۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

عدالت اجتماعى

عدالت اجتماعى يكى از مركزى ترين چالش هاى جوامع انسانى است. اگر درست يادم باشد حقير چند وقت پيش اهميت آن رادر گفتگو با آقاى عليرضا عنوان كردم. شايد مهم ترين مولفه در دستيابى به آن، ايجاد شانس برابر در استفاده از امكانات براى همگان است. اين برداشت عمومى بايد در بين ساكنان يك جامعه وجود داشته باشد كه در صورت كار و تلاش بيشتر امكان رسيدن به خيلى چيز ها وجود دارد. عدالت اجتماعى به معنى دستمزد برابر براى كار مساوى نيست. اگر هم باشد در بعدى بسيار محدود كاربرد دارد. عدالت اجتماعى به مفهوم وسيع آن يعنى كه اوباما مى تواند به آنجا برسد كه رسيده است. داشتن عدالت اجتماعى يعنى كه حق كسى در رسيدن به آرزوهايش پايمال نمى شود. يعنى كه همه حق و امكان نسبتا برابر دارند تا از امكانات موجود در جامعه بهره ور شوند. به عبارتى، ايجاد امكان براى همه براى استفاده ازامكانات. اگر فرزند يك كارگر ساده امكان استفاده از امكانات موجود در جامعه را به همان نسبتى داشته باشد كه فرزند يك پزشك و يا يك بانكدار، يكى از زمينه هاى عدالت و پيشرفت در آن جامعه فراهم آمده است.

---


اگر سياست بخواهد زمينه بهره ورى از امكانات را به نسبت مساوى براى همه فراهم سازد مى بايد به كودكان دهات دور دست مدارسى درحد استاندارد هاى تهران و اصفهان بوجود آورد. براى اينكار نياز به جاده و امكانات زندگى در حد مقبول در دهات و غيره براى پرسنل آن لازم است. خطوط ارتباطى، بهداشت و سلامتى و ده ها امور ديگر بايد در روستا ها نهادينه شوند. با وجود چنين روستايى ديگر كسى رغبت به مهاجرت به حاشيه هاى شهر هاى بزرگ را نخواهد داشت. زمينه هاى تلاطمات و ناآرامى هاى اجتماعى ضعيف شده و از بين مى روند.
شانس برابر به طور “اتوماتيك” رقابت ايجاد مى كند و اين دقيقا همان چيزى است كه سوسياليسم نفتى عملا موجود در ايران به آن همان اندازه نياز دارد كه غواصى كه اكسيژنش تمام شده و به هواى آزاد نياز دارد. شانس برابر در نهايت منجر به تولد شهر وندانى مى شود كه زبان و فرهنگ و خلصت هاى متفاوت، مثل تغييرات شب وروز عادى تلقى مى شوند. البته مى دانم كه راه درازى است اما اگر سنگ هاى اول درست گذاشته شوند كجى هاى بعدى قابل اصلاحند. تنهااميدوارم سنگ گذاران اوليه از جنس آقاى كورش زعيم نباشند كه اوضاع قمر در عقرب خواهد شد.

حكومت سياسى بايد سكولار و بدور از آيين هاى مذهبى باشد

به نظر من زبان تركى بايد رسمى شود و در آذربايجان به عنوان زبان مادرى و اولين زبان و زبان فرهنگ مردم آن منطقه با آن برخورد شود. يعنى كه در يك فاز موقت و چند ساله تمامى كتب درسى و آموزشى از كودكستان تادانشگاهها بايد بازنويسى و آموزش در تمام مدارج به اين زبان صورت گيرد. زبان ادارى در ميان مدت بايد تركى شود. تمام اسناد بايد به زبان مردم و به زبان مسلط منطقه تبديل شود. فرهنگ پايمال شده را دوباره گرد و غبار از آن بايد گرفته و به فرهنگ شماره يك تبديل كرد. عزت و هويت را بايد از اين طريق و خيلى تلاش هاى ديگر به آنها باز گرداند. مردم بايد بدانند و لمس كنند كه همه چيز از آنها و متعلق به آنهاست. غرابت هشتاد ساله با محيط را بايد پايان داد. به تبعيد در سرزمين خود بايد نقطه پايان گذاشت. اگر هدف از آزاد سازى زبان تركى اجازه پخش پروانه به چند موسسه خصوصى در خيابان شهناز و چهارراه آبرسانى باشد كه آن موقع اين همه داد و غال لازم نيست. بلاخره چنين عقب نشينى تاكتيكى راحتى جمهورى اسلامى هم بلد است. در اثر فشارها چنين شيره مالى بر سر مردم در منجلاب جمهورى اسلامى امر ناممكنى نيست. اين دمل را بايد از ريشه بركند. اين غده سرطانى با شيموتراپى علاج پذير نيست. هر تلاشى غير از رسمى كردن زبان تركى به نظر من بى فايده خواهد بود. ما همانطور كه زبان متفاوتى داريم، طنز متفاوتى داريم، روحانيت متفاوت نيز داريم و به همين خاطر هم با سيلى او را از ميدان بدر كردند و عده اى آدمكش همچون خلخالى را به مزدورى خويش گماردند. هويت دامنه بسيار وسيعى دارد و تنها محدود به زبان نيست. زبان نوك پيداى كوه يخ است. اگر فتحش كنيم تنه غول پيكر آن خود راهر چه بيشتر نشان خواهد داد.

---

بنده نه عصبانى هستم، نه نگاهم به گذشته هاست و از تلقين افكارم به ديگران نيز دورى مى جويم. همانگونه كه بار ها از سوى بنده تاكيد شده و شيرازى اوغلو آن هارا با سماجت آشكار ناديده گرفته اين حقير شايد جزو نادر حاضران اين سايت است كه علاقه چندانى به گذشته ندارد و هميشه تاكيد موكدش بر آينده و دمكراسى بوده است. اينجا هر كس نظر خودش را مى گويد. نظر من آن است كه زبان يك ملت را اگر از او بگيريد مى توانيد به همه رقم از او سوارى بگيريد. اين تجربه بسيار دردناك و سياه آذربايجان است. اين مشكل بسيار عميق و در استخوانهاى آذربايجان رسوخ پيدا كرده است. مسيله در آذربايجان بر سر اعاده حيثيت و غرور از دست رفته است. اما جريان هاى عمده فكرى همه بر لزوم پيشبرد خواسته ها براساس آزادى عقيده و دمكراسى تاكيد مى ورزند. در آذربايجان از خشونت و ترور از سوى دگرانديشان خبرى نيست. اما پس از اين همه سال خفت و خوارى انتظار نداشته باشيد اين مردم همچون اروپايى ها رفتار كنند. كمى زمان لازم است. من معتقد به تشكيل پارلمان آذربايجان و قانونيت بخشيدن به مطالبات از سوى آن هستم. پارلمان آذربايجان به نظر من بايد هدف ما باشد. اگر ما زبان و اختيارات مان را مى داشتيم در اوايل انقلاب آن بلا ها هم سرمان نمى آمد. مابايد كه سرنوشت خودمان را بدست بگيريم. براى آذربايجان با ننگ هشتاد ساله اخير راه ديگرى وجود ندارد. اين بار ننگين را بايد برانداخت.

---

بولود گرامى، سخنان شما را تاييد مى كنم و از شما بخاطر بيان آنها تشكر مى كنم. حقايق درستى را طرح كرده ايد كه در مقابل درستى آنها بايد سر تعظيم فرو آورد. من اين كار را مى كنم چرا كه بدفعات برخى از آنها را شخصا تجربه كرده ام. رسيدن به باورهايى غير از باورهاى محيط نزديك امر آسانى نيست و بهاى خود را مى طلبد. در اينكه آگاهى اذهان اكثريت مردم را نمى توان به آسانى تغيير داد شكى نيست. اين كار زمان مى خواهد و واحدش هم نسل هاى انسانى است. اما انسان ها اگر جانشان به لبشان برسد همانطور كه در طول سال ٥٧ ديديم سونامى وار عمل مى كنند و نيروى بسيار زيادى را در مدت زمان كوتاهى آزاد مى سازند. درست به مانند فردى كه در يك وضع غير عادى و خطرناك كارهايى را انجام مى دهد كه در زمان عادى انجام آنها برايش غير ممكن به نظر مى رسد. تغييرات واقعى و ماندگار و برگشت ناپذير تنها از طريق تغيير آگاهى و ارتقا اذهان ممكن است. اما براى اين تغييرات و حصول به آگاهى بايد مبارزه كرد. بايد تابو هاى قديمى را شكست و نشان داد كه همه آنها دروغ هستند. اين كار نيرو و زمان و حوصله مى خواهد. اگر پنجاه سال پيش از اروپايى ها مى پرسيديد كه آيا اروپاي امروز برايشان قابل تصور است قطعا به شما مى خنديدند. اروپاى امروز محصول تلاش هاى اليته آن بوده است. هنر "مبارزان" شناسايى راهكارها براى پيشبرد جامعه به جلوست. تغيير تنها از طريق مبارزه و تلاش امكان پذير است. تغيير مثبت فداكارى و جانفشانى مى خواهد و همانطور كه اشاره كرده ايد به قيمت جان تعدادى نيز تمام مى شود چرا كه به لبه پرتگاه مى روند. تغيير، بدون قطار فكرى وبدون تلاش براى جذب مسافران بيشتر ميسر نيست. قطار تمثيل خوبى براى نشان دادن حركت و پيش روى است. آذربايجان امروز با ده سال قبل قابل مقايسه نيست. تغييرات فكرى و ذهنى بزرگى بوقوع پيوسته است. اما در عين حال هنوز همه چيز در آغاز راه است. اين جامعه آبستن تغييرات بسيار بزرگى است و اين فرصت بسيار خوبى براى تاثير گذارى وبراى اظهار عقيده است. اين جامعه بايد به سوى آزادى و دمكراسى برود و همه ما در مقابل آن مسيول هستيم.

---

حكومت سياسى بايد سكولار و بدور از آيين هاى مذهبى باشد. در اين مورد به احتمال قوى در بين دوستان نبايد اختلاف نظر عمده اى در بين باشد. جدا كردن و تلاش براى مو شكافى و يافتن طراحان فكرى نظام جمهورى جهل و جنون جمهورى اسلامى و احيانا روشنايى انداختن به تاريكى اين مقوله به هيچ عنوان به معناى خدشه زدن به اصل سكولاريسم نيست. ما در برهه اى خاص قرار داريم و براى موضعگيرى هر چه صحيح تر در مقابل قشر روحانى در آذربايجان نياز به فاكت و سند داريم. اگر بدانيم كه روحانيان ترك به همان اندازه در طراحى بنيانهاى نظرى اين سيستم دست داشته اند كه مطهرى و بهشتى داشته اند آن موقع نوع برخوردمان با آنها فرق مى كند. اما اگر چنين نبوده باشد موضع ديگرى خواهيم داشت و احيانا معتدلتر خواهيم بود. آذربايجان اگر قرار است سرنوشت خودش را خودش تعيين كند بايد ديد وموضع مشخص برخاسته از واقعيت هاى خودش را دارا باشد. كلى نگرى خوب است اما شايد بدون در نظر گرفتن جزييات منطقه اى و محلى وبومى بعضى مسايل شير توشير شوند. واقعيت آذربايجان همواره با واقعيت مناطق ديگر يكسان نيست. در نگاه اول شايد مسايل مشترك فراوانى پيدا كرد. اما در نگاه دوم و سوم تفاوت ها هم زياداست. انگشت گذاشتن تنها بر روى مسايل مشترك ديد ما را به روى جزييات مى بندد. واقعيت هاى هر منطقه بايد اولويت پيداكنند وگرنه نسخه پيچى هاى جهانشمول درد اين بيمار را درمان نخواهد كرد.

بنيانگذاران فكرى حكومت اسلامى

تيوريسين هاى حكومت اسلامى و پايه گذاران دخالت مذهب در سياست افرادى چون مطهرى و بهشتى هستند و نه خلخالى و ملا حسنى و لنکرانی و موسوی تبریزی. بنيانگذارن فكرى حكومت اسلامى كه از سى سال قبل دارد حكم مى راند روحانيان ترك نبوده اند. من احاطه كافى در اين زمينه ندارم و مثل برخى از دوستان بر اطلاعات عمومى تكيه مى كنم. اگر كسى و يا كسانى دلايلى بر عليه آن دارند عنوان كنند. منظور دليل است و نه هياهو! اگر روحانيت ترك در تيوريزه كردن حكومت اسلامى دست داشت در همان روزهاى اول پس از انقلاب آن بلا سرش نمى آمد كه آمد. قبل از انقلاب در آذربايجان كسى از دكترين هاى نفوذ مذهب شيعه در سياست آينده خبر نداشت. من از چارچوب هاى تشكيلاتى حوزه ها و نحوه ارتباطات فكرى و معنوى آنها در شهر هاى مختلف اطلاعى ندارم اما فكر مى كنم هر منطقه اى استقلال خود را دارد و يا بهتر بگوييم داشته است. قضايا را نبايد هم چون آش قرو قاتى كرد. صحبت من بر سر روحانيت حاكم يعنى روحانيتى است كه دارد حكومت مى كند و بدنبال آن بوده است. شريعتمدارى چنين هدفى نداشته است. قضيه بر سرخوبى و بدى نيست. بحث آن است كه آيا روحانيون ترك در شكل دادن به بنيان هاى فكرى جمهورى اسلامى همان نقشى را بازى كرده اند كه ديگران؟ آيا هيچ تفاوتى بين آنها با ديگران نبوده است؟ يعنى دستگاه روحانيت آذربايجان به همان نحو فكر و عمل مى كرد كه در قم فكر و عمل مى شد؟
به نظر من گره اساسى در مورد سونامى مسيله ملى در ايران عدم اعتقاد به دمكراسى است. دوستانى كه معتقد به ادامه همين روال در آينده نيز هستند، اعتقادى به دمكراسى ندارند و به همين دليل هم با هزار و يك كله معلق زدن در پى گردپاشى بر روى واقعيات اجتماعى هستند. و عجبا كه بر سر اين مسيله چه توافق ناگفته اى هم بين حكومت و “اپوزيسيون” آن وجود دارد.
شيرازى اوغلو به تاكتيك شناخته شده ايجاد ترس پناه مى برد. راست مى گوييد امكان ايجاد اختلاف وجود دارد اما باعث آن نه آنهايى هستند كه خواهان تغييرند بل آنها كه مى خواهند حكومت زور و برترى طلبى را ادامه دهند. از اوباما ياد بگيريد و اجازه دهيد تغيير، امكان وجود پيدا كند. با ترساندن نمى توان جلوى تحولات اجتماعى را گرفت. شما تا يك سال قبل حتى باورتان نمى شد كه تحصيل به زبان تركى در مدارس و دانشگاه هاى ايران ممنوع است. ولى به يمن زحمات آقاى نگاهى داريد يواش يواش به واقعيت هاى كشور عزيز تان پى مى بريد. در اين سايت بمانيد تا واقعيات را بيشتر در يابيد!

