۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

تخت سلطنت

خانم مهناز، رضا پهلوى قصد دارد به ايران برگردد و بر تخت سلطنت تكيه زند. او خود را ميراث دار پدر بزرگ و پدر خود ميداند و بر اساس آن خود را شاهزاده ايران ميداند و محق براى ادامه سيستم سلطنتى. سيستم حكومتى_ اين خاندان يكى از ديكتاتورى هاى بزرگ عصر حاضر و خيزش مردمى بر عليه آن يكى از بزرگترين تغييرات سياسى عصر حاضر بوده است. نقد رضا پهلوى و تمام طيف حول او بدون در نظر گرفتن اين حقيقت_ بسيار تلخ ودرد آور بيهوده است. رضا پهلوى تاكنون يك كلمه در نقد سيستم ديكتاتورى كه ميخواهد در آينده با تكيه آن بر آن بر مسند قدرت تكيه زند نگفته. يك كلمه در مورد كميته مشترك ضد خرابكارى، در مورد شكنجه ها و بازداشت هاى خودسرانه، در مورد اعدام ها، در مورد وابستگى و خادمى پدر بزرگ و پدرش نگفته. و خيلى چيزهاى ديگر هم كه پدر بزرگ و پدرش براين مملكت وارد ساخته اند نگفته اما بقول شما پلاتفرم زيبايى نوشته. تركها هم حرف هاى قشنگ مى زنند و پلاتفرم هاى مترقى نوشته اند پس چرا حرف آنهارا باور نميكنيم. اگر مشكل در حرف زدن و بيانيه هاى زيبا دادن و مواضع مترقى گرفتن بود كه من اعتراف ميكنم ايرانى ها خيلى مترقى شده اند. حتى كاربه آنجا رسيده كه بخش هايى از سلطنت طلبان حاضر شده اند زبان “آذرى” تدريس شود. مشكل در موضعگيرى نيست. مشكل_ گرهى و اساسى و احتمالا لاينحل، گذشته خاندان پهلوى هاست كه آخرين وارث آن كلمه اى در باره آن برزبان نياورده است و بهمين خاطر از نظر من بحث در مورد تخت سلطنت و شخص رضا پهلوى موكول ميشود به زمانى كه ايشان صراحتا در مورد گذشته خاندان خودش موضعگيرى كند. هر آنچه او ميگويد و يا طرفدارانش ادعا ميكنند و فرياد ميكشند شبح بسيار سنگين و سربى بر آنها سايه انداخته و اين سايه هيچگاه آنها را ول نخواهد كرد تا زمانى كه آنها با گذشته شان تسويه حساب نكرده اند. به نظر من آنها چنين كارى نخواهند كرد. آنها ساخت فكرى كاملا متفاوتى دارند. آنها هيچگاه معنى و مفهوم دمكراسى و انتخابات را نمى توانند بفهمند و اجرا كنند چرا كه جهان بينى ديگرى دارند كه با اين مفاهيم ناسازگار است. اميدوارم اشتباه كنم. همانگونه كه در مورد حرف هاى من مشكوك هستيد و آنها را زير ذره بين ميگذاريد و درستش هم همين است لطفا در مورد ديگران هم همين گونه عمل كنيد. يك سخنرانى و يا موضعگيرى كنه مقاصد و اهداف را نشان نمى دهند. ما هميشه نبايد همه اساسنامه ها و برنامه هاى احزاب و سازمان ها را بخوانيم كه حتى خودشان هم به آنها عمل نمى كنند. رضا پهلوى نمى تواند مترقى باشد زيرا كه او از ديكتاتورى نبريده است. من هم همانگونه كه گفتم دليل عقب ماندگى او را عدم نيافتن كلمات ترك و آذرى در سايتش نديده ام. بلكه دلايل ديگرى دارد كه قبلا شرح دادم. پس با اين حساب من ضرورتى نمى بينم کارهای او را زیرورو كنم تا بدانم او چگونه مى انديشد. ما هرگز نمى توانيم بدون گذشته براى آينده طرح و برنامه بريزيم. راستش من نمى دانم با توضيحاتى كه در كامنت قبلى دادم چرا شما ميگوييد كه من با جستجوی کلی برای “ترک و آذری” نتیجه گرفته ام او عقب مانده و غیر دمکرات است. براى من مهم است كه او در مورد ترك ها چه مى انديشد و در مورد تظاهرات ٨٥ چه نظرى دارد امافقدان آن را دليل بر عقب ماندگى او نمى دانم و چنين ادعايى هم نكرده ام. درست است كه او مسيول اعمال پدرش نيست اما درست به اين دليل كه او فرزند آن پدر است و بهمين خاطر ادعاى سلطنت دارد مى بايد موضعش را در مورد آن مشخص كند و گرنه من شخصا به حرف هاى او اعتماد نخواهم كرد. نوشته ايد:

“انتظار اینکه او برای خوشایند مردمی که هنوز نمیتوانند بیطرفانه قضاوت کنند پدرش را بصلابه بکشاند انتظاری بیجاست و نشانگر کینهً کور و عدم درک واقعیات.”

خانم مهناز راستش من از اين نظرتان در تعجبم. اولا كه ميگوييد مردم نمیتوانند بیطرفانه قضاوت کنند. من فكر ميكردم ميزان، راى مردم است چه ما از راى آنها و نحوه قضاوتشان خوشمان بيايد يا نيايد. و حالا چون مردم مردم ما نمیتوانند بیطرفانه قضاوت کنند پس ما فعلا نظرمان در باره ديكتاتورى را به تعويق بيندازيم تا وقتى كه مردم ما توانستند بیطرفانه قضاوت کنند. يا من دارم بد مى فهمم و يا اينكه شما منظورتان را به روشنى نگفته ايد ويا اينكه همه چيز روشن است. با اين جمله اگر نظر واقعى تان را بيان نكرده ايد لطفا روشن گرى كنيد. البته كمى بعدتر خودتان اذعان داشته ايد كه “لازمهً دمکراسی و دمکرات بودن اینستکه محک راًی مردم را بپذیریم و حاضر باشیم وارد مبارزه ای گردیم که برایمان ریسک شکست دارد.” كه در اين مورد اختلاف نداريم.
در مورد مدرن و مدرنيته مى توان بحث كرد اما اگر “کمرنگ کردن تفاوتهای قومی و نژادی و زبانی در حقوق شهروندی” منجر به ناديده گرفتن حقوق من بشوند من چنين کمرنگ کردنى را نمى پذيرم. ايران شرايط ويژه خودش را دارد و مشكل ملى و تلاش هاى سيستماتيك براى زدايش فرهنگى يكى از مولفه هاى اصلى حكومت خاندان پهلوى و در ادامه آن حكومت ج.ا. است. اين مشكل بى شك از نظر من يك مشكل عمده است و نياز به پاسخ درخور دارد. مدرنيته هر چه هم باشد نمى تواند همرنگ سازى باشد. در مورد اين برداشت شما:
“بنظر من آنچه در تفکر او برای جامعهً ایران جدید است درک صحیح دمکراسی و موًلفه هایش است که اکثر ایرانیان (هم اپوزیسیون ملی و سراسری هم فعالان قومی)، حتی با ادعاهای مدرنیته و دمکرات بودن از فهمش عاجزند”
من اختلاف نظر جدى با شما دارم و قضيه را همانطوركه گفتم كاملا بر عكس مى بينم. آنچه او ميخواهد در اصل و اساس همان سيستم پدرش هست. شما بعضا حرف هايى مى زنيد كه به يكباره سوظن ها و ترديد هايى را كه به افكار من داريد بدون استناد غليان پيدا مى كنند مثلا: “در واقع تصورتان اینست که راًی مردم قرار است در جهت اهداف شما باشد. وگرنه اگر نتیجهً دلخواه را درش نبینید یکمرتبه لحنتان 180 درجه میچرخد و راًی همان مردمی که سنگشانرا بسینه میزنید پشیزی برایتان ارزش ندارد.” من آشكارا اعلام ميكنم كه ميزان، راى آزاد مردم است حتى اگر نتیجهً دلخواه من نباشد. اگر جايى چيزى بر خلاف آن را پيدا كرديد و فكر كرديد بر خلاف آن ميتواند باشد لطفا تذكر دهيد كه ممنون خواهم بود.
در مورد رفراندم فرضى ، من هميشه گفته ام هر كس قرار است انتخاب شود اين انتخاب او بايد ادوارى باشد يعنى چهار سال بعد بايد دوباره كانديد شود. انتخابى كه به انتصاب مادام العمر بيانجامد غير دمكراتيك است. كجاى اين حرف خط كشيدن و باطل كردن راى مردم است. خانم مهناز باور كنيد گاها در بعضى موارد نادر برداشت هاى سريع مى كنيد. مى نويسيد: “بله، دمکراسی شما و همفکرانتان و بسیاری از اپوزیسیون ملی ایران از این نوع است.” ما داريم روى موضوعى مشخص بحثى مشخص مى كنيم و شما قضاوت فله اى مى كنيد. اين دومين كامنت من در مورد اين موضوع و سوال شماست و شما بعد از اولين كامنت من چنين قضاوتى مى كنيد. پس دمکراسی شما از چه نوع است. سريعا همه چيز را فراموش كنيم بعدش همه چيز درست ميشود؟ نمى خواهم جو بحث را خراب كنم اما اجازه دهيد نظراتمان كمى روشن شوند بعد قضاوت مان را هم بكنيم.

هیچ نظری موجود نیست: