۱۳۸۷ فروردین ۱۲, دوشنبه

تفتيش عقايد

دوستان عزيز، چرا به خودتان اجازه تفتيش عقايد مى دهيد. چرا مى خواهيد مارالان هر چه در ذهن دارد و ندارد روى ميز بريزد. چرا وفادارى و يا عدم وفادارى به اين و يا آن مفهوم كه از نظر خود شما خط قرمز براى احساس مسيوليت و يا عدم مسيوليت در مقابل ديگران است، معيار قضاوت مى شود. مگر اينجا ارتش است كه من به پرچم اظهار وفادارى كنم. چرا نمى خواهيد درك كنيد كه مرز انسانيت، عدالت و مسيوليت از بين وفاداران به ايران و غير وفاداران نمى گذرد. لس آنجلس نشينان چمدان بدست هر روز حاضرند صد بار در مقابل پرچم سجده كنند و ده بار روزانه اظهار وفادارى به آنچه براى شما مقدس است بكنند. آيا فكر مى كنيد آنها همفكران و همراهان بهترى براى شما خواهند بود. آيا احساس مسيوليت بيشترى در مقابل رضا پهلوى احساس مى كنيد. چرا خودتانرا روى مسايل مشخص متمركز نمى كنيد و فقط جبهه بندى و گروه بندى مى كنيد. حالا گيرم مارالان آنگونه كه دلخواه شماست اعلام وفادارى نكرد. بعدش چه. يعنى چه كه در مقابل او احساس مسيو ليت كمتر خواهم كرد. اگر قرار بود احساس مسيو ليت بيشتر بكنيد قرار بود چه كارى براى مارالان انجام دهيد كه با عدم وفاداريش آن كار را انجام نخواهيد داد. شما قدم در عرصه اى نهاده ايد كه اسمش همانطور كه آقاى نگاهى گفت تفتيش عقايد است. كمى از اين مباحث خاله زنك بازى فاصله بگيريم و روى مسايل مشخص با فاكت و سند متمركز شويم. من دارم ميگويم من خودم را يك شهر وند جهانى ميدانم و شما ميگوييد دارد طفره ميرود و نمى خواهد اعلام وفادارى كند. من به پدر خودم هم اعلام وفادارى نمى كنم! من يك انسان هستم و شما دلتان ميخواهيد مرا “بالاى دا”ر ببينيد چرا كه وفادار به آرمان هاى شما نيستم. دنيا هاى ما خيلى با هم فاصله داردو من از اين بابت متاسف نيستم.

شانسعلى!

من بحثى را اول سال شروع كردم و فال از بخت بد! به كامنت فرهاد افتاد. كانون بحث من قضاوت فله اى و غير مستند و بر پايه يك سرى شنيده ها و ديده ها و ناديده ها بود بود كه تنها به بيدادى مى انجامد. همانروز و يا فردايش فرهاد يك ويديويى گذاشت بدون هيچ گونه توضيح و نظرى. من در ادامه بحث و براى نشان دادن يك مثال “زنده” خواستم نشان بدهم كه آنچه در اينترنت هرروز مى بينيم تمام حقيقت نيست و بايد كمى بيشتر براى استخراج حقيقت نيرو گذاشت. اين بار از بخت بد ويديو مربوط به تظاهرات كردهاى تركيه بود كه ايكاش نبود. آنجا هم اشاره كردم كه بحث من اصلا كرد ها نيستند. اگر ويديو مربوط به بريتنى اسپيرز بود من بازهم همان را مى نوشتم و اين همه بحث به بيراهه نمى رفت. خوب اگر شانس داشتيم اسم مان مى شد شانسعلى! من اصلا بحثم كردها و تركيه نبود. برخى دوستان هم كه منتظر “فرصت” هستند ريختند روى سر ما. دوستان اگر ميخواهيد گردن بزنيد حداقل اجازه دهيد متهم سخن آخرش را بگويد. حداقل با كپى پيست مدرك نشان دهيد. من فكر ميكردم اين فرصت طلبى هاى كوچه بازارى مختص ديگران است اما مثل اينكه برخى دوستان جبهه دوست اين سايت خيلى اين روش ها را دوست دارند. نشان دهيد كه چرا اتهام مى زنيد بعد هر قدر خواستيد اتهام بزنيد.
دوست عزيز ايراندوست من هم كامنت هاى شما را مى خوانم با بخشى از آنها موافقم. منتظر صنمى هم نشويد خودتان نقد كنيد. چه فايده كه كسى زيبا مى نويسد اما اعلمى را احمق فريب و پوپوليست مى نامد.

چارچوب هاى ملت و قوم

دوستان عزيز من سعى دارم نشان دهم كه هميشه نبايد در چارچوب هاى ملت و قوم فكر كرد و قضاوت كرد. چرا بايد چنين طرز تفكرى بوى خيانت و وطن فروشى بدهد. چرا مى خواهيد مرا به گوشه اى برانيد كه دلتان ميخواهد مر آنجا ببينيد. اگر طرز تفكر مارالان در چارچوب هاى فكرى تان نمى گنجد پس آنها را بسط دهيد پس چرا مى خواهيد مرا عوض كنيد. اگر چيزى در ظرفى نرود بايد ظرف را عوض كرد ونه آن چيز را. اگر مارالان به يك سوا ل، جواب دلخواه تان را نداد كه حتما نبايد سزاوار اشد اتهامات باشد. مارالان هرگز آنگونه نخواهد بود كه شما مى خواهيد باشد. ديگران هم آنگونه نخواهند انديشيد كه مارالان مى انديشد. سعى كنيم تبادل افكار كنيم تا تبادل اتهامات. غير از استدلال و توضيح بر اساس عينيات، هر تلاش ديگرى در اين سايت و يا پلاتفرم هاى مشابه اتلاف وقت است. متاسفانه من دارم به محدوديت هاى وبلاگ نويس پى مى برم بويژه كه اگر سايت مربوطه امكانات طبقه‌ بندى كردن و جسثجو را نداشته باشد! كامنت ها درست خوانده نمى شوند و محتواى آنها همچون پازلى كنار هم قرار داده نمى شوند تا بتوان به نحوه فكر طرف مقابل پى برد. من در مورد برخى چيزها نظرم را قبلا گفته ام و هر بار از نو شروع كردن كمى خسته كننده است. حوصله جستجوى هرروزه را هم ندارم و بهمين خاطر ازچند هفته قبل به اينطرف نوشته هايم را به توصيه وطنداش در يك وبلاگ جمع آورى ميكنم تادسترسى به آنها آسان باشد. من نظرم را در مورد ملت ايران قبلا گفته ام. در جواب به سوال تفتيشى شيرازى اوغلو هم كه آقاى نگاهى بدرستى آنرا ديد و ملامت هم كرد و مورد تشويق من و مورد اتهام برخى دوستان هم قرار گرفت سعى كرده ام بگويم ويا شروع كرده ام بگويم در مورد اين موضوع چگونه فكر ميكنم. آيا اگر در يك كلمه مى گفتم ترك هستم و يا ايرانى هستم آن موقع راحت مى شديد. چرا هميشه بايد كليشه اى فكر كرد. چرا فكر ميكنيد هميشه بايد افكار شسته رفته داشت. من تفكرات و نظرات شخصى خودم را دارم. نماينده هيچ كس نيستم و از سوى هيچ كسى هم سخن نمى گويم. اما يك چيز در نوشته هاى من محرز است من با تمام توان از حقوق پايمال شده تركها كه در درجه اول حقوق پايمال شده خودم، پدر و مادرم و خواهر و برادران و فاميل و آشنا ها و همسايه هاى خودم هستند دفاع ميكنم. من اجازه نداشته ام زبان مادرى ام را ياد بگيرم و منتظر نخواهم ماند كه آقاى على راسخ افشار و يا آقاى داريوش همايون و يا رضا پهلوى و يا كمونيست ها چنين اجازه اى به من بدهند. من براى رسيدن به چنين حقى لحظه اى از پا نخواهم نشست و از طرق دمكراتيك و آزاديخواهانه براى رسيدن به آن خواهم كوشيد. حالا شما اگر از زاويه منافع ملى تان مرا خاين ميدانيد خوب مشكلى نيست. بعوض راندن ديگران به گوشه هاى خيالى سعى كنيم آنها را از گوشه ها در بياوريم.

فرهاد عزيز لطفا توجه كنيد كه من در چند سطر نمى توانم دنيا را توضيح دهم! و احتمالا كسى هم علاقه اى ندارد آنها را بخواند. اجازه دهيد روى يك موضوع مشخص كه همان جنبش و اهداف انقلاب ٥٧ است بمانيم و آن را به يك جايى برسانيم بعدش در مورد هر چيز ديگرى خواستيد بحث ميكنيم.
در مورد تقسيم ناپذير بودن دیکتاتوری شاه اتفاقا شما اين كار را ميكنيد و روى آن تاكيد هم داريد. وقتى ميگوييد “چهار تا خوبیهایش را” هم بگو يعنى اينكه داريد ديكتاتورى شاه را كه تمام ايران را ملك شخصى خودش ميدانست به كارهاى خوب و كارهاى بد تقسيم ميكنيد و اين يك تله بسيار فريبنده براى نيروهاى دمكرات است كه در ظاهر بسيار فريبنده اما در عمل باتلاقى است كه شما را هر روز بيشتر در خود فرو ميكشد. شما شروع مى كنيد به مقايسه ودر نهايت به ديكتاتورى خوشبين مى شويد. اين يعنى به گورسپارى حقوق ميليونها انسان كه آن كشور مال آنهاست. دیکتاتوری شاه خوب و بد ندارد. يك انسان دمكرات بايد با تمام قوا از آن فاصله بگيرد و چنين سيستم هايى را تا جايى كه مى تواند زير ضرب بگيرد و افشا كند. دیکتاتوری شاه شايسته هيچ ترحمى نيست. ماشینهای BMW و پژو گوياى هيچ چيزى نيستند. دیکتاتوری شاه سيستم مخوف و ضد انسانى بود.

شمه هايى از دوران شاه

باز هم شمه هايى از دوران شاه: هفته ها قبل از فرارسيدن روز تولد شاه و فرزند ارشدشان بخش هايى از مملكت بحالت آماده باش در مى آمد تا مراسم تولد هر چه باشكوه تر و پر عظمت تر اجرا شود. مدارس موظف مى شدند مراسم خاصى به اين مناسبت برگزار كنند. روز ها قبل از آنكه شاهنشاه به شهرى جهت بازديد بروند در آن شهر ولوله بود. تمام خيابان هايى را كه قرار بود ماشين ايشان از آنها رد شوند در عرض چند روز آنچنان گلبارانى و تر وتميز مى شد كه آن خيابانها را نمى شد باز شناخت. شبانه گلها را با گلدانهايشان در زمين مى گذاشتند و رويش خاك مى ريختند. صاحبخانه هاى خانه هايى كه در بر خيابان بودند وادار مى شدند ديوار ها را رنگ بزنند و تميز كنند. سريعا شير هاى آب كشيده مى شدند تا مردمى را كه به استقبال آورده شده اند تشنه نمانند. شبانه خط كشى ها را تازه مى كردند و همه چيز را جلا مى دادند. طبيعى بود كه چنين سيستمى چاپلوس ها و بى لياقت ها و رشوه خوار ها را پرورش مى دهد. هر كس چاپلوسى ميكرد بالاتر مى رفت تا بيشتر رشوه بخورد. رشوه خوارى آن چنان رايج بود كه بدون آن تقريبا هيچ كارى ممكن نبود. همه چيز و همه كس در خدمت خانواده سلطنتى بود. صفحات اول تمام كتاب هاى درسى مزين به عكس هاى اين خانواده بود. همه چيز درظاهر و بى محتوا بود. تمام كارخانجات تنها كارى كه ميكردند مونتاژ بود. صنعت_ مادر وجود خارجى نداشت و بدون مشاوران خارجى هيچ كارى ممكن نبود. با در آمد هاى نفتى همه چيزرا از خارج مى خريدند و ادعا ميكردند كه در حال رسيدن به دروازه هاى تمدن بزرگ هستند. تمامى روزنامه ها و مجلات واخبار راديو و تلويزيون پر بود از بيانات و تصاوير شاهانه. داشتن يك كتاب با محتواى چپى برابر بود با به خطر انداختن زندگى خود. خود سانسورى جزوى از فرهنگ جامعه شده بود. ساواكى ها چون خدايانى بودند كه فرمانروايى ميكردند و مبريدند و مى دوختند. خلاصه منجلابى بود با دروازه هاي عفون

شهروند جهانى

دوست عزيز شيرازى اوغلو!!! با اينكه سعى خودتان را مسلما كرده ايد و عوض تمركز روى محتوا، تعداد كلمات وسطور كامنت پر پيام مرا شمرده ايد اما حتى در شمارش چند كلمه هم موفق نبوديد! ولى مطمين هستم اين شكست را با مردانگى تحمل خواهيد كرد. تعداد كلمات آن كامنت كه من فكر ميكردم مورد تاييد همه چانبه و شايد چند جانبه شما قرار گيرد داراى ٤٤٣ كلمه و ٢٤ سطر است. البته اين را تول من مى گويد راست و درستش گردن ايشان. به نظر ميرسد كه توافق ما در يك زمينه، كار كرام الكاتبين باشد. اما ازيك چيز اين بار خوشم آمد. حداقل حواس خودتان را روى نوشته من متمركز كرده ايد و اين شروع خوبى است. سعى در خواندن و درك طرف مقابل مهمتر و پر ارزش تر از كامنت هاى سريع اسير و مجابى است. اگراسم مراهم درست مى نوشتيد يك قدم بزرگ در مهيا ساختن زمينه مناسبى براى تبادل نظر پيدا مى كرديم. حالا گيرم بر طبق ادعاى شما نوشته ٤٤٣ سطرى من ربطى به سوال شما نداشت كه داشت حالا چرا نظر خود را از خوانندگان دريغ كرده ايد. مى توانستيد چند كلمه اى در مورد حقوق مادر زادى بنويسيد تا حالا كه مااين همه وقت طلايى مان را با خواندن سطور شما ميگذرانيم از نظرات شما هم آگاه مى شديم. راستى شما نگفتيد منظور و هدفتان از طرح اين پرسش چه بوده و چه هست. حالا فرض كنيد من از مريخ آمده ام. موضوع تعلق من به اين يا آن فرهنگ، به اين يا آن محدوده جغرافيايى معين، به اين و يا آن سيستم سياسى، چه گرهى از كدام مشكل چه كسى باز ميكند. من كه گفته ام خودم را در درجه اول يك شهروند جهانى مى دانم. آيا اين هيچ پيامى براى شما دربر ندارد. من گفته ام كه كسى به من مليت مرا در خانواده و محيط تربيتى_ تركزبان، القا نكرده است. من خودم را در تعيين مليت خودم كاملا آزاد مى دانم بويژه كه پس از رفتن شاهنشاه و برملا شدن دروغ بودن تاريخ نويسى سفارشى، خود را بيش ازپيش به ريشه و منشا زادگاهى خودم نزديك تر مى بينم.

سال ٥٦ و ٥٧ شمسى

فرهاد عزيز، عشق بزرگ من واقعيات عينى هستند. برگرديم به سال ٥٦ و ٥٧ شمسى. ماهيتا چه تفاوتى بود با وضعيت فعلى در ايران. گوش دادن به راديو بى بى سى و رشيد بهبودف جرم بود. تركى حرف زدن در مدارس جرم بود. عضو نبودن در حزب رستاخيز شاهنشاهى جرم بود. در تمام ادارات و موسسات و كارخانه ها و مدارس و وزارتخانه ها عاملان اطلاعات حضورى آشكار داشتند. روزنامه ها و راديو تلويزيون هيچ تفاوتى با سيماى جمهورى اسلامى نداشتند. همه چيز و همه كس در خدمت ولايت فقيه ببخشيد شاهنشاه آريامهر بود. ايشان ژاندارم منطقه شده بود همانطور كه رژيم فعلى ادعاى آن را دارد. شبانه تقويم را عوض ميكرد. احزاب فرمايشى را منحل و يك چيز ديگر به اسم حزب جاى آن مى نشاند. نمايندگان مجلس شورا و سنا همه هم چون امروز انتصابى بودند. ماموران ساواك در پيكان هاى سفيد رنگ همه جا در گشت و گذار بودند. شاه براى حفاظت از خودش يك سپاه جاويدان درست كرده بود كه ده ها هزار عضو داشت. اين ليست را مى توان همين طور ادامه داد. از زندان ها و اعدام ها و شكنجه ها چيزى نمى گويم. آنچه برايران حكومت ميكرد يك ديكتاتورى مخوف بود. يك جو اختناق و وحشت بود. مردم مرض نداشتند كه آنچنان سهمگينانه بپا خاستند و آن چنان نيرومندانه سيستم خيانت و جنايت را به زير آوردند. مرم ايران مى توانند بدرستى به انقلاب ٥٧ افتخار كنند. در اسفند سال ٥٧ بخشى از خواسته هاى انقلاب عملى شده بود. مصاحبه هاى خمينى را در نوفل لوشاتو را بخوانيد و مقايسه كنيد با آنچه بعدا انجام داد. بعد هم كه صدام حسين آمد و همه چيز به فاجعه فعلى تبديل شد.

نوشته ايد “جنبش و یا انقلاب ۵۷ ایران ماهیتا و ذاتا جنبش ارتجاعی و عقب مانده ای بود چون نتیجه اش رژیم اسلامی شد”. من همانطور كه گفتم مخالف اين تز شما هستم. نظر من اين است:
انقلاب ۵۷ ایران ماهیتا و ذاتا جنبش مترقى و ضد ديكتاتورى بود. اما بخشى از نيرو هاى مذهبى با سو استفاده از باور هاى مذهبى مردم آن را تبديل به فاجعه اى كردند كه امروز شاهدش هستيم.

۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

مليت من چست

شيرازى اوغلو از من پرسيده است كه مليت من چيست. من قبل از هر چيزى خودم را يك شهروند جهانى مى دانم. انسانى هستم كه از لحظه بسته شدن نطفه ام در رحم مادرم، حق داشتن تمامى آن حقوقى را يافته ام كه تمدن بشرى امروزه آن ها را به رسميت مى شناسد. من از اولين لحظات شروع زندگيم كه حدودا با اولين ضربات قلبى و حتى قبل از آن آغاز شده است حق حيات، حق آزادى بيان، حق آزادى انتخاب محل زندگى و كار ، حق آزادى عمل، حق آزادى انتخاب همسر، حق تحصيل و حقوقى از اين قبيل را دارا شده ام. هيچكس تحت هيچ شرايطى اجازه محدود كردن اين حقوق را ندارد. من قبل از آنكه متعلق به يك گروه مذهبى، جغرافيايى و يا ملى باشم يك انسان هستم، آزاد و برابر حقوق با تمامى تك تك انسانهاى ديگر. هر فردى با هر دليلى بخواهد اين حقوق_ به معنى واقعى كلمه “مادرزادى_” مرا محدود كند من با او مسيله پيدا خواهم كرد. اگر كسى به من اجازه تحصيل به زبانى كه دلخواه من است را ندهد حق مادرزادى مرا محدود كرده است. حالا هر كس مى خواهد مثنوى هزار خطى سياه كند تا اين حق را از من بگيرد، براى من ذره اى ارزش ندارد. با اينكار نه حق فرهنگى و يا قومى و يا ملى من تحديد مى شود بلكه اين حق مادر زادى من است كه زيرپا گذاشته مى شود. من پيش از آن كه در محدوده جغرافيايى فكر كنم، سعى مى كنم انسانى فكر كنم بدون پوسته هاى ملى و قومى ومذهبى كه برما پيچيده شده است. اگر خواستار آزادى زبان تركى هستم، قصد كشيدن مرز سياسى ندارم. البته اگر روزى ببينم كه آزادى هاى مادرزادى من از طريق جدا كردن مرز هاى سياسى بدست مى آيند براى آن هم مبارزه ميكنم. من تبريزى هستم و احساسى را نسبت به آن دارم كه يك شيرازى به شيراز و يك ونيزى به ونيز دارد. اما انسان و حقوق مادرزادى او از نظر من بر همه چيز تقدم دارند. من در محيطى بدنيا آمده ام كه درآن تقريبا همه تركى حرف ميزنند، همه خود را ترك مى دانند، آداب ورسوم و آيينهاى خاص خودشان رادارند، روابط و فرهنگ ارتباطى و طنز و منش هاى خاص خودشان را دارند. كسى هم در خانواده و يا فاميل و يا دوستان به من نگفته كه مليت من چه بايد باشد كه اين خود قابل تحسين است. در نتيجه يك مقدار كار ذهنى و تجريدى لازم است تا خودم در بياورم كه مليت من چست.

جنبش سالهاى ٥٦ و ٥٧

فرهاد عزيز، به نظر من جنبش عظیم میلیونی و سراسرى و توده اى مردم در سالهاى ٥٦ و ٥٧ شمسى ضد شاهى، ضد ديكتاتورى، آزاديخواهانه و استقلال خواهانه بود اگر بخواهيم اساسى ترين خواسته ها و شعارها را بر شمرده باشيم. شاه و ساواك و مستشارهاى نظامى همه چمدان هارا بسته و رفتند. خوب از اين ديد انقلاب به بخشى، تاكيد ميكنم بخشى از اهدافش رسيد. همانگونه كه جورج بوش و خيلى هاى ديگر حذف صدام حسين را بزرگترين و شايد هم تنها دستاورد مفيد لشكر كشى به عراق مى دانند. حالا ديگر چه اسمى مى خواهيد روى آن بگذاريد مختاريد. مسلما سلطنت طلبان نظر ديگرى دارند. معيار من براى سنجش و قضاوت، منافع و اهداف آزادى خواهانه و عدالت خواهانه مردم است. تلاش براى زندگى بهتر در عين وفادارى به اصول و قرارداد هاى شناخته شده.
در مورد بايندر هم لطف كنيد يك كامنت مشخص از او يا يك نقل قول از او را بياوريد تا حلاجى اش كنيم. بايندر به حد كافى منتقد دارد اما تنها كسى كه از توپخانه شيرازى اوغلو “نمى هراسد” بعد از آقاى نگاهى شايد من حقير باشم. در مورد الطافات آقاى نگاهى به بايندر هم مثل اينكه شما كامنت هاى اخير بايندر به ايشان را دنبال نكرده ايد.
مى گوييد من خیلی سطحی به سئوالات شما نظر داشته ام. من در حد توان و شناخت و اوقات سعى دارم آنچه را در ذهن دارم بيان كنم. اعتراف مى كنم كه جواب قانع كننده به سوالات شما نداده ام. در اين مورد حق داريد. اما حداقل سنگ اول را سعى كرده ام روى زمين قرار دهم كه مي گويند نبايد كج باشد! در مورد طبقاتى بودن گفته بوديد. من همانطور كه گفتم جنبش تركها را كه مركزش آذربايجان باشد از نظر من نمى توان در حال حاضر در مقوله مبارزات طبقاتى گنجاند. يك طبقه خاصى در اين حركت غلبه فكرى و عملى ندارد. مسيله مبارزه يك طبقه اجتماعى بر عليه طبقه ديگر نيست. حتى برخى كمونيست هاى دو آتشه هم چون حكمتيست ها جنبش تركهارا شديدا ارتجاعى دانسته و آن را سزاوار سركوب و اضمحلال مى دانند. براى نمونه به نوشته هاى آقاى سعيد كرامت رجوع كنيد. به نظر من نمى توان جنبش فعلى رابا اين تيورى ها توضيح داد. بعضى ها چنانكه گفتم اين سعى را كرده اند و به امپرياليستى بودن آن رسيده اند! قبل از قضاوت در مورد هر چيزى به نظر من ابتدا بايد بدون پيشداورى فاكت و سند جمع آورى و مطالعه كرد و كاملا بدون احساس و عواطف (تا جايى كه مى امكان دارد) به قضاوت نشست. آيا فحش دادن چند نفر به فارس زبان ها ويا فردوسى واقعا ماهيت اين جنبش است. من ماهيت واقعى جنبش تركها را ملى و آزاديخواهانه مى دانم و به همين خاطر هم ازآن پشتيبانى مى كنم. اگر شما نوع ديگرى مى انديشيد و دوست داريد مرا هم از اسثدلالاتتان باخبر كنيد لطفا بيشتر بنويسيد تا در فضايى آرام و كم تنش تبادل افكار كنيم.

انقلاب ۵۷

فرهاد عزيز، عشق بزرگ من واقعيات عينى هستند. برگرديم به سال ٥٦ و ٥٧ شمسى. ماهيتا چه تفاوتى بود با وضعيت فعلى در ايران. گوش دادن به راديو بى بى سى و رشيد بهبودف جرم بود. تركى حرف زدن در مدارس جرم بود. عضو نبودن در حزب رستاخيز شاهنشاهى جرم بود. در تمام ادارات و موسسات و كارخانه ها و مدارس و وزارتخانه ها عاملان اطلاعات حضورى آشكار داشتند. روزنامه ها و راديو تلويزيون هيچ تفاوتى با سيماى جمهورى اسلامى نداشتند. همه چيز و همه كس در خدمت ولايت فقيه ببخشيد شاهنشاه آريامهر بود. ايشان ژاندارم منطقه شده بود همانطور كه رژيم فعلى ادعاى آن را دارد. شبانه تقويم را عوض ميكرد. احزاب فرمايشى را منحل و يك چيز ديگر به اسم حزب جاى آن مى نشاند. نمايندگان مجلس شورا و سنا همه هم چون امروز انتصابى بودند. ماموران ساواك در پيكان هاى سفيد رنگ همه جا در گشت و گذار بودند. شاه براى حفاظت از خودش يك سپاه جاويدان درست كرده بود كه ده ها هزار عضو داشت. اين ليست را مى توان همين طور ادامه داد. از زندان ها و اعدام ها و شكنجه ها چيزى نمى گويم. آنچه برايران حكومت ميكرد يك ديكتاتورى مخوف بود. يك جو اختناق و وحشت بود. مردم مرض نداشتند كه آنچنان سهمگينانه بپا خاستند و آن چنان نيرومندانه سيستم خيانت و جنايت را به زير آوردند. مرم ايران مى توانند بدرستى به انقلاب ٥٧ افتخار كنند. در اسفند سال ٥٧ بخشى از خواسته هاى انقلاب عملى شده بود. مصاحبه هاى خمينى را در نوفل لوشاتو را بخوانيد و مقايسه كنيد با آنچه بعدا انجام داد. بعد هم كه صدام حسين آمد و همه چيز به فاجعه فعلى تبديل شد.

نوشته ايد “جنبش و یا انقلاب ۵۷ ایران ماهیتا و ذاتا جنبش ارتجاعی و عقب مانده ای بود چون نتیجه اش رژیم اسلامی شد”. من همانطور كه گفتم مخالف اين تز شما هستم. نظر من اين است:
انقلاب ۵۷ ایران ماهیتا و ذاتا جنبش مترقى و ضد ديكتاتورى بود. اما بخشى از نيرو هاى مذهبى با سو استفاده از باور هاى مذهبى مردم آن را تبديل به فاجعه اى كردند كه امروز شاهدش هستيم.

ديكتاتورى تقسيم ناپذير است

فرهاد عزيز، ديكتاتورى، خوب و بد ندارد. ديكتاتورى فقط بد است. هر گاه شروع كنيم ديكتاتورى را به خوب و بد تقسيم كنيم، با دست خودمان حقوق خودمان را به گور سپرده ايم. هرگز نبايد ديكتاتورى را به بخش هاى خوب و بد شقه كرد، چرا كه اين كار به تطهيرآن مى انجامد. ديكتاتورى تنها سزاوار سپردن به زباله دانى تاريخ است. ديكتاتورى، يگانه و غير قابل تقسيم است. ديكتاتورى، ارگان واحدى است كه هدفش سركوب حقوق مردم است. ديكتاتورى، نمى تواند اينجا خوب و آنجا بد باشد. هر آنچه ديكتاتورى در سر دارد و انجام ميدهد رسيدن به هدف نا ميمونش است كه از طريق حذف نيروهاى مخالف قابل انجام است. ما فكر ميكنيم چون از فلان كار خوشمان مى آيد پس ديكتاتورى آن را مخصوصا ودر جهت علايق و منافع ما انجام داده است. اين ديد بطرز وحشتناكى اشتباه است و به ناپيگيرى در اهداف دمكراتيك مى انجامد. ديكتاتورى ماهيتا و ذاتا بد است. نمى توان و نبايد هيتلر را چون در زمان او تعدادى جاده ساخته شد و يا وضع اقتصادى مردم نسبتا خوب شد تحسين كرد با اينكه ما مى دانيم ميليون ها نفر را در اتاق هاى گاز به كشتن داد و يا جنگى را شروع كرد كه به كشتن ٥٠ ميليون انسان انجاميد. نمى توان از ساخت نيروگاه هسته اى در ايران دفاع كرد ويا از پيشرفت دانش ساختن موشك خوشحال شد. هر آنچه ديكتاتورى انجام ميدهد در جهت حفظ و ابقاى نظام سركوبگرش است و بس. ديكتاتورى فقط خودش و منافع خودش را مى شناسد و براى حفظ آنها از هيچ جنايتى فروگذار نمى كند. ديكتاتورى تقسيم ناپذير است.

۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

جنبش

فرهاد عزيز، نه! شرکت کنندگان در یک جنبش به صرف حضور در ان حرکت لاجرم جملگی اهدافشان مترقی یا دمکراتیک نيست، مى تواند باشد، مى تواند هم نباشد. اما فراموش نكنيم كه واژه جنبش بنظر من يك بار و مفهوم مثبت و مردمى و عدالتخواهانه دارد و بالطبع نيروهاى شركت كننده در آن نيز يا حداقل اكثر آنها انتظار مى رود كه اهداف و آرزوهاى مترقى و آزاديخواهانه داشته باشند. در غير اين صورت بايد از مفاهيم ديگرى بهره گرفت. یک جنبش تعداد زيادى از مردم را در بر ميگيرد كه هدفشان جايگزين سازى نظم تاكنونى با نظمى ديگر است كه در جهت منافع توده هاى مردم بوده و حركتى رو به جلو به شمار ميرود. اين درك من از جنبش است. مثلا جنبش ملى شدن نفت. من جايى نديده ام كه از مثلا كوكلوكس كلان ها ويا از ناسيونال سوسياليست ها بعنوان يك جنبش ياد شده باشد.
حالا تركها چه مى گويند و يا چه مى خواهند. مگرغير از آن است كه ميگويند زبان مادرى ما هم مثل زبان فارسى بايد تدريس و رسمى شود. مگر غير از آن است كه ميگويند هويت مان را به ما بازگردانيد، اداره امور مان را به خودمان واگذاريد. اين ها خواست هايى هستند كه از سوى تمام روشنفكران و دانشگاهيان و سياسيون ترك حمايت مى شوند. و شما اين ها را در تمام نوشته ها و اعلاميه ها و بيانيه ها مى بينيد. مطمين هستم كه شما سايت هايى در اينترنت پيدا كرده و به من نشان خواهيد داد كه در آنها نشان بزغورد نقش بسته است. خوب اين به چه معنى است، چه قدر بايد اينگونه سايت ها راجدى گرفت و آنها در مجموع چه نقشى بازى مى كنند. جريان اصلى اين حركت به نظر من امروز ماهيتى فرهنگى دارد كه دارد رو به سياسى شدن مى رود، سكولار است، صلحخواه و در پى احقاق حقوقى است كه ازسوى سازمان ملل و سازمان هاى وابسته اش به رسميت شناخته شده اند. حالا اگر كسى خلاف اين نظر را دارد من ازاوخواهش ميكنم به من مستدل اين را نشان دهد. من شخصا ابدا علاقه اى به ديكتاتورى ندارم مى خواهد ترك زبان باشد و يا هر زبان ديگر. من تنها همراه و هم آواز يك جنبش آزاد و دمكراتيك خواهم بود و خودم هم جزو آنهايى خواهم بود كه هرگونه تخطى از آن را افشا خواهد كرد.
در مورد ناسيوناليست بودن من ويا شيرازى اوغلو من طبيعتا قضيه را آنگونه نمى بينم كه شما مى بينيد. در عين حال اين موضوع را فرعى تر از آن مى دانم كه ارزش توقف رويش باشد. اين لقب در مقابل القاب ديگرى كه ايشان مرا مفتخر به آنها كرده اند قابل اغماض است. لطفا توجه كنيد كه من “فارسها را غیر دمکرات و ستمگر معرفی” نكرده ام بل حكومت هاى تهران نشين كه عمدتا ازسوى فارس ها اداره شده اند و بويژه نقش زبان فارسى كه از آن استفاده ابزارى شده است را در مد نظر داشته ام. دوست عزيز از من انتظار داريد كه كدامين نظر بايندير را نقد كنم. لطفا عين نوشته را درج كنيد تا رويش بحث كنيم. نمى دانم منظورتان از خصلت طبقاتی چيست. امكان دارد در آينده چنين خصلتى و يا خصلت هايى شكل بگيرند. من هيچ نشانى از حضور مذهبیون افراطی نمى بينم اما ناسیونالیستهای افراطی را نمى توان اينجا و آنجا كتمان كرد. ولى چنانكه گفتم وجه غالب را نيرو هاى ميانه رو مى بينم. آنچه تركها دارند نيروى منطق و استدلال و حقا نيت و در نهايت حمايت وسيع مردمى از همه اقشار است. به نظر من با تاكيد هميشگى بر آزادى و دمكراسى در حرف و در عمل و استفاده از متد ها و روش هاى انتخابى و دمكراتيك است كه مى توان نيروهاى افراطى را منزوى كرد. البته تمام اين تلاشهاى دمكراتيك مى توانند نقش بر آب شوند اگر تركها همواره از سوى تهران تجزيه طلب و حامى بيگانگان جلوه داده شوند. در نظر آوريد نقش حماس و فتح را در فلسطين.

۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

طلسم اپوزیسیون و حرکت ملی آذربایجان

به تازگى آيدين تبريزى در نوشته اى با عنوان "طلسم اپوزيسيون" از عملكرد آنچه كه او آن را "اپوزيسيون" مى نامد، در ارتباط با تظاهرات و قيام مردم شهرهاى آذربايجان در خرداد ٨٥ و ٨٦ انتقاد كرده و خاطر نشان ساخته است كه با استفاده از آن اعتراضات و در صورت بهره گيرى از فرصت و فضاى آن روز ها مى شد دامنه تظاهرات را حتى به تهران سرايت داد(http://www.oyrenci.com/Articles.aspx?articleId=516).

در نوشته اى كوتاه من از ديد خودم به اين نوع نگرش به "اپوزيسيون" و آنگونه انتظارات از آن انتقاد كردم و خواستم نشان دهم كه جنبش ملى و آزاديخواهانه تركها ودر راس آنها مردم آذربايجان به اين "اپوزيسيون" نمى توانند در حال حاضر نام اپوزيسيون بگذارند و به آن به ديده اپوزيسيون بنگرند. آيدين تبريزى در آن نوشته اش بدرستى به موضعگيرى هاى نادرست "اپوزيسيون" در مورد خواسته ها و مطالبات تركها پرداخته و آنها را افشا كرده بود. البته او بطور مشخص نگفته منظورش از اين "اپوزيسيون"، غيراز اصلاح طلبان مشخصا چه كسانى هستند. اما زحمت زيادى لازم نيست تا بدانيم منظورش چه كسانى مى توانند باشند. مگر منظور غير از جبهه ملى، نهضت آزادى، سلطنت طلبان، اصلاح طلبان، ملى مذهبى ها وطيف چپ چيز ديگرى است.

براى كسانى كه مواضع اين "اپوزيسيون" را از منظر مسيله ملى و از ديد تركها و بلوچها و تركها نمى شناسند تنها چند دقيقه اى وب گردى در وب سايت هاى اين "اپوزيسيون" ماهيت واقعى آنها را در مقابل مسيله ملى درايران روشن مى سازد. مثلا مى خوانيم:

"... بزرگترین ستم بر ما ایرانیان از جانب ترکان مهاجم از غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی گرفته تا مغول و تاتار و آق قوینلو و قره قوینلو و صفوی و قاجار رفته است."...

" یاوه گویی شماری چند از ایرانیان خودفروخته و سفله و بیشخصیت که از ترکیه و آذربایجان شوروی و یا امارات متحده عربی و عربستان پول و رشوه میگیرند تا کوس جدائیطلبی سردهند، ربطی به اکثریت ایرانیان میهن پرست ساکن این نواحی ندارد. همچنین اینکه اینجا و آنجا جمعی ستم ملی فارس زبانان را بر دیگر نقاط مردم کشور، بخصوص کردستان و آذربایجان و خوزستان به رخ میکشند چیزی جز یاوهگویی نیست. نخست آن که زبان ترکی بر آذربایجان در طول چند قرن اخیر تحمیل شده است. زبان مردم آذربایجان آذری بوده است که لهجهای ایرانی میباشد.."
از دکتر علی راسخ افشار از جبهه ملی ایران يكشنبه ١٦ بهمن ١٣٨٤

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Political_Articles/2006/02_February/
Rasekh_Separatists_Active&Passive.htm
-
و يا عباس امیرانتظام، عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران در بيانيه اى با عنوان "اصول ميثاق ملی ايرانيان برای شکل دهی حکومت دمکراتيک/استفرار حاکميت ملي" در اردیبهشت 1384 "به تفصیل درباره استقرار حاکمیت ملی، استقرار نظام پارلمانی، جدایی دین از حکومت، ویژگیهای دستگاههای اجرایی و قضایی، ضرورت پیوستن به کنوناسیونهای حقوق بشری، تضمین آزادی بیان وعقیده و مذهب و مطبوعات، طرد خشونت، همزیستی مسالمت آمیز با دیگر کشورهای جهان، انزجار از تروریسم و همکاری با جامعه جهانی، سخن گفته" كه البته "مورد پشتیبانی و تایید همه اعضای هیئت رهبری و هیئت اجرایی جبهه ملی می باشد."

http://www.jminews.com/news/fa/?mi=18&ni=1714
اما با تاسف بسيار در اين "ميثاق ملی" كلمه اى از ترك و كرد و بلوچ در بين نيست و كوچكترين اشاره اى به مسيله "ملى" نرفته است.

در آخرين "برنامه سیاسی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور" مصوب اولین کنگره سازمان، ۱۲ تا ۱۴ بهمن ۱۳۸۶ برابر ۱ تا ۳ فوریه ۲۰۰۸ هيچ سخنى از تركها و يا مسيله ملى بچشم نمى خورد. در عوض نگرانى آنها تنها زبان فارسى است:

"ما پاسداری فعال از سلامت و بالندگی زبان فارسی و فرهنگ مشترک ملی و کلیه ی زبان های ایرانزمین و فرهنگ های محلی ایران را به عنوان گنجینه های اصلی تشکیل دهنده ی مبانی هویت ملی مردم ایران ضروری و از وظائف حیاتی دولت ها در دموکراسی آینده ی کشور میدانیم."

و در چند سطر بالاتر مدعى مى شوند كه:"هرگونه امتیاز ناشی از تعلقات قومی یا مذهبی را مردود می دانیم."! http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=14395

پس چرا زبان تركى شايسته پاسداری فعال از سلامت و بالندگی نيست.

يا بعنوان مثال "آقاى عزت اله سحابى (ملى-مذهبى) در چندين مصاحبه خود اين مسئله را بازگفته است که دولت و مقامات امنيتى جمهورى اسلامى بايد حرکت مدنى و مسالمت آميز ترکان آذربايجان را سرکوب نمايد. ايشان در مصاحبه با روزنامه "ياس نو" به صورت آشکار، مقامات اطلاعاتى و امنيتى رژيم را خطاب قرارداده که " چرا روى ما چند نفر ملى- مذهبى و جبهه ملى زوم کردهاند، در حاليکه "جنبش بابک خرم دين" در آذربايجان به شدت فعال است و ما خطر اين حرکت را در بازجوئى ها هم گفته ايم":

http://www.achiq.org/eyin/qerezeban.htm
در مورد سلطنت طلبان كه خود باعث و بانى هويت زدايى و ملت زدايى بوده اند چيزى براى گفتن نيست. آنها هنوز هم بر همان سياست هاى ستم و تبعيض تاكيد دارند و در زمينه برخورد با مسيله ملى بسيارارتجاعى عمل ميكنند. براى نمونه در سايت رضا پهلوى (http://www.rezapahlavi.org/search) اگر دنبال كلمات ترك و يا آذرى ويا شبيه آن بگرديد تنها به گزارش سال ٢٠٠٧ سازمان عفو بين الملل برمى خوريد كه در آنجا منعكس شده است و لاغير، تو گويى شاهزاده از وجود تركها در ايران اصلا خبر ندارد!

در طيف چپ نظرات متفاوتى در مورد مسيله ملى وجوددارد. از حكمتيست ها كه مواضع شان در مقابل خواسته هاى ملى تنها تار مويى با فاشيسم فاصله دارد تا فداييان اكثريت كه يادگيرى به زبان مادرى را پذيرفته اند مى توان همه نوع موضعگيرى در آنجا يافت. سعيد كرامت در اخبار روز (www.akhbar-rooz.com) پنج‌شنبه ۴ خرداد ۱٣٨۵ - ۲۵ می ۲۰۰۶ مى نويسد:

"حضور وسیع مردم در یک حرکت اعتراضی لزوما به آن حرکت مشروعیت نمی دهد. افق ناظر بر هر جنبشی معیار ارزیابی از آن جنبش است. شعارهای مطرح شده در اعتراضات تبریز نشان داد که پرچم، افق و آرمان ناظر بر آن حرکت آرمان یک جنبش ارتجاعی بود و نه تنها قابل دفاع نیست، بلکه بایستی قاطعانه در مقابل آن ایستاد و آنرا افشا کرد."

على كشتگر حاضر است حتى در كنار چمهورى اسلامى و متحد با آن در مقابل نيروهاى ملى بايستد و بهانه اش هم حفظ تماميت ارضى است! پس از خرداد ٨٥ كه مسيله ملى را به بزرگترين چالش در سياست ايران تبديل كرده است طيف چپ در مقابل سوالاتى قرار گرفته كه تاكنون از پاسخ به آنها باز مانده است.

اصلاح طلبان حكومتى هم گرچه در باز كردن فضاى فرهنگى و سياسى كوشيدند اما در حال حاضر تمام آن تلاشها نقش بر آب شده اند و به نظر نمى رسد كه آنها بتوا نند نقش موثرى در مطالبه حقوق ملى تركها در آينده بازى كنند بيش از همه به اين دليل كه وزن آنها در سياست آينده ايران ضعيف خواهد بود.

در حال حاضر من غير از بخش كوچكى از نيروهاى چپ كه با ترس و لرز از تدريس آزاد زبان تركى حمايت مى كنند و بخشى از اصلاح طلبان كه در مجموع خواهان باز شدن فضاى فرهنگى و سياسى هستند نيروى ديگرى نمى شناسم كه تركها بتوانند آنها را بعنوان "متحدان" سياسى خود ببيند. از نظر من سلطنت طلبان رو در روى جنبش ملى تركها هستند و نيروهاى ميانه رو و ليبرال هم در بهترين حالت اگر در مقابل آن نايستند در مقابل آن سكوت كرده و خواهند كرد. متحد تركها در رسيدن به خواسته هاى ملى و دمكراتيك شان ملت هاى ديگر همچون كردها، بلوچها و عربها بوده و اميد بستن به "اپوزيسيون" هاى "سراسرى" فعلا فاقد چشم اندازى جدى و قابل اتكا براى موفقيت و پيروزى هستند.

چنين چشم اندازى، ضعف ساختارى و تاريخى_ قابليت ها و ظرفيت هاى اپوزيسيون هاى "سراسرى" را نشان ميدهد و تاكيد بر ماهيت مستقل و ملى و فرهنگى مبارزه تركها را ضرورى مى سازد. هر "اپوزيسيونى" كه قادر نباشد جوابى شايسته به مسيله ملى در ايران بدهد از عهده انجام وظيفه سياسى و تاريخى خود در مقابل ملل ساكن ايران بر نخواهد آمد.

از دکتر علی راسخ افشار از جبهه ملی ایران

از دکتر علی راسخ افشار از جبهه ملی ایران يكشنبه ١٦ بهمن ١٣٨٤

“بزرگترین ستم بر ما ایرانیان از جانب ترکان مهاجم از غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی گرفته تا مغول و تاتار و آق قوینلو و قره قوینلو و صفوی و قاجار رفته است.”…

“یاوه گویی شماری چند از ایرانیان خودفروخته و سفله و بیشخصیت که از ترکیه و آذربایجان شوروی و یا امارات متحده عربی و عربستان پول و رشوه میگیرند تا کوس جدائیطلبی سردهند، ربطی به اکثریت ایرانیان میهن پرست ساکن این نواحی ندارد. همچنین اینکه اینجا و آنجا جمعی ستم ملی فارس زبانان را بر دیگر نقاط مردم کشور، بخصوص کردستان و آذربایجان و خوزستان به رخ میکشند چیزی جز یاوهگویی نیست. نخست آن که زبان ترکی بر آذربایجان در طول چند قرن اخیر تحمیل شده است. زبان مردم آذربایجان آذری بوده است که لهجهای ایرانی میباشد..”

از دکتر علی راسخ افشار از جبهه ملی ایران جمعه ٢ دی ١٣٨٤

“و حالا عده‌ای كه به گمان خود بسیار روشنفكر و آزادمنش تشریف دارند، كه اكثراً هم در اردوگاه چپ هستند، تحت تاثیر كمونیستهای روسی، كه مردم غیر روسی كشورهای دیگر زیر سلطه خود را به ظاهر حقوق ملی داده بودند، و بنابرآن، خود را اتحاد جماهیر شوروی می‌نامیدند كه شامل جمهوریهای صوری زیر حاكمیت مركزی مسكو بود، با تقلید از آنان در ایران هم صحبت از خلقها و ملتها می‌كنند كه این یك حركت ارتجاعی محض و بازگشت به همان داستان ملوك الطوایفی است كه بایستی با این طرز تفكر انحرافی در رساله‌هائی مفصل به روشنگری پرداخت. در ایران مردمی زندگی می‌كنند كه دارای فرهنگها و زبانها و ادیان و مذاهب گوناگونی هستند كه از روزگاران قدیم زیر عنوان ایرانیان زندگی می‌كنند. ما یك ملت هستیم بنام ملت ایران كه تاریخ ما شاهد آن است كه در شاهنامه فردوسی انعكاس دارد و تا به امروز معتبر است.”

“ممكن است كه تركیه با اتكاء به پان تركیسم محور اتحاد با كشورهای آذربایجان شوروی سابق، قزاقستان، تركمنستان و ازبكستان و قرقیزستان گردد. در چنین شرایطی اگر ایران تنها بماند، خطر تجزیه و یا الحاق آن به بلوك هند زیاد است و یا عربها و یا تركها بر ما مسلط می‌شوند.”

