۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

پوپوليستى و عوام فريبانه

آميرزاى عزيز، حق داريد مرا عقب مانده بناميد. هردو سيستم ديكتاتورى اخير يك چيز را در كله ما فرو كرده اند و آن اينكه تركها عقب مانده اند و الا خر بودن تركها به جزيى از فرهنگ روزانه در اين جامعه تبديل نمى گشت. تخصيص ناعادلانه بودجه و فقر ساختارى ناشى از آن، سيل مهاجران به مناطق مركزى، ممنوعيت بغايت كثيف و سيستماتيك فرهنگ بومى و محلى، ساختن انسان هاى درجه دوم در اذهان و رذالت هاى بسيارى كه بر شمارى آنها مطمينا براى شما خسته كننده خواهد بود از انسان ترك در ذهن ها يك انسان دون پايه ساخته است. حق داريد مرا عقب مانده بناميد براى اينكه همواه براى آن تبليغ شده است. حتى شما اگر ريشه تركى هم داشته باشيد نه تنها كمكى به شما نمى كند بلكه آن را بدتر هم ميكند. اما دليل عقب ماندگى مرا نوشتن شعار “هاراى هاراى من تركم” بالاى سر در ها و گذشتن هر روزه از زير آن دانسته ايد. من آن استعاره را آگاهانه در آن كامنت آوردم تا در پى عكس العمل شما به آن يك بار ديگر نشان دهم كه شما برخورهايتان گاها پوپوليستى هستند حتى اگر اين كار را آگاهانه انجام نمى دهيد. درست به مانند كسانى كه در كتاب هاى ماركس و لنين دنبال كلمه خدا ميگشتند تا ثابت كنند آنها هم خداشناس بوده اند و انسان بى خدا وجود ندارد شما هم شبيه به آنها آن استعاره را گرفته و نوشته ايد كه من بى شك هر روز آيه مى خوانم و دور خودم فوت مى كنم و يا چيزهايى شبيه آن و مرا به همين علت عقب مانده مى دانيد. شايد دلايل ديگرى هم داريد كه اميدوارم آنها را هم بازگوييد. اگر آن تمثيل بالاى در و يا آيه خواندن و فوت كردن دور خود دلايل عقب ماندگى من هستند، با تاسف بايد بگويم منتظر دلايل بعدى تان مى مانم چون هيچكدام از چيز هايى كه به من نسبت داده ايد مصداق ندارند.

من به خودم اجازه دادم برخوردهايتان را پوپوليستى و عوام فريبانه بنامم و بر سر اين حرف خودم مى نامم. نگاه كنيم به نحوه برخورد و قضاوت شما در باره سوال از مليت من. شما در ابتدا گفته ايد يك نفراز هفتاد ميليون هر نظرى هم داشته باشد مهم نيست. درست هم مي گوييد از نظر آمارى واقعا يك نفر در مقابل هفتاد ميليون بى معنى است امااز سوى يگر نشان مى دهد كه ديد شما نسبت به انسان ها چگونه است. من مى گويم تبريزى هستم و شما اصرارداريد كه مليت مرا بدانيد! وبعد خودرا در مقابل من بى مسيوليت مى دانيد و مى گوييد چنين آدمى لايق حمايت واعتماد نيست. براستى آخرين بارى كه قصد حمايت از من و يا خواسته هاى مرا داشته ايد چه وقت بوده است. كه حالا با “چموشى_” من آنرا ميخواهيد پس بگيريد؟ من ازشما مى پذيرم كه شما حامى تدريس زبان تركى در مدارس هستيد اما آيا با اين حمايت واقعا مى توانيد خودتان را مدرن بدانيد؟ فرض كنيم شما اين حمايت را نمى كرديد آيا آن موقع اصلا جاى بحثى باشما وجودداشت. شما داريد حداقلى را حمايت مى كنيد كه زمان حاضر آن را بخودى خود دردستوركار قرار داده است. آيا كسى امروز جرات آن را دارد كه از آزادى زبان تركى در ايران حمايت نكند. آيا چنين كسانى اگر وجود داشته باشند مى توان آنها را جدى گرفت. پس همانطور كه من قبلا هم گفته ام كسى كه امروز از آزادى زبان تركى در ايران حمايت مى كند هنر خاصى به خرج نمى دهد چرا كه راه ديگرى ندارد. حتى طيف پهلوى ها هم دارند به آن راضى مى شوند.
شما مى گوييد: [آیا من به عنوان یک آذربایجانی حق اینرا ندارم که بدانم مارالانها برای آذربایجان (که فقط ارث بابای ایشان نیست و ارث بابای بنده هم هست!) در انتهای راهی که شروع کرده اند، چه سرنوشتی را در نظر گرفته اند؟]. دوست عزيز سوال كردن از يك تبريزى كه “بگو ببينم مليت تو چيست” چه ارتباطى با سرنوشت آذربايجان دارد. اصلا من اهل بوركينا فاسو هستم اين چه كمكى به شما ميكند و يا چه ضررى به شما و يا آذربايجان مى زند. شما مى بايد عوض گير دادن به مليت من به نظرات من گير بدهيد وآنها را نقد كنيد.
نوشته ايد: [اگر یک بنیاد تبلیغات مذهبی باز کند و یا دست به اقداماتی بزند که سرنوشت مذهب را مستقیما تحت تأثیر قرار دهند، آنوقت بیجا می کند که بگوید کسی اجازه طرح این سؤال را ندارد، همانطور که دوچرخه فروش کامنت قبلی من حق ندارد از جوابدادن به سؤالاتی که مربوط به دوچرخه هستند طفره برود.] دوست عزيز براى شما چه فرق ميكنذ آن بابايى كه داخل آن بنیاد نشسته اهل نجف است ويا مدينه و يا قم و يا اينكه خود را متعلق به كجا مى داند. واقعا آيا فرقى مى كند. در ثانى من در كدامين بنياد نشسته ام.
نوشته ايد: [بنده هم می دانم که از یک فیلمساز نباید گرایش مذهبی و یا حتی سیاسی اش را پرسید، همانطور که یک سیاستمدار هم هیچ اجباری ندارد اسم فیلم مورد علاقه اش را بشما بگوید، ولی وقتی که سؤال در مورد مواضع سیاسی یک سیاستمدار مصداق “تفتیش عقاید” بشود، آنوقت ما یا با یک لطیفه طرفیم، و یا با همان چیزی که من به مارالان و مارالانها نسبت می دهم: فرار از شفافیت و آشکارلیق! (که همیشه با فریب و تحمیق مردم همراه بوده است و کسانی که دست به آن می زنند، هیچوقت اهداف مثبتی نداشته اند)] دوست عزيز آيا پرسش شما سؤال در مورد مواضع سیاسی من است. كجاى اين سوال ربطى به مواضع سياسى دارد. اگر مارالان اهل برلين مى بود آن موقع چه فرقى براى شما مى كرد. اين سوال دقيقا تفتيش عقايد است و هيچكدام از استدلالات و سوالات شما در خدمت آشكارليق نيست بلكه بر عكس درصدد لاپوشانى حقايق است. شما ميخواهيد با به كج راهه بردن بحث با تكيه بر باورهاى غلطى كه در ايران وجود دارد نظرات مخالف را از صحنه بدور كنيد.
شما با سالها سابقه كار سياسى نمى توانيد ندانيد كه شعار هاى اهانت آميز داده شده در تظاهرا ت خرداد ٨٥ نمى توانند ماهيت اين جنبش باشند. حتى يك نفر پيدا نشده كه خواسته باشد از چنين چيزى حمايت كند و نمى تواند هم وجود داشته باشد. اما شما با تكيه بر آن هر آنچه اهانت است به اين مردم و حركت مردمى شان وارد كرده ايد.
نوشته ايد: [شعار هارای هارای من ترکم به تنهایی هیچ بار منفی ندارد، این شعار ولی وقتی که در کنار شعارهایی مثل “زبان فارسی، زبان سگ”، یا “کرد، فارس، ارمنی، دشمن هر ترکی” و “هرکس که بی طرف است، از فارسها هم بیشرفتر است” قرار می گیرد، آنوقت یک شعار 100% راسیستی، ارتجاعی و انسانستیزانه می شود.] حالا كه مى بينيد بقول خودتان هارای هارای چى ها را نمى توان تنها بخاطر دادن شعار من تركم تخطيه كرد يك قدم عقب مى رويد تا به نوع ديگرى اين شعار را بكوبيد اين بار اما سر پوشيده تر. همان روز در يك كامنت ديگر بدينگونه نظر داده ايد:
[با کدام منطقی می توان “اعتقاد به تمامیت ارضی و وحدت ملی” را در معارضه با “اعتقاد به برابری همه آحاد ملت” دانست؟ این چه منطق بالغه ای است که بر اساس آن مخالفین تجزیه ایران متهم به نادیده گرفتن حقوق اقوام متنوع ایران می شوند؟..آیا نمی بینید که این راسیسم پنهان تا کجای این حضرات نفوذ کرده است؟ مارالان که می گویید ..]
يعنى مارالان چون جواب سوال ما را آنگونه كه دلمان ميخواست نداده پس تجزیه طلب است و ما كه مخالفش هستيم طبيعتا در صف مخالفین تجزیه ایران هستيم و تازه چيزى هم طلب كاريم. آيا اين عوامفريبى و دروغ بخورد خواننده دادن در لفافه نيست.

متاسفانه بى منطقى و جر دادن مخالف نظرى به هر قيمت پيش مى رود و مرزى نمى شناسد. در مورد نوشته من در مورد رضا پهلوى يك جمله را از نوشته بيرون كشيده و بدون در نظر گرفتن كل مضمون آن اين چنين مى خوانيم:
[در باره نظرش در مورد رضا پهلوی نکته جالبی می نویسد که از صدتا کتاب گویا تر است، توجه کنید: «من چند روز پيش دنبال كلمات ترك و آذرى در آنجا گشتم دريغ از يك نتيجه.»
یعنی مبنای قضاوت در مورد یک آدم این نیست که او تا چه حد به کرامت انسانی شهروندان و حقوق بشر و حقوق شهروندی معتقد است، ملاک این است که آیا او در سایتش کلمات “ترک” و “آذری” را آورده است یا نه!
آها! رضا پهلوی یک گناه دیگر هم دارد و آنهم اینکه «ايشان هيچ اعتقادى به كثيرالمله بودن ايران ندارد» یعنی مرتکب جنایتی شده است که یک درجه از تجاوز به کودکان پائینتر است!!!]

من پيدا نكردن کلمات “ترک” و “آذری” در سايت او را بعنوان يك نمونه آوردم اما نتيجه گيرى مشخصى تنها بر اساس آن نكرده ام. اما آميرزا كه گويا همه چيز براى لجن مال كردن مارالان برايش مقدس است ببينيد چه نتيجه گيرى كرده و آن را به گردن من ميگذارد. من در كجاى نوشته ام خطاب به خانم مهناز چنين قضاوت هايى كرده ام. تجاوز به کودکان چه ربطى به آن موضوع دارد. آيا اين عوام فريبى نيست. لطفا اگر كسى حوصله داشت نگاهى به آن دو نوشته من خطاب به خانم مهناز بيندازد و نظرش را بگويد.
اين بحث را مى توان ادامه داد اما فكر ميكنم بيشترش لزومى ندارد. با اين روش ها كه آميرزا با آن مى خواهد مخالفان فكرى اش را بى آبرو سازد به همه جا ختم ميشود الا به يك جامعه آزاد و دمكراتيك. اين روش ها در گذشته نزديك به قيمت جان بسيارى از انسان ها تمام شده است. بهتر است آنها را بر زمين گذاريم و طرحى نو دراندازيم.

هیچ نظری موجود نیست: