۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه

ESC 2011: افتخار تاريخى براى هنرمندان و مسئولان آزربايجان



"يورو ويژن سانگ كونتستس" Euro vision song contest بزرگ ترين مسابقه موزيك در اروپاست كه هر سال در كشورى برگزار مى شود كه سال قبل برنده آن شده بود. امسال اين مسابقات در شهر دوسلدورف آلمان با شكوهتر و بزرگ تر از هميشه برگزار شد چرا كه سال قبل لنا ماير آلمانى در نروژ با ترانه Satellite نفر اول آن شده بود.

آزربايجان امسال پس از برگزارى مسابقات مقدماتى، الدار و نيگار را براى اين مسابقات انتخاب كرد و ترانه زيباى Running Scared كه ساخته هنرمندان سوئدى بود توانست با اجراى توانمند دو هنرمند آزربايجانى و همراهانشان دل اروپا را بربايد و بيشترين امتياز را از آن خود سازد.

اين يك پيروزى بزرگ و تاريخى براى آزربايجان است كه تنها پس از سه بار شركت كردن در اين مسابقات توانست به مقام اول دست پيدا كند. تركيه كه اين بار از راه يابى به فينال بازمانده بود با اعطاى دوازده امتيازش به آزربايجان كه بيشترين امتياز هر كشور محسوب مى شود به موفقيت آزربايجان يارى رساند و نيگار نيز با بالا پردن پرچم تركيه در مراسم پايانى ضمن سپاسگزارى، به صورتى سمبليك به هم پيوستگى دو ملت تورك را به شكل زيبايى به نمايش گذاشت.

اين پيروزى تصادفى نيست. اين پيروزى برخاسته از فرهنگ موسيقى دوست و هنرپرور آزربايجان است. اين پيروزى محصول سابقه ديرين فرهنگ غنى و پربار ملت تورك آزربايجان است كه امكان چنين دستاورد مهمى راممكن ساخته است.

اينكه شعر ترانه به زبان انگليسى بوده و يا سازنده ترانه سوئدى است به هيچ عنوان از ارزش اين پيروزى كم نمى كند بلكه بر عكس نشان مى دهد چگونه هنرمندان و مسئولان آزربايجانى جهان شمول فكر و عمل مى كنند و قادرند با استفاده از امكانات در سطح اروپا و پيوند دادن آن با توانايى ها و خلاقيت هاى هنرمندان آزربايجانى الاصل به يك موفقيت بزرگ و كم نظير اروپايى دست پيدا كنند. اين موفقيت تصادفى و به يكباره بدست نيامده است. آزربايجان در هر سه دوره گذشته جزو بهترين شركت كننده ها بود و حتى پارسال براى صفورا امكان اول شدن وجود داشت.

آزربايجان با دستيابى به يكى از قله هاى موسيقيايى اروپا نشان مى دهد كه راه درستى براى آينده ملتش برگزيده كه همان راه دنياى آزاد، راه اروپاست. آزربايجان تنها با گرايش به اروپا و ارزش هاى مدنى و اجتماعى آن خواهد توانست پوز بندى بر اغراض همسايگان بزرگ خود ببندد و شايد بزودى بدون توسل به نيروى نظامى سرزمين هاى اشغالى اش را باز پس گيرد. اين آرزو ديشب در خيابان هاى باكو از سوى مردم و جوانان ابراز مى شد و آنها در اوج شادمانى به ياد قاراباغ بودند.

سال آينده در چنين روزهايى شهر هنرمند پرور باكى ميزبان هزاران نفر از سراسر اروپا خواهد بود تا دور بعدى مسابقات را برگزار كنند. با شناخت و تجربه اى كه مسئولان آزربايجانى از خود به نمايش گذاشته اند، اين حادثه بزرگ و به يادماندنى مطمئنا با موفقيت باز هم بيشترى برگزار خواهد شد.

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

ادامه روند گسست ملى

روز بيست و پنج بهمن امسال كه به دعوت مير حسين موسوى و مهدى كروبى قرار بود تظاهراتى در حمايت از خيزش اخير مردم تونس و مصر برگزار گردد و عملا به تظاهراتى پراكنده در تهران و چند شهر مركزى ديگر انجاميد كه نوك حمله اش سيد على خامنه اى و نظام تحت فرمانش بود، حداقل دو نكته را برملا ساخت.

نكته اول محك خوردن اين واقعيت است كه گسست ملى در ايران در برهه كنونى ديگر انكارناپذير است و نيروهاى مركز با اهداف سياسى مركز گرايانه با هيچ استدلالى نمى توانند اين موضوع را انكار كنند كه مردم غير فارس در حركاتى كه در تهران طرح ريزى و اجرا مى شوند هيچ گونه اشتراك قلبى و عملى ندارند. ديگر تقريبا همه و يا بهتر بگوييم آنهايى كه هر دو چشمشان را به روى واقعيت ها نبسته اند اكنون مى پذيرند و يا مجبورند بپذيرند كه در روز هاى اخير در آزربايجان، كردستان، بلوچستان، خوزستان و تركمن صحرا آب از آب تكان نخورده است. گرچه مردم غيرفارس خيلى پيشتر و بيشتر از مردم مناطق فارس ضديت و آشتى ناپذيرى خود را با نظام جمهورى اسلامى نشان داده اند اما عدم همراهى با مركز در حال حاضر هر دليلى هم كه داشته باشد به هيچوجه همراهى با رژيم قرون وسطايى جمهورى اسلامى نيست. دورى از شراكت در برنامه هايى كه در تهران و از سوى اپوزيسيون طراحى مى شوند دلايل ديگرى دارند.

نكته دوم و تازه آن است كه برخلاف سال گذشته ديگر كسى حداقل تا به امروز تلاش نكرده است اين رفتار مردم غيرفارس را توجيه كند. يك سال قبل برداشت نادرست تحليل گران مركزى آن بود كه دليل عدم مشاركت مثلا آزربايجان در تظاهرات همراه با تهران، عقب ماندگى اين منطقه و عدم وجود نهاد هاى مدنى درآن است! و اين در حالى است كه سال هاست نويسندگان و فعالين آزربايجان كه در ميان مردم زندگى مى كنند تلاش دارند تصويرى واقعى و عينى از وضعيت اجتماعى و سياسى و بالاخص مطالبات توركها ارائه بدهند. اين موضوع در مورد ديگر مناطق غير مركزى نيز صادق است و هر آن كس كه كمى علاقه به مسائل ملى داشته باشد مى تواند با مرور ساده نوشته ها و مقالات به بسيارى از حقايق در ايران دست يابد. اما سياسيون و روشنفكران مركز در مقوله هاى ديگرى مى انديشند و در فضاهاى ديگرى سير مى كنند كه رنگ ايدئولوژى در آن غليظ است و مى كوشد جهان را بر اساس چارچوب هاى فكرى از قبل آماده شده توضيح دهد و با تاسف بسيار از احاديث باستانى چندهزار ساله و تمدن آريايى تغذيه مى كند.

استراتژيست هاى سياسى اپوزيسيون رژيم در مركز تا به امروز به هيچ عنوان حاضر نشده اند كوچكترين گوشه چشمى حتى به خواسته هاى فرهنگى و زبانى غيرفارس ها داشته باشند و حتى از دادن يك بيانيه ساده در روز جهانى زبان مادرى در روز دوم اسفند خوددارى مى كنند و متن قانون اساسى جنبش سبز در مورد زبان هاى غير فارسى هيچگونه تغييرى نسبت به سياست هاى گذشته و فعلى نشان نمى دهد. اما در مقابل آنها بارها تاسف خود را از عدم همراهى مناطق غيرفارس با حركات مركز را بيان كرده اند. حال چرا سياسيون اپوزيسيون مركز از حمايت حداقل نيمى از مردم بر عليه رژيم جمهورى اسلامى چشم پوشى مى كنند سوالى است كه بايد آنها پاسخگو باشند. البته دليلش روشن است چرا كه آنها حاضر به امتياز دهى و تقسيم قدرت نيستند و علاقه اى به تغيير در سيستم اداره كشور و بنيان هاى ادارى، حقوقى، آموزشى، اجتماعى و اقتصادى آن ندارند و به ديگر سخن بيشتر در پى تغيير و يا اصلاح قدرت تنها در بالا هستند.

چگونه مى توان هيچ سخنى در مورد ممنوعيت نود ساله زبان مادرى حداقل نيمى از مردم بر زبان نياورد و حتى تلويحا ادامه اين سياست را بشارت داد و از همان مردم خواست كه براى تداوم همان سياست به خيابان ها بيايند، تظاهرات راه بيندازند و قربانى بدهند؟ آيا فهم اين موضوع ساده سخت است؟

كدامين خواسته مردم غيرفارس در برنامه هاى اپوزيسيون در مركز بازتاب يافته است؟ تجربيات تلخ و خونين گذشته، امروز بدرستى مانع از آن هستند كه بتوان با سخنان و شعار هاى زيبا توده هاى مردم را بدنبال خود كشانيد و با هزينه مردم غيرفارس راه قدرت را براى حاكميت ديگران كه برنامه سياسى شان در هاله اى بزرگ از ابهام مستتر است همراه كرد. بويژه آزربايجان نقش به سزايى در عملكرد مستقل از تهران نشان مى دهد و با تكيه بر يك جنبش مدنى و حقوق بشرى كه ريشه در آمال و آرزوهاى آحاد توركهاى آزربايجانى دارد با اعتماد به نفس بيشتر و اراده اى مصصمم تر قدم بر مى دارد و تاكنون بسيار آگاهانه عمل كرده و بر خلاف تجربيات پيشين اكنون با مشعل منافع ملى توركها راه مى پيمايد و پويايى فعالان و جوانان آن و آگاهى سياسى بالا و اجتناب از احساس گرايى، مژده ده آينده اى موفق براى آزربايجان و دسترسى آنها به خواسته هاى ديرينشان است.

بهمن امسال يك درس ديگر براى اندك مشتاقان به ياد گيرى و گوش گيرى در مركز در باب مسئله ملى بود. اما تمامى شواهد حاكى از آن است كه در آينده نزديك هيچ تغييرى در درانديشه هاى اپوزيسيون در تهران بوقوع نخواهد پيوست و مناطق غير فارس شايد براى هميشه راهى جداگانه براى خود برگزينند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

حركت ملى آذربايجان، محصول خرد جمعى آن است

موقعيت كنونى حركت ملى آذربايجان، محصول خرد جمعى آن است. اين موقعيت، سواى تفاسير متفاوت از حركت، فرآيند اراده گروهى مردم اين سرزمين است. اين مردم خطوط اصلى مسير حركت را تعيين مى كنند و در مقابل پيامدهاى آن نيز مسئول هستند. هيچ فرد يا تشكيلاتى نتوانسته است تا به امروز مهر خود را بر آن بزند. و بر عكس بدون افراد و يا تشكيلات ها فراز حاضر در بيان اراده ملى نيز ممكن نبود. اما نظرات و ديدگاه هاى افراد و تشكيلات ها متفاوت است و اين يكى از رموز ماندگارى و پايدارى حركت ملى آذربايجان تا به امروز است. پلوراليسم و وجود نظرگاه هاى گوناگون با حيات جنبش ملى درآذربايجان عجين است و حداقل در آينده نزديك نيز غير از آن نخواهد بود. در متن تمامى اخبار، گزارش ها و واقعيات، اگر هدف مغرضانه اى در انعكاس آنها موجود نباشد، عدم وجود يك فرد به عنوان رهبر و يا فقدان تشكيلاتى قوى و منسجم در آذربايجان منعكس است. براى تاييد اين سخن هيچ نيازى به راه دور رفتن نيست. تنها كافى است ببينيم رژيم پليسى جمهورى اسلامى روزانه با چه سبعيت و ددمنشى در آذربايجان بيداد مى كند و چگونه سلول هاى انفرادى پر از فعالان مدنى و سياسى است.

حداقل تا زمانى كه فشار رژيم كنونى در حد كنونى بماند به نظر نمى رسد بزودى در اين وضعيت تغييرى بوجود آيد. از سوى ديگر حركت ملى در بطن همين خفقان و بگير و ببند ها به آرامى پا به عرصه وجود نهاده و شرايط ديگرى را نه مى شناسد و نه تجربه كرده است. اما هيچ كدام از سمت گيرى ها و فعاليت هاى سياسى دراز مدت در آذربايجان، مخالفت عمده اى از سوى نيروهاى ى مردمى و يا فعالان اجتماعى و سياسى به همراه نداشته است. حركت ملى آذربايجان در مجموعه خود، نظرات و آرزوهاى بخش عمده اى از مردم را در آذربايجان انعكاس مى دهد و اين رمز ديگرى در ماندگارى آن است. اين حركت بزرگ اجتماعى و سياسى نه شتاب دارد و نه با حرف اين و يا آن فرد مسير خود را تغيير مى دهد. اين جنبش به معناى واقعى مردمى است. نه رهبر دارد، نه پيشاهنگ. كليد فهم منويات مردم آذربايجان بسيار ساده است. خواسته ها در آذربايجان شفاف و براى همه قابل دركند. و به همين دليل تغيير مسير سريع درآن مشكل است.

در آذربايجان نمى توان با يك بيانيه و يا يك سخنرانى سياسى آدم ها را بلافاصله تهييج و بسيج كرد و يا در استراتژى ويا تاكتيك دست برد. تغييرات سياسى در اينجا زمان لازم دارند چرا كه چارچوب هاى اجتماعى و سياسى در طول دهه هاى دراز تبعيض و تحقير شرايط معين خود را بوجود آورده اند. يك حسن بزرگ چنين شرايطى آن است كه لايه هاى مختلف مردمى، زمان اظهار نظر و ابراز وجود دارند. سمت گيرى هاى سياسى فرصت تصحيح و تغيير دارند. ايرادش شايد آن است كه نمى توان با سرعت كافى در مقابل تغييرات بيرونى عكس العمل نشان داد. در هر صورت واقعيت همين است كه هست و شواهد غير مغرضانه نشان مى دهند كه بسيارى از فعاليت ها و جهت گيرى هاى سياسى تاكنون به نفع حركت ملى آذربايجان تمام شده است. شايد بزرگترين دستاورد حركت ملى آذربايجان كه انعكاس دهنده روح مطالبات آن است، استقلال فكرى و عملى آن است. مردم آذربايجان به دنبال هر چه هم كه باشند نمى خواهند دنباله رو باشند. شايد آرزوى مركزى در آذربايجان آن باشد كه تمايز هاى فرهنگى، اجتماعى و سياسى آن به ديده احترام نگريسته شود. آذربايجان مى خواهد تا شخصيت يگانه او با تمامى نقاط ضعف و قوتش به رسميت شناخته شود و با آن با احترام برخورد شود.

حركت ملى آذربايجان بنيان هاى مردمى دارد و به همين دليل نيز قادر است خود را با شرايط متفاوت وفق دهد و راه هاى تازه اى براى پيشبرد نظرات خود پيدا كند. اين تنها مختص آذربايجان نيست. نهضت هاى مردمى عموما از خشونت مى پرهيزند، بدنبال راه حل هاى سريع السير نيستند و در راه جويى هاى خود انعطاف پذيرند. اگر راه حل معينى هزينه زيادى بطلبد، مردم به خودى خود از آن دورى مى جويند و منتظر ايجاد فرصت ديگر مى مانند. اراده گرايى امكان ابراز وجود در سطح وسيع پيدا نمى كند. چون ايده ها و خلاقيت موج هاى ميليونى انسانى تقريبا بى پايان است، حركت ملى در آينده نيز همواره وجوه تازه اى از اشكال مبارزه را به نمايش خواهد گذاشت. وجوهى كه هيچگاه در گذشته براى آن مثال مشابهى وجود نداشته است. رمز پيشروى حركت ملى اتكا به انديشه هاى تك تك اعضاى آن است. و رمز موفقيت سيستم هاى اجتماعى متكى بر دمكراسى و پلوراليسم نيز همين است.

اتهام زدن به حركت ملى مبنى بر آنكه كلا آذربايجان عقب مانده است، نيازى به پاسخ ندارد. به همه چيز و همه كس مى توان انگ عقب ماندگى زد. كسى كه چنين اتهامى مى زند بايد ابتدا روشن كند كه منظور از عقب ماندگى چيست. آيا كسانى كه با آيين هاى چند هزار سال قبل مثلا بودا و يا مسيح زندگى مى كنند همه عقب مانده اند. و يا منظور ساختارهاى اجتماعى و سياسى است. اگر هست بايد پرسيد كجاى ايران عقب مانده نيست. يا كسانى كه اين فرد يا آن گروه و يا فلان گرايش را درآذربايجان زير ضرب مى گيرند بايد بدانند كه اصلا صورت مساله را بدرستى نشناخته اند و يا نمى خواهند بشناسند. كسانى كه در مركز فكر مى كنند نظر و راه آنها مدرن است و ديگران بايد دنبال آنها راه بيفتد و اگر نيفتند مورد اتهامات رنگارنگ قرار مى گيرند بايد ابتدا چشم و گوش خود را باز كنند و كمى دمكراسى و آزادى را در افكار و اعمال روزانه شان دخالت دهند. آنگاه شايد راه آينده براى همگان كمى هموارتر گردد.

با تاسف بسيار اخيرا حركت ملى آذربايجان از سوى افراد منتسب به جناح هاى معينى از چپ مورد ناسزاگويى قرار مى گيرد. اين افراد كه براى نظر دادن در مورد هر پديده اى شابلون هاى خود را بكار مى گيرند تا حد زيادى دچار سر در گمى شده اند چرا كه پديده اجتماعى و سياسى آذربايجان با كليشه هاى فكرى و دگم آنها همخوانى ندارد. آنها همه جا بدنبال طبقه كارگر پيشرو و رنجبرانى مى گردند كه متحد با هم بر عليه سرمايه دارى بپا خيزند. حركت ملى اما "متاسفانه" قادر به برآودن چنين آرزوهايى نيست و بى دليل نيست كه ما هر از چندى با سخيف ترين استدلالات سياسى روبرو مى شويم. يك چيز را اما هيچ احدى خوشبختانه انكار نكرده و آن وجود قدرتمند حركت ملى آذربايجان است.

زير ضرب بردن حركت ملى آذربايجان با انواع و اقسام تهمت ها و انگ ها از سوى مركز گرايان يك هدف اساسى دارد و آن نيز حفظ مناسبات آپارتايدى است كه در زمان رضا پهلوى شماره يك بنياد نهاده شده و تا به امروز ادامه دارد. كسانى كه اهداف ملى و فرهنگى جنبش دمكراتيك و مردمى آذربايجان را وارونه جلوه داده و در پى بى هويت سازى و فشار بر آن براى پيروى از مركز هستند، بى شك راهى عبث و بى نتيجه در پيش گرفته اند. گذشته خفت بار در آذربايجان به پايان رسيده و نسل جوان آن چشم به آينده اى آزاد دارد كه بتواند خودش برخودش حاكم باشد. دهه هاى خفت بار گذشته نيرويى لايزال در آذربايجان بوجود آورده و اين نيروها بلاترديد در ساختمان آذربايجان آزاد و دمكراتيك آينده نقشى بزرگ بازى خواهد كرد.

تفاوت هاى تاريخى، تبارى، فرهنگى، جغرافيايى و اقتصادى در مناطق مختلف ايران دليل بارز وجود گرايشات متفاوت اجتماعى و سمت گيرى هاى سياسى در مناطق مختلف آن است. فرا خواندن همگان براى رفتن زير پرچم يك حركت سياسى معين در مركز ناديده گرفتن واقعيات عينى است. وجود همين تفاوت هاست كه ملل غيرفارس ايران را در حركت بعد از انتخابات رياست جمهورى خرداد هشتادوهشت، به گفته مركزيان به دور از صحنه نگاه داشته است. اما جنبش بعد از انتخابات مختص مركز و بيان كننده مطالبات آن است. رهايى از شر جمهورى اسلامى نه فقط در سايه داشتن يك جنبش، بل جنبش هاى گوناگون و مستقل است. يك جنبش سياسى ابدا نخواهد توانست تمام خواسته هاى مناطق متفاوت در ايران را گرد هم آورد. با اين ديد وجود حركت ملى و مستقل آذربايجان نفى استبداد جمهورى اسلامى است و هيچ تناقضى با ديگر حركات ندارد.

http://maralan-tabriz.blogspot.com

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

دو ملت، دو جنبش

دو ملت، دو جنبش

موج اعتراضى كه كه پس از انتخابات ٢٢ خرداد به ويژه در تهران و چند شهر مركزى ايران در اعتراض به كودتاى انتخاباتى حاكميت جمهورى اسلامى به راه افتاد و به واسطه استفاده از روبان هاى سبز در جريان انتخابات، جنبش سبز نام گرفت به لحاظ جغرافيايى متعلق به مناطق مركزى ايران است. به لحاظ اجتماعى شركت كنندگان در آن اقشار متوسط شهرى هستند. سازماندهى آن فاقد پايه هاى مستحكم در بين صنوف چون كارگران، معلمان و بازاريان است. اما هنرمندان، روزنامه نگاران و روشنفكران فارس از آن حمايت وسيعى مى كنند. نقطه قوت آن بهره برى از اينترنت و بين المللى كردن جنبش با حمايت ايرانى هاى مقيم خارج است. به لحاظ اتنيكى اين جنبش متعلق به ملت فارس بوده و منافع آن را نمايندگى مى كند. اين جنبش توانسته است در عرض يك سال به خوبى خود را جا بيندازد و به يك مولفه مهم در عرصه سياسى ايران تبديل گردد.

هيچكدام از رهبران، تحليل گران، نويسندگان و يا استراتژيست هاى آن مشكلى با مشخصه هاى جغرافيايى، اتنيكى و قشرى جنبش سبز ندارند. برعكس در هر فرصتى كه پيش آيد سعى مى كنند با ملل ديگر مرز بندى كنند. مثلا هر جا كه اسم آذربايجان پيش مى آيد مسلما بحث تجزيه طلبى نيز به ميان مى آيد و با فراموشى خصلت هاى ويژه جنبش سبز سعى مى شود آن را به "ملت ايران" نسبت دهند و نشان دهند كه اين يك حركت فرامركزى است كه نيازهاى همه را برآورده خواهد ساخت. جنبش سبز مى خواهد كه از مركز هدايت و رهبرى شود و در عين حال ادعا مى كند كه آزادى و دمكراسى را براى همه به ارمغان خواهد آورد. اگر تجارب تلخ دهه هاى گذشته نبود شايد مى شد چك سفيدى به آنها داد و وارد معركه شد. اما اين بار قضيه فرق مى كند. هيچكدام از ملل غير فارس تا به امروز گول اين بازى را نخورده اند. تلاش هاى ارزان و تبليغات بى پايه اى صورت گرفته و مى گيرد تا آذربايجان به دنباله روى از جنبش سبز كشانده شود اما تاكنون اين تلاش ها بى ثمر مانده اند. و اين نشان مى دهد كه تا چه حد شعور سياسى و اجتماعى در مناطق غير مركزى پيشرفت كرده است.

خواسته ها و مطالبات حركت ملى آذربايجان كه در طول سال هاى اخير شكل بارزتر و مشخص ترى به خود گرفته اند به هيچ عنوان در مطالبات جنبش سبز انعكاس پيدا نكرده است. تنها بسنده كردن كلى به آزادى و حقوق بشر بدون پرداختن به مشخصات اتنيكى و اقليمى ايران كافى نيست. بدون پاسخ دادن به مطالبات جدى ملل غيرفارس هيچگونه امكان نزديكى جنبش هاى ملى وجود ندارد. در خرداد سال هشتادو پنج، يعنى درست زمانى كه برخى از سبز هاى امروز در كنار جمهورى اسلامى بودند و يا با تمايل شخصى حاضر بودند در كنار آن بايستند، ملت آذربايجان به پا خاست و نشان داد تا چه اندازه با حكومت جبار جمهورى اسلامى سر آشتى ناپذيرى دارد. آن روز ها، برخى از همين سبزهاى امروز آذربايجانى ها را تجزيه طلب ناميدند و مهر تاييدى بر خاك و خون كشاندن تورك ها زدند و با افتخار در كنار سپاه پاسداران و برادران بسيجى ايستادند. در اين گونه تفكرات و سياست ها بر عيه توركها هيچگونه تغييرى به وجود نيامده است. هيچ بيانيه، تحليل و يا شعارى نشان نمى دهد كه حاميان ديروز بسيج، امروز در مورد آذربايجان نوع ديگرى فكر مى كنند.

جنبش سبز جنبش ضد استبدادى فارس ها بر عليه حكومت جمهورى اسلامى است و منافع همين ملت را نيز نمايندگى مى كند. حركت ملى آذربايجان حركت ضد استبدادى، ضد شونيستى و ضد استعمار داخلى است و منافع ملت تورك آذربايجان را نمايندگى مى كند. ملت تورك آذربايجان انتظار ندارد كه فارس هاى مناطق مركزى براى متحقق شدن مطالبات تورك ها به خيابان بيايند. عكس اين موضوع نيز صادق است. تورك ها حاضر نيستند براى تغيير حكومت در تهران هزينه بدهند مگر بدانند كدامين خواسته آنها تضمين اجرايى خواهد گرفت. حركت ملى آذربايجان هيچ انگى به جنبش سبز نزده و تا جايى كه توانسته از آن حمايت سياسى و معنوى به عمل آورده است. كف انتظارات آذربايجان از جنبش سبز شايد آن باشد كه دست از انگ زنى و دروغ پردازى بر عليه تورك ها بر دارند و آب در آسياب جمهورى اسلامى نريزند. حتى اگر ملت آذربايجان همگى تجزيه طلب باشد، اين يك عقيده سياسى است و اگر قرار است جنبش سبز آزادى را براى همه به ارمغان بياورد بايد خود را آماده شنيدن حرفها و عقايد مخالف بكند.

تاكنون هيچگونه نشانه اى وجود ندارد تااين اميدوارى را به وجود بياورد كه جنبش سبز قادر است ديدگاه هاى اشتباه خود در مورد ملل غيرفارس، مشكلات و خواسته هاى آنها را تغيير دهد. سياست ها و ديدگاه هاى جنبش سبز در مورد به قول خودشان "اقوام" در راستاى همان سياست هاى پهلوى ها و اسلامى هاست. ابدا اين اميد وجود ندارد كه آنها در آينده نزديك مولفه هاى جديدى وارد انديشه هايشان كنند. آنها انتظار دارند كه همه به آنها بپيوندند چرا كه جنبش آنها از ديد خودشان آزاديخواهانه است اما هيچ اعتنايى به افكار و عقايد ديگران نشان نمى دهند. تو گويى به دنبال سياهى لشكرند و نمى بينند كه تنها خودشان نيستند كه ياد گرفته اند و تجربه اندوخته اند. ديگران اگر از آنها جلوتر نباشند مسلما عقب تر هم نيستند.

حركت ملى آذربايجان حركتى است از سوى تورك ها كه گرچه مطالبات تمام تورك هاى ساكن در ايران را مد نظر دارد اما حيطه اساسى فعاليت آن به دلايل شناخته شده در آذربايجان جنوبى است. اين حركت خاستگاهى متفاوت با جنبش سبز دارد و ابتدا تلاش دارد زبان مادرى ملتش را به آن بازگرداند. جنبش سبز نه تنها هيچ كمكى به تحقق اين خواسته نمى كند بلكه در مقابل آن نيز ايستاده است. جنبش سبز بايد بپذيرد كه پايگاهى در آذربايجان ندارد. جنبش سبز كه به قولى سبز الهى نيز در آن كم يافت نمى شود با بى اعتنايى به نيازهاى ملل ديگر نمى تواند حمايت آنها را انتظار داشته باشد. جنبش سبز بايد ابتدا نظريه كثيرالمله بودن ايران را كه سالهاست كله پا شده به حالت عادى در آورده و حقوق مطلقا برابر ديگران با ملت فارس را به رسميت بشناسد. تنها با اين كار مى توان در مورد همكارى دو جنبش كاملا برابر حقوق سخن گفت و زمينه هاى تبادل نظر را فراهم آورد.

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

آيا صفورا اول خواهد شد؟



يك روز قبل از اجراى پنجاه و پنجمين مسابقه يوروويژن 2010 (Eurovision Song Contest) در پايتخت نروژ به نظر مى رسد بنگاه هاى شرط بندى سراسر دنيا بر روى برنده امسال به توافق رسيده باشند و آن صفورا عليزاده آذربايجانى است. نتيجه نهايى البته شنبه شب معلوم خواهد شد. اما صفوراى هيجده ساله از هم اكنون به عنوان برنده بر سر زبان ها افتاده و موفقيت بزرگى براى خود و آذربايجان رقم زده است. بنا به نظر رسانه ها رقيب سر سخت او لناى آلمانى است. در فينال مسابقه صفورا به عنوان اولين خواننده روى صحنه خواهد رفت. او آهنگ drip drop را اجرا مى كند كه ساخته دو آهنگساز سوئدى است. صفورا شب جمعه مرحله نيمه نهايى را با موفقيت پشت سر گذاشت. لباس آبى رنگ او و پايين آمدنش از پله ها هنگام هنرنمايى جلب توجه مى كرد. صفورا در باكو و در يك خانواده هنرمند به دنيا آمده است. بنا به گفته هاى دست اندركاران هنرى، صفورا از صداى خوب با اكتاوهاى متعدد برخوردار است. سايت رسمى وى (1) ديروز اعلام كرد كه رقم بازديد كنندگان آن در عرض چند روز از مرز يك ميليون بازديد گذشته است. بدين ترتيب صفورا مى رود كه برگ جديدى در زندگى خود و تاريخ هنرى آذربايجان رقم بزند. در صورت پيروزى وى، سال آينده اين مسابقات در باكو برگزار خواهد شد. اميد كه اين آرزو شنبه شب هشتم خرداد ۱٣٨۹تحقق پيدا كند.