---

ما نمى دانستيم آدم هاى بقول شيرازى اوغلو ترسوى استان فارس مى توانند سمت رییس ستاد بزرگ ارتشتاران شاهنشاه را بر عهده گيرند بعد هم در سن ۶۹ سالگى نخست وزیر شده، حكومت نظامى اعلام كرده و دمار از روزگار پابرهنگان در بياورند. چه آدم ترسويى! منظور ارتشبد غلامرضا ازهاری است كه در شیراز متولد شده بود. اگر كمى بگردم از اين ترسو ها بازهم پيدا مى كنم. اين ها را داشتم در زمانه مى خواندم. برگرديم بر سر بقول شيرازى اوغلو مردان عمل ترك كه معلوم نيست چرا حتى اجازه ندارند زبانشان را به بچه هايشان ياد دهند و همه چيز را بزدلان مركز بهشان ديكته مى كنند. فكر نمى كنيد دنياى فكرى تان چيزى در حدود ١٨٠ درجه چرخش لازم دارد؟ چرا اين مردان عمل ميليونى به سوى مركز سرازير شده اند؟ اگر مى توانستند شكم شان را در خانه شان سير كنند حاضر به مهاجرت مى شدند؟ چرا اين مردان عمل همه جا تحقير مى شوند و اجازه دارند در فيلم ها تنها نگهبان باشند و توالت تميز كنند؟ من معتقد به پارلمان آذربايجان و راى و قانون آن هستم. ديكته كردن از تهران بايد پايان پذيرد. آذربايجان خودش تعيين مى كند به كجا مى خواهد برود و سرنوشتش چه باشد. برخى ها را اين سخن خوش نمى آيد. من هم از خيلى چيز ها خوشم نمى آيد. من مى خواهم آقاى خودم باشم. زندگى بدون عزت واقعا چه ذلت بار است.

يولداش ليلاى گرامى احسنت برشما. من از گرد و غبار اصلا خوشم نمى آيد اما دوستان ما فكر مى كنند اگر زياد بنويسند و مغالطه كنند كافى است. دوستان عزيز آش نذرى كه نمى پزيم هر كس با توشه اى از نخود و لوبيا و سبزى وارد شده صلوات گويان سهمش را در ديگ مى ريزد. آقايان استدلال كنيد. اگر روحانيان ترك دستى در قدرت داشتند و تيورى بافته بودند و شبكه هاى آماده براى تسخير و تحكيم حكومت داشتند شريعتمدارى آن سيلى را نمى خورد. آن سيلى يك حالت سمبليك دارد. بقيه اش را مى گذاريم بر عهده فانتزى قوى و خلاقانه دوستان.

---

من نه ازنتيجه خاصى حركت كرده و در پى اثبات آن هستم، نه هدفم دفاع همه جانبه از قشر خاصى است و نه تمايل ام بر آن است به سرعت برق و باد نتيجه گيرى كنم. دوست دارم در مورد نقش و وزن روحانيان ترك در پايه ريزى اركان فكرى جمهورى اسلامى صحبت شود. اگر همواره سخن از قالى نفيس ورنگارنگ ايران مى رود، نمى شود كه تركهاى ايران كه بلاخره هر كاريش بكنيم يكسرى تفاوت هاى فرهنگى و تبارى و تاريخى و رفتارى و قومى وزبانى با كردها و فارس ها وعربها و بلوچها دارند اما روحانيان شان هيچ فرقى با ديگران نداشته باشند. آقاى نگاهى مى گويند ما روحانيت ترك وفارس نداريم. براى من پذيرش اين تز ساده مشكل است.

وقايع حزب خلق مسلمان وسرنوشت شريعتمدارى شايد به همين آسانى نتوانش به آرشيو هاى تاريخ سپرد. پاسخ به سوال ميزان نقش روحانيت ترك در ساختن پايه هاى نظرى دخالت مذهب درسياست به نظر من كم اهميت نيست چرا كه در شناخت درست از اين قشر و در نهايت در موضع گيرى درست در قبال آن يارى رسان خواهد بود. شكى در اين نيست كه بخشى از روحانيون هم چون تمام اقشار ديگر در امور ادارى و اجرايى و غيره با نظام جمهورى اسلامى كار كرده و خواهند كرد. اما ايده هاى غصب قدرت سياسى ار سوى نيروهاى مذهبى و بر پايه آموزش هاى مذهبى ريشه در كجا و چه كسانى دارد. سرشناس ترين روحانى ترك زبان چنين انديشه هايى نداشت. من نمى توانم به همين سادگى از اين قضيه عبور كنم.

درخيلى نكات با آقاى نگاهى هم راى هستم. اما از كامنت اخيرشان چنين برداشت مى كنم كه بيشتر در پى انطباق مسايل با برخى شابلون هاى از قبل آماده هستند. درست است كه ما با اتكا بر اصول خاصى به تبيين جهان خارج مى پردازيم. اما هنر بكار گيرى شابلونهاى سياسى و اجتماعى بسى مشكل است. در جريان تظاهرات خرداد ٨٥ در آذربايجان ديديم كه برخى جريانات چپ با توسل به شابلون هاى هميشه آماده شان چه تحليل هاى اسفبارى مى دادند. درست است كه قطب نماى حقوق بشر براى جلو گيرى از به بيراهه رفتن خوب و مفيد است اما استفاده از آن نيز تجربه و مهارت مى خواهد. بدون غوطه ور شدن در جزييات مسايل، رسيدن به حقيقت دشوار است.

من مشكلى با بيان مطالبات در قالب يك مجموعه ندارم. اما اگر به اين معنى باشد كه چون آزاد سازى تحصيل به زبان مادرى مى تواند به سو استفاده از سوى رژيم بيانجامد پس بهتر است صبر كنيم اصلا نمى توانم موافق باشم. من مى گويم تحصيل به زبان مادرى همين امروز بايد آزاد شود بدون هيچ اما و اگر و شرط و شروطى. خواستن همه چيز خوب است امابه آنها نمى توان به يكباره رسيد. قدم بقدم بايد پيش رفت و زمينه ها را (براى ايجاد پارلمان آذربايجان) مهيا ساخت. مى گوييد جمهورى اسلامى مى تواند سو استفاده كند مگر جمهورى اسلامى ازچه چيز سو استفاده نكرده است؟

در مورد تعداد خوانندگان سایت صدای آمریکا به زبان آذربایجانی و با الفبای فارسی كه بیشتر از چند صد خواننده نداشت. مگر انتظار ديگرى داشتيد؟ مگر چند نفر بلدند تركى را بخوانند و بنويسند. مگر در هشتاد سال اخير اين امر ممنوع نبوده است؟ سواد خواندن و نوشتن از كجا بايد بيايد؟

برادران امانى، مفاهيم شهيد و شهادت، روحانيت حاكم شيعه

به نظر من اكثريت بزرگى را كه بدون سر وصدا احتمال عادى بودن تصادف برادران امانى را پذيرفته اند، نبايد ناديده گرفت. در هر امرى اگر يك اقليت هر چند بسيار كوچك هم اگر سروصدا راه بياندازند، توجه همگان را به خود جلب مى كنند. غلامرضا امانى يك فعال سياسى بود كه چند سالى را هم در زندان هاى نظام اسلامى به سر برده بود. سانحه رانندگى چنين فردى ترديد بر مى انگيزد. اما تا زمانى كه جزييات حادثه آشكار نشده، نه مى توان يقينا گفت كه او را به هلاكت رسانده اند و نه مى توان ادعا كرد يك حادثه عادى بوده است. حكومت جمهورى اسلامى به نظر نمى رسد كه نياز به صحنه سازى داشته باشد. اين حكومت هر كارى دلش بخواهد برعليه مردم خودى انجام مى دهد. به نظر من بايد از فرهنگ شهيد سازى فاصله گرفت. حتى اگر امانى قربانى توطئه شده باشد از اطلاق واژه شهيد به او بايد خوددارى نمود. فرهنگ شهادت فرهنگى بى توجه به انسان و نياز هاى اوست. از اين فرهنگ هر چه ديده ايم بس است.
---
آقاى نگاهى با تشكر از نوشته خوب و به جايتان. من بدون آنكه بدانم مفاهيم شهيد و شهادت از چه زمانى و به چه منظورى بكار رفته، تنها تاريخ سى سال اخير را مد نظر دارم. حكومت جمهورى اسلامى مفهوم شهادت را به پديده اى مجرد تبديل كرده كه هيچ گونه وابستگى به زندگى و واقعيات زندگى انسانى ندارد. شهادت به هدف تبديل شده و به همين دليل تبديل به ضد ارزش شده است. نه زندگى، كه مرگ ستايش مى شود. مرگ، نمى تواند و نبايد هدف ما باشد. هدف زندگى و نفس كشيدن است. از جان گذشتگى و فداكارى خوب است و لازم است و هيچ شكى در اين نيست كه بدون مايه گذاشتن دسترسى به اهداف هميشه ممكن نيست. اما ما نمى توانيم فرهنگى را كه روحانيت حاكم شيعه در ايران پرورده و به خورد ما داده در آينده نيز تغذيه كنيم. ما نياز به فرهنگ تازه و منطبق با اهداف حركت ملى آذربايجان داريم. من مخالف بكارگيرى واژه شهيد در مورد قربانيان سياسى هستم. اگر قرار است قدم در راه تازه اى بگذاريم پس جامه كهنه را بايد كنار بگذاريم. استنباط من آن است كه تاكيد بر شهادت و فرهنگ كما بيش غالب از سوى بخش خاصى تبليغ و حمايت مى شود و به نظر نمى رسد كه بخش عمده و پيشروى سياسى و اجتماعى حامى چنين افكارى باشد. بايد از فرهنگ باسمه اى و توتاليتر جمهورى اسلامى بى هيچ ترس ولرزى فاصله گرفت. هدف بايد زنده نگاه داشتن انسانها و جلوگيرى از مرگ باشد. همه تلاش ها بايد بكار رود تا انسانها زنده بمانند. ما اجازه نداريم مبلغ و مروج مرگ و نيستى باشيم.
---
دوستان عزيز با سپاس فراوان از نكته بينى هايتان. سخن پرشمار است و اوقات ما نه بسيار. در ترمينولوژى شخصى اينجانب آذربايجان بدون پيشوند و پسوند، جنوب ارس و جمهورى آذربايجان، شمال آن را در نظر دارد. همانگونه كه واقفيد آذربايجان جنوبى و شمالى هم وارد ادبيات شمالغرب كشور شده و بنده با آن نيز مسيله اى ندارم. فلذا براى پرهيز از جدال بر سر واژه ها به ترمينولوژى شخصى بسنده مى كنم.

فكر مى كنم لزومى به بحث بر سر وجود و يا عدم وجود 'حركت ملى آذربايجان' نيز فاقد الزام است چرا كه بنظر مى رسد ديوار اختلافات بزرگتر از آن باشد كه بتوان از آن عبور كرد. بر شما پوشيده نيست كه گيرنده هاى ما مدت زمانى است دارند از حركت يك سونامى مانندى خبر مى دهند. اما اثبات آن چون وقت و حوصله و نيرو مى خواهد ما از آن تا حدى صرف نظر مى كنيم. اين را هم در پاكت اختلافات قرار مى دهيم بدون آنكه دم و دقيقه بيرونش بياوريم.

با آنكه من سخن شيرازى اوغلو در مورد ماهيت خفته در شكم پديده ها را رد نمى كنم اما معتقد هم نيستم كه "ادعا, سخن نيكو و شعار, نشانگر فقط و فقط عوام فريبيست". مگر مذاهب بزرگ دنيا بر اساس سخن نيكو و شعار شكل نگرفته اند و بر همان اساس نيز ادامه حيات نمى دهند؟ بعد روانى قضايا را نبايد فراموش كرد. مگر بخشى از شتافتن به كمك بانك ها و موسسات مالى ورشكسته در هفته هاى اخير از سوى دولت ها، روان عمومى مردم رادر مد نظر نداشته است؟ با سخن نيكو و شعار اتفاقا خيلى كارها مى شود كرد بويژه در دنياى سياست و اقتصاد. يك سياستمدار خوب حتما سخنور خوبى هم هست. مى دانيد چرا؟

درست است كه آدم ها تضادعقايد و آرا را تحمل مى كنند و بايد هم بكنند اما معلوم است كه تضاد منافع اختلاف بر انگيز است و مدل ديگرى هم قابل تصور نيست. ما در مورد عسلى بودن زبان تركى مى توانيم اختلاف عقيده داشته باشيم اما اگر شما به فرزند من اجازه ندهيد كه او آن زبان را در مدرسه بياموزد آن موقع كلاهمان توى هم ميرود و جور ديگرى هم نمى تواند باشد. فعلا وارد سناريوهاى متنوع جنگ نمى شوم.

در مورد سخن پياله چى گرامى در مورد روحانيت حاكم شيعه در ايران كافى است كه سرنوشت آقاى شريعتمدارى را ياد آور شوم. روحانيت شيعه ترك زبان در دهه هاى اخير وزن ملموسى در سياسى كردن مذهب و تدوين دكترين هاى حكومت شيعى نداشته است. حاكميت امروزه در ايران، وجه اشتراك چندانى با روحانيت ترك زبان دويست يا سيصد سال گذشته ندارد. تيورى هاى دخالت مذهب در سياست به نظر نمى رسد از آن روحانيت ترك باشد.

در پاسخ به على تبريزلى بايد ياد آور شوم كه يك دليل براى آنكه حركت ملى آذربايجان دمكراتيك است آن باشد كه طيف هاى متفاوتى در آن ابراز وجود كرده اند و خواهند كرد. بر خلاف ديد شما كه تمايل به سياه و سفيد ديدن داريد، من شخصا از وجود گرايشات متفاوت ورنگارنگ خوشحالم. اختلاف عقيده در آنها وجود دارد و يك نمونه اش انتخاب سمبل و يا پرچم است كه هنوز به نتيجه مشخصى نرسيده اما دارد در مسير خوبى پيش مى رود.

پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى، هم استراتژى هم تاكتيك

پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى، هم استراتژى هم تاكتيك

جنبش ملى و دمكراتيك آذربايجان جنوبى براى احقاق حقوق انسانى پايمال شده ترك ها در ايران هر روز بالنده تر، گسترده تر و عميق تر مى شود. اين جنبش متغير هاى كاملا تازه اى وارد سياست كلان در ايران نموده و معادلات شناخته شده حيات سياسى آن را به هم ريخته است. امروز، سياست گذارى در ايران بدون پاسخگويى به مسئله ملى آذربايجان جنوبى ناممكن گرديده است. آذربايجان جنوبى، پوزيسيون و اپوزيسيون سراسرى را به چالشى بزرگ فرا خوانده است. جنبش برخاسته از بطن جامعه ترك، نظم تئورى هاى سياسى كل اپوزيسيون را در هم پيچيده و حكومت جمهورى سرا پا فساد را به چالشى بزرگ فرا خوانده است. اين جنبش طبل پايان سياست هاى بغايت غير انسانى و ناعادلانه در مورد بخش بزرگى از مردم اين كشور را بصدا در آورده است و مى رود تا با قوت گرفتن آن، تفكرى نو در نظم فكرى سياسى اين جامعه پديد آورد. دمل چركين ده ها سال برترى جويى و اعمال تبعيض ها در شئون زندگى انسان ترك، سر باز كرده و سيل خروشان ضد استبدادى آن توده هاى ميليونى را به حركت در آورده است. آذربايجان بارديگر بپا خاسته و در پى چاره جويى است.

بار سنگين اين حركت ملى را فعالان سياسى، فرهنگى، مدنى، دانشجويان، دانش آموزان و خيل بزرگى از مردم عادى بر دوش مى كشند. در پاسخ به آن، حكومت استبدادى و دروغپرداز جمهورى اسلامى كوچكترين حركت نيروهاى ملى را سركوب مى كند. نوشتن به زبان مادرى هنوز جرم است هم چنانكه در نود سال گذشته بوده است. حتى نوشتن اعلاميه ترحيم و يا كارت عروسى به زبان تركى از سوى رژيم تهران تحمل نمى شود. نيروهاى اطلاعاتى و امنيتى با نيروى تمام به شكار جوانان مى پردازند و با انتشار دهندگان نشريات فرهنگى به زبان تركى هم چون جنايتكاران بر خورد مى كنند. فعالان و دانشجويان ماه ها در سلول هاى انفرادى نگهدارى مى شوند و با اتهامات كذايى و من در آوردى ماهها و سال ها در زندان ها حبس مى شوند.

با وجود تمام فشارها، سركوبها و زندانها اين جنبش تاكنون از سازوكارهاى مدنى و فرهنگى بهره برده و تمامى شواهد حاكى از آن است كه در آينده نيز به اين راه خود ادامه خواهد داد. اين جنبش رو به آينده، رو به آزادى و دمكراسى داشته و هدفش دستيابى به حق تعيين سرنوشت است. مردم آذربايجان ديگر سلطه فرهنگى و سياسى اعمال شده از تهران را بيش از اين بر نمى تابند. مردم آذربايجان ديگر نمى خواهند انسان هاى درجه دوم باشند. مردم آذربايجان مى خواهند فرزندانشان زبان مادرى شان را در مدارس فرا گيرند. آذربايجان خواهان حقوق حقه و برابر با ديگران است.

هدف مشترك و نخست براى فرارويى به موقعيتى كه ملت ترك آذربايجان بتواند سرنوشت خود را بدست گيرد تا قادر باشد اراده خود را از طريق آن اعمال كند، مبارزه براى تشكيل پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى از طريق انتخابات مطلقا آزاد و عارى از نفوذ هر نيروى خارج از آذربايجان است. مبارزه معتقدان به استقلال، فدراليسم و يا هر گونه شكل حكومتى ديگر نمى ثواند جدا از مبارزه براى ايجاد ارگان واحد تصميم گيرى ملى باشد. عقيده هر انسان ترك و تمايلات سياسى او قابل احترام بوده و هر شخص و يا سازمان سياسى مى تواند و بايد امكان آن را داشته باشد كه آزادانه به تبليغ افكار سياسي خويش بپردازد. اما تنها نهادى كه اجازه تصميم گيرى برى ملت ترك آذربايجان را دارد پارلمان ملى آن است.

جدا سازى صفوف مبارزان جنبش ملى و تقسيم آنان به هواداران اين شكل و يا آن شكل نهايى حكومتى هنوز بسيار زود رس است. چنين جدا سازى، به معناى انشعاب نيروها به دست خويش است و مخالفان و در راس آنها حكومت جمهورى اسلامى سعى خواهد داشت از آن سود جويد. روش هاى مبارزه مى توانند بنابر افكار مبارزان آن، متفاوت باشند. اما تفكيك صفوف، آن هم امروز، با چشم دوختن به هدف حداكثر، نديدن واقعيت ها و چشم پوشى بر روى قابليت ها و توانايى هاى صفوف متنوع مبارزان است. خط فاصل نه از ميان استقلال طلبان و يا فدرال طلبان، بلكه از ميان معتقدان به نظام دمكراتيك و ملى بر اساس اراده پارلمان ملى از يك سو و دشمنان و يكه تازان صحنه سياسى از سوى ديگر مى گذرد.

همه تلاش ها بايد در خدمت هدف بزرگ ايجاد پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى قرار گيرد. شكل نهايى حكومتى و آينده ملت ترك آذربايجان را تنها پارلمان آن رقم خواهد زد. اعتقاد به سازماندهى مبارزات براى تشكيل پارلمان ملى احترام به دمكراسى و راى اكثريت است. هيچ حزب و سازمان سياسى نبايد و نمى تواند براى آذربايجان و ملت آن تصميم گيرى كند. تمامى تجربيات صد سال گذشته نشان مى دهند كه راهى جز احترام به موازين و مقررات دمكراسى وجود ندارد. كوشش ها بايد كه حول تشكيل پارلمان ملى متمركز شوند. هدف، دستيابى به نهادى مستقل و پاگرفته بر اساس رأى مردم است. با هر روشى كه مبارزه مى كنيم،با هر ايده اى كه در سر داريم، با هر سازمانى كه فعاليت مى كنيم، هوادار هر مرامى كه هستيم، تنها يك هدف مى تواند نيروهاى ما را متحد كند و آن تلاش براى دسترسى به پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى است.

۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

اقرارنامه

اقرارنامه ‘مارالان جوردانو’ بر سر خيمه آتش:
اى اسقف اعظم، كره زمين عينهو كف دست شما مسطح است و هيچ ظلمى بر تركها در سرزمين آريايى نرفته است. خورشيد به دور زمين مى چرخد و زبان تركى اصلا در ايران هيچوقت قدغن نبوده و ادعا كنندگانش عقلشان ناميزان است. كره زمين اگر گرد مى بود كه خيلى هااز آن ورش مى افتادند به همين دليل هم تركها همه از دم بيغ تشريف دارند. من به شما اطمينان مى دهم هر آنچه در مورد ثابت بودن خورشيد گفته شده همه كذب محض است درست مثل ادعاهاى چند ترك بى سواد كه دو دو تا را هم بلد نيستند. هر موقع زمين مثل يك توپ قلقلى شد و دور خودش گرديد آن وقت زبان اين مادر مرده هاى ترك را هم رسمى كنيد. من به شما اعلام وفادارى ابدى نموده چشم خود را از هر آنچه نو و رو به آينده دارد خواهم بست. درود بر پدر بزرگان ما و دانش نجومى آنها. سر تعظيم در مقابل كره خاكى فرود آوريم و زياد از خانه و كاشانه مان دور نشويم كه يهو پايين مى افتيم و آنوقت اين تركها مى آيند و فرهنگ شكرى ما را مى خورند.

تيورى بشقابى كره زمين

مدت هاى مديدى انسانهاى كثيرى با اين تفكر مى زيسته بوده اند كه كره خاكى مسطح است و خورشيد دورش مى چرخد چرا كه تعدادى تشنه قدرت، اين دروغ شاخدار را به بقيه ديكته مى كردند و اگر كسى قبولش نمى كرد زنده زنده در آتش مى سوزاندندش. و وارثان آن قدرتمداران تازه همين چند وقت پيش رسما پذيرفتند كه اين چيزى كه رويش عمرمان را به سر مى آوريم، چون يك توپ گرد است.
در سرزمين موعود_ برخى ها با عمر دويست ساله اش انسانهاى كثيرى وجود داند و گويا به تعدادشان نيز روزانه افزوده مى شود كه تيورى تكامل را بالكل نفى و قصد دارند تيورى آدم و حوا را در كتاب هاى درسى بگنجانند.
در نهايت سازوكارهاى عمل و قضاوت انسان به يك سرى انباشته هاى مرجعى در ذهنش بر مى گردد. در يك دنياى ديجيتال شما غير از صفر و يك هيچ امكان ديگرى براى بيان نداريد. اگر نخواهيد از اين دو رقم ناچيز بايت بسازيد امكانات بيانى و مهارتى شما محدود مى ماند و قادر به كشف افق هاى يونى كد كه حتى شامل چهار بايت هم مى شوند نمى شويد.
اگر الان پس از گذشت دويست سيصد سال و پس از گذر از روى قربانيان بى شمار هر بچه دبستانى هم به ريش كليسا مى خندد كه مخالفان تيورى بشقابى كره زمين را گردن مى زد، ديرى نخواهد گذشت كه بچه دبستانى هاى ديگرى به ريش برخى ها خواهند خنديد كه عجب آدم هاى كم استعدادى وجود داشته اند كه در بند نيم بايت شان كه پدر بزرگشان ياد شان داده بوده مانده اند و دنياى دروغى دورشان ساخته اند كه فقط خودشان را به خنده مى آورد. پنجره تنفس مغزى تان را باز كنيد و دنياى مرجع تان را با حقايق روزگار فعلى تطبيق دهيد.

قطار ملى

در راستاى پيشگيرى از كمبود هاى روانى و روحى برخى از دوستان بدليل كمبود اخبار در مورد قطار ملى بر آن شديم دست اول ترين گفته ها و شنيده ها در مورد اين حركت موج وار البته بر روى ريل هاى سفت و سخت و سرد آهنى را به نظر برسانيم. خبر بسيار هيجان انگيز صد البته نامگذارى قطار بود كه طى مراسمى آرام اما پر معنى برگزار شد و حدس بزنيد كه اسمش را چه گذاشتند. بنده تنها عكسى كه پس از اين مراسم در بين متخصصان در گشت و گذار است را اينجا به نمايش مى گذارم. شايد كمى ناخوانا باشد اما با كمى زور به مغز مى شود معما را حل كرد. شايع شده است كه پس از اين نامگذارى بعضى از مردم اين نام و يا شعار را بر سر در خانه هايشان با خط زيباى نستعليق نوشته بوده اند كه البته زياد دوام نياورده بود. فعلا صاحبخانه ها دارند آب خنك مى خورند. اما اخبارى كه ما از طريق صنف خانه سازان دريافت كرده ايم حاكى از آن است كه مردم به حك كردن اين شعار بر سر در خانه هجوم آورده اما روى آن را از سر احتياط مى پوشانند تا فعلا شب ها در خانه هاى خود و در زير لحاف پر قوى شخصى به سر آورند و از اين طريق خود را براى جشن هاى رسميت يابى زبان تركى آماده مى كنند. مسيولان قطار مدتى است كه ايست براى مسافران تازه وارد اعلام كرده اند. هجوم اما براى سوار شدن ادامه دارد. اولويت در اين اواخر به متخصصان زبان تركى داده شده و آنها در حال آماده سازى كتابهاى درسى براى تمام مقاطع تحصيلى هستند. به اين كار مى گويند كارستان. متخصصان اقتصادى هم در حال تفكرات براى طلاق گيرى از نفت هستند و دارند روى توليدات داخلى و نحوه صدور و فروش به خارجند. خلاصه تكاپوى عجيبى است.

درختان

امروز داشتيم باز هم از كنار درختان رد مى شديم يادتان كه هست. البته اين بار آفتابى در كار نبود. پاييز دارد سر مى رسد اما برخى درختان هم چنان سر سبزند و تو گويى قصد جدايى از برگها را ندارند. همچون اسكار قهرمان طبل حلبى كه نمى خواست بزرگ شود. هوا سردتر شده است به سردى بتونى كه صرافى و دوستانش شب ها را روى آن به سر مى آورند. از ديد برخى ها يك تفاوت بين زندانيان ترك زبان و ديگران وجود دارد. آن يكى ها قهرمانند و اين يكى ها همه از دم تجزيه طلب. چه منطقى. اتفاقا برخى باصطلاح مبارزان راه حقوق بشر كه فرصت گفتار در صداى آمريكا را پيدا مى كنند به اين دروغ پراكنى ها دامن ميزنند. آقاى عارف را مى گويم كه گويا پيمانش را با ماموران امنيتى بسته است. اما درختان يك پيام نجوايى در گوش من مى خوانند و اطمينان مى دهند كه خيابان ها بزودى هلهله شادى مردمى را شاهد خواهند بود كه زبانشان را پس خواهند گرفت و به شادى و پايكوبى خواهند پرداخت و خبر رسمى شدن زبانشان در همه جا خواهد پيچيد و مردم جهان از خود خواهند پرسيد مگر مى شود تمدن چند هزار ساله نقش بسته بر استوانه تاكنون زبان مردمش را ازشان گرفته بوده باشد؟ و پاسخ خواهند شنيد كه آرى شده بود. و بعضى ها ذره بين در دست بدنبال اين شعار و يا آن پرچم در اخبار پايكوبى ها خواهند گشت تا به بعضى هاى ديگر نشان دهند كه نگفتيم. اما قطار ديگر رفته و بازگشتى در كار نخواهد بود.

جمهوريت، لائيسيسم

آينده ملل گوناگونى كه در حال حاضر به نام مردم ايران در مرزهايى جغرافيايى به همين نام مى زيند، در جمهوريت، در لائيسيسم، در آزادى واقعى، در دمكراسى و انتخابى بودن راستين نهاد هاى قدرت است. بازگشت به گذشته هاى تاريك، آلترناتيو براى كسانى است كه اين اصول شناخته شده و تجربه شده جوامع مترقى و پيشرفته را ناديده مى گيرند و با بازخوانى تحريفى و ابتدايى تاريخ سعى در صاف كردن جاده به سوى گذشته ها دارند. اين آلترناتيو البته همه جا به يكسان رخ نمى نمايد. بويژه مناطقى كه بر حسب تصادف در حاشيه اين تماميت جغرافيايى قرار دارند و از گذشته “پرمهر” مهر چندانى نديده اند اشتياق چندانى هم به اين آلترناتيو نشان نمى دهند. ادبيات جنبش ترك در ده ساله اخير كاملا اين حقيقت رانشان مى دهد. ترك ها شايد سرسخت ترين گروه مخالف بازگشت به گذشته هستند و همواره چشم به سوى چارچوب هاى تازه و نو دارند. تصور اينكه بلوچ ها كشته مرده نظام گذشته باشند براى من بسى سخت است. تمامى شواهد و تجربيات ساليان گذشته در مورد كردها هم اين نتيجه گيرى را دور از واقعيت نشان نمى دهد كه آنها نيز راه علاج را در بازخوانى و احياى سلطه نظام موروثى جستجو نمى كنند. عرب هاهم نشان نداده اند كه افتخار به تمدن خوابيده در استوانه هاى سفالى از نقاط قوت آنهاست. حركتى كه هيچ كس تا به امروز ظهورش رااعلام نكرده اما وجود دارد و به عنوان آلترناتيوى براى جمهورى اسلامى شكل مى گيرد ريشه در مناطق مركزى و روشنفكران مركزى دارد و دارد به صورت فزاينده اى راه را به سوى تمدن باستانى و هژمونى آريايى باز مى كند و گرنه فشار خون خيلى ها در روزهاى گذشته به خاطر بيانيه دانشجويان آذربايجانى مبنى بر رسمى شدن زبان تركى اين چنين بالا نمى رفت.

پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى، هم استراتژى هم تاكتيك

دستيابى به پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى، هم استراتژى هم تاكتيك


جنبش ملى و دمكراتيك آذربايجان جنوبى براى احقاق حقوق انسانى پايمال شده ترك ها در ايران هر روز بالنده تر، گسترده تر و عميق تر مى شود. اين جنبش متغير هاى كاملا تازه اى وارد سياست كلان در ايران نموده و معادلات شناخته شده حيات سياسى آن را به هم ريخته است. امروز، سياست گذارى در ايران بدون پاسخگويى به مسئله ملى آذربايجان جنوبى ناممكن گرديده است. آذربايجان جنوبى، پوزيسيون و اپوزيسيون سراسرى را به چالشى بزرگ فرا خوانده است. جنبش برخاسته از بطن جامعه ترك، نظم تئورى هاى سياسى كل اپوزيسيون را در هم پيچيده و حكومت جمهورى سرا پا فساد را به چالشى بزرگ فرا خوانده است. اين جنبش طبل پايان سياست هاى بغايت غير انسانى و ناعادلانه در مورد بخش بزرگى از مردم اين كشور را بصدا در آورده است و مى رود تا با قوت گرفتن آن، تفكرى نو در نظم فكرى سياسى اين جامعه پديد آورد. دمل چركين ده ها سال برترى جويى و اعمال تبعيض ها در شئون زندگى انسان ترك، سر باز كرده و سيل خروشان ضد استبدادى آن توده هاى ميليونى را به حركت در آورده است. آذربايجان بارديگر بپا خاسته و در پى چاره جويى است.


بار سنگين اين حركت ملى را فعالان سياسى، فرهنگى، مدنى، دانشجويان، دانش آموزان و خيل بزرگى از مردم عادى بر دوش مى كشند. در پاسخ به آن، حكومت استبدادى و دروغپرداز جمهورى اسلامى كوچكترين حركت نيروهاى ملى را سركوب مى كند. نوشتن به زبان مادرى هنوز جرم است هم چنانكه در نود سال گذشته بوده است. حتى نوشتن اعلاميه ترحيم و يا كارت عروسى به زبان تركى از سوى رژيم تهران تحمل نمى شود. نيروهاى اطلاعاتى و امنيتى با نيروى تمام به شكار جوانان مى پردازند و با انتشار دهندگان نشريات فرهنگى به زبان تركى هم چون جنايتكاران بر خورد مى كنند. فعالان و دانشجويان ماه ها در سلول هاى انفرادى نگهدارى مى شوند و با اتهامات كذايى و من در آوردى ماهها و سال ها در زندان ها حبس مى شوند.

با وجود تمام فشارها، سركوبها و زندانها اين جنبش تاكنون از سازوكارهاى مدنى و فرهنگى بهره برده و تمامى شواهد حاكى از آن است كه در آينده نيز به اين راه خود ادامه خواهد داد. اين جنبش رو به آينده، رو به آزادى و دمكراسى داشته و هدفش دستيابى به حق تعيين سرنوشت است. مردم آذربايجان ديگر سلطه فرهنگى و سياسى اعمال شده از تهران را بيش از اين بر نمى تابند. مردم آذربايجان ديگر نمى خواهند انسان هاى درجه دوم باشند. مردم آذربايجان مى خواهند فرزندانشان زبان مادرى شان را در مدارس فرا گيرند. آذربايجان خواهان حقوق حقه و برابر با ديگران است.

هدف مشترك و نخست براى فرارويى به موقعيتى كه ملت ترك آذربايجان بتواند سرنوشت خود را بدست گيرد تا قادر باشد اراده خود را از طريق آن اعمال كند، مبارزه براى تشكيل پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى از طريق انتخابات مطلقا آزاد و عارى از نفوذ هر نيروى خارج از آذربايجان است. مبارزه معتقدان به استقلال، فدراليسم و يا هر گونه شكل حكومتى ديگر نمى ثواند جدا از مبارزه براى ايجاد ارگان واحد تصميم گيرى ملى باشد. عقيده هر انسان ترك و تمايلات سياسى او قابل احترام بوده و هر شخص و يا سازمان سياسى مى تواند و بايد امكان آن را داشته باشد كه آزادانه به تبليغ افكار سياسي خويش بپردازد. اما تنها نهادى كه اجازه تصميم گيرى برى ملت ترك آذربايجان را دارد پارلمان ملى آن است.

جدا سازى صفوف مبارزان جنبش ملى و تقسيم آنان به هواداران اين شكل و يا آن شكل نهايى حكومتى هنوز بسيار زود رس است. چنين جدا سازى، به معناى انشعاب نيروها به دست خويش است و مخالفان و در راس آنها حكومت جمهورى اسلامى سعى خواهد داشت از آن سود جويد. روش هاى مبارزه مى توانند بنابر افكار مبارزان آن، متفاوت باشند. اما تفكيك صفوف، آن هم امروز، با چشم دوختن به هدف حداكثر، نديدن واقعيت ها و چشم پوشى بر روى قابليت ها و توانايى هاى صفوف متنوع مبارزان است. خط فاصل نه از ميان استقلال طلبان و يا فدرال طلبان، بلكه از ميان معتقدان به نظام دمكراتيك و ملى بر اساس اراده پارلمان ملى از يك سو و دشمنان و يكه تازان صحنه سياسى از سوى ديگر مى گذرد.

همه تلاش ها بايد در خدمت هدف بزرگ ايجاد پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى قرار گيرد. شكل نهايى حكومتى و آينده ملت ترك آذربايجان را تنها پارلمان آن رقم خواهد زد. اعتقاد به سازماندهى مبارزات براى تشكيل پارلمان ملى احترام به دمكراسى و راى اكثريت است. هيچ حزب و سازمان سياسى نبايد و نمى تواند براى آذربايجان و ملت آن تصميم گيرى كند. تمامى تجربيات صد سال گذشته نشان مى دهند كه راهى جز احترام به موازين و مقررات دمكراسى وجود ندارد. كوشش ها بايد كه حول تشكيل پارلمان ملى متمركز شوند. هدف، دستيابى به نهادى مستقل و پاگرفته بر اساس رأى مردم است. با هر روشى كه مبارزه مى كنيم،با هر ايده اى كه در سر داريم، با هر سازمانى كه فعاليت مى كنيم، هوادار هر مرامى كه هستيم، تنها يك هدف مى تواند نيروهاى ما را متحد كند و آن تلاش براى دسترسى به پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى است.

۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

آينده ملل در ايران

آينده ملل گوناگونى كه در حال حاضر به نام مردم ايران در مرزهايى جغرافيايى به همين نام مى زيند، در جمهوريت، در لائيسيسم، در آزادى واقعى، در دمكراسى و انتخابى بودن راستين نهاد هاى قدرت است. بازگشت به گذشته هاى تاريك، آلترناتيو براى كسانى است كه اين اصول شناخته شده و تجربه شده جوامع مترقى و پيشرفته را ناديده مى گيرند و با بازخوانى تحريفى و ابتدايى تاريخ سعى در صاف كردن جاده به سوى گذشته ها دارند. اين آلترناتيو البته همه جا به يكسان رخ نمى نمايد. بويژه مناطقى كه بر حسب تصادف در حاشيه اين تماميت جغرافيايى قرار دارند و از گذشته “پرمهر” مهر چندانى نديده اند اشتياق چندانى هم به اين آلترناتيو نشان نمى دهند. ادبيات جنبش ترك در ده ساله اخير كاملا اين حقيقت رانشان مى دهد. ترك ها شايد سرسخت ترين گروه مخالف بازگشت به گذشته هستند و همواره چشم به سوى چارچوب هاى تازه و نو دارند. تصور اينكه بلوچ ها كشته مرده نظام گذشته باشند براى من بسى سخت است. تمامى شواهد و تجربيات ساليان گذشته در مورد كردها هم اين نتيجه گيرى را دور از واقعيت نشان نمى دهد كه آنها نيز راه علاج را در بازخوانى و احياى سلطه نظام موروثى جستجو نمى كنند. عرب هاهم نشان نداده اند كه افتخار به تمدن خوابيده در استوانه هاى سفالى از نقاط قوت آنهاست. حركتى كه هيچ كس تا به امروز ظهورش رااعلام نكرده اما وجود دارد و به عنوان آلترناتيوى براى جمهورى اسلامى شكل مى گيرد ريشه در مناطق مركزى و روشنفكران مركزى دارد و دارد به صورت فزاينده اى راه را به سوى تمدن باستانى و هژمونى آريايى باز مى كند و گرنه فشار خون خيلى ها در روزهاى گذشته به خاطر بيانيه دانشجويان آذربايجانى مبنى بر رسمى شدن زبان تركى اين چنين بالا نمى رفت.

۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

گرجستان: تماميت ارضى با آزادى و دمكراسى معنى پيدا مى كند

تحليل عينى و واقعى رويدادها و حوادث اجتماعى يك چيز است، موضع گيرى سياسى در مقابل آنها امرى ديگر. اين دو نبايد لاجرم و هميشه و در همه جا همخوان و همسو باشند اما هر چه تحليل اوضاع به واقعيت نزديك تر باشد، به همان اندازه مى توان موضع درست تر و متناسب ترى گرفت. موضع گيرى سياسى، بى توجه به جزييات وقايع مى تواند به شكست ديدگاه هاى سياسى بيانجامد. جنگ اخير در گرجستان نيز از اين قاعده مستثنى نيست.

يك چيز در اين جنگ محرز شده است و آن آغاز كننده آن است. شرق و غرب بر اين امر اتفاق نظر دارند كه ساكاشويلى، رييس جمهور گرجستان دستور پيش روى نيروهاى گرجى به اوستياى جنوبى را در شب هشتم آگوست صادر كرده است. گرچه قبلا حركات ايذايى در مرز ها وجود داشت اما اين گرجستان بود كه حمله سازمان يافته نظامى را آغاز كرد. حتى شواردنادزه رييس جمهور سابق گرجستان و يا ساركوزى رييس جمهور فرانسه اين امر را پذيرفته اند. پذيرفتن اين امر اما لاجرم به انتقاد از آغازگر جنگ از سوى كشورهاى غربى نمى انجامد چرا كه فاكتور هاى متعددى از جمله تمايل گرجستان براى ورود به ناتو در آن نقش بازى مى كنند.

روسيه پس از فروپاشى كشور باصطلاح شوراها سرزمين هاى بسيارى "از دست داده است". ده ها ميليون روس ديگر در روسيه زندگى نمى كنند و در كشورهاى تاز تاسيس ماندگار شده اند. روسيه همانگونه كه تعرض ارمنستان به آذربايجان و يا جنگ چچن نشان داد از هيچ فرصتى براى بازسازى "امپراطورى" سابق و گسترش نفوذ خود در منطقه قفقاز فرو گذارى نمى كند. غرب نيز نشان داده است كه به روسيه هم چون دوران جنگ سرد نگاه مى كند و همواره در صدد پيشروى به سوى شرق بوده است. نفوذ در گرجستان و امضاى قرار داد با لهستان در گرماگرم غايله گرجستان براى ايجاد سپر موشكى از آخرين نمونه هاى آن هستند.

كشور هاى غربى سياست واحدى در مقابل ملل خواستار جدايى از سيستم هاى دولتى موجود به پيش نمى برند. در مورد فروپاشى يوگسلاوى و تقسيم آن به كشورهاى مستقل كه آخرين آن كوزوو بود، غربى ها تمام و كمال اين پروسه را حمايت كردند. در مورد تبت و تلاش هاى دالايى لاما بر عليه چين وبراى رسيدن به خود مختارى، غربى ها باز چنين سياستى پيش مى برند. اما در مورد اوستياى جنوبى و آبخازي قضيه فرق مى كند و تلاش هاى اين دو منطقه براى حق تعيين سرنوشت خود از چنين حمايتى از سوى غرب برخوردار نيست.

رييس جمهور گرجستان با تمام نيرو بدنبال ورود به ناتو بوده، از آن كمك هاى تسليحاتى و آموزشى مى گيرد، در جنگ عراق نيروهايش جزو ارتش متفقين بودند و همانگونه كه نشان داد از بكارگيرى راه حل نظامى براى حل مناقشات ملى ابايى ندارد. هنگامى كه او ساعاتى پيش از آغاز المپيك دستور آتش را صادر مى كرد، تصور هم نمى كرد دو روز بعد در حضور ديپلمات هاى اروپايى و جلوى دوربين ها ورقه آتش بسى را امضا كند كه خودش نوشته بود. با فرمان پيش روى او كه منجر به درگيرى هاى نظامى در طول دو هفته بعد از آن گشت تعداد زيادى كشته وزخمى و تعداد بسيارى بى خانمان گشته و سرنوشت هاى زيادى براى هميشه از بين رفتند.

هدف ايشان نگاه داشتن مناطق اوستياى جنوبى وآبخازى به هر قيمت و تحت هر شرايطى زير حاكميت تفليس بود. در انتخابات چهار سال پيش او وعده داده بود كه در عرض پنج سال آينده مشكل هر دو منطقه را به نفع گرجستان حل كند. اما چنين برخوردى با خواسته هاى قريب به اتفاق مردم همانگونه كه روند هاى پس از فروپاشى شوروى نشان داده اند، بدرستى بى نتيجه مى ماند همانطور كه در كوزو ديديم. ساكاشويلى هنگامى مى تواند ادعاى تماميت ارضى بكند كه بر طبق اسناد سازمان ملل و از جمله در مورد روابط دوستانه به ديگر ملل و گروه ها و اقليت هااجازه شركت در قدرت را بدهد، به خواسته هاى آنان احترام بگذارد و در ايجاد صلح بكوشد. در اينكه روسهابدنبال منافع خود هستند شكى نيست. همانگونه كه با حمايت از ارمنستان بر عليه آذربايجان بدنبال منافع شان بوده و هستند. اقدام ماجراجويانه ساكاشويلى به روسها امكان داد اهداف خود را به پيش ببرند. ساكاشويلى جنگى را شروع كرد كه يك هفته بعد يكى از بازنده هاى آن بود.

مردم اوستياى جنوبى و آبخازي مدت هاى مديدى بود هيچ تمايلى به ماندن در تماميت ارضى گرجستان نداشتند. شايد اگر حكومت تفليس با آنها مدارا مى كرد و حقوقى را كه شايسته هر ملت و اقليت و قومى است به آنها مى داد و آنها را در قدرت مركزى سهيم مى كرد احتمالا داستان به اينجا ها نمى كشيد. تماميت ارضى تنها با آزادى و دمكراسى معنى پيدا مى كند. عدم وجود اين دو فاكتور اساسى دفاع ازتماميت ارضى را تبديل به حربه اى در دست سياستمداران مى كند تا با آن اهداف مشكوك خود را به پيش ببرند. توسل به زور اسلحه و توپخانه و بمب براى حفظ تماميت ارضى لازم نمى بود اگر مردم در تعيين سرنوشت خودسهيم بودند، شانس مساوى داشتند و خود را آقاى خود مى ديدند. جدا كردن تماميت ارضى از ديگرمولفه هاى ضرورى يك جامعه انسانى چشم بستن به روى واقعيت هاى عصر حاضر است.

اما حمله نظامى گويا كاسه صبر همه را لبريز كرد. پارلمان هاي هر دو منطقه در آخرين مصوباتشان خواستار جدايى از گرجستان و به رسميت شناخته شدن محدوده جغرافيايى و سياسى شان شدند. دور از انتظار نبود كه روسيه به اين خواسته جواب مثبت دهد. خانم مركل صدراعظم آلمان از چند روز پيش از آن با حضور در تفليس و ديگر كشورهاى همجوار سعى در تقويت جبهه مقاومت در مقابل مسكو را داشت و در چند روز گذشته آنچه را دايما تكرار مى كرد تاكيد بر تماميت ارضى گرجستان بود. اما اين تلاش ها به ثمر نرسيد.


نقش رسانه ها در جريان جنگ ها نيز كم اهميت نيست. اولين چيزى كه در جنگ پايمال مى شود حقيقت است و رسانه ها كمك چندانى به يافتن آن در بحبوحه غرش سلاح ها نمى كنند. رسانه هاى در جريان جنگ ها تمايل فزاينده اى به بازتاب سياست هاى رسمى دولت هايشان نشان مى دهند و كاملا بيطرفانه عمل نمى كنند. در مناقشات، بيشتر منعكس كننده دردها و آلام دوستان و ياران خود هستند و بالطبع تغذيه فكرى يكجانبه از آنها لاجرم منجر به دست يابى به حقيقت ماجراها نمى شود. گرايش به نشان دادن اغراق آميز قدرتمندى طرف مقابل تقويت مى شود و خودى ها مظلوم مى شوند. ماها، چه در داخل و چه در خارج بطور فزاينده مصرف كنندگان رسانه هاى غربى هستيم كه گر چه آزادى، بنيان هاى فكرى آنها را تشكيل مى دهد اما تجربه نشان داده است كه بويژه هنگامى كه توپ ها مى غرند و بمب ها به پرواز در مى آيند، بيطرفانه عمل نكرده اند و نمى كنند. جنگ در گرجستان آخرين نمونه آن است كه رسانه هاى معتبر و قديمى بلاترديد و بى ثوجه به جزييات غايله در كنار ناتو و سياست هاى آن قرار گرفتند. هدف زير سوال بردن ماهيت مثبت و لزوم وجودرسانه هاى آزاد نيست. بحث تنها بر سر نقش آنها به هنگام وقوع جنگ است.

آنچه را كه رسانه ها كمتر به آن مى پردازند مشكلات و خواسته هاى اين دو منطقه در گرجستان است. حساب باز كردن روى حمايت كامل غرب و ياشرق مى تواند همانگونه كه جنگ اخير نشان داد به فاجعه بيانجامد. ما بايد ازتلاش هاى آزاديخواهانه ملل كه منطبق بر قوانين و مصوبه هاى بين المللى و در هماهنگى با حق تعيين سرنوشت ملل است حمايت كنيم. براه انداختن جنگ براى حفظ تماميت ارضى در جوامعى كه مشكلات اتنيكى دارند نمى تواند مورد حمايت آزاديخواهان قرار بگيرد. هدف اين سطور دفاع از جدايى اين دو منطقه از گرجستان نيست. هدف آن است كه از قضاوت يكجانبه و عجولانه در مورد مناقشات بين المللى بپرهيزيم .

۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

شايسته سالارى

در برخى كشور هاى اروپايى قوانينى وجوددارد كه بر اساس آن براى زنان سهميه خاصى را براى تصدى شغل ها و مقام ها در نظر گرفته اند. در برخى مناطق، برخى اقليت ها امتياز هاى خاصى دارند. شكى نيست كه در نهايت و در اكثر موارد افراد شايسته و لايق بر سر كار مى آيند اما موارد بسيارى نيز هست كه استثناهايى بر حسب شرايط و مقتضيات در نظر گرفته اند. يعنى سياستمداران مثلا حاضرشده اند براى حمايت از زنان و رفع تبعيض از آنها قوانين خاصى تصويب كنند كه اصول عام را گاها زير پا مى گذارد.

اگر فكر مى كنيم ما زرنگ تر و متجددتر از سياستمداران افغانى و عراقى هستيم، سخت در اشتباهيم. تجارب ساليان گذشته در ايران نشان مى دهند كه اگر شما بخواهيد خيلى سريعتر از مردم بتازيد و بعنوان روشنفكر و پيشاهنگ چهار نعل بتازيد بد جورى زمين مى خوريد. افغانستان و عراق را نمى توان دقيقا مثل كشور آمريكا اداره كرد. در افغانستان هنوز وابستگى هاى قبيله اى قوى است و اين فى نفسه امرى منفى نيست. اگر كسى نخواهد از فراز واقعيت ها براى آن مردم تصميم بگيرد، عاقبت خوشايندى نخواهد داشت.

در آذربايجان ساختارهاى قبيله اى وجود خارجى ندارند و ادعاى اينكه مردم آن بدنبال احياى چنين ساختارى هستند حرفى عبث و بى پايه است. هيچ كس نمى تواند اصولا مخالف “شايسته سالارى” باشد اما گفتنش آسان و پياده كردنش سخت است. اگر اين حرف به معناى ناديده گرفتن ويژگى هاى اجتماعى و تاريخى در ايران وكثيرالمله بودن آن است آنگاه شايسته سالارى تبديل به اهرم ناشايسته اى مى شود كه با آن مى توان تصميمات شخصى گرفت. دمكراسى يعنى تقسيم قدرت. هر مقاومتى در مقابل اين امر به معناى ناديده گرفتن حكومت مردم بر مردم است.

گرجستان

آيا نقش نيروهاى آمريكايى در افغانستان همان نقشى است كه آنها در ويتنام بازى كردند؟ آيا نيروهاى روسى در معضل اوستياى جنوبى همان نقشى را بازى مى كنند كه در چچن بازى كردند؟ در آنجا جنايت آفريدند. شايد اينجا هم چنان باشد. شايد هم نه. بى شك براى برى ماندن از در غلتيدن به دامان كلى گويى و جستجوى كليشه هاى هميشگى بايد كمى هم وارد جزييات شد. مشكل چيست؟ مگر نه اين است كه اوستيايى هاى جنوبى با رفراندم هايشان نشان داده اند كه نمى خواهند وابسته به تفليس باشند؟ مگر نه اين است كه تفليس به زور اسلحه مى خواهد آنها را در تماميت ارضى خود نگاه دارد؟ مگر نيروهاى گرجستان به زور متوسل نشدند و به زور هم در اين چند روز دوباره پس رانده نشدند؟ مگر در يوگسلاوى سابق هم زور دار ها نخواستند به زور اسلحه مشكل را حل كنند؟
آيا اين ها حاوى درس هاى لازم براى ايران هستند؟ مسلما بازهم دوستان خواهند گفت اوستيا با ايران قابل مقايسه نيست. به نظر من مى توان از همه اين قضايا درس گرفت به شرطى كه كمى از چسبيدن به ايديولوژى ها دست بر داريم.

هنگامى كه ساكاشويلى دستور آتش را صادر مى كرد، تصور هم نمى كرد دو روز بعد در حضور ديپلمات هاى اروپايى و جلوى دوربين ها در حالتى التماس آميز ورقه آتش بسى را امضا كند كه خودش نوشته بود. با فرمان پيش روى او تعداد زيادى كشته وزخمى و تعداد بسيارى بى خانمان گشته و سرنوشت هاى زيادى براى هميشه از بين رفتند. هدف ايشان نگاه داشتن مناطق وستياى جنوبى وآبخازى به هر قيمت و به هر شكل و تحت هر شرايطى زير حاكميت تفليس است. در انتخابات چهار سال پيش او وعده داده بود كه در عرض پنج سال آينده مشكل هر دو منطقه را به نفع گرجستان حل كند. اما چنين برخوردى با خواسته هاى قريب به اتفاق مردم همانگونه كه روند هاى پس از فروپاشى شوروى نشان داده اند، بدرستى بى نتيجه مى ماند همانطور كه در كوزو ديديم. ساكاشويلى هنگامى مى تواند ادعاى تماميت ارضى بكند كه بر طبق اسناد سازمان ملل و از جمله در مورد روابط دوستانه “friendly relations” به ديگر ملل و گروه ها و اقليت هااجازه شركت در قدرت را بدهد، به خواسته هاى آنان احترام بگذارد و در ايجاد صلح بكوشد و نه آنكه اول از همه به روى آنها اسلحه بكشد. در اينكه روسهابدنبال منافع خود هستند شكى نيست. همانگونه كه با حمايت از ارمنستان بر عليه آذربايجان بدنبال منافع شان بوده و هستند. اقدام ماجراجويانه ساكاشويلى ناسيوناليست دو آتشه به روسها امكان داد اهداف خود را به پيش ببرند. ساكاشويلى جنگى را شروع كرد كه يك هفته بعد يكى از بازنده هاى آن بود.

همانگونه كه يوشكا فيشر بدرستى مى گويد ساکاشویلى سیاست فاجعه‌آمیزى بكار گرفت و بنام حفظ تماميت ارضى هزاران انسان را به كشتن داد. بقيه اش را همه مى دانند. تماميت ارضى اما تنها با آزادى و دمكراسى معنى پيدا مى كند. عدم وجود اين دو فاكتور اساسى دفاع ازتماميت ارضى را تبديل به حربه اى در دست سياستمداران مى كند تا با آن اهداف مشكوك خود را به پيش ببرند. توسل به زور اسلحه و توپخانه و بمب براى حفظ تماميت ارضى لازم نمى بود اگر مردم در تعيين سرنوشت خودسهيم بودند، شانس مساوى داشتند و خود را آقاى خود مى ديدند. آنچه در برخى تحليل هاى دوستان كم ديده مى شود اشاره به خواست اوستيايى ها و آبخاز هاست. آيا مشكل اصلى واقعا روسيه است و يا روسيه دارد از فرصت استفاده مى كند. مگر ناتو هدف ديگرى غير از روسيه دارد؟ به نظر مى رسد تيورى توطيه براى تبيين مشكل گرجستان نمى تواند همه چيز را توضيح دهد. كسى تمايلى به رفتن به سوى اين سوال را ندارد كه چرا اين مردم در اين مناطق اين همه تمايل به مسكو دارند و اين همه از تفليس گريزانند. آيا ساکاشویلى سعى داشته است آنها را در قدرت سهيم كند؟ آيا ساکاشویلى علاقه اى به گفته ها و خواسته هاى آنها داشته است؟ دمكراسى در اين جامعه در كجاست و در چه حدى نهادينه شده است؟ چرا با اين همه اطمينان گفته مى شود كه اين مناطق جزو گرجستان هستند؟ آيا در يوگسلاوى سابق مگر كرواسى و بوسنى و كوزو جزو يك كشور مستقل نبودند؟ پس چرا از هم پاشيد و اتفاقا با حمايت غرب هم از هم پاشيد و بدرستى هم از هم پاشيد؟ هر كس كه بخواهد تماميت ارضى را از ديگرمولفه هاى ضرورى يك جامعه انسانى جدا كند و در خلا به حمايت چشم و گوش بسته آن بپردازد، حداقل پس از تجارب بيست سال اخير در دنيا يا متوهم است و يا اهداف خاص و ناگفته اى را دنبال مى كند.

رهگذر گرامى، آنچه غير قابل انكار است نارضايتى مردم اين دو منطقه از تفليس است. اگر طبق نوشته شما “چند روز قبل” ساکاشویلى “نوشت که حاضر است تحت نظارت و تضمین بین المللی به هردو ناحیه خودمختاری کامل دهد” پس چرا چند روز قبل تر دستور حمله نظامى را به يكى از اين مناطق صادر كرد؟ من نمى دانم آيا ساکاشویلى آنطور كه شما نوشته ايد “مرتبا طرح و پیشنهاد ارائه می دهد” و مضمون آنها چيست. اگر ساکاشویلى بطور كامل روى حمايت غرب حساب باز كرده، چرا نبايد مخالفانش روى مسكو حساب باز كنند. اين درجه از اعتماد و اطمينان به او از سوى شما براى من سوال بر انگيز است. تمام دنيا مى گو يد جنگ را او شروع كرده و اين براى شما اصلا مهم نيست. در مورد نكته سوم كامنت شما كه مى گوييد: “گرجستان ، اوکرائین و استونی، لیتوانی، لهستان می خواهند بروند به قرن 21 ولی هیهات که روسیه به قرن 19 عشق و علاقه ویژه ای دارد”، تنها مى توانم بگويم كه برداشت شخصى و بسيار محدود و يكجانبه شماست. آيا چون همانطور كه خودتان مى گوييد بولشویک ها اوستیا را به عنوان یک ناحیه(اوبلاست ) خودمختار به “جمهوری شوروی گرجستان” واگذار كردند پس اين تقسيم درست و به حق است؟ هيچكس تمامیت ارضی گرجستان رازير سوال نبرده است حتى روس ها. مشكل سياست هاى نابخردانه ساکاشویلى و تلاش هاى او براى به ميدان آوردن ناتو و گسترش اختلافات است. فكر مى كنم او هيچ ابايى از جنگ هاى بعدى ندارد.

رهگذر گرامى، اين چگونه پرنسيبى است كه جان انسانها و خواسته هاى آنها را خوارتر از تيورى هاى ذهن ساخته مى داند. به نظر مى رسد مرغ شما يك پا دارد در صورتى كه جبهه اى را كه از آن طرفدارى مى كنيد پراگماتيسم بيشترى دارد. در مورد يوگسلاوى كشورهاى غربى با زير پا گذاشتن تمامى مصوبات بين المللى در غايله اتنيكى مداخله كرده و بدرستى هم مداخله كرده (بدون وارد شدن به جزييات) و به فرو پاشى يوگسلاوى سابق يارى رساندند. در مورد فرو پاشى شوروى هم كه كسى به فكر تماميت ارضى نيفتاد حداقل در نيمكره غربى. پس چرا همين ناتو الان در مورد گرجستان به فكر تماميت ارضى افتاده است؟ پس چرا كوزويى ها اجازه داشتند مستقل شوند اما اوستيايى و آبخاز ها چنين حقى ندارند. آيا مى توان تصور كرد كه شما يك چشم تان را بسته و تنها به ديدن جهان با آن يكى چشم تان اكتفا مى كنيد؟ چرا شما در كشمكشى كه غربى ها با تما قوا يك سوى آن را حمايت مى كنند و روس ها سوى ديگرش را، اينگونه به دفاع ازآن سويى برخاسته ايد كه تنها هدف مقدسش دفاع از تماميت ارضى به هر قيمت است؟ پس چرا در جريان كوزو كه همين چند ماه پيش اتفاق افتاد، به ياد تماميت ارضى نبوديد؟ اگر فكر مى كنيد در مورد جنگ ها و درگيرى هاى بين المللى مى توانيد تمام حقيقت در صفحات چند جريده مشخص بخوانيد، بايد بگويم متاسفانه قضيه را درست نمى بينيد. حمايت بى چون و چراى شما از فرد جنگ افروزى چون ساكاشويلى براى من بسيار تعجب آور است. و اين موضع گيرى شما شايد از زاويه ديد و برخورد شما به بحث تماميت ارضى قابل تبيين است. شما از تماميت ارضى آيه اى آسمانى ساخته ايد كه تحت هر شرايطى قابل حمايت و حفظ آن به هر قيمتى لازم الاجراست. اينطور نيست؟

دكتر رنجبر در پاسخ به آقاى مدادى نكات خوبى را متذكر شدند. يكى دو نفر كامنت گذار در همان سايت ايرانيان دات كام ليست هايى از افتخارات! آمريكايى ها را ارايه كرده اند كه جا دارد آقاى مدادى نگاهى به آنها بيندازند. براى من جاى سوال است كه چرا ايشان حتما مى خواهند در يك سوى اين منازعه بايستند و براى اين كار سوى آمريكا را برگزيده اند. آيا نمى شد كمى بيطرفانه تر به قضايا نگاه كرد؟ در هر صورت ايشان انتخاب شان را كرده اند و با تاسف بسيار به نظر من دلايل اين انتخاب بسيار ضعيف و با چشم پوشى به روى فاكت هايى صورت گرفته كه نديدن آنها در بهترين حالت ساده انگارى محض است. نوشته ايشان اين تصور را بوجود مى آورد كه دمكراسى آمريكايى به مانند لمس طلايى مايداس است كه دست به هر چه ميزد تبديل به طلا مى شد. البته خيلى جا ها تماما تبديل به فلز مرغوب مس گرديده است مثل بمباران اتمى در ژاپن، جنگ ويتنام، شيلى، نيكاراگويه، مجاهدان افغان، حمايت از صدام، حمايت از شاه، كودتا ى ٢٨ مرداد، و ده و صد ها نوع ا زاين موارد نوشته آقاى مدادى را تبديل به انشاى ضعيفى مى كند كه شايسته نمره يك رقمى است. چگونه مى توان اين چنين ساده نگرى كرد و حقايق را ناديده گرفت؟ آيا در پس اين ساده انگارى، تمايل انسانى به ساده كردن قضايا جهت پاسخ به مسايل دنيوى مستتر نيست؟ آيا ايشان تلاش نمى كنند با اين حد از ساده نگرى بخشا دين گرايانه پاسخ هاى ساده اى به مسايل بدهند. آيا رنگرزى از نوع سياه وسفيد در اين نوشته عيان نيست؟ من مانده ام كه به اين نوشته بخندم يا بگريم.

بن مدادى گرامى با تشكر از پاسخ شما. موضع گيرى روشن و بى بروبرگرد شما و ايستادن قاطعانه تان در كنار آمريكا در هر زمان و در هر امرى نمى تواند پراگماتيسم باشد. پراگماتيسم آن است كه تيورى ها و پرنسيب هايى را كه به آنها معتقديد هر از چندى از فيلتر رويدادها و وقايع جارى بگذرانيد و احيانا آنها را با واقعيات تطبيق دهيد. اما هنگامى كه شما هم چون شير ژيان در كنار سياست هاى خارجى آمريكا ايستاده ايد، ديگر جايى براى پراگماتيسم نمى ماند. پراگماتيست هاى بزرگ سران جمهورى اسلامى هستند كه هر جا قضيه اى سفت مى شود فورا شل مى دهند و اين يكى از علل ماندگارى آنهاست. من خودم مخالف جنگ و لشكر كشى هستم. اما درمورد حمله به افغانستان و بركنارى طالبان ها كه آمريكايى ها زمانى خود بخشا از حاميان آنها بودند، مشكلى نداشتم و آن را درست مى ديدم. اين پراگماتيسم بود. اما من چك سفيد به كسى نمى توانم بدهم.
من با شما همعقيده ام كه آمريكا و انگلستان مهد دمكراسى هستند و در داخل براى مردم شان خيلى كار ها مى كنند. اما در خارج از مرزهايشان اين ديگر دمكراسى نيست كه حكم مى كند. تنها منافع شان است كه راهنماى عمل آنهاست و گرنه انگلستان استعمارگر نمى شد و آمريكا آن همه افتضاح در دنيابالا نمى آورد. اين تز كه آمريكا وانگلستان خوب هستند چرا كه در داخل مرز هايشان دمكراسى دارند و در هر كارى بايد از آنها حمايت كرد ساده لوحى بى حد و مرز است كه به فاجعه مى انجامد. فارس ها مثلى دارند كه مى گويد در اگر نتوان نشست. معادل تركى اش را نمى شناسم. نوشته ايد:
“شما فرض کنید که ابرقدرت دنیا ایران بود، ویا روسیه بود. خاک تو سر همهٔ ما میشد. خدا رو صد مرتبه شکر که همین آمریکا ابرقدرت هست و ما هم به سایهٔ آمریکا زندگی آزاد میکنيم”

اين چگونه استدلالى است؟ شايد شما شخصا داريد زندگی آزاد میکنيد اما به مدد همين آمريكا و كودتايش در ايران ما هنوز هم طعم آزادى را نچشيده ايم. مى دانيد مردم شيلى چند سال زير يوغ كودتاگران زجر كشيدند كه اتفاقا همين آمريكايى ها حاميانشان بودند؟ اين ليست البته سر دراز دارد.

رهگذر گرامى تجزيه طلبى براي من مقدس نيست اصولا دور و بر تقدس كمتر مى گردم. اما اگر ببينم كسى دستاويز تازه اى براى ايجاد تقدس دارد پيدا مى كند شاخك هاى حسى ام مرتعش مى شوند. كامنت هاى اخير شما اين شبهه را در من بوجود آوردند كه شما به سختى از سياست هاى ساكاشويلى حمايت مى كنيد كه جنگ و خونريزى براى حفظ تماميت ارضى با چشم پوشى به روى اصول متمدنانه و انسانى از مولفه هاى اصلى آن است. و خوب اگر شما در اين مورد چنين موضعى بگيريد باحتمال در مورد ديگر هم بايد موضعى مشابه بگيريد.
مى گوييد “اصل بر ازدواج است”. تمامى آمارها در كشورهاى غربى ساليان درازى است كه ازدياد طلاق را نشان مى دهند و بويژه در شهر هاى بزرگ اين اصل شما دارد به تاريخ سپرده مى شود. اين اصل شما ريشه مذهبى دارد. هم اسلام و هم مسيحيت بر امر ازدواج تاكيد دارند. اين اصل شما اصل نبوده، قراردادى بوده كه انسان ها را به پذيرش آن وادار نموده اند. براى زندگى مشترك شما نيازى به چنين قرار داد ها نداريد. در عرصه اجتماعى و سياسى نيز دو دهه اخير همين گرايش به طلاق را نشان مى دهد

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

خطاب به دانشجويان در مورد بايراق

چند روزى است كه بيانيه اى كوتاه از سوى “دانشجويان ترک دانشگاه تهران” در رد سمبل پيشنهادى با ماه و ستاره سياه رنگ و حفظ بقيه مشخصات پرچم جمهورى آذربايجان صادر شده و ائلشن گؤنئيلي آن را در پايان آخرين نوشته اش در سايت باى بك* آورده است. من به نظر دانشجويان در مورد مخالفت با سمبل پيشنهادى احترام قايل هستم اگر چه پنهان نمى كنم كه از آنها در مورد استدلال شان در مخالفت با سمبل پيشنهادى انتظار بيشترى داشتم. هدف من از اين سطور كوتاه، وارد شدن در بحث سمبل نيست چرا كه من هيچ گونه نظر و يا دليل روشنى در اين بيانيه نمى بينم و به همين خاطر لزومى به چنين بحثى نيست. آنچه مرا وادار به سياه كردن اين سطور نمود، ادبيات و بينش موجود در آن چند خط است.

در آن جا صحبت از “سرنوشت جنبش مقدس ملت آذربايجان” است. به نظر حقير استفاده از واژه مقدس در ادبيات حركت ملى آذربايجان درست نيست. اين حركت مقدس نيست. اين حركت ملى و دمكراتيك است. اين حركت تلاش براى پاسخگويى به نياز هاى عينى كوچه و بازار و جامعه ترك هاست. هيچ چيز ماورا الطبيعه در آن وجود ندارد و هيچ هدف متافيزيكى را دنبال نمى كند. اين حركت پاسخ به ستم و تبعيض و استعمار است و هيچ مولفه آسمانى آن را احاطه نكرده است. استفاده از چنين ترمى در بيانيه اى اهانت بار مى تواند بعنوان سو استفاده از باورهاى مردم براى به كرسى نشاندن هدفى زمينى تلقى شود.

باز در آن جا آمده است: “اينان …بيانيه صادر کرده­ و با اين عمل وقيحانه خود در صدد…”

دانشجويان عزيز، چرا از نظر شما صادر کردن بيانيه عمل وقيحانه محسوب مى شود؟ مگر ديگران در بيانيه شان چه گفته اند كه از ديد شما وقيحانه است. در يك فرهنگ دمكراتيك همه مى توانند حرف بزنند، اطلاعيه بدهند، به نشر افكارشان بپردازند. و حركت ملى آذربايجان تنها راه درستى كه مى تواند برود راه دمكراسى است. در فرهنگ تقدس بر خلاف آن، همه چيز از بالا ديكته مى شود. ما ساليان درازى است كه اين فرهنگ را مى شناسيم و با تمام نيرو بايد از آن فاصله بگيريم. حداقل براى تعيين يك سمبل، نياز به نيروهاى مقدس وجود ندارد.

در آن جا باز آمده است: “…اقدام کودکانه­ عده ­اي محفلي خود فروخته می­باشد که خود را کفيل ملت آذربايجان مي­دانند..”

با خواندن اين سطور واقعا شك مى كنم كه شما دانشجو هستيد و خود را جزو حركت ملى بشمار مى آوريد. كدام اقدام کودکانه؟ كدام محفلي خود فروخته؟ نمى دانم كدام گزينه براى شما مناسب تر است. بهتر نيست كمى بيشتر به درس و مشق تان برسيد و كمى سطح معلومات و دانش تان را پربار تر كنيد؟ چرا صدور يك بيانيه و حمايت از يك پيشنهاد كه يك امر كاملا عادى و روزمره است با اتهام خود فروشى مواجه مىشود. بهتر نيست يكى دو واحد درس دمكراسى بگذرانيد و به امور ورزشى بپردازيد تا از ميزان عصبيتتان كاسته شود؟!

باز در آن جا مى خوانيم: “چندي است که تعدادي از وبلاگهاي مجهول­الهويه طرحي نو و کودکانه براي ايجاد اختلاف…”

دانشجويان عزيز، چرا اين طرح پيشنهادى از نظر شما كودكانه است. آيا مگر در آن طرح غير از تغيير رنگ ماه و ستاره از سفيد به سياه اتفاق ديگرى هم افتاده است؟ كجاى اين كار كودكانه است؟ آنها كه دليل اين جايگزينى رنگ را هم توضيح داده اند. كجاست توضيح شما و علت مخالفت تان؟ چرا فكر مى كنيد نظر آنها اختلاف بر انگيز است و نظر شما وحدت خيز؟ مگر خود شما معلوم الهويه هستيد كه به ديگران انگ مجهول­الهويه اى مى زنيد؟ اگر اسم و رسم شان را اعلام مى كردند شما خيالتان راحت مى شد؟ مگر نه اينكه بحث پرچم يك بحث نظرى است. پس كجاست نظر شما تا ما هم آن راخوانده و مستفيض شويم.

با اين نوع برخورد و با اين بينش و با اين روش ها مطمئن باشيد كه “گله­ جک” نه سيزيندير نه بيزيم!

آيا فكر مى كنيد تصميم گيرى به جاى يك ملت و يا نمايندگان و فعالان آن درست است؟ اگر شما ازيك طرح ويژه اى براى پرچم حمايت مى كنيد حقانيت آن از كجا مى آيد؟ چه كسى روى آن نظر داده و به چه علتى آن سمبل قابل نقد نيست؟ نكند آن هم مقدس است و اجازه بحث و گفتگو به كسى داده نمى شود؟ دانشجويان عزيز، نه حركت مقدس است و نه پرچم آن. خوبى دمكراسى در آن است كه در مورد همه چيز مى توان حرف زد حتى پرچم مورد علاقه شما. من شخصا منتظر بيانيه هاى بعدى شما هستم اما لطف كنيد قبل از ارسال آن كمى بين خودتان در مورد مضمون آن نظر خواهى كنيد.

سنگى در تاريكى

رهگذر گرامى، شما سنگى در تاريكى مى اندازيد. گرفت كه چه خوب، اگر هم نگرفت چيزى را از دست نداده ايد. كامنتى خطاب به قبيله گرايان مى نويسيد، اگر كسى پاسخ داد پس معلوم است كه قبيله گراست، و شما در كامنت بعدى تان مى كوبيدش. اگر هم جوابى نيامد كه حرفتان را زده ايد و كسى را جرات پاسخ گويى نيست. اين روش ها درست نيست.

تلاش براى جا انداختن ترم هاى بى پايه و اساس و بى در وپيكر برعليه رقباى سياسى امرى ناشايسته و غير دمكراتيك است. تا زمانى كه كسى بر عليه شما خشونت به كارنبرده، در زمينه سياسى رقيب شما محسوب مى شود و شما اجازه نداريد با تكيه بر فرهنگ مسلط اما بس پسرفته جامعه ما، با زدن انگ و بر چسب سعى كنيد او را از ميدان بدر كنيد. آيااين همان Swiftboating نيست؟

شما بر چسب قبيله گرايى به تعدادى مى زنيد اما نمى گوييد منظور از قبيله گرا دقيقا چه كسى است. آيا كسى كه با يك همزبان خود احساس نزديكى كند مى شود قبيله گرا؟ آيا فرانسوى هاى اروپايى اگر با فرانسوى زبان هاى كبك كانادا احساس نزديكى و خویشى كنند مى شوند قبيله گرا؟ اگر شما با يك فارس زبان در استراليا احساس خویشى كنيد مى شويد قبيله گرا؟

اين ترم را آقاى مزدك بامدادان وارد لغت نامه ويژه ضد ترك كرده اند و هيچگاه هم تعريفى برايش نداده اند و هر آنچه از نظر ايشان پست و ناپسند و ترك است قبيله گراست.

آخر كدام قبيله گرا به فكر ايجاد مملكت تازه اى مى افتد آن چنان كه شما ادعايش را مى كنيد. توجه كنيد به نوشته تان:
“..“قبیله گرایان” (که کمتر از “تجزیه آذربایجان” را خرسند نیستند)..”

كدام قبيله گرا خواهان آزادى، دمكراسى ، حقوق بشر مى شود. كدام قبيله گرا به فكر اتحاد با ساير ملل كرد و عرب و بلوچ مى افتد تا آينده اى ديگر رقم بزند؟

من ادعا نكرده ام كه باصطلاح ايراندوستان اين سايت “آریائی و تک نژاده و تافته جدا اصیل و برتر از همه” هستند. اين گرايشات اما وجود دارند و واقعيتى انكار ناپذير در حال حاضر بشمار مى روند. تلاش هاى آقاى خرمى همه در اين سمت است.

دوست عزيز تركها و بلوچ ها و كرد ها ساليان درازى است كه تنها بلحاظ جغرافيايى حاشيه نشين نيستند. آنها به همه لحاظ حاشيه نشين شده اند. آرزو ها وآمال و حرفهاى قشنگ شما مبنى بر متن و حاشيه براى من قابل احترام اند اما واقعيت ها راه خود را مى روند. من قبلا هم به شما گفته ام كه فكر مى كنم شما دلتان نمى خواهد واقعيات راببينيد. ولى حداقل دمكرات باشيد و انگ نزنيد.

---

به نظر من برچسب قبيله گرايى زدن به هر كس كه مى خواهد باشد چه ترك و چه تجزيه طلب و چه آريا گر، در فرهنگ سياسى مذموم است. بكار بردن چنين ترم هايى، نياز به كند و كاو در اصل و متن خواسته ها و تفكرات و نظرات را از بين مى برد. بر گرفته از فرهنگ سياه و سفيد مذهبى است يا طرف از خودمان است يا كافر است. چنين فرهنگى كمك به آلوده كردن فضاست. اگر شما چنين فرهنگى را بسط دهيد كه از خصوصيات ذاتى جمهورى اسلامى است، نيازى به استدلال و روشنگرى و برخورد درست نداريد. اين حرف هاى من تكرارى است ولى به نظر من ارزش دوباره گويى را دارد. حتى اگر كسى تجزيه طلب هم باشد شما نمى توانيد به رسم پهلوى و خمينى گردنش را بزنيد. به لحاظ حقوقى چنين حقى نداريد و به لحاظ سياسى هم نبايد او را لجن بار كنيد. اگر مخالفش هستيد مى توانيد دلايل خودتان را بازگو كنيد. براى ادعا هايتان هم بايد مدركى، نوشته اى و يا سندى نشان دهيد.

شما در نوشته آخرتان قبيله گرايى را نقطه مقابل شهر وندى گذاشته و قبيله گرايى رابرابر تجزيه طلبى دانسته ايد. به ديگر سخن هويت طلبان ترك مخالف ترم شهر وندى هستند و به همين خاطر قبيله گرا و در نتيجه تجزيه طلبند. من مخالف اين ديد شما هستم و آنرا خلاف واقع مى دانم. تز شهروندى در حال حاضر به تنهايى پاسخگوى مشكلات اجتماعى و فرهنگى ايران نيست. به هيچ عنوان مخالفتى با تاكيد بر آن در دراز مدت ندارم. اما در كوتاه مدت تكيه تنها بر آن چشم بستن به خواسته ها ونياز مردم است. براى رسيدن به مرحله اى كه در آن بتوان روى چندو چون حقوق شهر وندى بحث كرد هنوز راه درازى در پيش است.

شما از كجا به اين نتيجه رسيده ايد كه رقباى شما بر اين نظرند كه:
“تضاد عمده ما نه با “جمهوری اسلامی” که با ” شونیست فارسی است”.
---
رهگذر گرامى چند كلمه اى در پاسخ به شما در مورد شهروندى و آنچه از عقل ناقص ما تراوش كرده است. به نظر من شهروندى چيزى جداى از زبان و آداب و سنن و نياكان مشترك و وابستگى اتنيكى است و آن چيز به احتمال و به نسبت زياد حقوق و وظايف فرد در مقابل جامعه است. شهروندى، تلاش براى پاسخ دادن به سوالاتى است كه جوامع مدرن و دمكراتيك طرح كرده اند. آزادى هاى مذهبى، زبانى ، فرهنگى و اجتماعى به آن حد بالايى رسيده كه جامعه اى چون اروپا براى تعريف حقوق و وظايف افراد، نياز به محمل هاى تازه اى دارد. در اتحاديه اروپا افراد نياز به هويتى تازه دارند كه بتواند رابطه آنها را با قدرت سياسى و همديگر مشخص كند. جوامع اروپايى ديگر نيازى چون گذشته به رنگ و نژاد و زبان و وابستگى خونى ندارند تا به يك فرد هويت اجتماعى و سياسى بدهند. امروزه مسايل تازه اى مطرح مى شود. براى پيش بردن ايده اروپاى واحد، در نهايت انسانى با هويت اروپايى لازم است كه نه فرانسوى است و نه ايتاليايى و نه بيست و چند تاى ديگر. آنها بايد رابطه انسانها با جامعه را مورد بازبينى قرار دهند. به نظر من شهروندى از زاويه دمكراسى و آزادى و جامعه مدرن و پيشرفته قابل بررسى است. در جايى مثل كانادا و يا آلمان كه ميليونها انسان ازاقصى نقاط دنيا با ده ها و صد ها رنگ و زبان و فرهنگ و پيش زمينه اجتماعى در آن زندگى مى كنند نمى توان ديگر به ساختارها و چارچوب هاى گذشته بسنده كرد. حالا سوال اينجاست كه آيا ترم شهروندى را كه از نياز هاى خاصى ناشى مى شود و پا سخ به سوالات مشخصى را نيز بر عهده دارد مى توان يك به يك به ايران آورد و سعى كرد آن را در شرايط فعلى پياده كرد؟ ترك هايى كه زبان شان ممنوع است آيا به چنين ترمى اگر قرار باشد به تنهايى دستاويز قرار بگيرد نخواهند خنديد؟ آيا در آنها اين شك ايجاد نخواهد شد كه دارند بازهم براى هويت او پاپوش مى دوزند؟ من ابتدا بايد آزاد باشم و زندگى خودم را بكنم و از آن لذت ببرم بعد مى توانم به سراغ دست شستن از برخى مولفه هاى هويتى ام بروم. چنين سوالى در حاضر مطرح نيست و پاسخ به سوالى طرح ناشده راه به جايى نمى برد.

كينه توزى

ضديت و كينه توزى بر عليه تركها در ايران سابقه طولانى دارد و بويژه ازسوى كسانى كه كتاب هاى درسى دوران پهلوى و جموديت اسلامى را با حقيقت عوضى مى گيرند، طالبان وار و بوش صفت و با تكيه بر انواع و اقسام حيله ها و نيرنگ ها با هدف سركوب غير انسانى و نامردانه اين بيدارى ملى دنبال مى شود كه براستى هم كارشان را با عصبيت و پيگيرى شبانه روز دنبال مى كنند. در اين سايت اين ضديت لباس هاى متفاوت به تن دارد گاه در هيبت على باصطلاح تبريزلى ظاهر مى شود و لاطايلاتى را تحويل مى دهد كه تنها شايسته فراموشى سريع هستند و گاه در هيبت آقاى خرمى كه ديگران دانشمندش مى نامند و بنده با پيگيرى داده هاى ايشان در بحث نژادى در چند ماه قبل و مجموعه فعاليت هاى اينترنتى ايشان، سخنان و ادعاها و نتيجه گيرى هايشان را فاقد دانش و اكنده از بغض ونفرت مى بينم و يا در جامه آقاى رهگذر كه با نواختن سازى ديگر در سمفونى ضد ترك اما نواختن همان نت هاى تهوع آور به آزار گوش و روح ما مى پرازند. بازيگران اين سناريو البته با لباس هاى رنگارنگ و متفاوت ديگرى نيز ظاهر مى شوند و تعدادشان حقا اندك نيست اما در يك امر شريكند و آن نشر جهل است و خرافه. تلاش آنها چسباندن وقيح ترين و جمهورى اسلامى وار ترين اتهامات و انگها به انسان هاى خواستار هويت و فرهنگ خودى است. دين تازه اى به نام تماميت ارضى آفريده اند تا در پس آن باز هم انسان هاى ديگر را استعمار كنند. و با اين ترفند ها موفق مى شوند حتى جامعه شناسان و متخصصان را هم بفريبند. هدف معلوم است: ادامه همان راهى كه پهلوى ها و در پى آن جمهورى اسلامى رفته است. و من بعنوان يكى ازحاشيه نشينان اين تافته جدا بافته آريايى و تك نژادى و اصيل و از همه بهتر، كمى با اين قصد شمامخالفم و آن را عقب گردى بزرگ مى دانم.

علی تبريزلى خيلى عسلى

آقاى تبريزلى خيلى عسلى اه.. اصيل و حقيقت گريز، كم لطفى مى فرماييد وقتى مى گوييد فقط در مقابل “باى بك” گويان شما براى مقابله به مثل كردن از اران به جاى جمهورى آذربايجان ى استفاده مى كنيد. قضيه پيچيده تر است و سعى شما براى پوشاندن افكار واپس مانده، دارد بيهودگى خود را نشان مى دهد. مگر شما پروپاگانديست محور كذايى و بى مايه ايران-كردستان-ارمنستان در مقابل آذربايجان نيستيد؟ مگر بخش بزرگى از اين ملت دو سوى ارس از نظر شما فاقد اصالت نيستند؟ مگر شما منكر ستم و استعمار فرهنگى وسياسى در ايران نيستيد؟ مگر شما حاضر به حمايت ازسپاه پاسداران براى سركوب حركت هويت طلبى در آذربايجان نيستيد؟ مگر شما دلتان براى يك جنگ داخلى بين آذربايجان و كردستان لك نزده است؟ مگر شما تلاش نمى كنيد افكار ما را بسوى اختلافات ناموجود در مرز هاى شمال غربى ايران بكشانيد؟ آقاى عزيز، آنچه شما مى نويسيد و تبليغ مى كنيد فاقد هر گونه روح انسانى و عقلانى است. تنهادر خدمت ايجاد اختلاف و آتش برافروزى است. شما اران نمى گوييد تا مقابله به مثل كنيد. شما داريد هدفمندانه اختلاف مى اندازيد و ماه هاست داريد در اطراف موضوع اران سم پاشى مى كنيد. و من مطمين هستم كه به اين كار ادامه خواهيد داد. راستى مثل اينكه يادتان رفت در مورد نامه ابراهيم گلستان قلم فرسايى كنيد. منتظر افاضاتتان هستيم.

۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

پرچم و لزوم تعميق مبانى نظرى

موضوع سمبل ملى و يا پرچم براى آذربايجان جنوبى و يا حركت ملى آن تبديل به مركزى ترين بحث در بين فعالان و علاقمندان به سرنوشت جنبش هويت طلبى در آذربايجان جنوبى گشته است. اما آيا اين بحث تنها به يك سمبل محدود مى شود؟ آيا انتخاب يك "لوگو" نياز به اين همه كشمكش دارد؟! چه فرقى مى كند كه رنگ ستاره سياه باشد يا زرد و يا اصلا چه نيازى به انتخاب يك پرچم جديد است و چرا به همان پرچم جمهورى آذربايجان بسنده نمى كنيم؟ مگر ما يك ملت نيستيم؟ آيا انتخاب سمبل ديگر دال بر تاييد جدايى دو آذربايجان نيست؟ سوالات البته در اين زمينه بسيار است.

طبيعى است كه شعاع مباحث فعلى پيرامون يك سمبل، بسيار فراتر از انتخاب چند رنگ و ياشكل بخصوصى است و گرنه توافق در مورد انتخاب چنين سمبلى خيلى پيشتر قابل حصول مى بود. واقعيت آن است كه جنبش اجتماعى تركها در ايران دارد رشد مى كند و در هر مرحله از اعتلاى خود پرسش هاى تازه اى را جلوى پاى پيشاهنگان آن مى گذارد. مسيله پرچم، سوالات تازه اى را به ميدان آورده كه نياز به پاسخ دارند. آنهايى كه در پيشاپيش اين جريان مردمى در حركتند، ضرورت پاسخ يابى به سوالات پيش روى شان را دريافته و با تلاش تمام در پى يافتن جواب هاى مناسب براى سوالات مطروحه هستند.

"موج" پرچم به نظر مى رسد كه هنوز دامان برخى نيروهاى سياسى و فعالان را نگرفته و آنان شايد هنوز منتظرند ببينند كه قدرت اين موج تا چه اندازه است و احتمالا از در افتادن در آب آن واهمه دارند. اما تعميق و گسترش يك جنبش اجتماعى تنها از طريق تعداد فعالان و يا تعداد تظاهرات و يا زندانيان آن قابل اندازه گيرى نيست. يك حركت اجتماعى نياز به پاسخگويى به سوالاتى دارد كه هر روز در برابر آن قد علم مى كنند و بدون تكيه بر چارچوب هاى فكرى و استدلالى محكم نمى توان از پس آنها بر آمد. نيروى سياسى آن گاه مى تواند نقش راهبردى را بعهده بگيرد كه بتواند در زمان مقتضى راهكار هاى لازم را نشان دهد و از فرصت هاى بدست آمده براى زدن مهر خود بر تحولات استفاده كند. تنها از طريق پاسخگويى مناسب به پرسش هاى مطرح شده اجتماعى و سياسى است كه مى توان جنبش را تعميق برد و فعالان آن ر ابا ساز و كارهاى فكرى لازم مجهز كرد.


مباحث حول پرچم نشان مى دهد كه حركت ملى آذربايجان بيش از پيش نيازمند زمينه هاى تئوريك است. هنوز اتفاق نظر در ترمينولوژى وجود ندارد. هنوز نوع رابطه و چگونگى برخورد با مسئله دو آذربايجان و آينده آن روشن نيست. هنوز در مورد اتحاد ها با ملل ديگر ساكن در ايران بحثى جدى و آشكار صورت نگرفته است. به لحاظ نظرى و تئوريك حركت آذربايجان هنوز راه درازى در پيش دارد. مسائل، بدون طرح و تلاش براى بحث پيرامون آنها قابل حل نيستند. خوددارى از گفتگو به معناى تحكيم صفوف نيست. دمكراسى بدون بحث و جدل و هم چنين بدون اختلاف نظر وجود خارجى ندارد.

در مورد انتخاب پرچم موقت به نظر مى رسد كه يكى از سوالات اساسى، تعريف نوع و كم و كيف رابطه با جمهورى آذربايجان است. سوال اين است كه اگر ما يك ملت هستيم پس چه نيازى به پرچم جديدى است. در مقابل بايد پرسيد آيا ما در حال حاضر يك ملت به لحاظ حقوقى هستيم؟ چگونه مى توان بعنوان شهروند كشور ايران در مجامع و ارگان هاى بين المللى از سمبل هاى جمهورى آذربايجان استفاده كرد كه به عنوان مملكتى مستقل به رسميت شناخته شده است و شهروندان خود را دارد؟ اگر بنا به گفته برخى، تعيين يك پرچم جديد به معناى محك زدن بر جدايى دو آذربايجان بدست نيروهاى خودى است آن گاه بايد پرسيد دو آلمان شرقى و غربى كه با هم يكى شدند مگر ساليان درازى داراى پرچم هاى متفاوت نبودند. در دنيا جوامع زيادى وجود دارند كه بدلايل مختلفى جدا از هم افتاده و هر كدام رشد و اعتلاى خود را داشته اند و در شراط مناسب سياسى نيز دوباره متحد شده اند. سوال فعلى آن است كه ما كدام راه را بايد برويم؟ آيا مى توان به اميد آن كه روزى دو آذربايجان با هم متحد خواهند شد از ايجاد هويتى تازه براى آذربايجان جنوبى پرهيز كرد؟ پاسخ نگارنده به اين سوال منفى است. بخاطر دراز بودن ساليان جدايى دو آذربايجان و واقعيت هاى اجتماعى وسياسى حاضر راه درست و معقولانه براى اتحاد در آينده به نظر مى رسد كه تنها از طريق دو جامعه آزاد و مستقل براى ايجاد يك جامعه آزاد و مستقل ميسر خواهد بود. مسلما بحث ها و نظرات در اين باب گسترده و پيچيده اند اما هر نتيجه ديگرى كه بخواهد استقلال عمل و هويت آذربايجان جنوبى را كم اهميت جلوه دهد توانايى پاسخگويى به سوالا ت عديده اى را نخواهدداشت كه در برابر آذربايجان جنوبى قد علم كرده اند و عاجل ترين آن رهايى از زير يوغ جمهورى اسلامى است.

بحث ها حول پرچم فرصت خوبى براى بيان افكار و نظرات و تعميق نظرى و تئوريك جنبش آزاديخواهى و دمكراتيك آذربايجان جنوبى است. از اين فرصت بايد به نحو احسن سود برد و مباحث حول اين موضوع را تقويت كرد. امتناع از ورود به اين بحث و مباحث مشابه آن عقب انداختن روند پيشروى اين حركت و هراس بيهوده از جدايى و اختلاف است. دمكراسى نيازمند بحث و گفتگو و روشنگرى است. اگر قرار است اين حركت با سازوكارهاى دمكراتيك رشد كند پس نمى توان پا پس كشيد و منتظر ماند.

نحوه برخورد روشنگرانه فعالان دمكراتيك با جريان هاى انحصار طلب در حركت ملى آذربايجان به خوبى روند غالب دمكراسى ونياز به راه و روش هاى دمكراتيك در جريان فعلى اين حركت را به نمايش مى گذارد. مباحث پيرامون پرچم دليل ديگرى بر تاكيد بر تنيدگى انديشه دمكراسى با اين حركت ملى است. مباحث پيرامون پرچم اين انديشه را تعميق بخشيده و به جزيى جدايى ناپذير از آن مبدل خواهدساخت.

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

آزمون دمكراسى براى تعيين سمبل ملى

موضوع پرچم واحد و مستقل براى آذربايجان جنوبى و بحث ها و گفتگو ها و پيشنهاد ها حول آن يكى از آزمون هاى به واقع ساده اى است كه چگونگى برخورد و يافتن راه حلى متناسب براى آن، درجه بلوغ و پختگى سياسى نيروهاى فعال آذربايجانى را به عرصه ظهور خواهد گذاشت. اين آزمون براستى "ساده" است چرا كه در نهايت بحث بر سر انتخاب يك سمبل مناسب است. شايد نيروهاى تلاشگر ترك مى بايد از اين بابت بنوعى خوشحال باشند كه در مقابل مشكلى قرار دارند كه مى توانند بدون هزينه گذارى خاصى، راه و روش هاى دمكراتيك و مبتنى بر آراى اكثريت را تجربه و آزمايش كنند.

بحث ها در اين مورد در ماه هاى گذشته تا حدى پيش رفته و نظرات متعددى در اين باره بيان شده است و آلترناتيو هاى چندى نيز شكل گرفته اند. پس ما بنوعى در مقابل يك انتخاب قرار داريم و كسانى را كه چنين مباحثى را زودرس و يا زيادى مى دانند، حداقل در اظهار نظرها و مقالات و نوشته ها كمتر مى توان پيدا كرد. حال كه ما خواسته و يا نا خواسته در مقابل چنين انتخابى قرار گرفته ايم، چگونه بايدعمل كنيم؟ آيا در نبود ارگان هاى دمكراتيك مردمى، چنين انتخاب و در نهايت تصميمى درست است و مى تواند بعنوان سمبل هويتى يك ملت ارايه شود بدون آنكه از طرق قانونى به آراى آنها مراجعه شده باشد.

شكى نيست كه پرچم نهايى آذربايجان جنوبى تنها با تصويب پارلمان انتخابى آذربايجان رسميت نهايى مى يابد. اما آيا بايد تا تشكيل چنين نهادى دست در دست گذاشته و صبر پيشه كرد؟ عقل سليم به اين پرسش يقينا پاسخ منفى خواهد داد. چرا كه موضوع تنها محدود به پرچم نيست. براى تشكيل پارلمان آزاد و رهايى ازسلطه خونبار حاكميت ديكتاتورى فعلى بايد مبارزه كرد و در اين راه چاره اى جز اجماع جمعى فعالان و مبارزان وجود ندارد. در صورت عدم دسترسى به چنين اجماعى، روشن است كه نظرات، متفاوت باقى مانده و به حضور خود در عرصه سياسى ادامه خواهند داد. گر چه اميد همگان بر آن است كه در مورد پرچم يك اجماع جمعى پيدا شده و سكويى باشد براى اتحاد ها و يا مصالحه هاى آينده.

اگر ما به لحاظ تاريخى و يا سنتى داراى سمبل و پرچمى ملى بوديم كه مورد توافق اكثريت ترك زبانان بود، آنگاه در مقابل چنين سوالى قرار نمى گرفتيم كه امروز برايمان پيش آمده است. در تظاهرات خيابانى سال هاى اخير در آذربايجان، در قورولتاهاى قلعه بابك، و در مراسم همايشى و اعتراضى در داخل و خارج كشور به خاطر فقدان پرچم و يا آرم سمبليك ديگرى، از پرچم هاى متفاوتى -آگاهانه ويا ناآگاهانه- استفاده شده و گاها نيز از آنها بعنوان پرچم ملى آذربايجان ياد شده است! حال سوال اينجاست كه چگونه مى توان با حمل پارچه اى در يك و يا چند تظاهرات، گيرم بر دوش ده ها و يا صد ها هزار نفر، از آن پارچه به نام پرچم يك ملت نام برد؟

حقانيت و مشروعيت دادن به امرى از طريق مراجعه به آمار هاى خيابانى در كشورهاى استبداد زده بكرات تجربه شده و تاريخ صد سال اخير كشور ايران آكنده از اين مثال هاست. شاه فرارى و رژيم منفورش قادر بود حتى در آخرين روزهاى عمرش خيابان ها را پر از طرفدارانش كرده و از طرق رسانه هاى گروهى به تبليغ رژيمش بپردازد. آوردن مردم به خيابانها و از طريق آن مهر تاييد زدن به ادعا ها و ايده هاى خود هزاران بار از طريق جمهورى اسلامى تكرار شده و مى شود. آيا اين "لشكر كشى" هاى خيابانى مشروعيتى براى اين نظام با خود بدنبال آورده است.

اينجا قصد ما مقايسه نمايشنامه هاى خيابانى سازماندهى شده از سوى گروه هاى فشار و ارتجاعى و دون مايه اسلامى با قيام خود جوش و عميقا مردمى و توده اى در شهر هاى آذربايجان نيست. موضوع بهره گيرى از روش هاست. مراجعه به آمار تعداد افراد شركت كننده در يك تظاهرات، چه نمايشنامه اى و چه واقعى، و استنتاج از آنها و بكرسى نشاندن نظر خودى بخاطر بالا بودن تعداد آدم ها در يك جمع، نمى تواند درست باشد. احترام به خواست و آمال كسانى كه در اين و يا آن جمع سمبلى را با خود حمل كرده اند، بلاترديد واجب است. در يك تظاهرات آزاد مردمى، هر كس و يا گروهى مى تواند هر شعار و سمبل و نوشته اى را حمل كند. اما اين امر بخودى خود به هيچ تصميم و سند دمكراتيكى نمى انجامد. حمل سمبلى بعنوان پرچم در قلعه بابك، به تبديل شدن آن سمبل به پرچم آذربايجان نمى انجامد. در غير اينصورت آذربايجان هر چند ماه صاحب پرچم تازه اى مى شود. درك چنين استدلال هاى ساده اى نياز به هيچگونه دانش خاصى ندارد.

براى رسيدن به يك پرچم واحد براى آذربايجان جنوبى در زمان و شرايط حاضر يك توافق از سوى نيروهاى فعال سياسى، با در نظر گرفتن آرا و عقايد قشر هاى مختلف روشنفكران و نويسندگان و هنرمندان و ساير اقشار مردمى لازم است. رسيدن به چنين توافقى مستلزم گفتگوهاى مستدل و تبادل افكار است. پيش از ارايه هرگونه سمبلى بايد زمينه هاى نظرى آن را آماده كرد و چنين زمينه هاى نظرى بدون بحث و گفتگوى روشنگرانه و آزاد قابل دسترسى نيستند. بايد ديد كه پرچم آذربايجان جنوبى تا چه حد مى بايست شبيه به پرچم جمهورى آذربايجان باشد. نشانه ها حاكى از آن است كه بر لزوم چنين شباهتى تاكيد مى شود. در زمينه حفظ سه رنگ زمينه پرچم يعنى آبى و قرمز و سبز به نظر مى رسد اختلافى وجود ندارد. در اكثر آلترناتيو هاى پيشنهادى هلال ماه و ستاره (پنج و يا هشت پر) نيز به چشم مى خورند. اين ها زمينه هاى بسيار خوبى براى دستيابى به يك توافق جمعى هستند.

اين نكته را نبايد از ياد برد كه نو آورى و خلاقيت گرچه در اكثر مواقع مثبت ارزيابى مى شوند اما در برخى حوزه ها از جمله آنچه به سمبل ها و نشانه هاى جمعى بر مى گردند، نو آورى هميشه با آغوش باز پذيرفته نمى شود. مردم بسادگى دست بردن در آنچه را كه به هويت فرهنگى و ملى مربوط مى شوند نمى پذيرند. مى توان در خلوت كارگاهى طرح هاى جالب و زيبايى ارايه داد اما مقبول واقع شدن آنها موضوع ديگرى است. از آنجا كه راه رسيدن به يك توافق جمعى در زمينه پرچم ملى هنوز بدرستى روشن نيست، شايد دورى جستن از طرح هاى متعدد و جوراجور به نفع يك پروسه تصميم گيرى سريع است.

سايت اويرنجى به تاريخ جمعه 28 تیر با نوشته اى دعوت به تشكيل جمعى نموده كه در نهايت دست به انتخاب سمبل ملى بزند. چنين ايده اى تنها مى تواند مورد استقبال نيروهاى دمكراتيك قرار گيرد.

پيش از آن در سوم جولاى، جمعي از فعالين ملي مستقل آذربايجان جنوبي، طى اطلاعيه اى در خصوص سمبل پيشنهادي براي حرکت ملي آذربايجان جنوب، خواهان مقبوليت و پذيرش آلترناتيو پيشنهادى خود شده بودند. دربیست و هفتم تیرماه نيز جمعی از دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تهران ضمن اعلام حمایت از این طرح از تمامی گروهها و فعالان ملی خواستار رای و نظر مثبت به این طرح شده بودند. نظرات و پيشنهادات منفرد نيز دراين باب در روز ها و هفته هاى اخير منتشر شده و خوشبختانه تعدادى از علاقمندان به سرنوشت حركت ملى در اين زمينه نظر داده اند.

اگر چنين جمعى و تشكيل آن مورد حمايت نيرو هاى سياسى قرار گيرد، راه براى حل نهايى انتخاب سمبل واحدى براى آذربايجان جنوبى هموار خواهد شد. نيز بر ديگر نيروهاى سياسى است كه نظر خود را در مورد روشى دمكراتيك برا ى رسيدن به سمبلى واحد ابراز دارند. حضور در يك جمع معين براى هموار ساختن راه تصميم گيرى نهايى، هم چنين فرصتى است به سود آنهايى است كه براى يك سمبل مشخص تبليغ مى كنند. اين فرصت خوبى براى حركت ملى آذربايجان است تا بتواند اتحاد عمل و پايبندى خود را به راه و روش هاى دمكراتيك نشان دهد.

آنچه در نهايت امر مهم و درس آموز است، نه رنگ و فرم سمبل كه چگونگى رسيدن به تفاهم برسر يك امر واحد در بين نيروهاى سياسى آذربايجان است.

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

زمزمه های عقب نشینی

سردمداران حكومتى جمهورى اسلامى كه در خيل بيشمارى از ارگان هاى من درآوردى و مصلحتى و سپاهى و بسيجى و غيره بر اريكه قدرت اقتصادى و سياسى و نظامى تكيه زده اند، متشتت تر، متفرق تر و فاسد تر از آن هستند كه بتوانند بصورتى يكپارچه ظاهر شده و در مقابل اروپا و آمريكا به مقابله برخيزند. و اين جاى خوشوقتى است. بيش از پيش بر همگان روشن شده است كه با برنامه هسته اى اهداف ديگرى غير از تامين برق براى مردم تعقيب مى شود. با بهانه ايجاد منابع ديگرى براى تامين نيروى الكتريسيته به غير از منابع فسيلى حاضر، صادر كنندگان انقلاب اسلامى در پى دستيابى به اسلحه اى هستند كه با آن بتوانند خود را رويين تن ساخته و قدرت ديكتاتورى خود را ابدى سازند. اما رسيدن به اهداف صلح جويانه، نه در افزايش بمب هاى موجود كه در زدايش آنهاست.
اقتصاد فعلى ايران و آرايش سياسى موجود آن درمانده تر و وابسته تر از آن است كه بتواند جنگى نظامى را بر عليه دنياى غرب به پيش ببرد. بدون واردات گندم و بنزين و خودرو و كفش و لباس و صدها و هزاران قلم از نياز هاى مردم، جامعه در مقابل فاجعه قرار خواهد گرفت كه تازه مى بايد همزمان در زمين و دريا و هوا بجنگد. عكس هاى مربوط به شليك موشك هاى زمين به هوا و افتضاح فتوشاپى نشان مى دهد كه اين حاكميت مفسد چند مرده حلاج است.
افشا گرى هاى اخير پاليزدار در مورد فساد اقتصادى در بالاترين رده هاى حكومتى نشان مى دهد كه اين سيستم استبدادى تا چه حد در منجلاب فساد و رشوه فرو رفته، طوريكه امكان پيشبرد هر گونه سياست منسجم و راهبردى را از آن سلب مى كند. فشارهاى ناشى از تحريم اقتصادى بر خلاف پيش بينى برخى مفسران عجول، بدرستى دست و پاى رژيم را بسته و عرصه را براى بازي هاى آنها تنگ تر كرده است. نرمش نشان دادن در مقابل بسته پيشنهادى اخير سولانا و پذيرش مذاكرات از سوى تهران، تصميم شخص ولى فقيه بوده كه از طريق اكبر ولايتى اعلام شد. و اين در حالى بود كه ديگر مترسك هاى نظام از جمله رييس جمهور و رييس مجلس و ديگر سردمداران دوباره به رجز خوانى پرداخته بودند.

به نظر مى رسد كه كشورهاى غربى درماندگى نظام جمهورى اسلامى را بدرستى مى بينند و تنها با فشارهاى اقتصادى و روانى مى خواهند آن را از ادامه غنى سازى بر حذر دارند و تمام اخبار و شواهد حاكى از آن است كه آنها در اين سياست تاكنون موفق بوده اند. حتى با آنكه مدتهاست كه آمريكايى ها بطوررسمى و غيررسمى هر گونه جنگ نظامى بر عليه ايران را تكذيب مى كنند اما سپاه پاسداران دستور كندن چند صد هزار قبر را در مرزهاى كشور مى دهد و يا رسانه هاى رسمى بر گزارشات جنگى خود افزوده اند. به نظر مى رسد كه اينها همه مصرف تبليغاتى داخلى دارند و رژيم با پذيرش مذاكرات پا در راهى گذاشته است كه پايان آن تن دادن به خواسته هاى جامعه بين المللى است و اين جاى خوشحالى دارد.

با كشانده شدن هر چه بيشتر سوريه به پايگاه سياسى غرب و اروپا واحتمال به رسميت شناختن اسراييل از سوى آن، حلقه روابط آن كشور با ايران گسسته تر شده و ايران بيش از پيش بلحاظ سياسى ايزوله خوهد شد و اين موضوع بى ترديد بى تاثير بر سياست گذارى در مقابل غرب نخواهد بود. چند وقتى است كه گزارشات در مورد افتتاح دفترى ديپلماتيك از سوى آمريكا در تهران مطرح است و به نظر ميرسد برخى آقايان و از جمله رييس جمهور در اين مورد از فرط خوشحالى سراز پا نمى شناسند. او از ماجراى عكس گرفتن يك "فرمانده" نظامى آمريكايى در جريان ديدارش از عراق آنگونه سخن مى راند كه كم مانده آب از لب و لوچه اش روان گردد.

سمت و سوى عمومى جهت گيرى سياسى جمهورى اسلامى، پذيرش عدم اضافه كردن بر تعداد سانتريفوژ ها و خوددارى از تزريق گاز به آنها نشان از آن دارد كه راه براى توقف غنى سازى و احتمالا گرفتن تضمين هاى امنيتى از غرب در حال تكوين است و ايجاد رابطه سياسى با آمريكا قدم بعدى آن است كه با رفتن جورج بوش زمينه ايجاد چنين ارتباطى سهل تر خواهد بود. از منظر حقوق بشر، حقوق ملت هاى غير فارس، آزادى و دمكراسى ابتدا شايد بد بينى نسبت به اين سياست بوجود آيد چرا كه ابتدا غرب خود را بر روى چند و چون برنامه هسته اى و جزييات رابطه با تهران متمركز خواهد كرد و مسايل حاد مردمى اهميت خود را از دست خواهند داد. در كوتاه مدت شايد اين نظر درست باشد. اما در دراز مدت اگر تهران موفق شود خود را تا حدودى از ايزوله ماندن سياسى برهاند، ناچار خواهد بود براى حضور در عرصه سياست جهانى تغييراتى در سياست داخلى خود بدهد.

البته چنين سناريويى متعلق به آينده است اما جمهورى اسلامى فاسد هيچ راه ديگرى براى حفظ خود ندارد. بدون كاستن از فشار هاى تحريم و بدون پاسخگويى به مبرمترين مسايل داخلى خطر از دست دادن كنترل اوضاع درونى، اين سيستم ظالم و دجال را تهديد مى كند.

وظيفه نيروهاى ملى آذربايجان، شناختن درست و عينى وقايع بدون افتادن در دام هاى آرزوگرايانه و و موضعگيرى درست بر اساس منافع ملت ترك در ايران و آذربايجان است. پيش از هر چيز نياز به اصول و برنامه مدونى است كه اهداف دور و نزديك را مشخص و امكان موضعگيرى در برابر سياستهاى دولت مركزى تهران را ميسر سازد. حق تعيين سر نوشت مطالبه اى است محورى كه مى تواند كانون استراتژى خواست هاى تركها را تشكيل دهد. در كوتاه مدت بايد دست اندركارن و فعالان سياسى با تحليل دايمى اوضاع بهترين گزينه ها و سياست ها را براى سود حداكثر به نفع حقوق پايمال شده ملت شان پيش بگيرند. رمز پيروزى ما در تلاش هاى بى وقفه و اظهار وجود در تمام صحنه هاى داخلى و خارجى است. نبايد به جمهورى اسلامى اجازه داد در معاملات و بده بستان هاى سياسى منافع ما را قربانى سياست هاى قرون وسطايى خودسازد.