ضرب گلوله ماموران از پا در آيند حتى اسمى هم ازشان برده نمى شود. در خرداد هشتادوپنج كه ملت آذربايجان به خيابان ها ريخت، بخش هايى از اپوزيسيون فارس، هم صدا و هم نظر با جمهورى اسلامى در كنار آن ايستاد تا قيام از پاى در آيد. يا اينكه كسى به ياد دارد كه آن روزها بيانيه ها و اعلاميه هاى متعددى در محكوم كردن حكومت و در جهت جلوگيرى از سركوب مردم آذربايجان داده شده باشد. اگر داده شده است لطفا كسى آن ها را رو كند.
تقاضاى بنده به عنوان يك آذربايجانى كه چه بخواهم و يا نخواهم از ديد فرهيختگان فارس جزو "ملت ايران" شمرده مى شوم، از گروه هاى اجتماعى پيشرو فارس آن است كه لطف كنند و اخبار را عينى منعكس كنند. حالا كه روى استعمال واژه "ملت ايران" اصرار دارند نه تنها در مركز، بلكه هر جا در داخل مرزهاى ايران كسى يا گروهى به عنوان اعتراض به پا خاست بگويند "ملت ايران" به پا خاسته و دلايل به پا خواهى را هم بيان كنند. نمى شود كه همه جزو "ملت ايران" باشند اما در انعكاس اخبار فقط مردم مركز فى الواقع "ملت ايران" به حساب بيايند و مابقى هيچ انعكاسى پيدا نكنند. پس با اين حساب اگر روزى آذربايجان به خيابان ريخت و فرياد اعتراض برآورد، بگوييد و بنويسيد كه "ملت ايران" دست به قيامى بزرگ و دليرانه و آزاديخواهانه زده است. حداقل شايد از اين طريق سكوت عميق شما شكست و ما جزو اخبار و وقايع در رسانه هاى شما مطرح شديم.
انديشمندان اپوزيسيون فارس احتمالا از اينكه حكومت اسلامى، تظاهر كنندگان در تهران را فتنه گر و عمال بيگانه خطاب مى كند ناراحت و بر آشفته اند. ما هم در خرداد سال هشتادوپنج ناراحت و بر آشفته شديم هنگامى كه همين آقايان و خانم ها همين اتهامات را هم صدا با حكومت به آذربايجانى ها زدند. آيا براى گسترش جو اعتماد بهتر نيست انديشمندان اپوزيسيون فارس از معيار هاى دوگانه بهره نجويند و هر زمان از "ملت ايران" سخن مى گويند بگويند منظورشان چيست و به چه چيزى استناد مى كنند.
يك نكته ديگر: چرا دفاع و حمايت صدهاهزار نفرى تركها از تيم تراختور مى شود تعصب تركى اما دفاع هواداران تيم هاى تهرانى از تيم محبوبشان امرى عادى تلقى مى شود. گويا خيلى از انديشمندان فارس دوست داشتند همين صدهاهزار نفر در دفاع از جنبش سبز به خيابان مى آمدند. اما چنين اتفاقى نيفتاده و بعيد به نظر مى رسد كه در آينده نزديك نيز بيفتد. آيا فهميدن زبان تركها كار مشكلى است. اگر معيارهايمان دوگانه نباشد مسلما نه.