1) safura.eurovisiontalents.com

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

سالگرد چهارم اول خرداد: "خاكريز" بعدى كدام است؟

چهار سال پس از اول خرداد سال هشتادوپنج شمسى، همه كسانى كه آن روزها تظاهرات ملى، گسترده و كم نظير توركها را فارغ از واقعيت هاى روزمره آذربايجان، تنها به تعصب تورك هايى نسبت مى دادند كه در پى يك كاريكاتور هر چند سخيف، به جوش آمده و به خيابان ها ريخته اند، بايد تاكنون قانع شده باشند كه آن خروش همگانى از سر بيكارى و غيرت جريحه دار شده نبود. امروز، تنها يك نگاه سطحى به طرز برخورد، تلقى و تحليل هاى كاربران اينترنتى، سياستمداران و دست اندركاران جامعه فارس نشان مى دهد كه خرداد هشتادوپنج چه پيامدهاى بزرگى داشته است. آذربايجان در آن روزها نقطه پايانى بر يك عصر سياه آكنده از نژادپرستى گذاشت و فصل تازه اى در كتاب تاريخ خود گشود. خرداد هشتادوپنج پرده از شكاف عميقى برداشت كه ساليان سال هويت، سرنوشت و زندگى توركها را از ديگران متمايز مى ساخت اما پنهان نگاه داشته مى شد. خرداد هشتادوپنج آغاز عصر روشنگرى، خودآگاهى و حركت به سوى گرفتن سرنوشت خويش به دست خويش در آذربايجان جنوبى است. خرداد هشتادوپنج مبدا تقويم آزادى توركهاى ساكن در ايران است. اين روز شايستگى آن را دارد كه به نام روز ملى توركها نامگذارى شود.

در آن تظاهرات خيابانى و بى مانند كه اكثر شهرهاى بزرگ و كوچك را در گرفت، صد ها هزار نفر بر عليه آن طرح توهين آميز در روزنامه ايران به پا خاستند و بر عليه سلطه ناعادلانه شونيسم فارس شعار دادند. رژيم جمهورى اسلامى به ابعاد گسترده اعتراضات پى برد و سريعا انتشار روزنامه را متوقف ساخت. طراح و سر دبير روزنامه موقتا بازداشت شدند. اما بر خلاف تمام موازين انسانى تعدادى از تظاهركنندگان با ناجوانمردى تمام به ضرب گلوله هاى سپاه و بسيج در خون غلتيدند. اپوزيسيون جمهورى اسلامى نه تنها به حمايت از تظاهرات آشكارا ضد دولتى برنخاست، بلكه با سانسور كردن اخبار و خفه كردن صداى آذربايجان دست به حمايت تلويحى از رژيم زد.

خرداد هشتادوپنج پايان يك دوره سياه و ورود به دوره اى است كه آذربايجان جنوبى عناصر تازه و مدرن را وارد آجنداى سياسى خود كرده است. دستاوردهاى خرداد چهار سال پيش بى بديل و بى نظيرند و براى مدت زمانى طولانى در آينده، چراغ راهنما و عمل آزاديخواهان و مبارزان اجتماعى و سياسى خواهد بود. با تجربه اندوزى از تاريخ معاصر، آذربايجان حساب و راه خود را از مركز جدا كرده است. تجربه ها نشان مى دهد كه بهبود اوضاع در تهران لاجرم به بهبود اوضاع در تبريز منجر نمى شود. و به همين دليل تنها راه اميد براى رسيدن به مطالبات، مبارزه اى با ماهيت مستقل است. اما راه توركها و در راس آنها توركهاى آذربايجان هنوز طولانى است. حركت ملى آذربايجان هنوز در ابتداى راه است. سازمان هاى مدنى و صنفى شكل نگرفته اند. تشكل ها فاقد تجربه اند. توجه بين المللى به آذربايجان هنوز پايين است. اين سخن نه به معنى تضعيف آن بلكه با هدف نشان دادن ضعف ها و تلاش براى بهبود آنهاست.

اما نقشه راه آذربايجان جنوبى چيست و مسير سياسى براى رسيدن به اهداف كدام است. آيا اهداف به روشنى ترسيم شده اند. ترديدى نيست كه در آذربايجان نيز تحليل ها و برداشت ها از اوضاع متفاوت است و در يك جنبش دمكراتيك و پلورال غير از اين نيز نمى تواند باشد. اما كسانى كه مثلا براى ايران فدرال مبارزه مى كنند و آذربايجان آينده را جزوى از يك تشكل فدراتيو مى دانند، يا آنهايى كه طرفدار استقلال سياسى آذربايجان هستند و يا دارندگان نظريات ديگر، چه راهى براى رسيدن به اهداف خويش در نظر گرفته اند. حق تعيين سرنوشت گرچه چارچوب هاى سياست كلان را تعريف مى كند امادر عين حال بخشى از فعالان، آن حق را در چارچوب يك سيستم فدرال قابل تحقق مى دانند و بخش ديگر تحقق آن را در سايه استقلال سياسى متصور هستند و شايد تعدادى نيز معتقد به راه هاى ديگرى باشند. اما يك فقدان مشترك در همه به چشم مى خورد و آن كمبود مسيرى است كه قرار است توركها را به هدف هاى كمابيش تعيين شده رهنمون شود. آنچه در پلاتفرم ها، بيانيه ها و تحليل و تفسير ها به چشم مى خورد، بيشتر سلبى است تا ايجابى. مهمتر اما عدم وضوح نقشه راه است. هدف سياست، روشن سازى مسايل و سوالات حول قدرت سياسى و طرح برنامه هاى كوتاه، ميان و درازمدت براى تحقق آنهاست. تشكل ها و سازمان هاى سياسى بايد بگويند چگونه مى خواهند به اهدافى كه ترسيم كرده اند برسند. "خاكريز" بعدى كدام است؟

در اينكه يك علقه قوى متشكل از اشتراكات ملى، فرهنگى، تبارى و زبانى در كنار رنج مشترك از استعمار و ستم داخلى، مهر خود را بر مبارزات توركها زده و عناصرى غيرقابل تعويض و يگانه به حركت ملى آذربايجان بخشيده، امرى كاملا محسوس است كه در جاى خود فقدان هاى ناشى از عدم وجود مبارزات صنفى و گروهى را مى پوشاند و به آن درونمايه اى اتنيكى مى دهد. بى جهت نيست كه مبارزه براى رسميت دادن به زبان توركى و برابر حقوق كردن آن با زبان فارسى در راس خواسته هاى توركها قرار دارد. اين يك خواسته فراگروهى است كه تمام نيروها را حول خود متحد كرده است. اما هنوز تصورات براى عملى ساختن آن كاملا روشن نيست. و اين كار تنها وظيفه سياسيون است. احزاب سياسى تنها هنگامى مى توانند ادعاى حزبيت كنند و براى جلب اعتماد مردم به صحنه بيايند كه توانسته باشند، راه حل ارايه بدهند. توركها امروز كمابيش به ريشه مشكلات خود واقفند و اهداف را نيز كمابيش بنا به تلقيات خود مى شناسند. اما بايد كسانى كه خود را احزاب سياسى توركها و آذربايجان مى دانند و مى نامند مسير رسيدن به اين اهداف را روشن سازند تا بتوانند نيرو ها را حول خود جمع كنند.

تلاش براى دستيابى به قانون اساسى آذربايجان مى تواند يكى از اهداف بزرگ توركها براى رسيدن به حق تعيين سرنوشت آنها باشد. قانون اساسى آذربايجان فى نفسه نه به معناى استقلال سياسى، نه به معناى ماندن در چارچوب ايران، و نه به معناى پذيرش فدراليسم است. قانون اساسى آذربايجان اهرم اعمال اراده يك ملت است. بدون داشتن قانون اساسى، جامعه فاقد زير بناى قانونى و ملت فاقد وسيله اى مستحكم براى ابراز اراده است. بدون قانون اساسى، نمى توان قوانين مدنى و جزايى تدوين كرد. قانون اساسى، نقطه شروع براى تشكيل پارلمان نمايندگان و گرفتن حق سرنوشت بدست خويش است. تنها يك پارلمان انتخابى مى تواند در نهايت شكل حكومتى براى آذربايجان را تعيين كند، حدود مرزى آن را مشخص كند، سياست هاى اقتصادى تدوين كند، حال مى خواهد در چارچوبى فدرال باشد يا مستقل. شايد سوال شود كه سخن از قانون اساسى آذربايجان تا چه حد مى تواند امروز مثمر ثمر واقع شود. در مقابل بايد پرسيد پس هدف بعدى چيست و چگونه مى توانيم به آن برسيم. اگر نمى خواهيم در حد مباحث قهوه خانه اى محدود بمانيم، چگونه بايد سطح مباحث را گسترش داد و چه تصورى بايد از چهار سال آينده داشت.

در كنار مبارزات روزمره براى برحق نشان دادن مبارزات مردمى آذربايجان و كوشش ها براى آگاه سازى مردم و تبيين و تحليل رويدادها و مصون نگاه داشتن دستاوردهاى حركت ملى و كاناليزه كردن گرايش ها و تمايلات گوناگون، مهم است بدانيم كه اهداف بعدى بايد روشن و براى همه تفهيم شده باشند. بدون داشتن هدف و مسير هاى مشخص براى رسيدن به آنها خطر در غلتيدن به روز مرگى و ريزش نيروهاى جوان بالاست. طبيعى است كه تعيين چنين اهدافى در بحبوحه طوفانى اوضاع در ايران كار ساده اى نيست. اما اين كار شدنى است. يك نيروى سياسى اگر از پشتوانه نظرى و تحليلى قوى برخوردار باشد و نيز ساختارهاى دمكراتيك در آن جارى باشند مى تواند با انعطاف لازم در مقابل رخداد ها عكس العمل نشان دهد و راستاى حركت خود را متناسب با تحولات تغيير دهد.

نيروهاى سياسى آذربايجان بايد در وهله اول ديدگاههاى خود در مورد اهداف نزديك را تعميق برده و خطوط عمده حركت و مسير آتى را روشن تر سازند. تحليل اوضاع و روشنگرى يك وجه قضيه است. بخش عمده و مهم تلاش هاى يك نيروى سياسى منعطف به تعيين اهداف و سياست گذارى است. تنها با تعيين اهداف است كه مى توان به جذب نيرو پرداخت و در بين مردم تبليغ كرد.


۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

حادثه كرمان: حاصل سياست هاى مركز گرايانه و نشانه اى خطرناك

تنزل تاسف بار و رنج آور فرهنگى و اجتماعى تماشاگران هوادار تيم مس كرمان در بازى مقابل تيراختور تبريز با فرياد هاى تهوع آور "تورك خر" فراز تازه اى در برآيند سياست هاى استعمارى صد سال گذشته بر عليه تورك ها در ايران است. شايد بندرت بدينگونه آشكارا و به صورت گروهى و بدون ترس از هر گونه پيامدى به تورك ها اهانت شده باشد. در اينكه تورك ها در ايران جزو انسان هاى درجه دوم و سوم به شمار مى روند، از ديد يك تورك شكى وجود ندارد. ديگران با هزار آيه و قسم سعى مى كنند اين واقعيت را كتمان كنند. همين ها در مقابل حادثه كرمان سكوت كرده اند و خاموشى سربين، دور دهانشان را احاطه كرده است. و اگر مجبور به نظردهى شوند با روش هاى متفاوت هزار و يک صغرا كبرا خواهند چيد و همه اهانت ها را بى اهميت جلوه خواهند داد. اگر احمدى نژاد هولوكاست را كتمان كند چرا اين يكى ها نتوانند استعمار ملى و آپارتايد آشكار بر عليه توركها را كتمان كنند.

اگر شما زبان ملتى را از او بگيريد و اجازه ندهيد كه آنها به زبان مادرى شان بخوانند و بنويسند و آن را به فرزندانشان بياموزند و زبان آنها را در تقابل با بديهى ترين فاكت هاى متخصصان زبان شناسى و عقل سليم به نام ديگرى نامگذارى كنيد و آن را به گذشته هاى ديگرى نسبت دهيد. اگر شما هويت ملتى را كتمان كنيد و با زور چماق ساليان سال به آنها ياد بدهيد كه ريشه و تبار ديگرى غير از آنچه كه در متون و اسناد معتبر درج است، دارند و اصل و نسب آنها را انكار كنيد و تاريخ جعلى برايشان بسازيد. اگر شما اقتصاد ملتى را ساليان آزگار و به صورتى سيستماتيك عقب نگاه داريد و ازسرمايه گذارى در آن اجتناب كنيد تا بخش بزرگى از آنها براى امرار معاش روانه مناطق مركزى شوند. و اگر شما همين آدم ها را كه براى تامين زندگى دست از خانه و كاشانه و كاشانه شسته اند، هر روز مسخره كنيد و به لهجه شان بخنديد و آنها را به مشاغل پست بگماريد و در فيلم ها و سريال هايتان آنها را دون پايه بشمار آوريد. اگر شما امكان هرگونه تصميم گيرى ملتى را در سرنوشت خودش از او بگيريد و آنها را بالقوه تجزيه طلب به شمار آوريد و هر سخن بر حقى را با پتك تماميت خواهى بكوبيد. اگر شما همه اين امور غير انسانى و صد ها نوع از اين رذالت ها را در مورد تورك ها اعمال كنيد آيا جاى تعجب دارد كه ده هزار كرمانى يك صدا "تورك خر" فرياد بزنند.

نه تنها جاى تعجبى وجود ندارد بلكه با ضعيف تر شدن حكومت مركزى جمهورى اسلامى و همراستا با دكترين هاى مركز گرايان فارس، تماميت خواهان و ايران محوران اينگونه اهانت ها افزايش پيدا خواهد كرد. اگر نظام هاى ديكتاتورى شاه و جمهورى اسلامى مى توانستند و تاكنون نيز قادرند بر عصيانهاى اجتماعى و تنش هاى ملى حاصل از سياست هاى ضد مردمى شان فايق آيند، به نظر مى رسد در آينده تخم هاى كينه اى كه آنها با اعمال تبعيض ها و ستم بر عليه تورك ها كاشته اند در فضاى آزادتر به بار نشسته و خصومت بر عليه تورك ها دامن خواهد زد و صحنه ميدان فوتبال در كرمان نمونه بسيار كوچكى همچون خاكستر روى آتش است. آموزه هاى دروغين و من درآوردى فرهنگ پارسى و تمدن هزاران ساله كه با افول و نابودى آموزه هاى اسلامى هر روز بيش از پيش در حال شيوع است، در فرداى جمهورى اسلامى زمينه اى براى اثبات خود لازم دارد و چه زمينه اى آسانتر از ضديت بر عليه تورك ها.

روشنفكران و سردمداران مركزگرا با سكوت در مقابل اهانت به تورك ها دارند زمينه برخورد هاى فاجعه آميز در آينده را مهيا مى كنند. اگر امروز در مقابل اين اهانت بى پروا و غير متعارف عكس العمل نشان داده نشود همان هايى كه امروز فحش مى دهند فردا اسلحه به دست خواهند گرفت. يا كسى فكر مى كند آنهايى كه در يوگسلاوى همديگر را سلاخى كردند از كره مريخ آمده بودند. مگر سلاخى يهودى ها به دست نازى ها يك باره شروع شد. همه فجايع، پيشزمينه دارند و اگر به موقع عمل شود مى توان از شدت آنها كاست و يا حتى از آنها جلوگيرى كرد. هيچكدام از سران و رهبران و سخنوران نمادين و غير نمادين جنبش سبز در مقابل عمل تهوع آور در كرمان لب از لب نگشوده اند. آنها نه تنها در مقابل اين واقعه سخنى نگفته اند بلكه مواضع آنها در مقابل خواسته هاى آذربايجانى ها تفاوتى با رژيم جمهورى اسلامى ندارد. آقاى موسوى چند روز پيش شمشير داموكلس "تجزيه طلبى" را در ديدار با چند آذربايجانى از رو بست و همان ادعاى پوچ و سركوبگرانه را تكرار نمود. اصلا گيريم كه همه آذربايجانى ها تجزيه طلب باشند مگر داشتن عقيده جرم است. مگر قرار نيست در دمكراسى اى كه آقاى موسوى وعده اش را مى دهد داشتن و تبليغ عقيده آزاد باشد. چرا آقاى موسوى به خودش اجازه مى دهد اينگونه در مقابل آذربايجانى ها موضع گيرى كند.

خيلى دوست داشتم آن آذربايجانى هايى كه نجات خود را در پناه آقاى موسوى مى جويند از او مى پرسيدند چرا وى در مورد زبان مادرى توركها و آزادى آن در صورت تغيير قدرت در تهران موضع روشنى نگرفته است. چرا وى در مورد ستم مضاعفى كه بر توركها رفته و مى رود سخن نمى گويد. چرا در مورد ايجاد رسانه ها به زبان توركى حرفى به ميان نمى آيد. چرا آقاى موسوى و ياران ايشان هيچ گونه موضعى براى انتقال قدرت محلى به مراكز استانها نگرفته اند. اميدوارم آن چند آذربايجانى كمى به فكر فرو روند و از خود بپرسند اگر كسى چنين حرف هايى نمى زند و حتى به چنين امورى فكر هم نمى كند چگونه مى تواند در آينده گوش شنوايى براى مطالبات توركها داشته باشد. آيا غير از آن است كه نمايندگان سياسى فارسها بدنبال تسخير قدرت در تهران هستند و مشكلات و خواسته هاى آذربايجان نقشى در افكار آنها و اعمال سياسى شان ندارد. اين چگونه دمكراسى اى مى خواهد در تهران در فرداى جمهورى اسلامى باشد كه امروز هيچ گوش شنوايى براى ميليون ها تورك ندارد. آيا براى توركها اين دمكراسى، دمكراسى از بالا نخواهد بود كه در آن بازهم در تهران همه چيز را براى آذربايجان خواهند بريد و خواهند دوزيد و برايمان استاندار ارسال خواهند كرد و براى ما قانون اساسى خواهند نوشت و قس عليهذا. آيا چيزى به صورت بنيادين براى ما تغيير خواهد كرد.

هيچ نشانه اى وجود ندارد كه اپوزيسيون فارس جمهورى اسلامى بخواهد به كوچكترين خواسته هاى توركها توجه كرده و در صدد تحقق آنها بر آيد. آنها براى ملت خودشان مبارزه مى كنند و اين حق مسلم شان است. حق مسلم مبارزين و فعالان تورك نيز هست تا براى آزادى ملت خود مبارزه كنند. يا كسى شنيده است كه مثلا آقاى نورى، سازگارا، مهاجرانى، گنجى، سروش، نگهدار، بهنود، رضا پهلوى، نورى علا و صدها اسامى ديگر در دفاع از توركها بطور جدى سخنى گفته باشند. آنها چنين سخنى نگفته اند و در آينده نيز نخواهند گفت. مشكلات آذربايجان مشكلات آنها نيست و به همين دليل نيز فحش كارى كرمان هيچ عكس العملى از سوى آنها در بر نداشت.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

مزدوران شونيسم، لطفا دهان تان را ببنديد!

بخشى از كرمانى هايى كه ميزبان تيم تيراختور تبريز بودند با يك حركت بسيار زننده دل تمام آذربايجانى ها را آزردند. اينگونه توهين مستقيم و بى پرده به يك ملت به راستى كه بى سابقه است. تاكنون كمتر كسى يا گروهى جرات آن را داشته كه اينگونه گستاخانه و بى پروا به ملت تورك اهانت كند. بخشى از افرادى كه بايد آنها را جزو بى فرهنگ ترين و بى ادب ترين موجودات دوپا به حساب آورد، در پوشش فوتبال و هوادارى از تيم مس كرمان با زنندگى تمام دست به يك عمل زشت زده و با بيان حيوانى ترين افكار و تمايلات خود، آنچه را كه خود برازنده آن هستند به ملت تورك اطلاق نمودند.

توصيه من به اين گروه ازتماشاگران مس كرمان آن است، اساسى ترين اصول زندگى اجتماعى، اخلاقى و تربيتى را كه در محيط خانوادگى و در نهادهاى آموزشى تاكنون از آن غافل مانده اند، حداقل با مطالعه نوع رفتار و شعارهاى هواداران تيم تيراختور، برطرف نمايند تا اينگونه مورد نفرت و لعنت توركها قرار نگيرند.

از مسيولان صدا و سيماى "ميلى" بايد پرسيد، شما كه همواره شعارهاى ملى هواداران تيراختور را سانسور مى كنيد تا هيچكس صداى بر حق آنها را از تلويزيون نشنود، پس چرا در مقابل توهين هاى انسان نماهاى كرمان دست به سانسور نزديد. شما كه ساليان درازى است تمام فوت و فن هاى سانسور را مى شناسيد پس چرا صداى توهين كنندگان در كرمان را پايين نياورديد.

رفتار تماشاگران و هواداران مس كرمان نشان مى دهد كه سياست هاى شونيستى مركزيت فارس چه عواقب سنگين و وخيمى مى تواند با خود بدنبال داشته باشد. رفتار موجودات انسان نما در كرمان، يك واقعه يكباره نيست و به احتمال زياد در آينده نيز تكرار خواهد شد. اينگونه رفتار ها ريشه در ستم و تبعيض بر عليه تورك ها از سوى حكومت هاى فارس تهران دارد و به تورك ها مى آموزد كه براى رهايى از يوغ اين ظلم استعمارى بايد روى پاى خود بايستند.

هواداران تيم تيراختور در گذشته نشان داده اند كه تا چه اندازه از شعور و فرهنگ انسانى والايى برخوردارند و اين بار نيز با گذاشتن دندان روى جگر و كنترل احساسات و با منطق خاص خود با هواداران مس كرمان برخورد خواهند كرد.

حال بايد از مسئولان فوتبال جمهورى اسلامى پرسيد شما كه با يك عطسه توركها به فكر مجازات تيم تيراختور مى افتيد لطف كرده، قدم رنجه نموده و به وظايف خود عمل كنيد. آيا اين عمل زشت برخى فارس زبانان هوادار مس كرمان قابل مجازات است يا نه؟ آيا نبايد مس كرمان جواب پس بدهد؟ اگر شما امروز به وظايف روزمره خود عمل نكنيد شايد فردا خيلى دير باشد.

به هوش باشيم تا ما را از راه بر حقى كه برگزيده ايم منحرف نسازند.
زنده باد آذربایجان، ياشاسين تيراختور

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

آذربايجان و ماجراجويى هاى اتمى تهران

روز بيست و ششم آوريل، سالروز حادثه نيروگاه هسته اى چرنوبيل واقع در اوكراين است. در طى اين فاجعه درسال ١٩٨٦ ميلادى، انسان هاى بسيارى كه رقم آن هيچگاه به درستى مشخص نشد به هلاكت رسيده واشعه هاى بسيار زيانبار آن حتى به اروپا نيز رسيدند. در پى انفجار رآكتور و آزاد شدن اشعه هاى اتمى، تمام گياهان، جنگل ها و مزارع آلوده شده و ريزش برف و باران و رسوب آنها آب هاى زمينى را نيز آلوده ساخت. حيواناتى كه از گياهان تغذيه مى كردند اشعه ها را وارد بدن خود كردند و به اين ترتيب چرخه طبيعى، انباشته از اشعات كشنده گرديد كه تا هزاران سال از بين نخواهد رفت. پيامدهاى ناگوار اجتماعى، فرهنگى و روانى و اثرات وخيم آن در آينده، قابل توصيف و سنجش نيست. پس از اين حادثه تمام دنيا به هلاكت بار بودن اخذ انرژى از طريق نيروگاه هاى اتمى پى برد و حركت هاى مردمى بر عليه آن شدت گرفتند.

بر خلاف تصور عام، توليد برق از طريق نيروگاه هاى اتمى براى انسان ها خطرناكترين و براى محيط زيست بدترين گزينه است. چرخه توليد ميله هاى اتمى براى اخذ انرژى گرمايى، پيچيده و حامل خطرات بزرگى براى كاركنان و عموم است. انتقال اين مواد از مراكز توليد و غنى سازى به نيروگاه ها، تمام مناطق اطراف را تحت تاثير اشعه هاى زيان بار قرار مى دهد. زباله هاى اتمى، ماه ها پس از مصرف، آن اندازه تشعشع بالايى دارند كه در ابتدا در خود نيروگاه ودر داخل محافظ ويژه نگاهدارى و براى حمل به محل هاى نگاهدارى "ابدى" آماده مى شوند. اين زباله ها صدها هزار سال اشعه زيان بار دارند و به همين دليل بزرگترين مشكل توليد انرژى هسته اى را تشكيل مى دهند. هيچ جاى امنى وجود ندارد تا بتوان زباله ها را در آنجا براى صدهزار سال آينده انبار كرد. حوادث طبيعى در پوسته زمين قابل پيش بينى نيستند و به همين دليل زباله هاى اتمى ريسك بزرگى براى موجودات زنده و گياهان به شمار مى روند.

خطرات بى شمار و فاجعه بار حول انرژى اتمى بسيارى از كشورها را بر آن داشته تا در باره توليد برق از طريق نيروگاه هاى اتمى بطور جدى تجديد نظر كنند. سازمان هاى مردمى و بويزه ساكنان اطراف موسسات اتمى و خود نيروگاه ها بيش از همه به مخالفت با اين نوع توليد برق برخاسته و سياستمدارها را تشويق به پيدا كردن راه هاى ديگرى از جمله استفاده از انرژي خورشيد و باد مى كنند. اينگونه طرح ها و پروژه ها سال هاست كه آغاز شده و با نيروى بزرگى در حال گسترش است.

حال سوال اينجاست كه آيا حاكميت جمهورى اسلامى اينگونه فاكت ها را نمى شناسد؟ چرا در كشورى كه انرژي خورشيد و باد به وفور وجود دارد هيچ پروژه اى جدى براى توليد برق از آنها وجود ندارد؟ چرا رژيم جمهورى اسلامى تا اين اندازه روى استفاده از انرژى اتمى اصرار دارد؟ چرا وقتى اروپايى ها به فكر توليد برق در آفريقابه وسيله نور خورشيد و انتقال آن به كشورهاى خود هستند، جمهورى اسلامى كه دو كوير بزرگ و آفتابى دارد به فكر تقليد اين ايده ها نمى افتد. چرا در كناره هاى همين كوير ها كه باد هميشه در حال وزيدن است دولتمردان اسلامى به فكر نصب گسترده نيروگاه هاى بادى نمى افتند؟ آيا هدف واقعا توليد برق است؟ اگر كسى سرش را زير برف فرو نكرده باشد مى داند كه هدف مردان جمهورى اسلامى دستيابى به تكنولوژى ساخت بمب اتمى است تا بتوانند باآن قدرت خود را ابدى كنند و به زعم خودشان احدى قادر نباشد به آنها بگويد بالاى چشمت ابروست. تفسيرى كه آقايان از آيات آسمانى دارند و آن قدرت الهى كه به ديده خودشان جانشينش در زمين هستند و عملكردهاى ساليان دراز قدرتمداريشان، هيچ شكى باقى نمى گذارد كه آنها هدفشان ساختن بمب است.

دولت اسلامى تهران به دليل سياستهاى غلط اتمى اش، در آينده با مشكلات و محدوديت هاى فزاينده اى در سطح بين المللى روبرو خواهد شد. تحريم ها در درجه نخست مردم عادى و بويژه مناطق غير فارس نشين را تحت فشار قرارخواهد داد چرا كه محدوديت ها در آن نقاط انعكاس جدى پيدا نمى كنند. آذربايجان تاكنون نه تنها هيچ نفعى از سياست هاى ماجراجويانه اتمى جمهورى اسلامى نبرده بلكه در آينده نيز فقط زيان هاى اقتصادى و مضرات ناشى از تحريم هاى بين المللى نصيبش خواهد شد. ايجاد هرگونه موسسات و يا نيروگاه اتمى در خاك آذربايجان تنها به زيان ملت آذربايجان خواهد بود چرا كه مديريت پايين جمهورى اسلامى خطرات حوادث ناگوار را بالا خواهد برد. آذربايجان بايد حساب خود را از قداره بندى اتمى مركز جدا كرده و خط خود را در اين مناقشه نيز با تهران، چه حكومت و چه اپوزيسيون اتم دوست آن، متمايز كند.

خاك آذربايجان بايد مبرا و پاك از بازى هاى اتمى جمهورى اسلامى بماند. ما را به اتم شما اميدى نيست، شر مرسانيد. كوچكترين اشتباه در مراحل توليد، غنى سازى، مصرف و انبار كردن مواد هسته اىن مناطق بزرگى از سرزمين ما را بلا استفاده كرده و منجر به نابودى انسانها و ثروت هاى ملى خواهد شد. حركت ملى آذربايجان بايد راه خود را آشكارا از راه كج اتمى حكومت مركزى جدا ساخته و بر توليد برق از راه هاى نوين و كم خطر تاكيد كند.

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

دروغ بزرگ، مصلاى بزرگ تر و نابودى ارك تبريز

دروغ بزرگ، مصلاى بزرگ تر و نابودى ارك تبريز

یوزف گوبلز سیاست مدار نازى و وزير روشنگری و پروپاگانداى دولت آدولف هيتلر مى گويد دروغ بايد آن اندازه بزرگ باشد كه هيچكس نتواند باور کند که کسی جرات آن را دارد كه چنین بیشرمانه حقیقت را زير پا بگذارد. به ديگر سخن دروغ را بايد آن قدر بزرگ گفت كه همه به سادگى آن را باور كنند. حاكمان جمهورى اسلامى گر چه اين سخن را آشكارا بر زبان نرانده اند اما همواره يكى از خطوط اصلى سياست هايشان بوده است. سخنان احمدى نژاد در باب اينكه ايران بزرگترين قدرت اقتصادى دنياست از جنس همان دروغ بزرگ گوبلز است كه مى دانيم سرنوستش به كجا ختم شد. يا اين سخن كه ايران عادل ترين و معنوى ترين كشور دنياست، تنها به درد تحميق مردمان ساده دلى مى خورد كه فكر مى كنند چون حكومت اسمش اسلامى است پس لابد محتوايش هم بايد اسلامى باشد و تصورش را هم نمى كنند كه حكومتيان بتوانند چنين ياوه هاى گنده اى سر دهند.

دروغ بزرگ گفتن البته در چارچوب حرف باقى نمى ماند و به مرور زمان خود را در عرصه هاى ديگر نيز نشان مى دهد. چون هدف تحت تاثير قرار دادن كاذب توده هاى مردم است و اين كار از طريق حس بينايى به راحتى قابل دسترسى است، قدرتمداران نامشروع براى به رخ كشيدن قدرت خود دست به پروژه هاى بزرگ از قبيل ايجاد سد بزرگ، ساختمان بزرگ و غيره مى زنند. ايجاد بناهاى بسيار بزرگ در دوران نازى ها، ساختن كليساهاى بزرگ در اروپا در قرون وسطى، ايجاد موسسات عظيم در كشورهاى سوسياليستى و به رخ كشيدن قدرت حاكمه از طريق آنها كه اقتصادى بودن آن موسسات البته هيچوقت پرسش نمى شد، از نمونه هاى ايجاد سمبل هاى گنده براى نشان دادن قدرت و صلابت حاكمان بوده و هست.

اين ارثيه مسئولان حكومتى كه در پى اقتدار بيمارگونه خود و مطيع ساختن همنوعان خويش هستند در شهر تبريز نيز تجسم عينى يافته و خود را در هيبت مصلاى اين شهر به نمايش گذارده است. سنگ بناى اين بناى هيولايى كه از ديد خبرگزاري فارس "بي نظيرترين مصلاي خاورميانه" را يدك مى كشد در اولين سال هاى پس از انقلاب بهمن و در زمان حيات امام جمعه وقت آقاى قاضى با انفجار شبانه ساختمان با شكوه تياتر باغ ملى در كنار قلعه ارك تبريز گذاشته شد. بنا به گزارش خبرگزاري فارس اين مصلا گنجايش 60 هزار نفر را دارد كه در زمينى به مساحت شش هکتار در قلب شهر تبريز و در كنار ارك ساخته شده است.

امامان جمعه تبريز و نمايندگان ولى فقيه با دستيارى ديگر باصطلاح مسئولان بى مسئوليت در مركز شهر تبريز و با نابودى تلويحى ارك تبريز گمان برده اند كه با زير پا گذاشتن بديهى ترين اصول شهر سازى و با ايجاد به قول خودشان بزرگترين مصلا در خاورميانه اسم خود را در تاريخ ثبت كرده اند. بى شك اسم اين آقايان در تاريخ ثبت خواهد شد اما نه آنگونه كه دلشان مى خواهد بلكه دقيقا بر اساس واقعيت ها و اينكه چگونه با نادانى فرهنگى و اجتماعى حتى مى توان ضربه اى به يك ملت زد كه كمتر از نابودى زبان مادرى آن نيست. مصلاى تبريز در واقعيت وجودى خود دهن كجى مستقيم و بى تعارف به يكى از با ارزشنمدترين آثار تاريخى آذربايجان است. و هيچكس بهتر از يك آذربايجانى نمى داند كه عدم حفظ و نگهدارى اينگونه آثار به جايى ختم مى شود كه حتى اصل و ريشه زبان مادرى آنها نيز انكار مى شود. مصلاى تبريز با مسجد عظيمى كه برايش ساخته اند چيزى نيست جز زير پا گذاشتن آشكارترين قواعد و اصول براى حفاظت از آثار ملى. اين مصلا با از بين بردن بخشى از ارك تبريز بر پا شده و خسارتى برگشت ناپذير به اين سمبل ملى و فرهنگى زده است. اين مصلا نبايد در محل فعلى ساخته مى شد. هيچ كارشناسى كه مدركش را با پول نخريده باشد نمى تواند بر اين خطاى بزرگ صحه بگذارد. مسئوليت اين امر مستقيما به نمايندگان ولى فقيه برمى گردد كه بايد در برابر نابودى ارك تبريز پاسخگو باشند.

در سايت خبرگزارى ميراث فرهنگى در اين مورد چنين مى خوانيم:
"به اعتقاد كارشناسان ميراث فرهنگي احداث مصلاي تبريز در حريم ارگ عليشاه، منظر و نماي اين اثر تاريخي را به شدت خدشه دار كرده است. همچنين ارزيابي و بررسي هاي باستان شناسي حاكي از آن است كه بخش زيرين محوطه در حال ساخت مصلا، بر روي بخشي از ساختمان قديمي مسجد عليشاه انجام شده كه به همين دليل بخشي از آن كاملا تخريب شده است."1

علي اكبر اعلمي نماينده سابق مردم تبريز مى گويد:"با وجود اين كه مكان هاي مناسبي براي ساخت مصلا در شهر تبريز وجود دارد اما متوليان ساخت مصلا به بهانه وقفي بودن زمين هاي اطراف ارگ عليشاه و با توجه به اين كه در گذشته بناي ارگ عليشاه مسجد بوده است، اين مكان را مناسب ترين نقطه براي ساخت مصلا تشخيص داده اند. اين ساخت و سازها علاوه بر تخريب و صدمه زدن به ارگ، منظر اثر را نيز پنهان ساخته است."1

تاريخ صد ساله اخير آذربايجان نشان مى دهد كه سهل انگارى در نگاهدارى از نمودهاى فرهنگى چه نتايج جبران ناپذيرى به ما زده است. اگر ما در حفظ فرهنگ خودمان مجدتر بوديم نه مى توانستند زبان ما را از ما بگيرند و نه جرات ساختن جوك را بر عليه ما مى داشتند. نه ما را از تاريخ مان جدا مى ساختند و نه جرات آن را پيدا مى كردند تا هويتى تازه براى ما بتراشند. حفظ قلعه ارك تبريز حفظ هويت و حفظ هستى ما و ساختن جامعه اى پر سعادت براى فرزندان اين خطه در آينده است.

دروغ بزرگ و مصلاى بزرگتر در پى يك هدف است و آن استتار ديدگان انبوه مردم است تا تنها با ديدن ساختمان هاى بزرگ، سازندگان آنها را نيز چنان بزرگ بپندارند كه هر آنچه را آنها بگويند بى كم و كسر بپذيرند چرا كه به زعم اكثر آنها كسى كه مسجدى به اين عظمت بسازد نمى تواند در گفتار و عملش حق نداشته باشد. اما تاريخ كليساى مسيحى و سرنوشت بلوك باصطلاح شرق به ما مى آموزد كه بزرگترين اشتباهات و دروغ ها را همين سازندگان بزرگترين كليساها و موسسات مرتكب مى شوند.

سازندگان مصلاى تبريز نه حق نابودى ارك و نه حق ساختن مسجد عظيم آن را نداشته اند. اين مصلا غيرقانونى ساخته شده است و به همراه مسجد آن بايد به نقطه اى مناسب در حاشيه شهر منتقل شده و از ارك تبريز اعاده حيثيت شود. محوصه ارك بايد با نظر كارشناسان و با تاييد نمايندگان انتخابى و مستقيم مردم در آينده بازسازى شده و تمام تلاش ها براى نگاهدارى آن بكار گرفته شود. در قانون اساسى آينده آذربايجان مى بايد حفظ و نگهدارى آثار تاريخى قيد گرديده و از تكرار فاجعه مصلاى تبريز جلوگيرى شود.

1) http://www.chn.ir/News/?section=2&id=8548

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

مديريت جهانى احمدى نژادى و فاجعه درياچه اورميه

مديريت جهانى احمدى نژادى و فاجعه درياچه اورميه

آنهايى كه در نظام پهلوى ها و نظام فعلى ولى فقيه، كمر به نابودى هويت ملت ترك ساكن در مرزهاى جغرافيايى ايران بسته بودند و تا آن جا پيش رفتند كه حتى زبان مادرى آنها را نيز به مسلخ كشاندند بى شك با ديدن خروش ملى در سال هاى اخير در آذربايجان بر خود مى لرزند. ابتكار عمل ترك ها در بروز نيات و آرزوهاى ديرينه شان ستودنى و نشان از عمق نارضايتى و گستردگى آگاهى ملى و اجتماعى دارد كه مدت هاست شكل يك جنبش ملى به خود گرفته و مرز هاى تمام اقشار و طبقات را در نورديده است.

نيروهاى بالنده و ضد آپارتايد در نهاد انسان هاى ترك به آن اندازه مهيب و خروشان است كه چون موجى بزرگ و لايزال در مرور زمان شكل خود را تغيير مى دهد و در عرصه هاى متفاوت جارى مى شود و با گذر خود از اين عرصه ها صلابت و مصمم بودن خود را به نمايش مى گذارد و نشان مى دهد تا چه اندازه شعور ملى آن بالاست.

اين شعور ملى آگاه است كه محيط زيست در دنياى امروز تا چه اندازه در خطر است و حفظ و نگهدارى آن جزو لاينفك وظيفه هر انسان. حكومت هاى مركزى تهران كه براى آذربايجان تنها بدبختى و فقر و غارت به ارمغان آورده اند، در مقابل نابودى درياچه اورميه كه چون گوهرى زمردين در دل آذربايجان آرميده است با وجود هشدار ها و مقالات و نوشته هاى بى شمار ترك زبانان كوچكترين عكس العملى از خود نشان نداده اند. جاى تعجبى هم ندارد چرا كه مقامات تهرانى نه آذربايجان را مى شناسند و نه علاقه اى به حفظ محيط زيست آن دارند. هم و غم شبانه روزى آنها حفظ تماميت ارضى است. هر چه آذربايجان خشك تر و بدبخت تر باشد لابد حفظ تماميت ارضى آسان تر خواهد بود.

دولت پرمدعاى آقاى احمدى نژاد بايد به اين سوال ساده پاسخ دهد در حالى كه مشاوران و كارشناسان ايشان در حال تهيه و تنظيم برنامه اى عظيم براى مديريت جهانى مى باشند براى جلوگيرى از خشك شدن درياچه اورميه چه برنامه هايى ارائه داده اند و چه پروژه هايى را مد نظر گرفته اند. چرا از ميان هزارها پروژه اى كه ايشان در سفر به آذربايجان ادعا مى كنند به اجرا در آمده يا در خواهد آمد حتى يكى از آنها در ارتباط با فاجعه درياچه اورميه نيست. آيا آب هاى اورميه كم ارزش تر از آب هاى خليج فارس است چرا كه كمتر روزى است كه اخبار دفاع و حمايت از آن در رسانه مطرح نباشد.

پس براى محكوم كردن انفعال و عدم تحرك مقامات و مسئولان در عدم اجراى وظايفشان براى جلوگيرى از خشك شدن درياچه گهربار اورميه و براى نشان دادن عزم راسخ و متحد خود در روز سيزده فروردين به حمايت از عروس آذربايجان بپا خيزيم و نشان دهيم كه سرنوشت محيط زيست ما جدا از سرنوشت جمعى ما نيست.

مارالان تبريزلى

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

فرهنگ ترجمه در سياست هاى فرهنگى

چند روز پيش از قول آقاى كلهر مشاور احمدى نژاد در خبر ها آمده بود كه ايشان در مصاحبه اى باخبرگزاری مهر گفته اند ترجمه اسم ندا آقا سلطان به انگليسی يعنی "فریاد آقای شاه"، یعنی شاه باید برگردد و کشور را نجات دهد.1

اين سخن آقاى كلهر البته ياوه گويى است و بدرستى مورد انتقاد هاى زيادى قرار گرفت. اما آنچه شايسته يادآورى است آن است كه فرهنگ ترجمه در سياست هاى فرهنگى حكومت هاى فارس تهران سابقه طولانى دارد. به عنوان مثال هر كس نگاه كوتاهى به نقشه هاى مناطق و شهرهاى آذربايجان بيندازد نشانى از اسامى تركى در آنها پيدا نمى كند. كمبود نام هاى تركى البته دليل بر نبود اين اسامى نيست. علت آن هنر ترجمه اسامى به فارسى است كه در طول ساليان دراز به همت سياست هاى زورگويانه مركز جامه عمل به خود پوشيده است. مثلا اسم محله دوه چى به شتربان برگردانده شده، يا اسم شهر قوشاچاى به مياندوآب ترجمه گرديده و اسم محله ليلاوا ليل آباد نوشته مى شود و صدها و هزاران مثال ديگر از اين نوع. فكرش را بكنيد انگليس ها تهران را مستعمره خودشان بكنند و اسامى محلات و خيابان ها را به انگليسى تغيير دهند مثلا به شهياد بگويند كينگ ممورى يا به برج ميلاد بگويند بيرسدى تاور يا به آزادى بگويند فريدم و همه جا هم همينطور بنويسند. تهرانى ها آن موقع چه احساسى خواهند داشت و چگونه در مورد انگليسى ها خواهند انديشيد. در مورد سياست هاى تحميلى تهران در مقابل زبان تركى بنده به عنوان يك ترك همان احساس و انديشه را سال هاست كه دارم.

1) http://www.ettelaat.net/10-mars/news.asp?id=45515&sort=Ahmadinejad

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

جنبش سرخ و رهايى روحى و روانى آذربايجان

سياست يعنى ثبات قدم. در سياست نمى توان هر روز به يك ساز رقصيد. مى توان، اما دل همه را مى زند و به جايى نمى رسد. سياست يعنى صبر و استقامت. در سياست نمى توان هر روز از اين شاخه به آن يكى پريد و زمين نخورد. سياست يعنى داشتن جايگاه و موضع شفاف و همه فهم. نمى توان خود را پشت سفسطه بازى هاى زبانى پنهان ساخت و از مردم انتظار حمايت داشت. سياست يعنى آگاه سازى و اطلاع رسانى. نمى توان پشت درهاى بسته دودوزه بازى كرد و خود را سياستمدار ناميد. سياست يعنى كاناليزه كردن اراده جمعى به منظور تحقق منافع آن جمع. نمى توان در كنج خلوت خود طرح و ايده داد و انتظار داشت همگان برايش هورا بزنند. سياست يعنى دور انديشى. نمى توان در هر فرصتى اهداف بلند مدت را فداى منافع زودگذر كرد. سياست يعنى آگاهى و احاطه به گذشته. بدون سواد تاريخى و بدون بهره گيرى از تجربيات تاريخى نمى توان راه آينده را ترسيم كرد. بدون دستاويزى به گرهى ترين مشكلات و عميق ترين خواسته ها و آرزو هاى جمعى، همه تلاشها و جانفشانى ها مى توانند طعمه طوفان حوادث شوند و بى حاصل از بين بروند.

آذربايجان جنوبى كوله بارى صد ساله آكنده از جان و خون هزاران مرد و زن و كودك به همراه ستم و تبعيض و خفت اعمال شده از تهران را به دوش مى كشد. صد سال تجربه توشه كمى نيست. هميشه مى توان اشتباه كرد. اما يك اشتباه را نبايد تكرار كرد. هر تكرار به معنى جان و مال شريف ترين و فداكارترين انسان هاست. آذربايجان با اين توشه دردناك راه هاى تازه اى مى آزمايد و به جرات مى توان گفت چنين اعتماد به نفس و خودآگاهى به ويژه در نسل جوان آن در تاريخ معاصر اين خطه بى مانند است. رهايى روحى و روانى آذربايجان جنوبى از قيدوبند انديشگى و منش هاى تحميلى تهران، امروزه يك واقعيت است. اگر كسى اين حرف را قبول ندارد زحمت كشيده به تماشاى يك مسابقه فوتبال تيراختور برود و ببيند ده ها هزار جوان نسل امروزين آذربايجان چه شعارهايى مى دهد و چه بر روى پارچه ها مى نويسد. جنبش سرخ در شمال غرب ايران و جنبش سبز در مركز آن دو راه متفاوت براى رسيدن به اهداف متفاوت خود دنبال مى كنند. پس از كودتاى انتخابات رياست جمهورى وشكل گيرى جنبش سبز، روند جدايى اين دو جنبش مردمى شدت بيشترى يافته است. نه جنبش سبز حاضر است تفاوت هاى مطالباتى تركها را به رسميت بشناسد و از آن ها حمايت كند و نه جنبش سرخ آذربايجان حاضر است نقش سرباز پياده مركزيان را بازى كند. و حق نيز با اوست.

از سوى ديگر رفتار آذربايجان در سال هاى اخير به معماى بزرگى براى تحليل گران مركز تبديل شده است. تحولات آذربايجان را ديگر نمى توان پيش بينى كرد. آذربايجان ديگر از تهران دنباله روى نمى كند. راه خودش را مى رود. به يك باره ميليونها معترض به خيابان مى آورد. و آنجا كه به نظر مى رسد بايد آتش اعتراضات را شعله ور سازد "سكوت خيابانى" مى كند و در عوض به فوتبال سرخ تيراختور روى مى آورد و به يك باره صد هزار ترك در تهران همراه با شعارهاى مشخص سياسى به تشويق تيم محبوبشان مى پردازند. سر درگمى مركزيان فارس كاملا ساده و قابل توضيح است. آنها واقعيات مناطق غير فارس را هرگز نه ديده و نه درك كرده و نه راه حلى براى مشكلات آن داشته اند. دكترين هاى نشات گرفته از اصول دروغين يك ملت، يك كشور و يك زبان آغشته به كژ انديشى هاى آريايى پرستى و خوار شمردن مذهب وار هر انديشه متفاوتى تنها مى تواند به بن بستى منجر شود كه دستگاه فكرى فارس با آن روبروست. اين مجموعه فكر مى كند جنبش سبز پاسخ به مشكلاتى را يافته است كه سى سال گذشته آنها را بار آورده و اين جنبش يك رنگ، پاسخى است به آن و بنيان هاى انديشگى آن، نسلى را سيراب خواهد كرد. اينان نمى توانند و نمى خواهند ببينند كه آتش زير خاكستر مسايل ملى در ايران، يك مشكل اساسى است. آذربايجان بدرستى به جنبش سبز با ديده ترديد مى نگرد چرا كه هيچكدام از مشكلات خود را در آن منعكس نمى بيند. با وجود اينكه تك زبانى ايران و ممنوع بودن ديگر زبانها يكى از مشكلات ملل غير فارس است اما در روز جهانى زبان مادرى حتى يك اعلاميه و يا يك مصاحبه از سوى رهبران اين جنبش نيز انتشار نيافت.

پيشبرد سيستماتيك و پليسى حذف تاريخى، فرهنگى و تبارى ملل غير فارس نتايج بسيار فاجعه آميزى براى اين ملل در طول حاكميت سياه پهلوى ها و اسلامى ها به جاى گذاشته است. رهبران فكرى فارس ها هنوز هم فكر مى كنند تركها از درجات پست ترى هستند و به همين دليل در تهران به كارهاى دون پايه اشتغال دارند. اين جنابان هنوز هم عمق آپارتايد و استعمار عملا موجود در ايران را نمى بينند و باور ندارند. تفاوت هاى فاحش اقتصادى براى آنها وجود خارجى ندارد. عقب ماندگى آذربايجان از ديد آنها در ناتوانى و عقب ماندگى ذاتى تركها قابل توضيح است. آذربايجان بدرستى و با اتكا به تجارب تلخ گذشته هيچ اعتمادى به سياسيون تهران ندارد. البته اگر ذره بين بدست بگيريم ولابلاى نوشته ها و يادداشت ها و اخبار بگرديم بايد گفت كه ميزان جوك هاى تركى و توهين ها در يكى دو سال اخير رو به كاهش است. فرج سركوهى اخيرا در مقاله اى نكات درستى در مورد زبان هاى غيرفارسى در سايت راديو فردا مطرح كرده است. وبلاگ نويسان فارس اخيرا توجه بيشترى به ملل غير فارس نشان مى دهند. البته اين توجهات نه از زاويه نوعدوستى بل از زاويه حمايت جويى براى جنبش سبز است.

شكى نيست كه رويش اين توجهات به مطالبات ملل غير فارس به سوى گفتمان ملل در ايران زمان درازى لازم دارد. آماده سازى افكار عمومى فارس براى پذيرش واقعيت ها كار زيادى لازم دارد و خالى از اشتباه نخواهد بود. براى مثال برخى لينك گذاران مركز دوست سايت بالاترين كه سياست را هر از چندى با بازى هاى اينترنتى عوضى مى گيرند در ماه هاى اخير با روش هاى موذيانه و عملا بچه گانه سعى كرده اند به زعم خودشان به "قلقلك" فعالان حركت ملى آذربايجانى بپردازند تا آنها دست به كارهاى اعتراضى از آن نوع كه بالاترينى ها از آن ها خوششان مى آيد بزنند و بالاترينى ها بتوانند آن را به اسم خود قبضه كنند و شمار سياهى لشكر خود را افزايش دهند. به حال اين خانم ها و آقايان كه هنوز هم جوك تركى تعريف مى كنند، بايد گريست. اينان با اين پشتوانه فكرى مى خواهند ترك ها را با هر دوز و كلكى با خود همراه كنند و ولايت فقيه را با اين روش ها به زير بكشند. جالب اينجاست كه در لينك هاى خودشان مردم آذربايجان را آذرى زبان خطاب مى كنند و نشان مى دهند كه چه نياتى را دنبال مى كنند.

جوانه هاى رويكرد هاى تازه به آذربايجان و ديگر مناطق حاشيه اى از سوى قدرتمداران و قدرت جويان مركز كه علف هاى هرز نيز آنها را همراهى مى كنند هنوز بسيار ضعيف و شكننده اند. براى رويش و قدرت گرفتن اين جوانه ها خون دل هاى بسيارى لازم است. به همين دليل بر تركان و فعالان آن لازم است صبر كافى داشته و فريب دانه پاشى ها را نخورند. در روزهاى پايانى سال ٨٨ هنوز براى هرگونه تحركى خيلى زود است. حركت ملى آذربايجان نفوذ و اعتبار كلانى در بين همه اقشار مردم ترك زبان دارد. مشروعيت آن در بين مردم بزرگترين سرمايه آن است. اين سرمايه را مى توان با حساب و كتاب هاى اشتباه به باد داد. اما با انديشگى و عقلانيت مى توان به آن افزود. امروز زمان به كار انداختن اين سرمايه نيست. هنوز تغييرات فكرى و عملى بسيار در تهران لازم است تا بتوان با پشتوانه اعتبار حركت ملى آذربايجان به بهره برى از فرصت هاى سياسى پرداخت. به همين دليل ثبات قدم، استقامت، آگاه سازى و اطلاع رسانى، كاناليزه كردن اراده جمعى، دور انديشى، احاطه به تاريخ و پافشارى بر روى گرهى ترين مشكلات و عميق ترين خواسته ها و آرزو هاى جمعى از تكاليف شبانه روزى سياسيون آذربايجان به شمار مى روند.

مارالان تبريزلى

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

روز جهانى زبان مادرى و هشتاد و اندى سال يوغ ايرانى

روز جهانى زبان مادرى و هشتاد و اندى سال يوغ ايرانى

در گذر زندگى روزمره انسانى، شايد هشتاد و اندى سال مدت زمان درازى به نظر آيد اما در جلوه گاه پهناى تاريخ، اين درازه زمانى بسيار كوتاه تر از آن است كه بتوان در طول آن، يك جمع انسانى را از سازه هاى استحكام بخش و درونى آن جدا ساخته و با سازه هاى بيگانه جايگزين كرد. علم پزشكى قادر است قلب و ريه و كبد و تقريبا هر عضو پيكر انسانى را با عضوى غريبه تعويض كند. اما خوشبختانه هيچ علمى تا به امروز به منصه ظهور نرسيده تا بتواند علقه هاى عاطفى، زبانى و فرهنگى انسانها را از بين ببرد. يك جمع انسانى بسيار بيشتر از تنها جمع تك تك اعضاى آن است و تعويض مغز آنها نيز، شايد حتى اگر روزى چنين امرى ميسر گردد، نمى تواند تاروپود رشته هاى نامريى زندگى جمعى و گروهى انسانها را نابود سازد. آنچه كه فرهنگ، تبار، زبان، عادات و رسوم مشترك در بين انسانها ناميده مى شود با اراده ديگران به آسانى از بين نمى رود. حداقل هشتاد سال براى اين كار زمان كوتاهى است. در ساليان گذشته تركان آذربايجان و ساير نقاط ايران با وجود تمام تلاش هاى مذبوحانه و دروغ هاى حكومت هاى استبدادى مركز، زير بار اضمحلال هويتى خويش نرفتند و دست رد بر سينه هر تفكر و عمل شونيستى زدند. امروز ديگر خيلى ها به اين حقيقت تلخ واقف شده اند كه هدف سياست هاى تهران نابودى زبان و فرهنگ و تاريخ تركها در داخل ايران بوده است. روند جريانات اجتماعى و سياسى سال هاى اخير در آذربايجان نشانه بارز يك خودآگاهى عظيم و بى بازگشت اجتماعى و حتى يك رنسانس فرهنگى-سياسى است. آگاهى به اين موضوع سكوى حركت مستحكمى است به سوى مطالبات جدى و بازگشت به خويشتن تركى خويش.

زبان تركى يكى از اهداف مركزى مبارزه بر عليه تركان و تحليل بردن آنها در فرهنگ كاذب و غير عينى ايرانى بوده است. حداقل اين وجه، در زندگى عادى مردم بسيار ملموس بوده است. در اين زمينه حتى بى شرمى و جنايت فرهنگى را تا آنجا پيش برده بودند كه با نهادن قلك هاى جريمه در كلاس هاى درس دانش آموزان در آذربايجان آنها را از سخن گفتن به زبان مادرى خودشان بر حذر مى داشتند. براى ما تاريخ ديگرى نوشتند، ما را دون پايه شمردند و ما مجبور از مهاجرت شديم، اقتصاد ما را پس بردند و ما را تبديل به برده خود ساختند. ساليان آزگار براى ما جوك هاى توهين آميز و شرم آور ساختند. آپارتايد در عمل به دكترين حكومت هاى تهران تبديل گشت و تا به امروز به حيات زشت و جان سخت خود ادامه داده است. هشتاد و اندى سال گذشته به وضوح تمام ثابت كرده است كه تهران فقط يك سياست در مقابل تركها مى شناسد و آن تحميق و تبعيض و آسيميلاسيون بوده است. جوهره تفكر و عمل سياسى از تهران به سوى آذربايجان آقا بالا سرى و برترى بينى بوده است. پس از سركوب جنبش خلق مسلمان در اوان انقلاب بيست و دوم بهمن بار ديگر اما اين بار با توله بار عظيمى از تجربه و دانش، تركان و در راس آنها آذربايجان قدم در راه باز پس گيرى هويت خويش گذارده است. آذربايجان دارد پس از مدتها براى اولين بار اراده مستقل خود را به نمايش مى گذارد و طبيعى است كه بسيارى را اين عمل خوش نخواهد آمد.

آزادى كامل زبان تركى، رسميت دادن به آن، تضمين برابر حقوقى مطلق آن با زبان فارسى در مرز هاى ايران عاجل ترين و گرهى ترين مطالبه براى ايجاد جو اعتماد در جامعه ترك زبان است. زبان تركى بايد دقيقا همان حقوقى را دارا باشد كه زبان فارسى داراى آن است. هزينه ها براى بسط و گسترش و هم چنين حفظ زبان تركى بايد برابر با زبان فارسى باشد. هيچ زبانى نبايد برتر دانسته شده و از هر گونه امتيازات خاص نسبت به زبان هاى ديگر محروم باشد. زبان رسمى و ادارى و حقوقى در آذربايجان بايد زبان مادرى آن يعنى تركى باشد. اين ها شمه هايى از خواسته هاى عاجل آذربايجان از ديد نگارنده اين سطور در مورد زبان تركى است. تركها همان اندازه زبان مادريشان را دوست دارند كه فارس ها زبان فارسى را. هر گونه تلاش براى برترى جويى به نفع يك زبان خاص تلاشى است براى ايجاد تبعيضات و تنش هاى اجتماعى آينده. برابر حقوقى كامل، تنها راه روشن براى زندگى تفاهم آميز همسايگان با زبان هاى متفاوت است. اگر قرار باشد تركها و فارسها در چارچوب يك كشور و به صورت مسالمت آميز زندگى كنند اولين قدم براى ايجاد چنين نظام سياسى، آزادى زبان تركى از يوغ شونيسم است. زبان تركى اولين سنگر براى آغاز رفع تبعيض از تركهاست.

در دنياى امروز در كشورى كه حاكميت آن و افكار برترى طلبانه مركزى آن ادعاى اتكا بر تمدن هاى اسلامى و آريايى دارند، تاكيد سيستماتيك بر منع انسان هاى ترك زبان از آموزش به زبان تركى و دور نگاه داشتن آنها از هويت تاريخى آنها و تلاش همه گونه براى مسخ فرهنگى آنها يكى از شرم آورترين و ننگين ترين اعمالى است كه به نام ايرانيت بدانها عمل مى شود. با گراميداشت روز جهانى زبان مادرى كه وجود آن به خودى خود ضديت فرهنگ مركز گراى ايرانى با مظاهر تمدن مدرن جهان امروز را نشان مى دهد مبارزه خود براى باز پس گيرى هويت و زبان و تاريخ خود را پى گيريم و خود را از زير يوغ پوتين هاى جابرانه مركز رها سازيم.


۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

جنبش سرخ: بيان اراده ملى و تاكيد بر مطالبات آذربايجان

تحت تاثير رويدادهاى قبل از انتخابات بيست ودوم خرداد و كودتاى نظام بر عليه نتايج آن، شخصا دوست داشتم آذربايجان با تاكيد بيشتر بر خواسته هاى ملى خود به اعتراض به پا مى خاست و براى راندن حاكميت ضد انسانى در تهران مشت هاى آهنين خود را بلند مى كرد. در ذهن من چنين قيامى مى توانست يك بار ديگر هم چون روزهاى خرداد سه سال گذشته سيلى محكمى به صورت رژيم جبار جمهورى اسلامى فرود آورد. اما چنين نشد.

قبل از هر چيز بيان و پذيرش اين واقعيت عينى، نكته مهمى است. آذربايجان به معنى واقعى كلمه پس از انتخابات خرداد امسال سكوت خيابانى كرده است. اين سكوت خيابانى حق اوست چنانكه قيام خرداد هشتاد و پنج نيز حقش بود. اگر اكثريت قريب به اتفاق ملتى امرى را به صلاح خود مى داند ابتدا و قبل از هر چيز بايد اين واقعيت را پذيرفت و به آن احترام گذاشت. پخش اخبار دروغ در مورد انواع و اقسام تظاهرات در ماه هاى گذشته در آذربايجان از سوى مركز، عدم احترام به خواست يك ملت و تلاش براى دور زدن اراده سياسى اوست. هر كس به هر نحوى كه دلش مى خواهد مى تواند اين قضيه را بررسى و تحليل كند اما اجازه ندارد در اصل مطلب خدشه وارد كند. شرط اول دمكراسى احترام به خواست و راى ملت است. همگان بايد اين امر را پذيرفته و خود را با آن انطباق دهند.

در كنار اين سكوت خيابانى، حركت اجتماعى و بسيار وسيع ديگرى در زير چتر حمايت از تيم سرخ تيراختور در ماه هاى اخير در حال تكوين است و اندك غور و تفحص در رويداد هاى حول و حوش آن نشان مى دهد كه اين حركت تا چه اندازه سياسى و تا چه اندازه همه گير و مردمى است و چرا رژيم جمهورى اسلامى اين همه از آن واهمه دارد. اين حركت دارد مى رود به جنبش سرخ آذربايجان كه ريشه در آن دارد و متعلق به اوست و مطالبات او را طرح مى كند تبديل شود. حال بايد از مركزيان پرسيد چرا از جنبش سرخ ما حمايت نمى كنيد و با سياست هاى سركوب رژيم همراه مى شويد و به عنوان مثال كوچكترين اعتراضى به تقلب در برنامه ورزشى نود نمى كنيد.

پرسيدنى است چرا سكوت ده ها ساله مركزگرايان در مقابل انسانى ترين و طبيعى ترين خواسته هاى آذربايجان مجاز است اما سكوت خيابانى چند ماهه او از ديد آنان مذموم به شمار مى رود. مگر آذربايجان چيزى به كسى بدهكار است. آيا انتظار بيجايى نيست وقتى همراهى و همزبانى از آذربايجان در مبارزه طلبيده شود اما مطالبه آزادى زبان او با سكوت برگزار شود؟ جنبش سرخ مردم در ماه هاى اخير در حمايت از تيم تيراختور نشان مى دهد كه شعور سياسى در اين خطه تا چه اندازه بالا رفته است. ديدن اين نكته مهم است كه ملت آذربايجان براى پيش بردن اهداف خود از روش هاى متنوعى بهره مى جويد كه در نوع خود كم نظير است.

در سال هاى اخير در بطن جامعه آذربايجان تغييرات عميقى به وقوع پيوسته است. اين جامعه ديگر نمى خواهد دنباله روى كند و خود را جزيى از يك كل پوشالى بداند. آذربايجان راه خود را جدا كرده و پل هاى پشت سر خود را شكسته است. اين جامعه ديگر به دوران تبعيض ملى و فرهنگى و اقتصادى باز نخواهد گشت. جنبش هاى اجتماعى آذربايجان چون قورولتاى قلعه بابك، قيام خرداد سه سال پيش و جنبش سرخ نشان مى دهد كه چه پتانسيل عظيمى در متن اين جامعه براى تغييرات اساسى نهفته است.

حركت ملى آذربايجان هويت طلب است يعنى كه مى خواهد به تاريخ، فرهنگ، عزت و شرافت انسانى خويش بازگردد و كاملا بديهى است كه ديگر دنبال هيچ جريان و سياستى نيفتد كه منطبق با مطالبات ملى آن نباشد. حركت ملى آذربايجان دمكراتيك بوده و در پى راه اندازى سازوكارهاى جامعه مدرن و آزاد است. اين حركت ذاتا با هر چه كه بوى جمهورى اسلامى از آن برخيزد در تضاد است. حركت ملى آذربايجان پلورال است و وجود جريان هاى فكرى متفاوت در آن اثبات اين مدعاست. آذربايجان به آن درجه از رشد سياسى رسيده است كه ديگر سياهى لشكر هيچ جريان ديگرى نخواهد بود.

تجربه انقلاب بهمن پنجاه و هفت به روشنى كامل نشان مى دهد كه هر مبارزه ضد استبدادى به آزادى ختم نمى شود. تجارب گرانبهاى سى سال اخير درس هاى آموزنده بسيارى دارد و آذربايجان نشان مى دهد كه از آنها بسيار آموخته است. هر آن قدمى كه بخواهد مطالبات اين ملت را مسكوت بگذارد، همان بهتر كه برداشته نشود. مطالبات ما بايد با وضوح كامل طرح و براى اجراى آنها تضمين هاى مكفى و عملى داده شود.

آيا مركزگرايانى كه بدنبال حذف استبداد در تهران هستند بدون التزام عاجل به رعايت اساسى ترين حقوق ملل غير فارس خواهند توانست اين حقوق را تامين كنند؟ آيا نبايد از آنها كه در پى برقرارى حقوق بشر در تهران هستند پرسيد پس چرا در هيچ كجا از قربانيان و زندانيان سياسى ترك زبان حمايتى به عمل نمى آيد؟ چرا و به چه دليل اولين و مهم ترين تضمين پنج روشنفكر فارس خطاب به سردمداران نظام در «خواسته های بهینه جنبش سبز» برقرارى تماميت ارضى است؟ مگر تماميت ارضى در خطر است كه شما مى خواهيد آن را از خطر برهانيد. اين داستان چقدر شباهت زيادى به حمايت يك جانبه داريوش همايون از جمهورى اسلامى دارد كه به يكباره اعلام كرد حاضر است براى حفظ تماميت ارضى ايران در كنار جمهورى اسلامى بماند. او دو سال پيش چنين گفت: "من بنا به عادت، بی پرده ترین موضعگیریها را کرده ام و در بیش از یک مورد و از مدتها پیش اعلام داشته ام که در صورت حمله به ایران یا تجزیه کشور موقتا در کنار جمهوری اسلامی قرار خواهم گرفت."
http://www.d-homayoun.info/HTfile/Khatar.htm

براستى هدف از چسبيدن هميشگى و تاكيد متوالى به "اصل قرآنى" آقايان كه همانا تماميت ارضى باشد، چيست؟ آيا آنان به دنبال جستجو براى نكات مشترك با نظام حاكم هستند. آيا آنان به دنبال تهديد ملل غيرفارس هستند. آنان بدنبال هر چه هم باشند، چنين بيانيه هايى نتيجه اى جز ايجاد بد بينى و گل آلود كردن فضاى سياسى نخواهد داشت.

حركات حساب شده و بدور از احساسات تنها راه منطقى است كه مى تواند به نتيجه بيانجامد. ماجراجويى هاى سياسى نبايد در آذربايجان امكان بروز بيابند. براى رسيدن به خواسته هاى خود، آذربايجان بايد منافع ملت تحقير شده و مظلوم خود را در نظر بگيرد. آزموده را آزمودن خطاست. امروز لحظه اى غفلت از حقوق و منافع آذربايجان و كوچكترين خطا در عملكردها و تصاميم سياسى مى تواند تاثيرات منفى دامنه دارى در آينده به بار آورد. بى ترديد نبايد فرصت هاى سياسى و اجتماعى را از دست داد. اما در افتادن در ماجراجويى هاى سياسى و بدون چشم انداز نيز مى تواند ضربات سهمگينى به دنبال داشته باشد.

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

اندر احوالات "ملت ايران"

روشنفكران، نويسندگان، روزنامه نگاران، سياستمداران و صاحب نظران فارس، زبان فارسى را شيرين مى دانند و به آن محسنات بى شمار و مثبتى نسبت مى دهند. حقشان است و نظرشان محترم. من هم به عنوان يك ترك، زبان خودم را كه تركى آذربايجانى باشد عزيز مى دارم. حال اگر ياد گيرى آن امرى ممنوعه است از ديد گروه هاى بر شمرده فوق، مهم نبوده ونيست. يا حداقل بر ما پوشيده مانده است اگر خلاف آن مصداق داشته باشد. مهم آن است كه "ما" زبان "مشترك" داشته باشيم كه تصادفا هم فارسى است. البته بحث من اين يا آن زبان نيست. مشكل من واژه تركيبى "ملت ايران" است كه ما مثل وجود روز وشب به آن عادت كرده ايم و يا بهتر بگوييم عادت كردانده شده ايم. چون موضوع زبان در نزد گروه هاى اجتماعى فوق امر فوق العاده مهمى است، به نظر مى رسد كه اينان نتوانند زبان را در تعريفى كه از يك ملت ارايه مى دهند، نگنجانند. مگر قابل تصور است كه ايشان بتوانند بگويند "ملت ايران" زبان ندارد. اگر هم بگويند اين ملت زبان دارد، آن وقت با تركها چه مى كنند كه زبانشان اصلا با فارسى قرابتى ندارد. كردها هم كه جاى خود دارند. بقيه هم به همان ترتيب. پس تنها يك آلترناتيو مى ماند كه بگويند "ملت ايران" ملتى است با زبان هاى متفاوت. خوب اين هم قبول. چرا نبايد امكان وجود يك ملت با زبان هاى متفاوت وجود داشته باشد. حالا اگر آدم غريبه اى آمد و پرسيد اين زبان هاى غير فارس چه صيغه اى در داخل "ملت ايران" هستند آن موقع دوستان مى گويند اين ها اقليت تشريف دارند. اصلا غير خودى ها اصولا هميشه در اقليت هستند. آمار درستى هم كه وجود ندارد تا بتوان در آن كنكاش كرد. پس غريبه مى ماند و حوضش. حالا ما موقتا اين حرف را هم مى پذيريم كه ما اقليت و شما اكثريت. اما چطور مى شود هر اتفاقى را كه در تهران مى افتد به تمام "ملت ايران" نسبت داد. حالا ما پذيرفتيم كه جزو "ملت ايران" هستيم. اما به چه دليل ما را كه "ملت ايران" باشيم مساوى با مردم تهران يا مردم مركز مى گيريد. هر اتفاقى كه آنجا مى افتد مى گويند ملت ايران" اله كرد و بله كرد و "ملت ايران" اين را گفت و قس عليهذا. اما اگر در آذربايجان همين اتفاقات بيفتد هم صدا با حكومت مى گوييد تجزيه طلبان به شورش برخاستند.
آخرين نمونه، هفت ماه اخير پس از انتخابات در بيست و دوم خرداد است كه در آن مناطق مركزى به پا خاسته و به نتيجه انتخابات اعتراض دارند و همانطور كه همه مى دانيم به پيدايش جنبش موسوم به سبز تبديل گشته است. بحث در اينجا بر سر اين جنبش نيست. در هر حال جنبشى است ضد استبداد ولايت فقيه و اميدواريم به اهدافش برسد. اما براستى چرا هر حركتى از اين جنبش به حساب تمام "ملت ايران" نوشته مى شود. قصد بنده تضعيف مواضع اين جنبش در برابر جانوران جمهورى اسلامى نيست. حركت ملى آذربايجان اثبات كرده است كه ذره اى با حكومت مركزى جبار تهران سر سازش ندارد. پس چرا در خرداد سال هشتادوپنج اين "ملت ايران" نبود كه به پا خاسته بود و در عوض به زعم آنان تعدادى از خارج آمده و سر سپرده بيگانگان بودند كه به خيابان ها ريخته بودند. چرا اگر در تهران مردم به خيابان بيايند و اعتراض كنند اسمش مى شود جنبش سبز و انقلاب، و اگر آذربايجان همان كار را بكند اسمش مى شود تجزيه طلبى. جرقه پيدايش جنبش سبز، تقلب انتخاباتى بود و جرقه پيدايش قيام خرداد هشتادوپنج كاريكاتور مانا نيسانى در روزنامه ايران بود. هر حركت مردمى يك جرقه لازم دارد. انباشت تبعيض و فشار به نوعى رو مى آيد و خود را نشان مى دهد. نه خود جرقه بلكه خواسته هاى مردم مهم اند كه در پى آن جرقه خود را نشان مى دهند. اگر مردم در آذربايجان فرياد بزنند "آزادى زبان من كو" مى شوند اغتشاشگر، هم از سوى پوزيسيون و هم از سوى اپوزيسيون آن. اما اگر مردم در تهران فرياد بزنند "راى من كو" مى شوند آزاديخواه و مبارز، و البته به درستى. در جنبش سبز اگر كسى به دست قداره بندان حكومت اسلامى كشته شود به درستى مى شود قربانى راه آزادى و اگر در خرداد هشتادوپنج جوانان آذربايجانى به ضرب گلوله ماموران از پا در آيند حتى اسمى هم ازشان برده نمى شود. در خرداد هشتادوپنج كه ملت آذربايجان به خيابان ها ريخت، بخش هايى از اپوزيسيون فارس، هم صدا و هم نظر با جمهورى اسلامى در كنار آن ايستاد تا قيام از پاى در آيد. يا اينكه كسى به ياد دارد كه آن روزها بيانيه ها و اعلاميه هاى متعددى در محكوم كردن حكومت و در جهت جلوگيرى از سركوب مردم آذربايجان داده شده باشد. اگر داده شده است لطفا كسى آن ها را رو كند.
تقاضاى بنده به عنوان يك آذربايجانى كه چه بخواهم و يا نخواهم از ديد فرهيختگان فارس جزو "ملت ايران" شمرده مى شوم، از گروه هاى اجتماعى پيشرو فارس آن است كه لطف كنند و اخبار را عينى منعكس كنند. حالا كه روى استعمال واژه "ملت ايران" اصرار دارند نه تنها در مركز، بلكه هر جا در داخل مرزهاى ايران كسى يا گروهى به عنوان اعتراض به پا خاست بگويند "ملت ايران" به پا خاسته و دلايل به پا خواهى را هم بيان كنند. نمى شود كه همه جزو "ملت ايران" باشند اما در انعكاس اخبار فقط مردم مركز فى الواقع "ملت ايران" به حساب بيايند و مابقى هيچ انعكاسى پيدا نكنند. پس با اين حساب اگر روزى آذربايجان به خيابان ريخت و فرياد اعتراض برآورد، بگوييد و بنويسيد كه "ملت ايران" دست به قيامى بزرگ و دليرانه و آزاديخواهانه زده است. حداقل شايد از اين طريق سكوت عميق شما شكست و ما جزو اخبار و وقايع در رسانه هاى شما مطرح شديم.
انديشمندان اپوزيسيون فارس احتمالا از اينكه حكومت اسلامى، تظاهر كنندگان در تهران را فتنه گر و عمال بيگانه خطاب مى كند ناراحت و بر آشفته اند. ما هم در خرداد سال هشتادوپنج ناراحت و بر آشفته شديم هنگامى كه همين آقايان و خانم ها همين اتهامات را هم صدا با حكومت به آذربايجانى ها زدند. آيا براى گسترش جو اعتماد بهتر نيست انديشمندان اپوزيسيون فارس از معيار هاى دوگانه بهره نجويند و هر زمان از "ملت ايران" سخن مى گويند بگويند منظورشان چيست و به چه چيزى استناد مى كنند.
يك نكته ديگر: چرا دفاع و حمايت صدهاهزار نفرى تركها از تيم تراختور مى شود تعصب تركى اما دفاع هواداران تيم هاى تهرانى از تيم محبوبشان امرى عادى تلقى مى شود. گويا خيلى از انديشمندان فارس دوست داشتند همين صدهاهزار نفر در دفاع از جنبش سبز به خيابان مى آمدند. اما چنين اتفاقى نيفتاده و بعيد به نظر مى رسد كه در آينده نزديك نيز بيفتد. آيا فهميدن زبان تركها كار مشكلى است. اگر معيارهايمان دوگانه نباشد مسلما نه.

۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

گسست ملى

قيام مردمى و خونين خرداد سال ١٣٨٥ شمسى در شهرهاى آذربايجان كه نقطه عطفى در مبارزه آزاديخواهانه و هويت طلب ملت ترك آذربايجان به شمار مى رود و از سوى نظام جنايتكار جمهورى اسلامى به رهبرى خامنه اى سركوب شد، در دل تاريخ ثبت شده است. عدم شركت آذربايجان در جنبش سبز نيز، حداقل تا به امروز، مى رود كه به دل تاريخ سپرده شود. ملت آذربايجان به هر دليلى كه مى توان در مورد آن به بحث نشست، از شركت دوشادوش با تظاهرات در تهران پس از انتخابات رياست جمهورى خوددارى كرده است. براى آخرين بار ويديوى جوك گويى خاتمى، كه در حول و حوش انتخابات رياست جمهورى پخش شد توانست اعتراض نسبتا گسترده اى را در آذربايجان دامن زند. گرچه مدرك ثابت شده اى وجود ندارد اما شواهد نشان از آن دارد كه مير حسين موسوى در كنار اكبر اعلمى در انتخابات اخير از سوى تركها به صورت نسبتا گسترده حمايت شد. اما همين مردم از حمايت از جنبشى كه موسوى يكى از افراد شماره يك آن به حساب مى آيد خوددارى ورزيده اند. نه مى توان ملتى را به خاطر شركت در جنبشى سرزنش كرد و نه به خاطر عدم شركتش در آن. زخم ستم و تبعيض و نابرابرى و بيعدالتى در حق تركها در ايران آن اندازه عميق و ناباورانه است كه سكوت آذربايجان در مقابل حركت اعتراضى جنبش سبز در تهران شايد فقط براى يك آذربايجانى كاملا قابل فهم و درك باشد. و اين سكوت نه تنها در مورد تركها كه در مورد بلوچها، كردها و عربها نيز صادق است. گسست ملى در ايران با سكوت در مقابل جنبش سبز از سوى حاشيه هاى جغرافيايى، فرهنگى، اقتصادى و سياسى ايران نمود عينى يافته و چالش بعد از دوران سياه جمهورى اسلامى را در دستور كار قرار داده است.
تاريخ ده ها ساله مبارزات آزاديخواهانه در آذربايجان، جنبش مردمى بر عليه اصل ولايت فقيه در آغاز دوران جنون جمهورى اسلامى و بيش از همه سركوب قيام خرداد ٨٥ نشان مى دهد كه آذربايجان همواره در مبارزات خود بيشترين هزينه ها را بر عليه حكومت هاى خودكامه در تهران پرداخته است. اما اين بار و براى اولين بار آذربايجان حتى شايد به بهاى هزينه بالا، حاضر نيست راه گذشته را ادامه دهد و اين همان گسست عينى و انكار ناپذيرى است كه به تغيير معمارى ساختمان آينده قدرت در ايران منجر خواهد شد. اين حقيقت عريان با تاسف بسيار به هيچ عنوان از سوى مركزيان جدى گرفته نمى شود. همه جا صحبت از مبارزه يكپارچه ملت ايران است و همه نگاه ها متوجه تهران و خيابان هاى آن است. فارغ از آن كه با در نظر گرفتن خواسته هاى آذربايجان و احترام به مطالبات آنها و با همراه كردن آنها در جنبش سبز شايد بتوان سريعتر حكومت سياه ولايت فقيه را به زير كشيد.
هر كس اخبار شش ماه گذشته را به دقت دنبال كرده باشد مى داند كه بار و بارها سعى شده است اخبار تظاهراتى، البته برگزار نشده در تبريز را همزمان با تهران در لابلاى خبرها بگنجانند و هر بار اينگونه اخبار دروغ از آب در آمده اند. آخرين بار خبر كشته شدن چهار نفر در تبريز در هفته گذشته جزو اين اخبار بود. اين امر نشان مى دهد كه از سوى جنبش سبز تمايل زيادى براى حمايت آذربايجان از آن وجود دارد اما هيچكدام از آنها تمايلى به شنيدن مطالبات آذربايجانى ها ندارند و تو گويى هم چون هميشه نياز به سياهى لشكر دارند. آيا تاكنون تلاشى از سوي جنبش سبز براى گنجاندن خواسته هاى آذربايجان در آجنداى سبز صورت گرفته است. پاسخ به اين سوال منفى است.
دليل سكوت آذربايجان و ديگر ملل غير فارس بى شك هم صدايى با نظام جبار جمهورى اسلامى نيست چرا كه اين ملل، تضاد خويش با اين نظام را بارها و بارها به نمايش گذاشته اند. يكى از اساسى ترين دلايل آن شايد تلاش براى بازگرداندن هويت خويش است. تلاش براى عدم دنباله روى از تهران و گرفتن سرنوشت خويش به دست خويش است حتى اگر در شرايط امروز اين سكوت به حمايت ضمنى از طرف مقابل تعبير شود. اما آذربايجان چگونه بايد به ديگران بفهماند كه آنهايى كه در خرداد ٨٥ با حمايت علنى حكومت و اپوزيسيون آن به گلوله بسته شدند، تجزيه طلب نبودند، مزدور بيگانه نبودند بلكه هم چون جوانانى كه اين روزها در تهران به خيابان مى آيند خواهان آزادى بودند.
بى شك مبارزه بر عليه استبداد و ديكتاتورى نظام جبار جمهورى اسلامى جزو اهداف اساسى حركت ملى آذربايجان و جنبش سبز است. اما تضمينى وجود دارد كه در فرداى پيروزى اين جنبش سبز مطالبات به حق آذربايجان گوش شنوايى پيدا كند. چنين تضمينى وجود ندارد و با در نظر گرفتن كل حركات و تمايلات جنبش سبز نمى تواند هم وجود داشته باشد. مبارزه بر عليه استبداد لاجرم منجر به آزادى و دمكراسى نمى شود. اين هم در مورد جنبش سبز صادق است و هم در مورد حركت ملى آذربايجان. آن دسته از فعالان آذربايجانى كه وقايع تهران در شش ماه گذشته را مبارزه قدرت بين جناح هاى رژيم مى دانند بايد به اين سوال پاسخ دهند كه حتى در صورت صحت چنين نظرى اگر از فضاى ضد ديكتاتورى حاضر كه توجه و حمايت جهانى براى پيشبرد اهداف و سياست هاى ملت آذربايجان را نيز فراهم آورده است نخواهيم استفاده كنيم پس كدامين زمان براى اين كار مناسب خواهد بود. اگر نتوانيم از فرصت هايى كه پيش مى آيند براى تعميق مبارزات اجتماعى و بسط و گسترش سازمان ها و تشكلات مردمى استفاده كنيم چگونه مى خواهيم دمكراسى و پلوراليسم را بياموزيم و آنها را به كار بنديم

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

روز سياه اول مهر

روز سياه اول مهر، سمبل استعمار داخلى در راه است. استراتژى از خود بى خود كردن ترك زبانان، ترك هاى عميقى برداشته است. حفظ اين استراتژى تنها با زور چماق ممكن خواهد بود. انسان هاى ترك زبان به خود باز مى گردند و خود را باز مى يابند، نه آنگونه كه بايد مى بوده باشند، بل به همانگونه كه بوده اند و هستند و مفهوم هويت طلبى در اين جا معنى پيدا مى كند. انگلستان نيز با همين روش هاى ده ها سال گذشته كه بر تركان مى رود، بر هندوستان استعمار مى راند. ريشه تبعيض را بايد كند و به زباله دانى انداخت. و اين امر بدون اعتقاد عميق به آزادى انسانها و آزادى تعيين سرنوشت انسانها ميسر نخواهد بود. بچه هاى ما بايد بتواند به زبان خود درس بخوانند. در ادارات ما بايد زبان خودمان جارى باشد. ما خودمان بايد بر خودمان حاكم باشيم و نه آنكه همسايه بر ما حكم براند. هيچكس آقا بالا سر لازم ندارد من يكى كمتر از همه. چقدر نفرت دارم از اينكه زندانى ايده هاى تحميقى و تبعيض آميز باشم.

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

سكوت غيرمركزيان

خوب است آنهايى كه به تمدن هزاران ساله نقش بسته بر سنگ ها افتخار شبانه روزى مى ورزند كه صد البته حق شهروندى شان است با خواندن كامنت آقاى نگاهى در مورد دوست استاد دانشگاهى شان و پس از ديدن دادگاه نمايشى كذايى كمى باد از غبغب مربوطه بر گرفته، به واقعيت هاى زمينى سر تعظيم فرود آورده و جايگاه جامعه خودشان را در بستر جهانى اگر ممكن مى دانند كمى اصلاح نمايند. هنوز استاد عزيز دانشگاه الفباى آزادى و دمكراسى را بلد نيست و از جانيانى چون ا.ن. حمايت مى كند ويا مشميزكننده ترين تجمع هاى فاشيستى به اسم دادگاه به خورد ما داده مى شود. استادان ديگرى چون داريوش همايون نيز تا چند روز پيش ايستادن در كنار جمهورى اسلامى بر عليه دشمنان ذهنى شان را افتخار سياسى به حساب مى آوردند. برخى ديگر نيز سركوب خيزش مردم از سوى سپاه در آذربايجان را قابل حمايت مى دانستند چرا كه تماميت تمدن ترگل ورگل شان را در تزلزل مى ديدند. خامنه اى و بسيج و سپاه و شريعتمدارى كيهان و قس عليهذا از آسمان نازل نشده اند و جزو طبيعى همين جامعه هستند و بدينگونه نيست كه آنها اگر چون كف صابون فوت شوند آب زلال و آبى رنگ چهره بنمايد. شاه و سيستم همايونى هم جزو همين تمدن بودند. رجوى هم همين طور. يعنى كه فكرى بكر و طرحى پدر و مادر دارتر بايد تدارك ديد. هر طرح و برنامه اى كه دلش نخواهد واقعا همه مردم را در هر كجاى كشور وارد معادلات سياسى نمايد راه به جايى نخواهد برد. اگر سياستمداران تهران نتوانند مولفه هاى مهم غير مركز را وارد طرح هاى خود نمايند نبايد از سكوت غيرمركزيان تعجب زده شوند. احمدى نژاد بايد برود. شكى در اين نيست. اما اين تنها يك قدم كوچك است و اين داستان پيچيده است و راه دراز.

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

وحدت

پياله چى گرامى با تشكر از اينكه اوقات گرانبهايت را صرف سطور حقير مى نماييد. شايد هدف من از انگشت گذاشتن به روى تفاوت ها اشاره به زمينه هايى است كه باعث شده اند ما نتوانيم آزادى و دمكراسى را نهادينه كنيم. چرا من از وحدت مى ترسم. آنچه كه من از وحدت مى فهمم آن است كه وحدت بدنبال تكثرزدايى و يكسان سازى است و در خدمت گرد آوردن تعداد هر چه بيشتر انسانها حول اهدافى مجازى و غيرملموس است. تفاوت ها و اختلاف نظرها براى وحدت مضر است. وحدت نه بدنبال آگاهى بيشتر بلكه بدنبال لاپوشانى است چرا كه در غير آن صورت به هدفش نمى رسد. وحدت بهترين دستاويز مذاهب است و تاكيد خمينى بر وحدت كلمه را هنوز به ياد داريم. ما بايد از وحدت ببريم. وحدت و انديشه واحد براى جوامع انسانى به معنى ايستايى است. هر فرد انسانى نمونه اى غير قابل قياس و موجودى يگانه است و اين براى افكار وحدت طلبانه ابدا جالب نيست. هر آنگاه كه بدنبال وحدت باشيم رنگ هاى گوناگون و طيفهاى خاكسترى را نخواهيم ديد. وحدت شستشوى مغزى با خود به همراه مى آورد و دوست دارد همه يكسان و يكرنگ باشند. جوامع ما سعى داشته اند همواره وحدت داشته باشند و اين هيچگاه به نفع شان تمام نشده است. آنچه مى تواند به اجماع افراد كمك كند توافق مشروط و محدود بر اساس اهداف روشن است. من مى توانم از جنبش سبز تا جايى كه هدفش قانون مدارى، محدود كردن ديكتاتورى و دستيابى به دمكراسى باشد حمايت كنم و فكر مى كنم بيشترش هم لازم نيست. در عين حال نظر و ايده هاى خودم را دارم و دنبال هيچ سياستمدارى راه نمى افتم بلكه بر عكس به او مى گويم چه مى خواهم و وظيفه او برآورده كردن خواسته هاى "من" است. در غير اين صورت راى ام را دفعه بعد به يكى ديگر مى دهم. من مى دانم كه فردا احتمالا با همين جنبش سبز براى گرفتن حقوق تركها وارد مبارزه سياسى خواهم شد و براى گرفتن حقوق ملى و فرهنگى شان به خيابان خواهم آمد و همين سبزها مرا با اتهامات تجزيه طلبى و غيره به زندان خواهند انداخت. اميد كه چنين نشود اما من مى دانم كه چنين خواهد شد! به همين دليل وحدت هيچ پايه عينى ندارد و دامن زدن به توهمات است. اهداف بايد كاملا روشن ترسيم شوند در غير اين صورت هر كس با تصورات خودش وارد ميدان مى شود و در نهايت سر خورده و پشيمان كنار مى رود.