۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

حق تعيين سرنوشت

حق تعيين سرنوشت آن شاه كليدى است كه با آن مى بايد در ايران به مصاف قفل پوسيده استبداد و عقب ماندگى سياسى رفت. مسيله قدرت سياسى درايران، جز از طريق به رسميت شناختن برابرى حقوق ملل ساكن در آن غير قابل حل باقى خواهد ماند. پايه هاى سيستمى كه در زمان رضا شاه بر اساس نظريه واهى ملت واحد و زبان واحد بنيان گذارى شد شايسته تغييرى جدى است. ديكتاتورى هاى هشتاد و اندى سال اخير كه يكى از اركان ثابت آنها انكار كثيرالمله بودن جامعه ايران بوده است، صدمات سهمگينى بر ساختار هاى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى وارد آورده و ستم چند گانه اى بر ملل غير فارس از جمله تركها، كردها، بلوچها، اعراب، تركمن ها و غيره وارد ساخته است.

تبليغات و پروپاگانداى ده ها ساله، رسوبات غلط و جان سختى در مورد مفاهيم ملى و فرهنگى در اذهان روشنفكران و نويسندگان بوجود آورده و به نظر مى رسد كه بدون پافشارى و تاكيد بر حقوق ازدست رفته ملل غير فارس، برچيدن طومار ديكتاتورى در ايران محال است. با تاسف بسيار، "حاشيه نشينان" ازسوى مركز نشينان با حقوق يكسان نگريسته نمى شود و اين گره اصلى مشكلات امروز و آينده در بين نيروهاى سياسى مخالف جمهورى اسلامى است. هنوز خيل عظيم روشنفكران فارس تبار نمى خواهند و يا جرات آن را ندارند تا به عنوان مثال از آزادى تدريس زبان تركى در ايران حمايت جدى بكنند. سخن گفتن از رسميت دادن به زبان هاى غير فارسى كه زبان مادرى ميليون هاانسان است، از نظر آنها جزو تابو هاى غير قابل بحث به شمار مى رود.

حق تعيين سرنوشت ملل، حقى است كه از سوى سازمان ملل به رسميت شناخته شده و مطالبه آن قانونى و مورد پذيرش ارگان هاى بين المللى است. حق تعيين سرنوشت در درجه اول به معنى جدايى طلبى و كشيدن مرزهاى جديد سياسى نيست كما اينكه آن را نفى هم نمى كند. حق تعيين سرنوشت، در بر گيرنده آزادى هاى فرهنگى، قومى، اجتماعى و اقتصادى و اعمال آنها از سوى نمايندگان قانونى هر ملتى است. با تاسف بسيار اين مفهوم از سوى طيف هايى از باصطلاح اپوزيسيون بويژه جناح راست آن كه شامل هواداران رضا پهلوى هم هستند، سو تعبير شده و با سو استفاده از باورهاى مردم از آن بر عليه نيروهاى ملى و دمكرات و از جمله تركها بهره برداى مى شود. داريوش همايون از سردمداران رژيم شاه با تكيه بر استراتژى شكست خورده ملت واحد و زبان واحد مى گويد:
"دمکراسی و حقوق بشر، این است معنی حق تعیین سرنوشت در ایران آزاد یگانه." (مصاحبه با تلاش آنلاین مارس ٢٠٠٨)

اين آشكارا خلط مبحث است و هدفش دوباره سازى و ادامه استبداد رژيم بر انداخته شاهى است. اين نظر به هيچ روى كثيرالمله بودن ايران را بر نمى تابد و به تبع آن هيچ حق مستقلى نيز برابر با مضمون مصوبات سازمان ملل متحد براى تركها و ديگر ملل غير فارس قايل نيست. و اين در حالى است كه ايجاد وبرگشت ناپذير ساختن دمكراسى و احترام به حقوق بشر و حقوق اقليت هاى مذهبى و قومى جز از طريق احترام به حقوق همه ملل در ايران و سهيم نمودن برابر آنها در ساختارهاى قدرت امرى نا ممكن خواهد بود. با ناباورى تمام، همه تلاش هاى نيرو هاى ملى در جهت مبارزه براى آزادى زبان مادرى، براى ايجاد رسانه هاى ملى، براى آزادى مطبوعات به زبان هاى محلى از سوى باصطلاح اپوزيسيون مورد حمله قرار مى گيرند و يكى از بهانه هاى اصلى نيز همانا به خطر انداختن تماميت ارضى است.

تماميت ارضى ايران آن شمشير داموكلسى است كه "مركز نشينان" قدرت طلب و غير دمكرات همواره بر سر ملت هاى غير فارس اعم از ترك و بلوچ و كرد و عرب نگاه داشته اند و با تكيه بر ناآگاهى عمومى در ايران و سو استفاده از سانسور هميشه موجود وعدم امكانات خبر رسانى درست و مكفى، همواره در پى پايمال كردن حقوق حقه ملل "حاشيه نشين" ايران بوده اند. هر سخنى كه بوى دفاع از حقوق زير پا گذاشته شده ملل غير فارس بدهد با شمشير تماميت ارضى ايران "قلع و قمع" مى شود. از ديد اين گونه "مركز نشينان"، ستم وارده بر ملل ايران، عمومى و همگانى بوده، مختص ملت هاى غير فارس نبوده، بيشتر رنگ مذهبى داشته و همه اعم از فارس و غير فارس زير فشار و ستم يك حكومت ارتجاعى قرار دارند و مطالبات ملل غير فارس بيشتر از خارج هدايت مى شوند، و محدود به چند نفر تعدادى اجير شده هستند كه از خارج ازمرز ها پول ميگيرند تا آشوب به پا كنند و آنها هدفشان تكه پارچه كردن ايران است و به هممين خاطرهم اصلا نبايد به حرف هايشان گوش داد!

اين واقعيت كه بيش از هشتاد سال است كه زبان تركى در ايران يك زبان ممنوعه است، اينكه اجازه اسم گذارى تركى به بچه ها داده نمى شود، اينكه اصناف اجازه نامگذارى تابلو به زبان تركى را ندارند، اينكه زدايش هويت تركى يك هدف نانوشته و ناگفته اما واقعيت انجام يافته در رژيم شاه و رژيم جمهورى اسلامى بوده است، همواره از سوى قدرتمداران و سياستمداران " تهرا"ن ناديده گرفته شده است. ستم ملی و فرهنگى در مورد ترك ها در ايران واقعيتى است كه تنها يك فرد مغرض با اهدافى مغرضانه مى تواند آنها را انكار كند و متاسفانه در بين گروهك هاى آريا پرست افرادى پيدا مى شوند كه هنوز در آرزوى احياى تمدن دو هزار و پانصد سال گذشته با سمجى و نادانى كامل از ارتجاعى ترين تفكرات نژادى حمايت ميكنند و قصدارعاب فعالان جنبش هاى ملى را دارند.
در قرن بيست و يكم تركها هنوز از آموزش به زبان تركى، از بكار بردن آن بعنوان زبان ادارى، از داشتن رسانه هاى جمعى به زبان تركى و از داشتن حق چاپ و انتشار كتاب و نشريات به زبان خودشان محروم هستند. زبان و فرهنگ آنها در حال انقراض است، آنها حتى اجازه اداره امور محلى بدست خودشان راهم ندارند.

مسيله ملى در ايران روز به روز حدت بيشترى پيدا ميكند. نابرابرى هاى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى ، تقسيم ناعادلانه قدرت و ثروت بين ملل مختلف در آن، فشار ها و ممنوعيت هايى كه حتى با زدايش قدرت حاكمه فعلى هيچگونه چشم انداز جدى براى رفع آنها وجود ندارد، امكان تشابه اين سياست ها با استعمار داخلى را فزونى مى بخشد. ذهنيت بزرگى دارد در بين ملل غير فارس شكل مى گيرد بدين صورت كه مسيله قدرت در كشور ايران بدون در نظر گرفتن مولفه ملل قابل حل نيست. يك حقيقت نهانى دارد از زير زمين ستم و تبعيض سر بر مى آورد با اين مضمون كه دمكراسى در ايران بدون در نظر گرفتن حقوق ملت هاى غير فارس، بدون شركت دادن مستقيم ملل ديگر در قدرت مركزى به مفهوم داشتن اهرم هاى قدرت قابل دسترسى نيست. منظور نه افرادى است كه به كردى و يابلوچى حرف ميزنند و يا بلدند زبان ديگرى غير از فارسى حرف بزنند و يا پدر بزرگشان اهل فلان جا بوده! موضوع مهم، شركت دادن ملل ترك و عرب و كرد و بلوچ و ديگران با حقوق برابر در قدرت است آن هم از طريق افراد و ارگان هايى كه منتخب آن مردم هستند و منافع آنها را نمايندگى ميكنند. ادعاى آنكه فلان شخص چون بلوچى حرف ميزند و در كابينه نشسته پس قدرت دست بلوچى هاست و يا بلوچى ها در قدرت سهيمند، مضحك وسخيفانه است. تيورى غير عينى و بى پايه و اساس ملت واحد و زبان واحد كه تنها با زور "تفنگ" در كله ها فرو رفته و متاسفانه خوب هم جا افتاده، به پايان عصر خود رسيده است. كسانى كه اين حقيقت و ضرورت هاى سياسى منتج از آن را نمى بينند، دارند ما رابه سوى يك سراشيبى خطرناك مى برند. ناديده گرفتن خواسته هاى ملل غير فارس در پلان سياسى آينده، به استبداد ديگرى ختم خواهد شد.

ايران حداقل در هشتاد و اندى سال اخير همواره يك سيستم سياسى ددمنش و ديكتاتورى داشته و همه شيونات زندگى تحت الشعاع تبليغات و دروغگويى هاى آنها بوده است. بسيارى از حقوق بين المللى در رابطه با ملت ها در ايران جدى گرفته نشده و نمى شود. ارايه هر گونه راه حل جامع سياسى درايران بدون در نظر گرفتن حق تعيين سرنوشت بى نتيجه خواهد ماند. يك بار براى هميشه بايد به اين امر آگاه شد كه ترك ها در هيچ زمينه اى هيچگونه برتر ى نسبت به بلوچ ها ندارند و فارس ها هم نسبت به كردها همين طور، و الى آخر. ارض ايران متعلق به تمام اين هفتاد ميليون انسان است و آنها تصميم مى گيرند كه با آن چه كنند. هيچ آيه قرآنى در اين زمينه وجود ندارد و هر كس بخواهد از ايده سياسى مطلوب خودش، چماق درست كند، دمكرات نيست. تماميت ارضى يك مفهوم سياسى است و در متن و در كانتكست منافع ملل ايران مى بايد مورد بحث و جدل قرار گيرد. سو استفاده از باورهاى نادرست مردم وتهييج وشوراندن آنها برعليه دگر انديشان و به اين وسيله پرده انداختن روى مسايل و مباحث واقعى، نادرست و عوام فريبى است. اگر واقعا و پيگيرانه معتقد به برابرى واقعى ملل متفاوت هستيم نمى توانيم خودمان در مسند قدرت بنشينيم اما شرطى را جلوى پاى ديگران بگذاريم كه فردا با همان شرط بتوانيم آنها را از سر راه برداريم. اگر بلوچها را وادار كنيم كه اول خود را ملزم به حفظ تماميت ارضى بكنند و آن ها هم به آن عمل كنند فردا تا قدم از قدم برداشتند مى گوييم شما تماميت ارضى را به خطر انداختيد.

همه ما برابريم و حقوق و وظايف برابر داريم. ملزم كردن رقباى سياسى به امرى كه قابل سو استفاده است و پتانسيل آن را دارد كه با همان الزام، ملزمان را فرستاد تا آب خنك بخورند، فريب است. هيچ نوع ضمانتى نمى توان به ترك ها داد كه از الزام آنها به تماميت ارضى درآينده سو استفاده نشود غير از سهيم كردن برابر حقوق آنها در قدرت سياسى. جهت گيرى و فضاى حاكم بر روشنفكران و نويسندگان و سياستمداران فارس تبار "اپوزيسيون" به هيچ عنوان نشانى از تحرك و چرخش در مسيله ملى را نشان نمى دهد و به همين خاطر ملزم كردن كسانى كه در مقابل رژيم ج.ا. پرتحرك تر عمل مى كنند و مترقى تر نقد مى كنند و در فشار آوردن به رژيم كوشا تر هستند و مهمتر از همه به اصل برابرى معتقدند، تنها نشان از بيم دارد. و اين بيم ذهنيت منتظرانى است كه شتابى در مبارزه ندارند.
با راه و روش هاى تاكنونى مى توان در ايران حكومت كرد اما فقط با زور.

ملزم كردن ديگران به حفظ تماميت ارضى ممكن و قابل اجراست. اما ملزم شوندگان مى بايد همه حقوق برابر و همه قدرت مساوى داشته باشند.

هیچ نظری موجود نیست: