۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

عدالت اجتماعى

عدالت اجتماعى يكى از مركزى ترين چالش هاى جوامع انسانى است. اگر درست يادم باشد حقير چند وقت پيش اهميت آن رادر گفتگو با آقاى عليرضا عنوان كردم. شايد مهم ترين مولفه در دستيابى به آن، ايجاد شانس برابر در استفاده از امكانات براى همگان است. اين برداشت عمومى بايد در بين ساكنان يك جامعه وجود داشته باشد كه در صورت كار و تلاش بيشتر امكان رسيدن به خيلى چيز ها وجود دارد. عدالت اجتماعى به معنى دستمزد برابر براى كار مساوى نيست. اگر هم باشد در بعدى بسيار محدود كاربرد دارد. عدالت اجتماعى به مفهوم وسيع آن يعنى كه اوباما مى تواند به آنجا برسد كه رسيده است. داشتن عدالت اجتماعى يعنى كه حق كسى در رسيدن به آرزوهايش پايمال نمى شود. يعنى كه همه حق و امكان نسبتا برابر دارند تا از امكانات موجود در جامعه بهره ور شوند. به عبارتى، ايجاد امكان براى همه براى استفاده ازامكانات. اگر فرزند يك كارگر ساده امكان استفاده از امكانات موجود در جامعه را به همان نسبتى داشته باشد كه فرزند يك پزشك و يا يك بانكدار، يكى از زمينه هاى عدالت و پيشرفت در آن جامعه فراهم آمده است.

---


اگر سياست بخواهد زمينه بهره ورى از امكانات را به نسبت مساوى براى همه فراهم سازد مى بايد به كودكان دهات دور دست مدارسى درحد استاندارد هاى تهران و اصفهان بوجود آورد. براى اينكار نياز به جاده و امكانات زندگى در حد مقبول در دهات و غيره براى پرسنل آن لازم است. خطوط ارتباطى، بهداشت و سلامتى و ده ها امور ديگر بايد در روستا ها نهادينه شوند. با وجود چنين روستايى ديگر كسى رغبت به مهاجرت به حاشيه هاى شهر هاى بزرگ را نخواهد داشت. زمينه هاى تلاطمات و ناآرامى هاى اجتماعى ضعيف شده و از بين مى روند.
شانس برابر به طور “اتوماتيك” رقابت ايجاد مى كند و اين دقيقا همان چيزى است كه سوسياليسم نفتى عملا موجود در ايران به آن همان اندازه نياز دارد كه غواصى كه اكسيژنش تمام شده و به هواى آزاد نياز دارد. شانس برابر در نهايت منجر به تولد شهر وندانى مى شود كه زبان و فرهنگ و خلصت هاى متفاوت، مثل تغييرات شب وروز عادى تلقى مى شوند. البته مى دانم كه راه درازى است اما اگر سنگ هاى اول درست گذاشته شوند كجى هاى بعدى قابل اصلاحند. تنهااميدوارم سنگ گذاران اوليه از جنس آقاى كورش زعيم نباشند كه اوضاع قمر در عقرب خواهد شد.

حكومت سياسى بايد سكولار و بدور از آيين هاى مذهبى باشد

به نظر من زبان تركى بايد رسمى شود و در آذربايجان به عنوان زبان مادرى و اولين زبان و زبان فرهنگ مردم آن منطقه با آن برخورد شود. يعنى كه در يك فاز موقت و چند ساله تمامى كتب درسى و آموزشى از كودكستان تادانشگاهها بايد بازنويسى و آموزش در تمام مدارج به اين زبان صورت گيرد. زبان ادارى در ميان مدت بايد تركى شود. تمام اسناد بايد به زبان مردم و به زبان مسلط منطقه تبديل شود. فرهنگ پايمال شده را دوباره گرد و غبار از آن بايد گرفته و به فرهنگ شماره يك تبديل كرد. عزت و هويت را بايد از اين طريق و خيلى تلاش هاى ديگر به آنها باز گرداند. مردم بايد بدانند و لمس كنند كه همه چيز از آنها و متعلق به آنهاست. غرابت هشتاد ساله با محيط را بايد پايان داد. به تبعيد در سرزمين خود بايد نقطه پايان گذاشت. اگر هدف از آزاد سازى زبان تركى اجازه پخش پروانه به چند موسسه خصوصى در خيابان شهناز و چهارراه آبرسانى باشد كه آن موقع اين همه داد و غال لازم نيست. بلاخره چنين عقب نشينى تاكتيكى راحتى جمهورى اسلامى هم بلد است. در اثر فشارها چنين شيره مالى بر سر مردم در منجلاب جمهورى اسلامى امر ناممكنى نيست. اين دمل را بايد از ريشه بركند. اين غده سرطانى با شيموتراپى علاج پذير نيست. هر تلاشى غير از رسمى كردن زبان تركى به نظر من بى فايده خواهد بود. ما همانطور كه زبان متفاوتى داريم، طنز متفاوتى داريم، روحانيت متفاوت نيز داريم و به همين خاطر هم با سيلى او را از ميدان بدر كردند و عده اى آدمكش همچون خلخالى را به مزدورى خويش گماردند. هويت دامنه بسيار وسيعى دارد و تنها محدود به زبان نيست. زبان نوك پيداى كوه يخ است. اگر فتحش كنيم تنه غول پيكر آن خود راهر چه بيشتر نشان خواهد داد.

---

بنده نه عصبانى هستم، نه نگاهم به گذشته هاست و از تلقين افكارم به ديگران نيز دورى مى جويم. همانگونه كه بار ها از سوى بنده تاكيد شده و شيرازى اوغلو آن هارا با سماجت آشكار ناديده گرفته اين حقير شايد جزو نادر حاضران اين سايت است كه علاقه چندانى به گذشته ندارد و هميشه تاكيد موكدش بر آينده و دمكراسى بوده است. اينجا هر كس نظر خودش را مى گويد. نظر من آن است كه زبان يك ملت را اگر از او بگيريد مى توانيد به همه رقم از او سوارى بگيريد. اين تجربه بسيار دردناك و سياه آذربايجان است. اين مشكل بسيار عميق و در استخوانهاى آذربايجان رسوخ پيدا كرده است. مسيله در آذربايجان بر سر اعاده حيثيت و غرور از دست رفته است. اما جريان هاى عمده فكرى همه بر لزوم پيشبرد خواسته ها براساس آزادى عقيده و دمكراسى تاكيد مى ورزند. در آذربايجان از خشونت و ترور از سوى دگرانديشان خبرى نيست. اما پس از اين همه سال خفت و خوارى انتظار نداشته باشيد اين مردم همچون اروپايى ها رفتار كنند. كمى زمان لازم است. من معتقد به تشكيل پارلمان آذربايجان و قانونيت بخشيدن به مطالبات از سوى آن هستم. پارلمان آذربايجان به نظر من بايد هدف ما باشد. اگر ما زبان و اختيارات مان را مى داشتيم در اوايل انقلاب آن بلا ها هم سرمان نمى آمد. مابايد كه سرنوشت خودمان را بدست بگيريم. براى آذربايجان با ننگ هشتاد ساله اخير راه ديگرى وجود ندارد. اين بار ننگين را بايد برانداخت.

---

بولود گرامى، سخنان شما را تاييد مى كنم و از شما بخاطر بيان آنها تشكر مى كنم. حقايق درستى را طرح كرده ايد كه در مقابل درستى آنها بايد سر تعظيم فرو آورد. من اين كار را مى كنم چرا كه بدفعات برخى از آنها را شخصا تجربه كرده ام. رسيدن به باورهايى غير از باورهاى محيط نزديك امر آسانى نيست و بهاى خود را مى طلبد. در اينكه آگاهى اذهان اكثريت مردم را نمى توان به آسانى تغيير داد شكى نيست. اين كار زمان مى خواهد و واحدش هم نسل هاى انسانى است. اما انسان ها اگر جانشان به لبشان برسد همانطور كه در طول سال ٥٧ ديديم سونامى وار عمل مى كنند و نيروى بسيار زيادى را در مدت زمان كوتاهى آزاد مى سازند. درست به مانند فردى كه در يك وضع غير عادى و خطرناك كارهايى را انجام مى دهد كه در زمان عادى انجام آنها برايش غير ممكن به نظر مى رسد. تغييرات واقعى و ماندگار و برگشت ناپذير تنها از طريق تغيير آگاهى و ارتقا اذهان ممكن است. اما براى اين تغييرات و حصول به آگاهى بايد مبارزه كرد. بايد تابو هاى قديمى را شكست و نشان داد كه همه آنها دروغ هستند. اين كار نيرو و زمان و حوصله مى خواهد. اگر پنجاه سال پيش از اروپايى ها مى پرسيديد كه آيا اروپاي امروز برايشان قابل تصور است قطعا به شما مى خنديدند. اروپاى امروز محصول تلاش هاى اليته آن بوده است. هنر "مبارزان" شناسايى راهكارها براى پيشبرد جامعه به جلوست. تغيير تنها از طريق مبارزه و تلاش امكان پذير است. تغيير مثبت فداكارى و جانفشانى مى خواهد و همانطور كه اشاره كرده ايد به قيمت جان تعدادى نيز تمام مى شود چرا كه به لبه پرتگاه مى روند. تغيير، بدون قطار فكرى وبدون تلاش براى جذب مسافران بيشتر ميسر نيست. قطار تمثيل خوبى براى نشان دادن حركت و پيش روى است. آذربايجان امروز با ده سال قبل قابل مقايسه نيست. تغييرات فكرى و ذهنى بزرگى بوقوع پيوسته است. اما در عين حال هنوز همه چيز در آغاز راه است. اين جامعه آبستن تغييرات بسيار بزرگى است و اين فرصت بسيار خوبى براى تاثير گذارى وبراى اظهار عقيده است. اين جامعه بايد به سوى آزادى و دمكراسى برود و همه ما در مقابل آن مسيول هستيم.

---

حكومت سياسى بايد سكولار و بدور از آيين هاى مذهبى باشد. در اين مورد به احتمال قوى در بين دوستان نبايد اختلاف نظر عمده اى در بين باشد. جدا كردن و تلاش براى مو شكافى و يافتن طراحان فكرى نظام جمهورى جهل و جنون جمهورى اسلامى و احيانا روشنايى انداختن به تاريكى اين مقوله به هيچ عنوان به معناى خدشه زدن به اصل سكولاريسم نيست. ما در برهه اى خاص قرار داريم و براى موضعگيرى هر چه صحيح تر در مقابل قشر روحانى در آذربايجان نياز به فاكت و سند داريم. اگر بدانيم كه روحانيان ترك به همان اندازه در طراحى بنيانهاى نظرى اين سيستم دست داشته اند كه مطهرى و بهشتى داشته اند آن موقع نوع برخوردمان با آنها فرق مى كند. اما اگر چنين نبوده باشد موضع ديگرى خواهيم داشت و احيانا معتدلتر خواهيم بود. آذربايجان اگر قرار است سرنوشت خودش را خودش تعيين كند بايد ديد وموضع مشخص برخاسته از واقعيت هاى خودش را دارا باشد. كلى نگرى خوب است اما شايد بدون در نظر گرفتن جزييات منطقه اى و محلى وبومى بعضى مسايل شير توشير شوند. واقعيت آذربايجان همواره با واقعيت مناطق ديگر يكسان نيست. در نگاه اول شايد مسايل مشترك فراوانى پيدا كرد. اما در نگاه دوم و سوم تفاوت ها هم زياداست. انگشت گذاشتن تنها بر روى مسايل مشترك ديد ما را به روى جزييات مى بندد. واقعيت هاى هر منطقه بايد اولويت پيداكنند وگرنه نسخه پيچى هاى جهانشمول درد اين بيمار را درمان نخواهد كرد.

بنيانگذاران فكرى حكومت اسلامى

تيوريسين هاى حكومت اسلامى و پايه گذاران دخالت مذهب در سياست افرادى چون مطهرى و بهشتى هستند و نه خلخالى و ملا حسنى و لنکرانی و موسوی تبریزی. بنيانگذارن فكرى حكومت اسلامى كه از سى سال قبل دارد حكم مى راند روحانيان ترك نبوده اند. من احاطه كافى در اين زمينه ندارم و مثل برخى از دوستان بر اطلاعات عمومى تكيه مى كنم. اگر كسى و يا كسانى دلايلى بر عليه آن دارند عنوان كنند. منظور دليل است و نه هياهو! اگر روحانيت ترك در تيوريزه كردن حكومت اسلامى دست داشت در همان روزهاى اول پس از انقلاب آن بلا سرش نمى آمد كه آمد. قبل از انقلاب در آذربايجان كسى از دكترين هاى نفوذ مذهب شيعه در سياست آينده خبر نداشت. من از چارچوب هاى تشكيلاتى حوزه ها و نحوه ارتباطات فكرى و معنوى آنها در شهر هاى مختلف اطلاعى ندارم اما فكر مى كنم هر منطقه اى استقلال خود را دارد و يا بهتر بگوييم داشته است. قضايا را نبايد هم چون آش قرو قاتى كرد. صحبت من بر سر روحانيت حاكم يعنى روحانيتى است كه دارد حكومت مى كند و بدنبال آن بوده است. شريعتمدارى چنين هدفى نداشته است. قضيه بر سرخوبى و بدى نيست. بحث آن است كه آيا روحانيون ترك در شكل دادن به بنيان هاى فكرى جمهورى اسلامى همان نقشى را بازى كرده اند كه ديگران؟ آيا هيچ تفاوتى بين آنها با ديگران نبوده است؟ يعنى دستگاه روحانيت آذربايجان به همان نحو فكر و عمل مى كرد كه در قم فكر و عمل مى شد؟
به نظر من گره اساسى در مورد سونامى مسيله ملى در ايران عدم اعتقاد به دمكراسى است. دوستانى كه معتقد به ادامه همين روال در آينده نيز هستند، اعتقادى به دمكراسى ندارند و به همين دليل هم با هزار و يك كله معلق زدن در پى گردپاشى بر روى واقعيات اجتماعى هستند. و عجبا كه بر سر اين مسيله چه توافق ناگفته اى هم بين حكومت و “اپوزيسيون” آن وجود دارد.
شيرازى اوغلو به تاكتيك شناخته شده ايجاد ترس پناه مى برد. راست مى گوييد امكان ايجاد اختلاف وجود دارد اما باعث آن نه آنهايى هستند كه خواهان تغييرند بل آنها كه مى خواهند حكومت زور و برترى طلبى را ادامه دهند. از اوباما ياد بگيريد و اجازه دهيد تغيير، امكان وجود پيدا كند. با ترساندن نمى توان جلوى تحولات اجتماعى را گرفت. شما تا يك سال قبل حتى باورتان نمى شد كه تحصيل به زبان تركى در مدارس و دانشگاه هاى ايران ممنوع است. ولى به يمن زحمات آقاى نگاهى داريد يواش يواش به واقعيت هاى كشور عزيز تان پى مى بريد. در اين سايت بمانيد تا واقعيات را بيشتر در يابيد!

---

ما نمى دانستيم آدم هاى بقول شيرازى اوغلو ترسوى استان فارس مى توانند سمت رییس ستاد بزرگ ارتشتاران شاهنشاه را بر عهده گيرند بعد هم در سن ۶۹ سالگى نخست وزیر شده، حكومت نظامى اعلام كرده و دمار از روزگار پابرهنگان در بياورند. چه آدم ترسويى! منظور ارتشبد غلامرضا ازهاری است كه در شیراز متولد شده بود. اگر كمى بگردم از اين ترسو ها بازهم پيدا مى كنم. اين ها را داشتم در زمانه مى خواندم. برگرديم بر سر بقول شيرازى اوغلو مردان عمل ترك كه معلوم نيست چرا حتى اجازه ندارند زبانشان را به بچه هايشان ياد دهند و همه چيز را بزدلان مركز بهشان ديكته مى كنند. فكر نمى كنيد دنياى فكرى تان چيزى در حدود ١٨٠ درجه چرخش لازم دارد؟ چرا اين مردان عمل ميليونى به سوى مركز سرازير شده اند؟ اگر مى توانستند شكم شان را در خانه شان سير كنند حاضر به مهاجرت مى شدند؟ چرا اين مردان عمل همه جا تحقير مى شوند و اجازه دارند در فيلم ها تنها نگهبان باشند و توالت تميز كنند؟ من معتقد به پارلمان آذربايجان و راى و قانون آن هستم. ديكته كردن از تهران بايد پايان پذيرد. آذربايجان خودش تعيين مى كند به كجا مى خواهد برود و سرنوشتش چه باشد. برخى ها را اين سخن خوش نمى آيد. من هم از خيلى چيز ها خوشم نمى آيد. من مى خواهم آقاى خودم باشم. زندگى بدون عزت واقعا چه ذلت بار است.

يولداش ليلاى گرامى احسنت برشما. من از گرد و غبار اصلا خوشم نمى آيد اما دوستان ما فكر مى كنند اگر زياد بنويسند و مغالطه كنند كافى است. دوستان عزيز آش نذرى كه نمى پزيم هر كس با توشه اى از نخود و لوبيا و سبزى وارد شده صلوات گويان سهمش را در ديگ مى ريزد. آقايان استدلال كنيد. اگر روحانيان ترك دستى در قدرت داشتند و تيورى بافته بودند و شبكه هاى آماده براى تسخير و تحكيم حكومت داشتند شريعتمدارى آن سيلى را نمى خورد. آن سيلى يك حالت سمبليك دارد. بقيه اش را مى گذاريم بر عهده فانتزى قوى و خلاقانه دوستان.

---

من نه ازنتيجه خاصى حركت كرده و در پى اثبات آن هستم، نه هدفم دفاع همه جانبه از قشر خاصى است و نه تمايل ام بر آن است به سرعت برق و باد نتيجه گيرى كنم. دوست دارم در مورد نقش و وزن روحانيان ترك در پايه ريزى اركان فكرى جمهورى اسلامى صحبت شود. اگر همواره سخن از قالى نفيس ورنگارنگ ايران مى رود، نمى شود كه تركهاى ايران كه بلاخره هر كاريش بكنيم يكسرى تفاوت هاى فرهنگى و تبارى و تاريخى و رفتارى و قومى وزبانى با كردها و فارس ها وعربها و بلوچها دارند اما روحانيان شان هيچ فرقى با ديگران نداشته باشند. آقاى نگاهى مى گويند ما روحانيت ترك وفارس نداريم. براى من پذيرش اين تز ساده مشكل است.

وقايع حزب خلق مسلمان وسرنوشت شريعتمدارى شايد به همين آسانى نتوانش به آرشيو هاى تاريخ سپرد. پاسخ به سوال ميزان نقش روحانيت ترك در ساختن پايه هاى نظرى دخالت مذهب درسياست به نظر من كم اهميت نيست چرا كه در شناخت درست از اين قشر و در نهايت در موضع گيرى درست در قبال آن يارى رسان خواهد بود. شكى در اين نيست كه بخشى از روحانيون هم چون تمام اقشار ديگر در امور ادارى و اجرايى و غيره با نظام جمهورى اسلامى كار كرده و خواهند كرد. اما ايده هاى غصب قدرت سياسى ار سوى نيروهاى مذهبى و بر پايه آموزش هاى مذهبى ريشه در كجا و چه كسانى دارد. سرشناس ترين روحانى ترك زبان چنين انديشه هايى نداشت. من نمى توانم به همين سادگى از اين قضيه عبور كنم.

درخيلى نكات با آقاى نگاهى هم راى هستم. اما از كامنت اخيرشان چنين برداشت مى كنم كه بيشتر در پى انطباق مسايل با برخى شابلون هاى از قبل آماده هستند. درست است كه ما با اتكا بر اصول خاصى به تبيين جهان خارج مى پردازيم. اما هنر بكار گيرى شابلونهاى سياسى و اجتماعى بسى مشكل است. در جريان تظاهرات خرداد ٨٥ در آذربايجان ديديم كه برخى جريانات چپ با توسل به شابلون هاى هميشه آماده شان چه تحليل هاى اسفبارى مى دادند. درست است كه قطب نماى حقوق بشر براى جلو گيرى از به بيراهه رفتن خوب و مفيد است اما استفاده از آن نيز تجربه و مهارت مى خواهد. بدون غوطه ور شدن در جزييات مسايل، رسيدن به حقيقت دشوار است.

من مشكلى با بيان مطالبات در قالب يك مجموعه ندارم. اما اگر به اين معنى باشد كه چون آزاد سازى تحصيل به زبان مادرى مى تواند به سو استفاده از سوى رژيم بيانجامد پس بهتر است صبر كنيم اصلا نمى توانم موافق باشم. من مى گويم تحصيل به زبان مادرى همين امروز بايد آزاد شود بدون هيچ اما و اگر و شرط و شروطى. خواستن همه چيز خوب است امابه آنها نمى توان به يكباره رسيد. قدم بقدم بايد پيش رفت و زمينه ها را (براى ايجاد پارلمان آذربايجان) مهيا ساخت. مى گوييد جمهورى اسلامى مى تواند سو استفاده كند مگر جمهورى اسلامى ازچه چيز سو استفاده نكرده است؟

در مورد تعداد خوانندگان سایت صدای آمریکا به زبان آذربایجانی و با الفبای فارسی كه بیشتر از چند صد خواننده نداشت. مگر انتظار ديگرى داشتيد؟ مگر چند نفر بلدند تركى را بخوانند و بنويسند. مگر در هشتاد سال اخير اين امر ممنوع نبوده است؟ سواد خواندن و نوشتن از كجا بايد بيايد؟

برادران امانى، مفاهيم شهيد و شهادت، روحانيت حاكم شيعه

به نظر من اكثريت بزرگى را كه بدون سر وصدا احتمال عادى بودن تصادف برادران امانى را پذيرفته اند، نبايد ناديده گرفت. در هر امرى اگر يك اقليت هر چند بسيار كوچك هم اگر سروصدا راه بياندازند، توجه همگان را به خود جلب مى كنند. غلامرضا امانى يك فعال سياسى بود كه چند سالى را هم در زندان هاى نظام اسلامى به سر برده بود. سانحه رانندگى چنين فردى ترديد بر مى انگيزد. اما تا زمانى كه جزييات حادثه آشكار نشده، نه مى توان يقينا گفت كه او را به هلاكت رسانده اند و نه مى توان ادعا كرد يك حادثه عادى بوده است. حكومت جمهورى اسلامى به نظر نمى رسد كه نياز به صحنه سازى داشته باشد. اين حكومت هر كارى دلش بخواهد برعليه مردم خودى انجام مى دهد. به نظر من بايد از فرهنگ شهيد سازى فاصله گرفت. حتى اگر امانى قربانى توطئه شده باشد از اطلاق واژه شهيد به او بايد خوددارى نمود. فرهنگ شهادت فرهنگى بى توجه به انسان و نياز هاى اوست. از اين فرهنگ هر چه ديده ايم بس است.
---
آقاى نگاهى با تشكر از نوشته خوب و به جايتان. من بدون آنكه بدانم مفاهيم شهيد و شهادت از چه زمانى و به چه منظورى بكار رفته، تنها تاريخ سى سال اخير را مد نظر دارم. حكومت جمهورى اسلامى مفهوم شهادت را به پديده اى مجرد تبديل كرده كه هيچ گونه وابستگى به زندگى و واقعيات زندگى انسانى ندارد. شهادت به هدف تبديل شده و به همين دليل تبديل به ضد ارزش شده است. نه زندگى، كه مرگ ستايش مى شود. مرگ، نمى تواند و نبايد هدف ما باشد. هدف زندگى و نفس كشيدن است. از جان گذشتگى و فداكارى خوب است و لازم است و هيچ شكى در اين نيست كه بدون مايه گذاشتن دسترسى به اهداف هميشه ممكن نيست. اما ما نمى توانيم فرهنگى را كه روحانيت حاكم شيعه در ايران پرورده و به خورد ما داده در آينده نيز تغذيه كنيم. ما نياز به فرهنگ تازه و منطبق با اهداف حركت ملى آذربايجان داريم. من مخالف بكارگيرى واژه شهيد در مورد قربانيان سياسى هستم. اگر قرار است قدم در راه تازه اى بگذاريم پس جامه كهنه را بايد كنار بگذاريم. استنباط من آن است كه تاكيد بر شهادت و فرهنگ كما بيش غالب از سوى بخش خاصى تبليغ و حمايت مى شود و به نظر نمى رسد كه بخش عمده و پيشروى سياسى و اجتماعى حامى چنين افكارى باشد. بايد از فرهنگ باسمه اى و توتاليتر جمهورى اسلامى بى هيچ ترس ولرزى فاصله گرفت. هدف بايد زنده نگاه داشتن انسانها و جلوگيرى از مرگ باشد. همه تلاش ها بايد بكار رود تا انسانها زنده بمانند. ما اجازه نداريم مبلغ و مروج مرگ و نيستى باشيم.
---
دوستان عزيز با سپاس فراوان از نكته بينى هايتان. سخن پرشمار است و اوقات ما نه بسيار. در ترمينولوژى شخصى اينجانب آذربايجان بدون پيشوند و پسوند، جنوب ارس و جمهورى آذربايجان، شمال آن را در نظر دارد. همانگونه كه واقفيد آذربايجان جنوبى و شمالى هم وارد ادبيات شمالغرب كشور شده و بنده با آن نيز مسيله اى ندارم. فلذا براى پرهيز از جدال بر سر واژه ها به ترمينولوژى شخصى بسنده مى كنم.

فكر مى كنم لزومى به بحث بر سر وجود و يا عدم وجود 'حركت ملى آذربايجان' نيز فاقد الزام است چرا كه بنظر مى رسد ديوار اختلافات بزرگتر از آن باشد كه بتوان از آن عبور كرد. بر شما پوشيده نيست كه گيرنده هاى ما مدت زمانى است دارند از حركت يك سونامى مانندى خبر مى دهند. اما اثبات آن چون وقت و حوصله و نيرو مى خواهد ما از آن تا حدى صرف نظر مى كنيم. اين را هم در پاكت اختلافات قرار مى دهيم بدون آنكه دم و دقيقه بيرونش بياوريم.

با آنكه من سخن شيرازى اوغلو در مورد ماهيت خفته در شكم پديده ها را رد نمى كنم اما معتقد هم نيستم كه "ادعا, سخن نيكو و شعار, نشانگر فقط و فقط عوام فريبيست". مگر مذاهب بزرگ دنيا بر اساس سخن نيكو و شعار شكل نگرفته اند و بر همان اساس نيز ادامه حيات نمى دهند؟ بعد روانى قضايا را نبايد فراموش كرد. مگر بخشى از شتافتن به كمك بانك ها و موسسات مالى ورشكسته در هفته هاى اخير از سوى دولت ها، روان عمومى مردم رادر مد نظر نداشته است؟ با سخن نيكو و شعار اتفاقا خيلى كارها مى شود كرد بويژه در دنياى سياست و اقتصاد. يك سياستمدار خوب حتما سخنور خوبى هم هست. مى دانيد چرا؟

درست است كه آدم ها تضادعقايد و آرا را تحمل مى كنند و بايد هم بكنند اما معلوم است كه تضاد منافع اختلاف بر انگيز است و مدل ديگرى هم قابل تصور نيست. ما در مورد عسلى بودن زبان تركى مى توانيم اختلاف عقيده داشته باشيم اما اگر شما به فرزند من اجازه ندهيد كه او آن زبان را در مدرسه بياموزد آن موقع كلاهمان توى هم ميرود و جور ديگرى هم نمى تواند باشد. فعلا وارد سناريوهاى متنوع جنگ نمى شوم.

در مورد سخن پياله چى گرامى در مورد روحانيت حاكم شيعه در ايران كافى است كه سرنوشت آقاى شريعتمدارى را ياد آور شوم. روحانيت شيعه ترك زبان در دهه هاى اخير وزن ملموسى در سياسى كردن مذهب و تدوين دكترين هاى حكومت شيعى نداشته است. حاكميت امروزه در ايران، وجه اشتراك چندانى با روحانيت ترك زبان دويست يا سيصد سال گذشته ندارد. تيورى هاى دخالت مذهب در سياست به نظر نمى رسد از آن روحانيت ترك باشد.

در پاسخ به على تبريزلى بايد ياد آور شوم كه يك دليل براى آنكه حركت ملى آذربايجان دمكراتيك است آن باشد كه طيف هاى متفاوتى در آن ابراز وجود كرده اند و خواهند كرد. بر خلاف ديد شما كه تمايل به سياه و سفيد ديدن داريد، من شخصا از وجود گرايشات متفاوت ورنگارنگ خوشحالم. اختلاف عقيده در آنها وجود دارد و يك نمونه اش انتخاب سمبل و يا پرچم است كه هنوز به نتيجه مشخصى نرسيده اما دارد در مسير خوبى پيش مى رود.

پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى، هم استراتژى هم تاكتيك

پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى، هم استراتژى هم تاكتيك

جنبش ملى و دمكراتيك آذربايجان جنوبى براى احقاق حقوق انسانى پايمال شده ترك ها در ايران هر روز بالنده تر، گسترده تر و عميق تر مى شود. اين جنبش متغير هاى كاملا تازه اى وارد سياست كلان در ايران نموده و معادلات شناخته شده حيات سياسى آن را به هم ريخته است. امروز، سياست گذارى در ايران بدون پاسخگويى به مسئله ملى آذربايجان جنوبى ناممكن گرديده است. آذربايجان جنوبى، پوزيسيون و اپوزيسيون سراسرى را به چالشى بزرگ فرا خوانده است. جنبش برخاسته از بطن جامعه ترك، نظم تئورى هاى سياسى كل اپوزيسيون را در هم پيچيده و حكومت جمهورى سرا پا فساد را به چالشى بزرگ فرا خوانده است. اين جنبش طبل پايان سياست هاى بغايت غير انسانى و ناعادلانه در مورد بخش بزرگى از مردم اين كشور را بصدا در آورده است و مى رود تا با قوت گرفتن آن، تفكرى نو در نظم فكرى سياسى اين جامعه پديد آورد. دمل چركين ده ها سال برترى جويى و اعمال تبعيض ها در شئون زندگى انسان ترك، سر باز كرده و سيل خروشان ضد استبدادى آن توده هاى ميليونى را به حركت در آورده است. آذربايجان بارديگر بپا خاسته و در پى چاره جويى است.

بار سنگين اين حركت ملى را فعالان سياسى، فرهنگى، مدنى، دانشجويان، دانش آموزان و خيل بزرگى از مردم عادى بر دوش مى كشند. در پاسخ به آن، حكومت استبدادى و دروغپرداز جمهورى اسلامى كوچكترين حركت نيروهاى ملى را سركوب مى كند. نوشتن به زبان مادرى هنوز جرم است هم چنانكه در نود سال گذشته بوده است. حتى نوشتن اعلاميه ترحيم و يا كارت عروسى به زبان تركى از سوى رژيم تهران تحمل نمى شود. نيروهاى اطلاعاتى و امنيتى با نيروى تمام به شكار جوانان مى پردازند و با انتشار دهندگان نشريات فرهنگى به زبان تركى هم چون جنايتكاران بر خورد مى كنند. فعالان و دانشجويان ماه ها در سلول هاى انفرادى نگهدارى مى شوند و با اتهامات كذايى و من در آوردى ماهها و سال ها در زندان ها حبس مى شوند.

با وجود تمام فشارها، سركوبها و زندانها اين جنبش تاكنون از سازوكارهاى مدنى و فرهنگى بهره برده و تمامى شواهد حاكى از آن است كه در آينده نيز به اين راه خود ادامه خواهد داد. اين جنبش رو به آينده، رو به آزادى و دمكراسى داشته و هدفش دستيابى به حق تعيين سرنوشت است. مردم آذربايجان ديگر سلطه فرهنگى و سياسى اعمال شده از تهران را بيش از اين بر نمى تابند. مردم آذربايجان ديگر نمى خواهند انسان هاى درجه دوم باشند. مردم آذربايجان مى خواهند فرزندانشان زبان مادرى شان را در مدارس فرا گيرند. آذربايجان خواهان حقوق حقه و برابر با ديگران است.

هدف مشترك و نخست براى فرارويى به موقعيتى كه ملت ترك آذربايجان بتواند سرنوشت خود را بدست گيرد تا قادر باشد اراده خود را از طريق آن اعمال كند، مبارزه براى تشكيل پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى از طريق انتخابات مطلقا آزاد و عارى از نفوذ هر نيروى خارج از آذربايجان است. مبارزه معتقدان به استقلال، فدراليسم و يا هر گونه شكل حكومتى ديگر نمى ثواند جدا از مبارزه براى ايجاد ارگان واحد تصميم گيرى ملى باشد. عقيده هر انسان ترك و تمايلات سياسى او قابل احترام بوده و هر شخص و يا سازمان سياسى مى تواند و بايد امكان آن را داشته باشد كه آزادانه به تبليغ افكار سياسي خويش بپردازد. اما تنها نهادى كه اجازه تصميم گيرى برى ملت ترك آذربايجان را دارد پارلمان ملى آن است.

جدا سازى صفوف مبارزان جنبش ملى و تقسيم آنان به هواداران اين شكل و يا آن شكل نهايى حكومتى هنوز بسيار زود رس است. چنين جدا سازى، به معناى انشعاب نيروها به دست خويش است و مخالفان و در راس آنها حكومت جمهورى اسلامى سعى خواهد داشت از آن سود جويد. روش هاى مبارزه مى توانند بنابر افكار مبارزان آن، متفاوت باشند. اما تفكيك صفوف، آن هم امروز، با چشم دوختن به هدف حداكثر، نديدن واقعيت ها و چشم پوشى بر روى قابليت ها و توانايى هاى صفوف متنوع مبارزان است. خط فاصل نه از ميان استقلال طلبان و يا فدرال طلبان، بلكه از ميان معتقدان به نظام دمكراتيك و ملى بر اساس اراده پارلمان ملى از يك سو و دشمنان و يكه تازان صحنه سياسى از سوى ديگر مى گذرد.

همه تلاش ها بايد در خدمت هدف بزرگ ايجاد پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى قرار گيرد. شكل نهايى حكومتى و آينده ملت ترك آذربايجان را تنها پارلمان آن رقم خواهد زد. اعتقاد به سازماندهى مبارزات براى تشكيل پارلمان ملى احترام به دمكراسى و راى اكثريت است. هيچ حزب و سازمان سياسى نبايد و نمى تواند براى آذربايجان و ملت آن تصميم گيرى كند. تمامى تجربيات صد سال گذشته نشان مى دهند كه راهى جز احترام به موازين و مقررات دمكراسى وجود ندارد. كوشش ها بايد كه حول تشكيل پارلمان ملى متمركز شوند. هدف، دستيابى به نهادى مستقل و پاگرفته بر اساس رأى مردم است. با هر روشى كه مبارزه مى كنيم،با هر ايده اى كه در سر داريم، با هر سازمانى كه فعاليت مى كنيم، هوادار هر مرامى كه هستيم، تنها يك هدف مى تواند نيروهاى ما را متحد كند و آن تلاش براى دسترسى به پارلمان ملى و مستقل آذربايجان جنوبى است.