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Political_Articles/Rasekh_Mossadegh_INF&Iran.htm

http://www.jebhemelli.net/htdocs/Political_Articles/2006/02_February/Rasekh_Separatists_Active&Passive.htm


۱۳۸۷ فروردین ۷, چهارشنبه

“قوميت” هاى داخلى و خارجى

  1. شيرازى اوغلو Says:

    درود دوستان
    با توجه به وقايع مربوط به كردهاى كشور تركيه و اصرار بعضي دوستان كه مثلا امثال مارلان ها آن را محكوم كند ووو…
    دوستاني كه منتظر يك همچين محكوم كردني مي باشند هنوز با مفهوم “”جنبش پان توركيسم”" آشنايي ندارند و از درك آن عاجزند…
    اين عدم توانايي درك و عجز از تجسم كامل و تمام عيار موجوديتي اينچنين, به ناتواني در فهم و كژ راهه رفتن در مقام عمل(مثلا انتظار محكوميت رژيم تركيه) مي انجامد, انتظارى كه بيهوده است و يك همچين معادني مثل باييندر ها, مارلان ها, يورغون ها ووو اصلا همچين ذخيره معرفتي ندارند كه طالبين چنان گنجي را برخوردار نمايند…
    يك گروه بزرگ انساني بنام اكراد, مورد رنج, اجحاف, انكار همه چيز هويتي, حتي اسم كرد(توركهاى كوهي!!!) و حمالي در كشور توركيه اى كه”"آتا تورك”" دارد ولي “”بابا كرد!”" ندارد و هجوم بي رحمانه در روزى كه قرار بوده “”عيد و خوشحالي!”" باشد و ضرب چماق رژيم فكل كراواتي!, ريش سه تيغه كرده! و اتو كشيده!”,” ظاهر الصلاح!!!” حرامزاه در بن مايه…
    اگر يك دهم همچين چيزى در تبريز و اردبيل و يا مراغه شده بود, تا بحال گوش فلك از ظلم و ستم و نسل كشي! و آسيميلاسيون و فاشيسم فارسي! و لواط دادن كورش! و مادر قحبگي داريوش! و بچه بازى فردوسي! ووو كر شده بود, به همراه انواع و اقسام فحش خواهر و مادر به رضا خان پالاني! و گور به گور كردن جد و آباد رضا خان و ايل و تبارش…
    كجاست آن نداهاى پر طمطراق! حقوق بشر سر دادن ها???…
    كجاست آن بدويد و برسيد ها???…
    كجاست آن فرياد هاى مظلوم نمايي ها???…
    كو??????…
    كجاست?????…
    زهي بيشرمي دولت خبيث تركيه كه در روزهاى نوروز و جشن, اينچنين با كردهاى فقير و بدبخت رفتار مي كند و كلاهش را هم بالا مي گذارد و سينه را هم جلو مي دهد كه “”دمكراسي در خاورميانه يعني من!”"…
    واقعا كه لعنت به گور مصطفي كمال باد…
    خداوند آتش گورش را بيشتر كناد كه اين آتش ها از گور او بلند مي شود…

    http://negahi.com/yoldash/?p=547#comment-51272
--------

از اينكه دايره بحث و حيطه علاقه و توجه برخى دوستان از فلات پر تمدن هزاران ساله پرافتخار با منابع نفت و گازش به ديگر “قوميت” هاى داخلى و خارجى معطوف گشته جاى بسى خوشحالى و سرور است. سال ٨٧ دارد با نغمه هاى تازه اى شروع مى شود. داريم ياد مى گيريم كه تظاهرات برابر تظاهرات نيست. قوم برابر قوم نيست. حق برابر حق نيست. هر آنچه وراى مرزهاى خودى صورت گيرد از قوانين حمايتى كاملا متفاوتى برخوردار است. اگر آنور مرزها مردم خواستار تجزيه و استقلال باشنداين يك مبارزه عادلانه است اما وقتى مردم در تبريز خواستار يادگيرى زبان مادرى شان هستند آن وقت همه نژاد پرست مى شوند. اگر آنور مرزها مردم مورد ضرب و شتم پليس قرار گيرند بد است (كه بد هم هست) اين ور مرز اما همه پان تركيست و تجزيه طلبند. آن ور مرز ها پليس كشور فاشيست است،اين ور مرز سپاه پاسداران و بسيج به يكباره تبديل به نيروهاى ملى و حافظ تماميت ارضى مى شوند. عجبا، عجبا!
چه خوب شد كه حزب توده و فدايى ها پاسدارها را به سلاح سنگين مجهز كردند و الا چگونه آنها مى توانستند امروز از عهده وظايف خطير ملى شان برآيند! اگر ما گفتيم دوستان علاوه بر ويديو كه فشار خون را سريع بالا مى برد به ديگر اخبار مربوط به آن كه متاسفانه كمى وقت گير است و دقت مى خواهد و حقيقت يابى را متاسفانه مشكل، آنگاه سزاوار آنيم كه گردن مان زده شود. ما گفتيم تنها به ويديو بسنده نكنيد چرا كه اين را قبلا از خود شما ياد گرفته بوديم كه از ما در مورد جزييات تظاهرات شهرهاى آذربايجان در خرداد ٨٥ و٨٦ شمسى سند و مدرك مى خواستيد. و ما چشم مان كور رفتيم و تا جايى كه مى شد چيز هايى پيدا كرديم و نشان داديم. اما هنوز هم كه هنوز است خيلى ها باور نمى كنند كه سپاه و بسيج با چه سبعيتى در آذربايجان پيش رفتند و مثل آب خوردن گلوله در كله جوانان ترك خالى كردند. چون ما گفتيم تنها به ويديو بسنده نكنيد شديم شمر ذوالجوشن! اگر اين اخلاق دوگانه نيست كه از نظر من هست لطفا نشان دهيد كه نيست. لطفا يك نگاه كوتاهى بيندازيد به برخى نوشته هاى شيرازى اوغلو همين دو ماه پيش:

نقل قول ها از شيرازى اوغلو در ژانويه:
“راستي تا يادم نرفته بهتون بگم كه كردها هم همين خصوصيات كه گفتم را دارند, به اضافه شمه فهميدن جهت باد را!..ولي توركان اگر هم جهت باد را درست تشخيص بدهند به علت وجود يكدندگي! جهتشان را به هيچ عنوان عوض نخواهند كرد…

بنظرم يك پتانسيل عظيمي هم بين توركان آزرى! و كردان همسايه ايشان وجود دارد, كه چون منافع ملي من, من ايراني, به خطر مي افتد نگران شكوفا شدن آن پتانسيل هستم…

اولويت من رفاه و ماديات ملت يگانه و واحد ايران است كه در سايه همكارى و تعاون بدست مي آيد و قومي نيست, بلكه مليست…يعني منافع و حقوق ملت واحد ايران.

همچنين در مسايل بين توركان آزرى و اكراد و ارامنه به علت وجود هيزم كافي!!! در محل جهت آتش افروزى و آتش بازى اكراد, توركان و ارامنه تا خود ابديت!, لزومي در جهت صادرات هيزم! به محل احساس نمي كند و هيزم هايش را براى روز مبادا نگه خواهد داشت…”
پايان نقل قول.

تا دو ماه قبل كردها شمه فهميدن جهت باد را داشتند. تا دو ماه قبل بحث بر سر هيزم در آذربايجان و كردستان بود و تنها رفاه و ماديات ملت يگانه و واحد ايران مد نظر بود. آقاى شيرازى اوغلو لطفا توضيح دهند.

http://negahi.com/yoldash/?p=519#comment-39685
http://negahi.com/yoldash/?p=519#comment-39857
http://negahi.com/yoldash/?p=519#comment-39861
http://negahi.com/yoldash/?p=519#comment-40087

ويديو و حقيقت

دوستان عزيز بويژه آنها كه مرا در مورد ويديوى تظاهرات كردها مورد خطاب قرار داده اند. همانطور كه قبلا هم اشاره كردم منظور من از پراختن به آن ويديو نه مسيله كرد ها در تركيه بلكه انتقاد به اين نوع خبر پراكنى و انتقاد به فرهنگ تبادل اخبار تنها از طريق ويديو و عكس هست. ميدانم كه تاثير عكس بسيار زياد است اما نمونه هاى زيادى در اين چند سال اخير اتفاق افتاده كه نشان داده حتى روزنامه هاى بزرگ و قديمى هم از “جذابيت” انتشار گاها غلط فيلم و عكس ها در امان نيستند. ديدن عكس و يا فيلم بدون پرداختن به جزييات دقيق مسايل تنها و تنها به برداشت هاى سطحى و نادرست خواهد انجاميد. چنين فيلم و عكس هايى اين روز ها در مورد تبت هم فراوان است. اما آياهمه آنها حقيقت را انعكاس ميدهند. بويژه پس از بكارگيرى_ روش هاى مشخص_ بهره گيرى از مديا براى جهت دادن به افكار عمومى از طريق ارتش آمريكا در دو جنگ عراق بيش از پيش بايد به حقيقت نهفته در عكس ها شك كرد. عكس و فيلم همواره بايد با توضيح لازم همراه باشد. امروزه همه به درجه تاثير گذارى عكس و خبر واقفند و از آن براى پيشبرد اهداف خود سود مى برند.
دوستانى كه مطالبات و مبارزات تركها در ايران را با مبارزات كردها در تركيه مقايسه مى كنند يك موضوع را فراموش نكنند و آن اين است كه آنجا پ ك ك يك جنگ مسلحانه پيش مى برد. هوادارانش بطور رسمى و يا غير رسمى در اداه امور دست دارند، مردم بطور علنى با لباس چريكى در خيابان با بالا گرفتن عكس اوجالان خواستار جدايى و تجزيه از تركيه هستند. تظاهرات عيد نوروز هم همانطور كه مى دانيد طبق معمول همه ساله سازماندهى شده هست. من براى نمونه از بى بى سى مثال آوردم. اگر شما منابع ديگرى مى شناسيد لطفا معرفى كنيد تا ما از چند و چون حوادث چند روز گذشته با خبر شويم. هر اندازه تعداد منابع مربوط به يك خبر بيشتر باشد احتمال حقيقت يابى بيشتر خواهد بود. من خوشحال مى شوم اگر دوستان نظرات استدلالى خودشان را بيان كنند من با علاقه آنها را خواهم خواند.
مهدى عزيز حرف شمارا از قول همسرتان در مورد عقب ماندگى اقتصادى در شرق تركيه را در مجموع مى پذيرم.

۱۳۸۷ فروردین ۵, دوشنبه

عكس و ويديو

دوستان عزيز بويژه آنها كه مرا در مورد ويديوى تظاهرات كردها مورد خطاب قرار داده اند. همانطور كه قبلا هم اشاره كردم منظور من از پراختن به آن ويديو نه مسيله كرد ها در تركيه بلكه انتقاد به اين نوع خبر پراكنى و انتقاد به فرهنگ تبادل اخبار تنها از طريق ويديو و عكس هست. ميدانم كه تاثير عكس بسيار زياد است اما نمونه هاى زيادى در اين چند سال اخير اتفاق افتاده كه نشان داده حتى روزنامه هاى بزرگ و قديمى هم از "جذابيت" انتشار گاها غلط فيلم و عكس ها در امان نيستند. ديدن عكس و يا فيلم بدون پرداختن به جزييات دقيق مسايل تنها و تنها به برداشت هاى سطحى و نادرست خواهد انجاميد. چنين فيلم و عكس هايى اين روز ها در مورد تبت هم فراوان است. اما آياهمه آنها حقيقت را انعكاس ميدهند. بويژه پس از بكارگيرى_ روش هاى مشخص_ بهره گيرى از مديا براى جهت دادن به افكار عمومى از طريق ارتش آمريكا در دو جنگ عراق بيش از پيش بايد به حقيقت نهفته در عكس ها شك كرد. عكس و فيلم همواره بايد با توضيح لازم همراه باشد. امروزه همه به درجه تاثير گذارى عكس و خبر واقفند و از آن براى پيشبرد اهداف خود سود مى برند.
دوستانى كه مطالبات و مبارزات تركها در ايران را با مبارزات كردها در تركيه مقايسه مى كنند يك موضوع را فراموش نكنند و آن اين است كه آنجا پ ك ك يك جنگ مسلحانه پيش مى برد. هوادارانش بطور رسمى و يا غير رسمى در اداه امور دست دارند، مردم بطور علنى با لباس چريكى در خيابان با بالا گرفتن عكس اوجالان خواستار جدايى و تجزيه از تركيه هستند. تظاهرات عيد نوروز هم همانطور كه مى دانيد طبق معمول همه ساله سازماندهى شده هست. من براى نمونه از بى بى سى مثال آوردم. اگر شما منابع ديگرى مى شناسيد لطفا معرفى كنيد تا ما از چند و چون حوادث چند روز گذشته با خبر شويم. هر اندازه تعداد منابع مربوط به يك خبر بيشتر باشد احتمال حقيقت يابى بيشتر خواهد بود. من خوشحال مى شوم اگر دوستان نظرات استدلالى خودشان را بيان كنند من با علاقه آنها را خواهم خواند.
مهدى عزيز حرف شمارا از قول همسرتان در مورد عقب ماندگى اقتصادى در شرق تركيه را در مجموع مى پذيرم.

وکیل مدافع حقيقت

دوستان عزيز من به احساسات تمام كسانى كه در كوران كشتارهاى بعد از انقلاب عزيزانى از دست داده و گلوله هاى پاسدارها سينه هاى عزيزان شان را شكافته اند بسيار احترم قايل هستم و شديدا مخالف فراموشكارى در اين موردم ومعتقدم تمامى آنهايى كه مرتكب جنايت شده اند مى بايد مورد پيگرد قرار گيرند و تا آخرين لحظه عمرشان از ترس گرفتار آمدن بر خود بلرزند. هر آن كه خون ريخته مى بايد پاسخگو باشد. هدف من ازطرح انتقاد بر پايه كامنت فرهاد، بالابردن سطح انتظارات چه در خواننده و چه در نويسنده است هنگامى كه امر قضاوت موضوع بحث است. باز هم تكرار ميكنم مسيله من در اين بحث مشخص دفاع از اين حزب و يا طرد آن سازمان و يا دفاع از آن سياست و آن موضعگيرى ها نيست كه اگر بود آشكارا مى گفتم. مسيله آن است كه ما نبايد به خود اجازه دهيم فرهنگ "مفسد فى الارض" پايه تفكرات و نحوه ديد و قضاوت ما قرار گيرد. قضاوت نبايد فله اى باشد. آن كامنت من باز هم به همان ميزان صادق است اگربحث نه بحث توده اى و فدايى بلكه بطور مثال مجاهدين و يا كومله ويا پيكار ويا خود مذهبى ها و حزب الهى ها بودند. من هيچ مشكلى نمى داشتم اگر شما همين شعار "پاسداران بايد به سلاح هاى سنگين مجهز شوند" را نه به صورت "فله اى" بلكه بر اساس سند و مدرك و در جاى خود بر عليه فدايى ها بكار مى گرفتيد من مسيله اى با آن نداشتم. با آوردن مثال از آن فايل هم تنها ميخواستم نشان دهم كه آن شعار را به آنصورت كه شما از آن استفاده و بر عليه ديگران بكار ميگيريد درست نيست. موضوع جنگ در بررسى شما بكلى فراموش شده است. اگر مى خواهيم كسى را و يا گروهى را منفور و خاين بناميم حداقل فاكت هايى را كه به آنها استناد مى كنيم بايد درست ودر جاى درست_ خود باشند. از من ويا ديگر دوستان همواره در مورد حوادث شهرهاى آذربايجان سند و مدرك خواسته مى شود و همه فاكتها و عكس ها و مدارك بدقت بررسى و تحليل مى شوند و درستش هم همين است. همين روش بايد هميشه و همه جا بكار برده شود. منظور من از آوردن مثال ويديوى كرد ها كه فرهاد لينكش را داده بود مستدل كردن نوشته ام بود بى آنكه بخواهم موضوع پيچيده كرد هاى تركيه را مطرح كنم. مى خواستم در تاكيد گفته قبلى ام نشان دهم كه در دنياى مملو از اطلاعات نبايد سريعاهمه چيز را باور كرد. ما بدون سند و مدرك و رفتن به جزييات حوادث نمى توانيم درست قضاوت كنيم. حتى اگر دولت تركيه مورد علاقه ما نيست، نبايد باورهايمان را با اطلاعات ناقص كه بعضا بدتراز بى اطلاعى است تحكيم بخشيم. آيا ماجراى دختر جوان و گريه هاى او را در كنگره آمريكا و داستان هاى ساختگى ودروغينش را در قبل ازجنگ اول عراق بياد داريد و مى دانيد آن صحنه ساختگى چه تاثيرى در روند حوادث بعدى داشت. آوردن برخى شعار ها از فدايى ها هم چون "همه روزها عاشورا و همه سرزمینها کربلا است" بدون اشاره به اينكه اين شعاررا چه موقع داده اند، در چه ارتباطى و چرا داده اند و از آن براى اثبات مدعايمان كمك گرفتن بر خلاف پرنسيپ هاى معمول سياسى و شناخته شده است. هنگامى كه مى خواهيم به قضاوت بنشينيم خيلى بايد دقيق باشيم و تا آنجايى كه مى توانيم احساسات مان را كنار بگذاريم. ما بايد اول از همه وکیل مدافع حقيقت باشيم. روش هاى ما و نوع تفكر ما بسيار بيش از آنچه فكر مى كنيم تاثير پذيرفته از فرهنگ تقليد و مفسد فى الارض است. ما بايد اين تاثيرات را بشكنيم. اگر من توانسته باشم كنه اصلى منظورم رابا اين چند سطر رسانده باشم مى بايستى جواب برخى سوالات طرح شده داده شده باشد. اما در فرصت هاى بعدى اگر توانستم به برخى از آنها بر خواهم گشت.

با كمى گوگليدن اسم آن دختر را پيدا كردم: Nijirah al-Sabah كه البته گويا با اسم Nayirah ظاهر شده بود و داستان ساختگى Lauri Fitz-Pegado را تعريف كرده بود.

استدلال هاى ملغمه اى

فرهاد Says:
March 21st, 2008 at 1:03 pm

منفوربودن حزب توده بخصوص در بعد از انقلاب در جریان چپ نمود بیشتری پیدا کرد. چون این حزب از روز نخست انقلاب پیمان ناگسستنی با ملا و اخوند برقرار کرد و علی رغم سرکوب این حزب از سال ۶۲ ( زیرا رژیم اسلامی از همکاری این حزب در سرکوب دیگران نهایت استفاده را برده بود و برطبق سنت همیشگی که عامل خیانت خودش هم قربانی خواهد شد ) همچنان این پیمان نامرئی ادامه دارد که جای تعجب هم نیست.سیاست حزب توده در مقابل جریان چپ بر اساس انحصار طلبی حزبی و هژمونی ان قرار داشت یعنی میدان را فقط برای خودش میخواست ودیگر سازمانها و احزاب چپ را مطیع و فرمانبردار خود . با این نگرش و نوع نگاه از روز اول تاسیس جریان فدائی در سال ۴۹ بنا را بر فرو پاشی این سازمان جوان و پویا قرار داد و بلاخره در سال ۵۹ موفق شد با اعمال هژمونی خود و با استفاده از اختلافات درونی و بی تجربگی سازمان چریکهای فدائی گروه فرخ نگهدار را به سمت و سوی خویش بکشاند و اکثریت این سازمان را تابع سیاستهای به غایت رویزیونیستی و مرتجعانه خویش قرار دهد. پس از انشعاب در سازمان چریکهای فدائی که به اقلیت و اکثریت معروف شد شاخه اکثریت این جریان متاسفانه تحت تاثیر حزب توده قرار گرفت و به وقیحانه ترین شکلی به همکاری با رژیم اسلامی حاکم تن در داد و شعارهای سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید و کردستان را از عناصر ضد انقلاب و عاملین امپریالیسم امریکا تصفیه و پاکسازی کنید سرتیتر نشریه کار قرار گرفت!!!

و در شهرهای بزرگ و مهم هم رژیم اسلامی با استفاده از این دو جریان یعنی حزب توده و فدائیان اکثریت که اشنائی کاملی با ساختارهای تیمی و تشکیلاتی فدائیان اقلیت داشتند توانست انها را سرکوب کرده و از لحاظ تشکیلاتی انها را متلاشی کند. در زندان هم البته بعد از سال ۶۲ که توده ایها و اکثریتیها هم به زندانیان اضافه شدند باز هم علیرغم سرکوب توسط رژیم اسلامی همان راه و روش را ادامه داده و فضای زندان را به سوی تشتت و تفرقه و درگیری در بین زندانیان و عدم اعتماد به یکدیگر سوق داده وبا بوجود امدن توابین از بین انان که از نمونه های قبل از ان بدتر و بیرحم تر بودند باز هم به همکاری با رژیم ادامه دادند !! البته بودند معدود افرادی که از این جریانات در داخل زندان بریدند و مورد بایکوت رفقای سابقشان قرار گرفتند و رژیم هم انان را اعدام کرد.

این مختصری بود از تنظیم رابطه سیاسی بین حزب توده و جریانات مختلف چپ در بعد از انقلاب و درک کردن این نکته که چرا جریانات چپ اندوران اعم از فدائیان اقلیت سازمان راه کارگر حزب رنجبران توفان سازمان پیکار کومله و … علیرغم اختلافات سیاسی و ایدوئولوژیکی با یکدیگر در یک نقطه با هم مشترک بودند و کماکان هستند و انهم دوری از حزب توده و مخالفت شدید با سیاستها و روشهایش که همانا در همکاری با رژیم اسلامی متبلور گشت. در نتیجه دشمنی و اختلاف جریانات چپ با حزب توده بسار بیشتر و گسترده تر و عمیق تر است از دشمنی سلطنت طلبان با این جریان سیاسی!! زیرا حزب توده عامل بسیار مهمی بود در جهت همکاری با اخوندها وسرکوب جریانات چپ و این نکته ای است که هیچوقت از اذهان پاک نخواهد شد.
http://negahi.com/yoldash/?p=546#comment-50949

---

ديرلى يولداشلار نوروز بايراميز موبارك و كوتلى اولسون. اومودوم اوناديكى تزليغينان تركى ديلين آزادليغين بايرام كيمى جشن توتاخ.
دوستان عزيز عيد نوروز را به همه تبريك گفته، سلامتى و بردبارى براى همه آرزو مندم.
در ارتباط با كامنت فرهاد چند كلمه اى را لازم به گفتن دانستم. اين كامنت شاهكار ديگرى است از عينيت_ فرهنگ_ غير استدلالى و تاثير سده ها استبداد و اختناق در جامعه ايران و نمود آشكار_ آن ساختار هاى فكرى است كه بر شعار ها و باورهاى نادرست استوار بوده و با وضوح كامل نشان ميدهد كه چگونه اين باورها از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شوند. اين افكار و نوع_ ديد، تفاوتى با خرافات ندارند چرا كه هر دو بر ملغمه اى از شنيده ها و ديده ها و ناديده ها و اطلاعات ناقص و باور هاى نادرست استوارند. همين بينش است كه به آيت اله ها امكان داده است با اتكا به يك سرى داستانها وخرافه ها و احاديث بر گرده هاى مردم سوار شوند و حتى تا آنجا پيش بروند كه بخود اجازه دهند به مرم حكم كنند با كدامين پا وارد مستراح و با كدامين پا از آن خارج شوند. مشكل ما اين است كه به واقعيت ها علاقه نداريم. باورها و احساسات را مافوق همه چيز ميدانيم و اين نشان از “تنبلى” فكرى و ذهنى ما دارد. فرهنگ تقليد كه در مذهب شيعه يك ركن اساسى به شمار مى رود در طول زمان هاى دراز، عادت به پرسش و جستجو براى طرح چرايى را از ما گرفته است. اين نوشته همان ترمينولوژى و ادبياتى را بكار ميگيرد كه ما بايد هر چه سريعتر وراسخ تر از آن در دنياى سياست فاصله بگيريم. سى سال پس از آن روز هاى دهشتناك كه نادرست بودن آن سياست ها را خود زندگى با بى رحمى تمام نشان داده و حتى يك بچه دبستانى هم با شنيدن آنها سر تكان ميدهد، ميتوان همچون يك عالم و فيلسوف ظاهر شد و همه چيز و همه كس را به سخره گرفت. مشكلى نبود اگر اين كار با رعايت امانت صورت ميگرفت. اما اين نوشته از منفور بودن ميگويد و از خيانت و از رویزیونیسم. با همان دو جمله اول، نوشته فوق ما را سوار بر امواج “نرم” و “خوشايند” و “آشناى” نفرت و خيانت از حزب توده ميكند تا ما را فارغ از هر گونه نياز به پرسش و فاكت با خود همراه سازد و يك مشت “خرافات” بخورد ما بدهد. حد اعلاى رشد اينگونه استدلال هاى كيلويى و ملغمه اى حسين شريعتمدارى (كيهان) است كه همه با آن آشنايى دارند. پس از خواندن تنها هفت جمله و صرف وقت حدود شصت تا نود ثانيه نوبت به نتيجه گيرى ميرسد: “این مختصری بود از تنظیم رابطه سیاسی بین حزب توده و جریانات مختلف چپ در بعد از انقلاب و درک کردن این نکته که چرا…”. و ما يك بار ديگر با خيال آسوده و راحت از اينكه همه چيز در روال درست خود پيش ميرود و همه چيز همانطور است كه ما تا حالا شنيده بوديم دنبال كار خودمان ميرويم. غافل از آنكه تحميق و زور و خفقان ريشه در همين نوع جهان بينى دارد. نوشته حتى در يك جمله كوتاه هم به ما نمى گويد كه چرا آنها شعار “سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید” رادادند. نوشته از ما توضيح هرگونه علتى را دريغ مى دارد. تو گويى اين آدم ها همه از نوع ساحره هايى بودند كه در قرون وسطى در اروپا سوزانده مى شدند و ذاتا بد و خبيث و سزاوار مرگ بودند. آقاى نگاهى بدرستى اشاره كردند كه اين گونه تفكرات ما را به كجا مى برد. با اين نوع توضيح حقايق و با اين روش تبيين دنيا يك دوره ديگر از آن سالهاى دهشتناك پيش روى ماست. نويسنده اين كامنت خود چيز هايى ديده و شنيده است اما چرايى آن هارا در نيافته است. شبيه به خواننده روزنامه اى وزين مى نمايد كه تنها صفحه حوادث را مى خواند و تحليل ها و تلاش ها براى نشان دادن چرايى قضايا براى او آنچنان جالب نيست و به همين دليل درك و ديدى سطحى و آشفته دارد. همه چيز را با همه چيز مخلوط ميكند و آشى درست ميكند كه به مذاق خيلى ها خوش مى آيد اما كسى را خوف دل درد بعد از خوردن نيست. اين نوشته واقعا شاهكار است و جا دارد به عنوان نمادى از فرهنگ ما در جايى شايسته نگاهدارى شود تا نسل هاى بعدى از آن شايد درس عبرت بگيرند. من توده اى نبوده و نيستم اما امانتدارى و حقايق و فاكت ها را بيش از همه دوست ميدارم.

۱۳۸۶ اسفند ۲۴, جمعه

اپوزيسيون بذله گو- در پاسخ به آيدين تبريزى

سخنى كوتاه در مورد اپوزيسيون بذله گو از آيدين تبريزى

آقاى آيدين تبريزى، شما از "اپوزيسيون" سخن مى گوييد، از "اپوزيسيون" در داخل و خارج، از "اپوزيسيون" كه پس از تظاهرات سراسرى در آذربايجان در خرداد ٨٥ و در سالگرد آن بنا به نوشته خودتان "متاسفانه.. نه تنها حمایتی نکرد بلکه با بایکوت خبری، به سرکوب آن کمک کرد. آن موقع عده ای ایرادهای بنی اسرائیلی می گرفتند که چرا آذربایحانیان به این همه خشونتهای حکومت اعتراض نمی کنند، و به خاطر یک سوسک قیصر را به آتش می کشند!؟"
شما از "اپوزيسيونى" سخن مى گوييد كه بنا به اعتراف خودتان در مقابل خيزش مردمى تركها همصدا و هم صف با جمهورى اسلامى به قلع و قمع آن پرداخت. پرسش ساده و بحق تظاهر كنندگان و كشته شدگان و زندانيان را چگونه مى خواهيد پاسخ دهيد اگر از شما بيرسند اين چه اپوزيسيونى است كه متحد با سپاه و بسيج و نيرو هاى سركوبگر رژيم عمل ميكند. آيا اين نيرو ها از ديد تركها هنوز اپوزيسيون به شمار مى آيند.
نوشته ايد:
"تنها تصور کنید که در آن روز یک میلیون نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف مجلس تجمع می کردند و تنها شعار می دادند، نظارت استصوابی ملغی باید گردد، و خواستار انتخابات آزاد تحت نظارت بین المللی می شدند. آیا واقعا در آن صورت با پیوستن سایر شهرها به این حرکت، پایه های حکومت به لرزه در نمی آمد و یک انقلاب مخملی و یا حتی یک انقلاب براندازانه روی نمی داد؟"

يك مثل فارسى مى گويد در اگر نتوان نشست. تصور زيبايى را تصوير كرده ايد كه عملى نشد. اما مردم آذربايجان خود به پا خاستند و لرزه بر اندام رژيم انداختند و مزدشان را هم از "پوزيسيون" گرفتند. آيا "اپوزيسيونى" كه در مقابل جنبش ملى و دمكراتيك تركها مى ايستد، چگونه ميخواهد چنان تظاهراتى را در تهران سامان دهد. آيااين "اپوزيسيون" با ماهيتى كه دارد اصولا قادر به حمايت از خواسته هاى ملى تركها و عربها و بلوچ ها و كرد ها خواهد بود و يا هم چنانكه خودتان بدرستى به آن اشاره كرده ايد از هم اكنون در مقابل مطالبات آنها ايستاده و به فرض محال اگر روزى هم به قدرت برسد با زهم به همان مشى خود ادامه خواهد داد. آيا "اپوزيسيونى" كه كثيرالمله بودن ايران را نفى ميكند قادر است و يا قادر خواهد بود همراه با ملل غير فارس به مبارزه با رژيم بر خيزد.
نوشته ايد: "خصوصیت دیگر اپوزوسیون خارج از کشور بذله گو بودنش است! آنها در کنار اتهامات تند و ناسزاها، دنیای سیاست را با بذله گویی و شوخی های بی مزه و بیجا کاملا لوث کرده اند."

اگر اشتباه نكنم شما تمايل به يك سيستم فدرالى در ايران داريد. آيا اين "اپوزيسيونى" كه وصفش را كرده ايد واقعا قادر به ايجاد چنين سيستمى است كه از زير پايه هاى آن احترام كامل به برابرى در تمام زمينه هاست. آيا اين "اپوزيسيون" واقعا به تركها به عنوان ملتى برابر حقوق با فارس ها مى نگرد. آيا تا حالا چند نفر از اين "اپوزيسيون" از سيستم فدرالى كه شما هوادار آن هستيد دفاع كرده است.
آيا اين "اپوزيسيون" مى تواند متحد ملت ترك در مبارزه براى احقاق حقوق فرهنگى و اجتماعى و سياسى باشد. آيا اين "اپوزيسيون" كه از نظر من همان گروه هاى خارج نشين و يا در بهترين حالت تهران نشين فارس زبان هستند مى توانند با مردم ترك زبان ارتباطى واقعى برقرار كرده و ازحقوق آنهادفاع كنند. آيا آنها حاضرند با شما بر سر يك ميز نشسته و در مورد حقوق فدرالى به مذاكره بپردازند. آيا تچربه نشان نداده كه اميد بستن به نيرو هاى خودى هيچ نتيجه مثبتى براى تركها با خود به همراه نداشته است. آيا نبايد ما از تجربيات درس بياموزيم و انتظار معجزه از اين "اپوزيسيون" براى خودمان نداشته باشيم. آيا تعيين شكل حكومتى آينده بصورت فدرالى براى تمام ايران زود رس نيست. آيا مولفه ها و متغير ها واقعا تا آن اندازه براى شما روشن هستند كه با اطمينان مى توانيد ساختار حكومتى را از هم اكنون تعيين كنيد آن هم همراه و با كمك اين "اپوزيسيون"؟
آيا سخن گفتن از "اپوزيسيون" بعنوان يك مفهوم كلى خلط واقعيت نيست. منظورتان از آن جبهه ملى، سلطنت طلبان، ملى مذهبى ها، اصلاح طلبان، طيف چپ، نيروهاى مبارز ترك و بلوچ و كرد و تركمن همه در يك جاست ؟ آيا چنين چيزى واقعيت عينى دارد. "اپوزيسيونى" كه بخش ديگر آن را همنوا با حكومت اسلامى ميكوبد مى تواند در يك صف واحد با ديگران قرار بگيرد. آيا وقت آن نرسيده است كه اپوزيسيون واقعى را كه همان نيروهاى مبارز و ملى ترك وديگر ملت ها در ايران هستند ارج نهيم و "شکاک، پرخاشگر و بذله گو" يان را به حال خود وا نهيم.

آيا شما همگرايى در ناسيوناليسم خطرناكى كه در سياست هاى رژيم و حتى نيروهاى اصلاح طلب در حال افزايش است با همان گرايش ها در بخش بزرگى از اين "اپوزيسيون" را نمى بينيد. "ستارگان پارسى"، شعار انتخاباتى اصلاح طلبان مبنى بر "چوايران نباشد تن من مباد" و يا موضعگيرى هاى چند ماه قبل داريوش همايون و على كشتگر در دفاع از تماميت ارضى و همصدا شدن با جمهورى اسلامى تنها چند نمونه از آنها هستنذ. اين "اپوزيسيون" كه شما آن را اپوزيسيون مى دانيد به نظر نمى رسد كه منافع استراتژيك متفاوتى از رژيم را دنبال كند. اين "اپوزيسيون" حداقل در دو سال اخير نشان داده است كه منافع مشتركش نه با ملل غير فارس كه بيشتر با رژيم فعلى است و انتظارات شما از آن كه اتفاقا خوب هم موصفش كرده ايد هرگز عملى نخواهند شد.

ضرورت ماهيت مستقل مبارزه

به نظر مى رسد كه روزگارِمبارزات با ماهيتى فراگير و گسترده بدانگونه كه بتواند توده هاى مردم در ايران را سواى وابستگى هاى قومى و فرهنگى و زبانى زير چتر خود گرد آورد، مدت هاست سپرى گشته است. آخرين نمونه چنين تلاشى شايد اصلاح طلبى و برآمد دوم خرداد بود. سر نوشت آن بر همگان روشن است و آنچنانكه از شواهد پيداست جنبش اصلاح طلبى آزمون خود را پس داده و به آن شكل آغازين و يااشكال مشابه آن قادر به پاسخگويى به مشكلات نيست. نيروها و گروههاى اپوزيسيون از هر طيفى كه باشند در مقابل چالش ملى سر در لاك فرو برده و اگر بر عليه آن نباشند در بهترين حالت سكوت اختيار كرده اند. هيچ حزب، سازمان، گروه و يا اتحاد باصطلاح سراسرى وجود ندارد كه مشى و سمت گيرى نسبتا روشنى در مقابل مسيله ملى داشته باشد. روشنفكران، نويسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران فارس زبان به مسيله ملى و بويژه به جنبش آزاديخواهى ترك ها به ديده ترديد مى نگرند و در مقابل آن سكوت ميكنند. كمتر كسى از اين افراد از خواسته هاى بحق، انسانى و به رسميت شناخته شده ملت ترك سخن گفته است. هيچگونه حمايتى از اعتراضات و مبارزات مردم شهرهاى آذربايجان كه ماهيتى ضد استبدادى و آزاديخواهانه دارند از طرف آنان به عمل نيامده است. از زندانيان ترك كمتر سخن بميان مى آيد و ترك ها خود راهمچون فرزندى ناخوانده در "سرزمينى واحد" و با "زبان واحد" مى يابند. و اين در حالى است كه اكثر اين افراد از ملت يكپارچه ايران سخن ميرانند كه گويا همه درد مشترك دارند و تمام توجهات مى بايد تنها روى رژيم متمركز شود و مشكلات قومى و منطقه اى و فرهنگى از نظر آنان اولويت ندارند و آب در آسياب دشمن ميريزند. اما اين ادعا ها با تاسف بسيار بيشتر شبيه وعده سر خرمن دادن است. كم اهميت جلوه دادن مشكلات ملت هاى ترك و بلوچ و عرب و كرد ترفندى بيش براى پس راندن چند باره خواسته هاى آنها نيست. پس از ده ها سال تلاش براى زدودن زبان و هويت تركها، اكنون زمان آن فرا رسيده است تا تركها سرنوشت خود را بدست گيرند و با تكيه بر نيروى خود در صدد احقاق حقوق خود بر آيند.

ملت ترك ايران تنها در آن مبارزه اى ميتواند به اهداف دور و نزديك خود دست يابد كه چارچوب هاى اصلى و مركز ثقل آن متكى بر نيروهاى خودى باشد وبر اصالت هاى تركى آن تاكيد ورزد. مبارزه براى گرفتن حقوق زبانى، فرهنگى، اجتماعى و سياسى تنها با اتكا به سنن دمكراتيك مبارزاتى تركها و در پيشا پيش آنها مردم آذربايجان ميسر است. مرز بندى مشخص با ديگر جريانها و گروه ها و مليت ها ضرورت اين جنبش بوده و ماهيت مستقل آن را به نمايش ميگذارد. اين مبارزه بايد رنگ و بوى تركى داشته و تلاش جهت احقاق حقوق پايمال شده تركها را در مركز توجه خود قرار دهد. تاكيد گسترده بر روى زبان تركى، استفاده از شعارها به اين زبان، پافشارى بر نيازها و مطالبات محلى، مطالبات جهت ايجاد رسانه هاى مستقل تركى چون راديو و تلويزيون، روزنامه، مجلات ونشريات تخصصى ، نشر كتاب به زبان تركى و خواسته هاى مشابه مى بايد در كانون مبارزات روزمره قرار گيرند.

يك ملت تنها هنگامى ميتواند وارد اتحاد هاى آزاد و مستقلانه شود كه خود ابتدا آزاد و مستقل باشد. عمر كشور ايران با تركيب فعلى اش كه براى بخش هاى بزرگى از ساكنان آن با تضييق و تحميق و تبعيض همراه بوده است، دارد آخرين فازهاى استبدادى خود را ميگذراند. ترك هاى ايران براى دست يافتن به آزادى زبان مادرى، براى داشتن پارلمان هاى انتخابى محلى و سياست گذارى دمكراتيك در جهت منافع مردم، براى در دست گرفتن و تعيين سياست هاى آموزشى، اقتصادى، مالياتى، بهداشتى و فرهنگى نياز به نهاد ها، سازمان ها، احزاب، سنديكا ها و تشكل هاى خودى دارند كه مراكزشان نه در تهران بلكه دقيقا بايد همانجايى باشند كه مردم تركزبان هستند. ما احزابى لازم داريم كه در آنها به تركى حرف زده ميشود و مسيولانش ترك هستند. ما روزنامه ها و رسانه هايى لازم داريم كه آينه جامعه خودمان باشند. ما نمايندگان و سياستمداران واقعى خود را لازم داريم كه در پارلمان هاى شهرهاى خودمان نشسته اند و تنها در مقابل مردم خودشان جوابگو هستند. در يك كلام ما خودمان بايد بر سرنوشت خود مان حاكم باشيم.

تركها احزاب، سازمانها وتشكل هايى لازم دارند كه از آن_ خود و از بين خود آنها بر خاسته باشند و تركيب و سرشتى محلى داشته باشند. حداقل تجارب سى سال اخير پس از انقلاب نشان ميدهند كه احزاب باصطلاح سراسرى كه درعمل احزابى هستند كه از تهران هدايت ورهبرى مىشوند به لحاظ ماهيتى نمى توانند خواست ها و مطالبات تركها را با پيگيرى لازم دنبال كنند. آخرين نمونه آن اصلاح طلبان دوم خرداد و ناپيگيرى آنها در رسيدگى به مشكلات محلى است و از اولين نمونه هاى پس ازانقلاب ٥٧، حمايت ازسركوب حزب خلق مسلمان از سوى تمامى احزاب تهران نشين است. مردم آذربايجان تنها آن زمان قادر به دفاع از حقوق خود و حفظ آنهاست كه احزاب خود را داشته واز طريق آنها مبارزه دمكراتيك و بحق خود را پيش ببرد. تا زمانى كه احزاب سياسى محلى در آذربايجان شكل نگرفته باشند احزاب باصطلاح سراسرى سعى در پر كردن اين خلا خواهند داشت و تمامى تجربيات گذشته، غمبار بودن چنين سناريو هايى را بارها باثبات رسانده است.

نگاه دوختن به تهران و انتظار از احزاب و افرادى كه ارتباطى با مشكلات و مسايل تركها ندارند و حتى زبان آنها را هم نمى دانند، انتظارى است كه اين احزاب و افراد حتى اگرهم بخواهند قادر به برآورده كردن آنها نيستند. آنها تنها مى توانند در بهترين حالت براى مثال خواستار آن شوند كه زبان تركى درمدارس آذربايجان تدريس شود اما آنها براى رسمى كردن زبان تركى در كنار زبان فارسى مبارزه نخواهند كرد. آنها براى استفاده از زبان تركى دردانشگاهها بعنوان زبان علمى مبارزه نخواهند كرد. آنها براى حق يادگيرى زبان مادرى تركها كه درسراسر ايران ساكن هستند مبارزه نخواهند كرد. آنها خواسته ها ومطالبات مردم فارس را مد نظر داشته و خواهند داشت و اين امر هم به هيچ وجه قابل انتقاد نيست، همانگونه كه احزاب ترك در وهله اول براى احقاق حقوق تركها بايد مبارزه كنند.

اين واقعيت را اكنون بايد پذيرفت كه دمكراسى در ايران_ آينده، اگر قرار باشد كشورى به نام ايران با مرز هان كنونى اش وجود خارجى داشته باشد، تنها با وجود و با اتكا به "واحد" هاى هاى مستقل و خود مختار قابل تصور است. تنها چنين واحد هايى هستند كه ضامن ايجاد ساختارهاى دمكراتيك و ضامن_ برگشت ناپذيرى آن هستند. مبارزه مستقل تركها ضامن چنين ساختار سياسى و بر له و نه بر عليه آن است.

جبهه ملى، نهضت آزادى و تمامى گروه هاى ميانه رو، نه در گذشته و نه در حال نه تنها مسايل ملى را در ايران لاپوشانى كرده اند بلكه خود در تداوم آن بطورغير مستقيم نقش داشته اند. گروه هاى راست كه سلطنت طلبان بخش عمده آنرا نمايندگى مى كنند خود ابداع گران زدايش فرهنگى و ستم ملى بوده و هر گاه هر كارى ازدستشان برآيد در جهت ادامه همان سياست سركوب كوتاهى نخواهند كرد. مذهبيون و تمام نيرو هاى قشر مذهبى هيچگونه حساسيتى نسبت به مسايل ملى ندارند و در هيچ جا هم سخنى از مشكلات ملى دربين آنها ديده نمى شود. آنچه مى ماند طيف چپ است كه گرچه همواره ادعاى حمايت از حقوق ملى را در حرف داشته اند اما در عمل هيچگاه بدرستى آن را جامه عمل نپوشانده اند و آنچه بسيار دردناك است سردرگمى بى مثال آنها در پى راهيابى تيوريك براى مشكل ملى پس از قيام خرداد ٨٥ در شهر هاى آذربايجان است.

اين سخنان به هيچ روى ناديده گرفتن مشكلات ديگر مليت ها، امكان اتحاد بين آنها و فرآيند نيروها و چشم بستن به روى وقايع و شرايط تازه نيست. بر عكس، تا زمانى كه ما كه نيرو هاى مردمى خود را سازماندهى نكرده و تشكل هاى دمكراتيك خودمان را بوجود نياورده ايم، قادر نخوا هيم بود از منافع مردم خودمان دفاع كنيم.

۱۳۸۶ اسفند ۲۱, سه‌شنبه

هنر

هنر از نظر من در مفهومى عام، گشودن افق هاى تازه در زندگى و انداختن روشنى بر آنچه هست كه تا آن زمان پرده اى ناشناخته آن را از ديد ها نهان ساخته بود. يك هنرمند به چيزى دست مى يابد كه ديگران تا آن وقت آن را نمى ديدند و يا نمى گرفتند. او سعى ميكند با روش هايى شناخته و يا ناشناخته در تبيين وتفهيم آن چيزى بر آيد كه به آن دست يافته است. و چون آن چه كه او بر آن آگاهى يافته امرى كاملا نو است و براى آشكار ساختن آن هم نياز به راه وروش هاى تازه است ، به همين دليل هنرمندان واقعى، يعنى كسانى كه شايسته اين عنوان هستند تقريبا هيچگاه در ابتداى كارشان فهميده نمى شوند و حتى طرد مى شوند چرا كه حرف و عمل آنها در چارچوب هاى شناخته شده نمى گنجند و ترديد بر انگيز مى نمايند. از اين منظر، يك صنعت كار ورزيده و ماهر هرگز نمى تواند هنرمند ناميده شود. هنر با آن چيزى سروكار دارد كه “نو” است و عرصه اى كه هنوز در آن رد پايى وجود ندارد.
زندگى، نحوه عمل، توانايى شناخت اوضاع واحوال وقت، بكارگيرى راه هاى تازه و در عين ساده و قابل فهم براى همه، فداكارى بى مثال و خصوصياتى از اين دست برخى مبارزان در راه احقاق آزادى و استقلال حقوق پايمال شده را در رديف هنرمندان قرار مى دهد. بااينكه آنها در مفهوم خاص كلمه هنرمند نيستند اما زندگى و عمل شان قابل مقايسه با هنرمندان است كه راه هاى شناخته را پشت سر گذاشته و طرحى نو در مى اندازند و جامعه و مردمانش را پله اى بالاتر ميكشند. گاندى و ماندلا مثال هاى شناخته شده اى از اين مبارزان هستند. بى شك چنين انسان هايى در تمام جوامع وجود دارند گرچه تعدادشان نادر است. اين ويا آن گفته، اين و يا آن نوشته را زير ذره بين گذاشتن و آن را در جهت رد و يا تا ييد چنين آدم هايى بكار بردن حق مطلب را ادا نمى كند. موفقيت ويا شكست يك جنبش تنها معيار قضاوت در مورد چنين افرادى نمى تواند واقع شود. براى توده هاى وسيع مردم اين شخصيت ها جذبه وكشش خاصى دارند و اين حايزاهميت است. جوامع پيشرفته و دمكراتيك نيازى به اين آدم ها ندارند اما جوامع استبدادى اين آدم هارا لازم دارند و به خاطر اين و يا آن موضع گيرى نبايد چنين مبارزانى را از خود راند. يعنى درختان نبايند مانع از ديدن جنگل شوند!

نقش مذهب

خانم مهناز با تشكر از نو شته تان كه قابل تعمق است و حاوى تجربياتى كه بسيار ارزشمند هستند. همه ما ميدانيم كه شيعه در ايران ريشه دار است و مردم ما مذهبى هستند. مذهب جزو جدايى ناپذير فرهنگ ايرانى هاست و با اينكه اكثر مردم از وضعى كه در حال حاضر به نام مذهب بوجود آمده ناراضى هستند اما با وجود اين، مردم در آينده، مذهبى خواهند ماند و مذهب در زندگى روزمره آنان نقش بزرگى بازى خواهد كرد. اما از ديد سياسى، مشكل اين نيست. هر كس مى تواند معتقد به هر مذهب و آيين و سكتى باشد. داشتن اعتقادات متا فيزيكى و ماوراالطبيعى از سوى مردم مستقيما ربطى به عملكرد هاى احزاب سياسى ندارد گر چه بايد در برنامه سياسى آنها مسلما انعكاس پيدا كند. مذهب تا جايى كه مذهب بماند و حيطه عملش در زمينه هاى اجتماعى محدود به آموزش ها و آيين هاى مذهبى بماند، نه تنها مشكل آفرين نيست بلكه با ساختارهاى ارزشى ى كه در طول نسل ها بوجود آورده ميتواند نقش مثبتى در رشد و اعتلاى جوامع بازى كند. تركيه را شايد بتوان در اين مورد مثال آورد. اگر قرار است كه ما براى آماده سازى زمينه ها براى پياده كردن حكومت مردم بر مردم مبارزه كنيم بسيار محتمل است كه همانگونه كه در تركيه مى بينيم مذهبى ها قدرت سياسى را در دست بگيرند اين بار اما قواعد بازى متفاوت خواهند بود. ما كه نمى توانيم مردم مان را از امروز به فردا عوض كنيم كه اصلا هدفمان هم نيست. به همين خاطر هم برخى كامنت هاى دوستان ديگر كه ايراد ميگيرند كه در صفوف جنبش ملى تركها آخوند هم هست براى من بسيار غريب مى نمايد و بسيار سطحى نگرانه است. مسيله اصلا مذهب ويا وجود مذهب و يا مذهبى بودن مردم نيست.
مسيله آن نقشى است كه مذهب ويا دقيقتر بگوييم قشر خاصى با اعتقاد به مذهب_ خودشان، با دور زدن_ تمامى قواعد بازى دمكراسى، و در عين تظاهر به آن، در پى تصاحب و حفظ قدرت سياسى با توسل به آيه هاى قرآن هستند. مشكل ما اين افراد و اين نوع ديد به مذهب و اين نوع سواستفاده از مذهب است.
مشكل اين است كه تعدادى با سو استفاده از اعتقادات و احساسات مذهبى مردم تمامى سيستم سياسى را غصب كرده اند و تكليف بسيار پيچده و مشكل نيرو هاى دمكرات پايين آوردن آنها از قدرت و مكلف كردن آنها به رعايت اصول دمكراتيك است. مذهب نبايد و نمى تواند صدارت و وزارت كند. اگر نيروهاى مذهبى در پى قدرت هستند كه هستند مثل تمامى نيروهاى ديگر مى بايد مجبور به رعايت اصول دمكراسى شوند همانگونه كه در خيلى از جوامع ديگر دنيا هم به آن عمل مى شود. پس بسيار مثبت و قابل پشتيبانى است اگر آخوند هايى هستند كه اين چنين فكر مى كنند و برايش مبارزه هم ميكنند و مورد فشار و تضييق قرار ميگيرند. اى كاش تعداد آنها بسيار بيشتر مى بود.
درست ميگوييد كه بين واقعيت و آرزو فاصله بزرگى مى تواند وجود داشته باشد. بويژه در جامعه بسته اى چون ايران، وزن آرزو ها بر واقعيات مى چربند. از شاه گرفته با آن تمدن بزرگش تا احمدى نژاد مترسك كه ايران را بزرگترين نيرو در دنيا مى داند. فاجعه هاى سى سال اخير را همه مى شنايم و كسى نيست كه داغديده نباشد. يك حسن اين فوروم هم به همين است كه چشم ها و گوش ها را در حيطه امكانات خود باز نگاه مى دارد. همانطور كه اشاره كرده ايد در ارزيابى حركت مردمى در آذربايجان مى توان چپ و راست زد وآرزو را به جاى واقعيت نشاند. نگاهى به نوشته ها و گفته ها و طيف وسيعى از نظرات ، گوياى اين سخن هستند. توجه داشته باشيم كه ما پس از ساليان دراز خفقان و استبداد نمى توانيم همه چيز را درست ببينيم و در همه جا درست عمل كنيم. ما چپ و راست خواهيم زد و هيچ گريزى ازآن نيست. ما فاقد سياستمداران ونظريه پردازانى هستيم كه ساليان در متن مبارزات سياسى دمكراتيك وآزاداستخوان خرد كرده و تجربه اندوخته باشند. اين نظر شامل تمام ايرانى هاست. حالا چرا من جنبش ترك هارا سكولار مى بينم و تا چه اندازه آرزو قاطى اين نظر هست.
همانگونه كه قبلا هم گفته ام به نظر من مركز ثقل اين جنبش در حال حاضر خواسته هاى فرهنگى هستند. همه مردم با اتفاق وقاطعيتى بى نظير خواهان آزادى زبان تركى هستند. زبان كانون اصلى خواسته هاست كه درحول وحوش خود مطالبات ديگرى نظير آزادى انتشار نشريات و كتابها، داشتن رسانه هاى همگانى و نه چيزى فقط چيزى كه اسم آن را بر خودداشته باشد، حمايت از ميراث هاى فرهنگى و حداقل جلوگيرى از تخريب آنها و امورى از اين قبيل. اين ها هيچكدام در حيطه علاقمندى مذهب نبوده و مشكل مذهب حداقل در جامعه ما نيست. اين خواسته ها براى مذهبيون حاكم غريب و نامتعارف است. و به همين خاطر هم مورد حمايت از سوى آنها نيستند. قبلا هم اشاره كرده ام كه اين فقط آغاز كار است و اين حركت همجون خميرى است كه در حال ورآمدن است. پتانسيلى كه جنبش تركها از وراى ساليان دراز ثضييق و فشار و ستم در خود گرد آورده بسيار بزرگتر بوده وخيلى سريع به خواسته هاى آشكار سياسى فرا خواهد روييد. گفتيم كه مردم اكثريت قاطع شان مذهبى هستند اما اين اعتقادات فعلا بدرستى در خواسته ها و اراهكار ها نقشى بازى نمى كنند. حال سمت و سوى اين جريان در آينده چگونه خواهد بود كسى نمى داند. من نشانه مشخصى نمى بينم كه گرايش عمده حركت در آذربايجان را غير سكولار نشان دهد. مثال هايى كه آورده ايد بخودى خود گوياى گرايش خاصى نيستند گر چه بايد نظر گويندگانش را جويا شد و در آنها تعمق كرد. من باز هم دوست دارم اگر شما ويا ديگر دوستان شواهدى دال بر گرايش غير سكولارى حركت تركهاداريد بازگو كنيد. بازهم با تشكر از بيان نظراتتان.

۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

محاصره نظامى

خانم مهناز با تشكر. واژه “محاصره نظامى” را عليرضا بكار برده و من موافق آن نيستم. اولا كه ايران در محاصره نيست و راه فرار كم ندارد! در ثانى اگر تحولات دهه اخير در رابطه با همسايگان ايران چون افغانستان و عراق را مرور كنيم به نظر نمى رسد كه از همان آغاز هدف فعاليت ها ى آمريكا در درجه اول محاصره نظامى ايران بوده باشد. اما از حضور غربى ها در اين دو كشور كه اصلا هم برايشان امر راحتى نيست و نفوذ متزلزشان شان در پاكستان و در كشورهاى عربى جنوب نمى توان اين برداشت را كه ايران در محاصره است، كاملا بى دليل دانست. سواى اين موضوع من قبلا هم گفته ام كه از نظر من كلا غرب با حكومت هايى كه قدرت مركزى دارند و غربى ها از طريق آنها قادر به پيشبرد سياست هاى خود، چه مثبت و چه منفى، هستند مشكلى اساسى ندارند. به لحاظ استراتژيكى با جمهورى اسلامى هم مشكل خاصى ندارند. مشكلات بيشتر “روبنايى” هستند. و بهمين خاطر هم غربى ها چه آمريكا و چه اروپا از جنبش ها و حركات ملى در ايران حمايت نكرده و نمى كنند. آنها دوست دارند با يك حكومت مقتدر مركزى طرف حساب باشند كه بتواند حرفش را پيش ببرد. اين كار با چند حكومت كوچك و احيانا ضعيف آنهم در منطقه ما بسيار مشكل است و از اين زاويه خاور ميانه كمتر قابل مقايسه با يوگسلاوى است كه در اروپا قرار دارد. من معتقدم اگر جمهورى اسلامى كمى آنهم خيلى خيلى كم با غربى ها مدارا كند مثل قذافى ، آخوند ها به متحد آينده آمريكايى ها تبديل خواهند شد. و با اين ديد، من حساب باز كردن روى آمريكايى ها و اروپايى ها از سوى فعالان جنبش هاى ملى را، اگر چنين افكارى وجود داشته باشند، مرگبار ميدانم. در نهايت اين “تماميت خواهان به هر قيمت” و آريا پرستان و مريدان كورش و مخالفان حركات ملى هستند كه چه بخواهند و چه نخواهند برنامه ها و سياست هايشان همسو با سياست هاى آمريكا در ايران است. جنبش هاى ملى در اين سناريو ها جايى ندارند و بهمين دليل هم تمامى اتهامات به آنها بدون پايه و اساس است. من تكرار ميكنم كه مخالفان حركات ملى در ايران سياستى همگرا با حكومت فعلى دارند و در سركوب مبارزان ملى در يك صف با حكومت قرار مى گيرند و تاكنون هم كسى بطور جدى پيدا نشده است كه بگويد من از اين صف واحد دورى ميكنم.
پس من اگر محاصره اى هم در كار باشد (كه نيست) آن را مفيد براى جنبش هاى ملى نمى بينم بلكه بيشتر اهرمى است براى فشار به حكومت ايران در راه سريع تر رسيدن به اهداف. و فراموش نكنيم كه غربى ها با حضور نظامى شان در افغانستان و عراق دو دشمن بزرگ ايران كه طالبان و صدام باشند را از تخت قدرت به زير كشيدند. اين يعنى زمينه اى آماده و ساخته و پرداخته براى همكارى هاى آينده بين ايران و آمريكا. در اين بين سر تركها و كردها و ديگر ملل ايران بى كلاه خواهد ماند و از اين جاست كه حياتى بودن مبارزه مستقل و دمكراتيك و اهميت مردمى و اصيل بودن آن نمايان مى شود. خواست ها و مطالبات و اصولا ماهيت جنبش تركها سكولار است و بهمين خاطر هم ماهيتا بر خلاف منافع و خواست هاى حكومت اسلامى است و هيچگونه همگرايى با آن ندارد. اما سلطنت طلبان و” پرشين پرست ها” به لحاظ استرتژيك با حكومتيان فعلى همگرا هستند وهر دو با وسايل و سازكارهاى مشابه هدفى مشابه را دنبال ميكنند.

جامه عمل

عليرضا Says:

مارالان

امروزه بسياري از مسائل اساسي دنيا تحت نام علم و با فرمولي رياضي گونه و علت و معلولي تعريف مي شوند.شما نمي توانيد از آزادي و دمكراسي صحبت كنيد بدون اينكه مسائل مهمي چون اقتصاد و قدرت را در نظر نگيريد. اهميت اين دو موضوع به حدي است كه در دمكرات ترين كشورهاي جهان اگر يكي از اين دو عنصر مورد تهديد جدي قرار گيرد , احتمال اينكه دمكراسي جزء اولين نهادهايي باشد كه مورد تعرض و يا (بسته به ميزان تهديد) تا تعطيل پيش رود.

اقتصاد يعني ثروت و رفاه و قدرت يعني امنيت , يعني نيرويي كه اين ثروت و رفاه را حفظ مي كند و موجبات رشد آن را فراهم مي كند . دمكراسي به آن شكلي كه در ذهن شما است ذيل چنين مفهومي قابل تعريف است . كشورها بر حسب ميزان بهره اي كه از اين دو عنصر بر ده اند شانس بهره وري از دمكراسي را دارند .اما در كشورهايي كه هيچ بهره اي از اقتصاد و قدرت نبرده اند دمكراسي اسم ديگر حق تجاوز , حق غارت , وهرج و مرج و بي ثباتي است.

بر خلاف نظر خوش بينانه شما آنچه كه من درك مي كنم اين است كه هر دو عنصر اقتصاد و قدرت در دو كشور عراق و افغانستان نابود شده عقل , منطق و علم مي گويد صحبت از دمكراسي , آزادي و حقوق انساني در اين دو كشور حد اقل براي چند نسل بي مورد است .مگر اينكه شما به معجزه اميد وار باشيد.

شما نمي توانيد كتاب را از وسط بخوانيد و در مورد كل داستان نظر بدهيد . شما وقتي ابراز رضايت مي كنيد از اينكه آمريكايي ها طالبان را نابود كردند , لطفا در مورد خود طالبان هم توضيح دهيد كه اينها چه كساني بودند , از كجا آمدند , كجا و توسط چه كساني آموزش ديدند , هزينه آموزش آنها را چه كساني پرداخت كردند , چه كساني زمينه به قدرت رسيدن آنها را فراهم كردند و به چه منظور .

ما همچون مصنوعات غرب , واژكان آنان را هم با شلختگي و بي مسئوليتي مصرف مي كنيم . اين دمكراسي كه با كمك آمريكا و به شيوه عراق و افغانستان قرار است در ايرن هم پياده شود زمينه هاي نظريش كجاست , فرهنگش از كجا قرار است برسد , بنيادهايي اجتماعيش را كدام آدم دمكراتي ساخته است .دوست عزيز آن كساني كه بايد از نفوذ سياسي , اقتصادي و اعتبار علمي خود در سطح جهان براي حفاظت از ساختار اقتصاد ايران بعنوان پايه توسعه و دمكراسي آينده كشورمان دفاع كنند و تمام هم و غم خود را مصروف آن كنند تا خارجي ها را از پشت مرزهاي ايران دور كنند تا هم احتمال وضعيت فاجعه باري چون عراق و افغانستان را منتفي كنند و هم بهانه \”دشمن\” را از دست حكومت بگيرند تا نهال هاي نو پاي مدني بتوانند ريشه بدوانند . همصدا با آمريكايي ها شده اندو منظورشان از دمكراسي چيزي بيشتر از همان حق تجاوز و حق غارت و حق انتقام جويي نيست .
---



آقاى عليرضا با تشكر از نوشته تان. من هم با اين نظر موافقم كه اقتصاد بدون ساختارهاى آزاد اجتماعى و بدون امنيت امكان رشد ندارد هم چنانكه در ايران آشكارا شاهدش هستيم. قدرت هم تنها زمانى ميتواند مثبت واقع شود كه متكى بر راى اكثريت بوده و از آن ناشى شود. در مورد افغانستان هم فكر ميكنم حقايق آشكارتر از آن باشند كه كسى بتواند منكر آنها شود. مجاهدين افغانى بطور عمده از سوى آمريكا ساخت و پرداخته شدند كه در ادامه به مرتبه طالبانى فرا روييدند. من بهيچ عنوان كتاب را از وسط نمى خوانم و در مورد دو كشور همسايه شرقى و غربى هم خوش بين نيستم و با كنايه گفتم كه حتى استعمار و استثمار كردن افغانستان امروز هنر بزرگى است اگركسى موفق به اين كارشود. برداشت من اين است كه ما در مسايل كلى زياد از هم دور نيستيم مشكل اما آنجا شروع ميشود هنگامى كه ميخواهيم دانسته ها و بديهيات را در جامعه خود جامه عمل بپوشانيم. آنجاست كه به يكباره مردمى كه خواهان بديهى ترين حقوق خود هستند اغتشاش گر ناميده مى شوند. هنگامى كه كارمندان و كارگران و كشاورزان فرانسوى چرخ مملكت را براى رسيدن به حقوق بهتر فلج ميكنند، هنگامى كه رفتگران ايتاليايى هفته ها از تميز كردن اماكن عمومى سر باز ميزنند، هنگامى كه آمريكايى ها در اعتراض به سياست هاى بوش خيابانها را قرق ميكنند عكس العمل ما در مقابل آنها مثبت است و آن را بدرستى حق دمكراتيك آنها ميدانيم. اما هنگامى كه تركها اعتراض بر مى آورند كه چرا ما به اينگونه به لحاظ فرهنگى مورد ستم هستيم و چرا زبان مادرى ما ممنوع است آن وقت آن را “مغشوش كردن فضاي سياسي ايران با طرح خواست ها و شعارهاي بي پايه” مى ناميم. در تيورى پردازى كارمان خيلى خوب است اما به مرحله عمل كه ميرسد ديكتاتور هاى خفته در كله هايمان سر بر مى آورند و چشمانمان را به روى واقعيت ها مى بندند. اگر حرف هاى زيبا و تميز منجر به آن نشوند كه حقوق من_ ترك اعاده شوند من پشيزى براى آنها ارزش قايل نيستم. معيار قضاوت من امروز آن است كه شما مسيله ملى را چگونه ميخواهيد حل كنيد. تمامى نظريات و تز ها و علوم زمان همه درست و قابل احترام. اما اگر آنها جوابگوى خواسته هاى بديهى و برسميت شناخته شده و طبيعى من نباشند براى من ارزشى ندارند. من ميخواهم به زبان مادري ام بخوانم، بنويسم، گوش كنم و “ببينم” من ميخواهم همان حقوقى را كه ايالت هاى آلمانى دارند در ايران به آذربايجان نيز داده شود. من ميخواهم كه همچون سويسى فرانسوى زبان باشم و حقوق كاملا برابر با يك تهرانى و اصفهانى داشته باشم. اگر دانش و راه و روش و عقيده شما به اين خواست ها جواب مثبت ميدهند من با تمام وجود در كنار شما و با شما هستم در غير اين صورت راه ما از هم جداست.

چرچيل

آقاى رنجبر با سپاسگزارى از پاسخ تان. من فكر ميكنم شما را تا حدودى مى فهمم و مشكلى با مواضع كلى شما در زمينه بها دادن به دانش و علم، با انتقاد از خود، با ارج نهادن به دستاوردهاى جوامع غربى و كلا با ضرورت مسيوليت پذير ى در جوامع خودمان ندارم. شايد در برخى زمينه ها تفاوت ها سليقه اى و فرعى باشند. در مورد مثال چرچيل و بحث استعمار گرچه من هم به او و يا امثال او احترام قايلم چرا كه هدفش خدمت به آنهايى بوده كه او را به اين سمت انتخاب كرده بودند اما اين احترام من هيچگاه در مورد هيچكس و در هيچ زمانى مطلق نيست. اگر همين چرچيل كه نقش بزرگى در مقاومت انگلستان در برابر نازى ها بازى كرد و به همين خاطر برايش احترام قايل هستم اما اگر همين شخص در كودتايى كه طى آن رضا خان بر سر كار آمد نقشى بازى كرده باشد به خاطر اين نقش منفى اش او را محكوم ميكنم. هيچ كس بطور مطلق خوب و يا بطور مطلق بد نيست. اصولى در زندگى هستند كه من آنها را ميراث تمدن انسانى ميدانم كه خدشه پذير نيستند. اگر كسى مرتكب عملى “منفى” در مقابل ديگرى شود، ميخواهد فرد باشد ويا گروهى از افراد، اين عمل مطرود و شايسته محكوم كردن است. اگر انگليسى ها و فرانسوى ها و يا هلندى ها به خاطر منافع خودشان دست به كشور گشايى زده و از منابع طبيعى و انسانى ديگران سو استفاده كرده اند اين كار آنها از نظر من لكه سياهى است بر پرونده تاريخى شان. اين موضوع استثنا پذير نيست. حال روى اين كار هر اسمى ميخواهيد بگذاريد. مگر آزادى و برابرى و برادرى كه سه ركن اساسى ارزشى فرانسوى ها را تشكيل ميدهد آنور مرز ها باتمام ميرسد. من شما را اينطور مى فهمم كه همه چيز در داخل مرز هاى سياسى خوب است اما بيرون از آنها تنها قدرت است كه حكم ميراند. در اين كه چنين چيزى بوده و هست شكى نيست. اما آيا اين واقعا تمام قضيه است. اگر اينطور است پس چگونه اروپايى ها موفق شده اند كنار هم بنشينند و يك اتحادى بوجود آورند كه بدون ارزش دادن به يك سرى اصول همزيستى هيچ زمانى قابل اجرا نبود.
موضوع سياست استعمارى فرانسويان در الجزاير ربطى به اين ندارد كه آنها خودشان چگونه خودشان را اداره ميكنند. اين دو موضوع كاملا متفاوت است. حرفهاى شما در مورد آن گلفروش الجزايرى در پاريس و بدنبال آن تشريح اوضاع نابسامان درالجزاير اين تصوررا در خواننده بوجود مى آورد كه اگر فرانسوي ها در آنجا مى ماندند مردم وضع بهترى داشتند. اگرمنظورتان اين باشد كه من نمى توانم موافقش باشم. بخشى تاكيد مى كنم بخشى از مسايلى كه آنجا لاينحل باقى مانده اند به سياست هاى مداخله جويانه فرانسوي ها بر ميگردد. همانگونه كه بخشى، تنها بخشى از مشكلات ما هم به سياست هاى غربى ها در ١٠٠ سال اخير در منطقه ما بر ميگردد.
در ضمن من هم از تکنوکرات انگلیسی ، آلمانی ويا فرانسوى هيچ نفرتى ندارم ولى خيلى خوب ميدانم اگر قرار باشد اداره جامعه را آنها بعهده بگيرند خيلى زود شيرازه اموراز هم مى پاشد. همه بايد در مود كار هاى خود مسيول بوده و جوابگو باشند. تنها ارگان هاى سياسى_ انتخابى و انتخابى_ ادوارى هستند كه سمت و سوى حر كت جامعه را تعيين ميكنند و همه موظف به پيروى از آن هستند. با تشكر و احترام.

تاملی بر سخنان حداد عادل

نقل قول يك خبر از "گونش" نشریه دانشجویان ترک دانشگاه علم و صنعت:
"حداد عادل در دانشگاه علم وصنعت حجت را بر همه تمام کرد: منظور از اصل 15 آزادی آموزش زبان اقوام در مدرسه نیست، منظور از آن آزادی برای یادگرفتن زبان اقوام در خانه است." پايان نقل قول. (1)

آقاى حداد عادل كه يكى از مسيولان طراز اول نظام جمهورى اسلامى هستند نظر خود را در مورد ماده ١٥ قانون اساسى اخيرا در نشستى كه به دعوت بسیج دانشجویی دانشگاه علم و صنعت برای پاسخ به سوالات دانشجویان در مورد عملکرد مجلس هفتم به این دانشگاه آمده بود، ابراز داشته و پس از حدود سى سال كه از عمر اين قانون ميگذرد درك خود را بلاخره در مورد چگونگى پياده كردن و عملى ساختن آن بيان داشته اند. ابتدا جاى بسى خوشحالى است كه قانون اساسى كه از سوى زعما و خبرگان نظام، سه دهه قبل تهيه و تنظيم و تصويب شده و از سوى همه مسيولان و دست اندركاران نظام اسلامى در ايران واجبالاجراست، مورد بحث واقع شده و نظر مشخصى در مورد نحوه اجراى آن بيان شده است. ما اين اظهار نظر آقاى حداد عادل در مورد چگونگى عملى ساختن اين ماده را به فال نيك گرفته و بر پايه سخنان ايشان و در ادامه منطقى آنها نكات زير را بحضور ايشان مى رسانيم.

ماده ١٥ قانون اساسى ميگويد:
"زبان‏ و خط رسمي‏ و مشترك‏ مردم‏ ايران‏ فارس‏ است‏. اسناد و مكاتبات‏ و متون‏ رسمي‏ و كتب‏ درسي‏ بايد با اين‏ زبان‏ و خط باشد ولي‏ استفاده‏ از زبانهاي‏ محلي‏ و قومي‏ در مطبوعات‏ و رسانه‏ هاي‏ گروهي‏ و تدريس‏ ادبيات‏ آنها در مدارس‏، در كنار زبان‏ فارسي‏ آزاد است‏."

بخش اول آن نه تنها در سى سال گذشته بل در هشتاد سال اخير با دقت و وسواس تمام و كمال به اجرا در آمده است و از اين نظر به مجريان قانون بهيچ عنوان نمى توان ايراد گرفت و حتى بايد گفت دست مريزاد! اما ماده اى از قانون كه تنها در يك ماده بيان شده است چرا ازسوى مسيولان اجرايى دو شقه شده و يك شق آن مورد بى مهرى عجيب و اسرار آميزى قرار گرفته، سوالى است كه مسيولان نظام آن را تاكنون بى پاسخ گذاشته اند. اين كه چرا فرزندان ملت ترك ساكن در مرزهاى سياسى ايران با سابقه درخشان و بى مثال فرهنگى اش ده ها سال است اجازه يادگيرى رسمى زبان مادريشان را ندارند ، در عصر حاضر تنها مايه شرمسارى و سرافكندگى براى دولت هاى حاكم جمهورى اسلامى است.

اما اكنون كه آقاى عادل به روشنى عقيده شان را دراين مورد ابراز داشته اند و آزادى تدريس و يادگيرى زبان تركى در فضا هاى خانوادگى وخصوصى را مجازدانسته اند، چند سوال در اين رابطه قابل طرح است.

آقاى عادل هم چنانكه مى دانيد شما و ديگر مسيولان نظام موظف به پياده سازى كامل قانون اساسى هستيد ونه تنها اين و يا آن ماده بنا به دلخواه خودتان. حال كه تفسير خودتان را از چگونگى عملى ساختن ماده ١٥ اعلام داشته ايد آيا مى توانيد بگوييد طرح و برنامه نظام براى پياده سازى آن چيست ودر كدامين برنامه ريزى كوتاه ويا بلند مدت اجراى آن منظور شده است.

اگر مى گوييد اين موضوع ربطى به دولت ندارد من از شما مى پرسم چگونه اجراى ماده قانون اساسى مى تواند به دولت ربطى نداشته باشد.

همانگونه كه مى دانيد ساليان درازى است كه هيچ تنابنده اى در سرزمين آذربايجان اجازه يادگيرى زبان تركى را نداشته و بهمين خاطر تنها عده قليلى در سايه زحمات شخصى و به صورت غير قانونى مسلط به اين زبان هستند و به همين خاطر تركها شديدا با كمبودنيرو و مواد آموزشى روبرو هستند.

آقاى عادل شما وهمكارانتان چه بودجه اى را براى عملى كردن بخش دوم ماده ١٥ قانون اساسى در نظر گرفته ايد. اين بودجه چگونه با يد در بين خانواده هايى كه سخن شما را ميخواهند عملى سازند تقسيم شود. چه ميزان بودجه براى هر دانش آموز تعيين شده است. آيا خانواده ها در انتخاب ساعات درسى آزاد هستند. آيا ساختمانها و يا امكانات موسسات دولتى ويا خصوصى ميتوانند براى آموزش مورد استفاده قرار گيرند. آيا مردم مى توانند در مساجد به آموزش زبان تركى به فرزندانشان اقدام كنند.

بديهى است كه آموزش زبان بدون مواد و لوازم آموزشى امكانپذير نيست. آيا شما كه موظف به اجراى قانون هستيد چگونه و از طريق چه كانال هايى مى خواهيد اين مواد را در اختيار خانواده ها قرار دهيد. آيا اين كمك ها مالى خواهند بود يا جنسى. آيا راه كارهاى مشخصى در نظر گرفته شده اند تا استفاده درست از از اين منابع كنترل شوند. آيا پدر و مادر هايى كه سواد كافى ندارند، مورد حمايت ويژه دولت قرار خواهند گرفت.

آيا براى كم كردن فشار احتمالى درس ومشق زياد، دانش آموزان مى توانند زبان تركى را بعنوان يك زبان دوم در مدرسه انتخاب كرده، در خانه و با حمايت خانواده آن را ياد گرفته و در عوض از يادگيرى زبان سوم مثلا عربى و يا انگليسى صرف نظر كنند.

آيا فكر ميكنيد تا چه حد اجراى اين قانون كه از نظر شما بايد محدود به حريم خانوادگى باشد ميتواند مثمر ثمر و در جهت برآورده ساختن اهداف قانون نويسان باشد. آيا فكر نمى كنيد قانون نويسان هدف ديگرى از نوشتن اين ماده داشته اند. آيا نظر اخير شما مبتى بر مباحث و صورت جلسات آن زمان است هنگامى كه قانون اساسى نوشته مى شد.
1( http://www.gunashdargi.blogfa.com/

۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه

تكنو كرات ها

تكنو كرات ها: آقاى رنجبر، فرهيختگان و دانش اندوختگان و دوره ديده گانى كه مدارس عالی و ملى مدیریت در سطح بالا را سالها در فرانسه پشت سر ميگذرانند، تا همين ديروز احتمالا در صف استعمار گران بودند (با كمى provocation!). الجزاير را فراموش نكرده ايم. تعدادى از شهروندان انگليسى هم كه مشغول رتق و فتق وزارت استعمار بودند به احتمال زياد بهترين مدارس را در لندن گذرانده و جزو اليت جامعه خود بوده اند. همتايان آمريكايى آنها هم كه مسلما سخت ترين امتحانات را گذرانده و ساليان دراز آخرين نتايج علم و دانش را آموخته اند نمى توان گفت كه هيچكدام از آنها در سياست گذارى آمريكا در شيلى، نيكاراگويه، ال سالوادور، كوبا، عراق، ويتنام و ايران هيچ نقشى بازى نكرده اند.
انسان، خطا كار است و اشتباه ميكند -اگر بخواهيم نسبت به سرشت انسان خوش بين باقى بمانيم- و اين ابدا ربطى به ميزان دانش او ندارد. تنها شايد نوع اشتباهات فرق كنند. همين انسانهايى كه در مدارس آن چنانى ساليان دراز دانش اندوزى ميكنند شايد به اندازه يك كارگر ساده واقع بينى نداشته باشند. آنها تكنو كرات هايى هستند كه همواره بايد از طريق كاروسازهاى سياسى كنترل و مورد بازبينى قرار بگيرند. ميخواهد رييس بانك باشد، مدير كل فلان كنسرن باشد وغيره. پرستش يكسويه دانش و سواد آموزى، سوى ديگر راديكاليزم است كه وضعيت امروزه ايران و حاكميت آخوند هاى جاهل آن را تا حدودى جذاب ميكند. توجه كنيد كه من هيچ مشكلى با هيچ نوع دانش اندوزى ندارم و اميدوارم روزى برسد كه همه انسانها بتوانند به مدارس عالى راه يابند و همه نوع دانش زمان را بياموزند. اما مشكلات اجتماعى و سياسى و فرهنگى به پايان نخواهند رسيد چرا كه همه پروفسور هستند و ده ها نوع مدرك دارند. من با اين نظر عليرضا كه شما تاييدش كرده ايد كه ميگويد “آنكس كه دانش ندارد حتما اشتباه مي كند.” بسيار مسيله دارم. پس پدر و مادر هاى ما كه بى سواد بودند تمام زندگى شان اشتباه بوده است.

علوم اجتماعى حلال تمام مشكلات

عليرضا Says

"آنكس كه دانش دارد ممكن است اشتباه كند , ولي آنكس كه دانش ندارد حتما اشتباه مي كند."

خانم/آقاي

مارالان

به نظر من شما متاسفانه درك درستي از هيچ كدام از مسائلي كه مطرح ميكنيد نداريد. ظاهرا تصميم خود را گرفته ايد و گوش خود را تنها براي شنيدن مطالبي باز گذاشته ايد كه خدشه اي به تصميمتان وارد نكند و نيازي هم به فكر در خودتان نمي بينيد و دائما حرف هاي خودتان را تكرار ميكنيد. آگاهي و مسئوليت لازمه سياست حفظ و ارتقاء است حال آنكه تمام انديشه شما و دوستانتان بر پايه حذف بنا شده. در جايي فرموده بوديد\”اگر لسانى و همرزمان او ، پيشاپيش مردم روزى آزادى رابه ما برگرداندند، آنوقت او ميتواند به مغازه اش برگردد و دانشگاهيان و درس خوانده هاى ما كه ماشااله به صورت ميليونى هم در صحنه حضور دارند ميتوانند وزارت و صدارت كنند و تمرين دمكراسى كنند.\” بيان چنين جملات سطحي و كودكانه اي نشان از اين دارد كه شما دانسته يا ندانسته مسائلي كه با بنياد يك كشور و سرنوشت مليونها انسان سر و كار دارد را تا سطح يك داستان تخيلي كودكانه با پايان خوش تنزل داده ايد.
وضعيت امروز ما نتيجه همان سياست حذف به هر قيمت بود كه صحنه گردانان آن خود را مجاز به بهره گيري از هر شيوه غير اخلاقي براي سياه نمايي و قلب واقعيت مي ديدند. آن شيوه هاي غير اخلاقي و سياه نمايي هايي كه قرار بود سنگ و سيمان بناي انسان طراز نوين يا انسان توحيدي شود در دنياي واقعي كار كرد طبيعي خود را پيدا كرد و هيزم آتشي شد كه دامنه خسارات آن از قوه فهم و درك ما خارج است. همچنين اهميت مسئله آگاهي و مسئوليت در اين است كه بدانيم مسائل هر ملتي به حكومتها و مخالفانشان ختم نمي شود , اين معادله طرف سومي هم دارد كه اتفاقا اقتصاد و تكنولوژي ومدياي جهاني را تحت نفوذ خود دارند, و تعريفشان از دمكراسي و حقوق بشر خارج از منافع ملي شان نيست اين است كه در منطقه اي از جهان دولتي نسل كشي نژادي مي كند و واكنشي آنطور كه لازم است نمي بينيم و در گوشه اي ديگر رهبر كشوري كه ممكن است خيلي دمكرات تر هم باشد اگر انگشتي در دماغ خود بكند تصوير آن را بعنوان يك اقدام ضد بشري در صفحه اول مدياي جهاني پخش ميشود.شما كافيست ايران دهه 70 را كه مي توانست با رفتار مسئولانه همگاني سرنوشت ديگري پيدا كند با امروز مقايسه كنيد كه دور تا دور آن محاصره نظامي شده . دو كشور همسايه ايران با سياستي كاملا از پيش طراحي شده و با صدها هزار تلفات جاني و نابودي تمام زير ساختهاي اقتصاديشان , براي هميشه با استقلال , امنيت , و اختيار وداع كرده اند . اين يغه دراني هاي بي منطق ما جز اين كه نهايتا عده اي را به پست مقام برساند دستاوردي براي مردم نخواهد داشت . مغشوش كردن فضاي سياسي ايران با طرح خواست ها و شعارهاي بي پايه اي كه هيچ هدفي جز ايجاد خط كشي در صفوف مردم و ايجاد نفرت ندارد عملا در خدمت سياست استعمار براي تحديد قدرت و مطيع سازي حكومتهاي منطقه است يا تحميل جنگهاي داخلي و بي ثباتي دائمي و نهايتا تشكيل واحدهاي كوچك و متخاصم كه براي تامين امنيت خو د نيز محتاج متكي به حضور دائمي همان قدرتها باشند
در ضمن شما در مورد سواد حرفهاي عجيبي ميزنيد . اين مسلم است كه سطح فرهنگ عمومي با وجود تحصيلكردگان ما بالا رفته و اينكه چرا با وجود اين روند پيشرفت كند است يك موضوع ديگري است .هر انساني بايد در زمينه تخصص خودش اطلاعات جامع داشته باشد و در بكارگيري آن منافع ملي و انساني را مد نظر داشته باشد . سياست هم از اين قاعده مستثنا نيست آيا شما حاضريد آپانتيس خود را نزد كسي كه ادعاي پزشك بودن ميكند اما 5 كلاس بيشتر سواد ندارد و فرق بين داروها را تشخيص نمي دهد عمل كنيد.
---

عليرضاى عزيز با تشكر از نوشته تان. متاسفانه نمى توانم ترديد خودم را در مورد صحت جمله “آنكس كه دانش ندارد حتما اشتباه مي كند.” پنهان كنم. ولى به هر حال دانش چيز پر ارزشى است. در تاييد نظر شما در مورد اهميت سواد ودانش كافى است ياد آور شويم كه نه تنها در جامعه ما بلكه در خيلى جاهاى ديگر هم “بى سواد” گفتن به يك شخص ديگر توهين تلقى مى شود. اما سواد و دانش و اندوخته هاى ذهنى بويژه در علوم اجتماعى حلال تمام مشكلات نيستند. دانش و تكنولوژى مهم و ضامن رفاه است. اما براى رشد آنها زمينه هاى مناسب اجتماعى لازم است . عاملان يازده سپتامبر همگى و شايد اكثرا تحصيل كرده و دانشگاهى بودند. در همه پرسى كه موسسه گالوپ در بين حدود پنجاه هزار مسلمان بعمل آورده و چند روزپيش در اخبار dw بود معلوم شده است كه بيشتر اسلاميست ها و راديكال ها در بين افراد تحصيل كرده هستد. از بحث سواد بگذريم.
مرا متهم به داشتن ايده “حذف” كرده ايد و نوشته ايد: “تمام انديشه شما و دوستانتان بر پايه حذف بنا شده.” خوب مى بوداگربرايش دليل هم مى آورديد. من هيچگاه چنين عقيده اى و يا نظر و ايده مشابهى نداشته و ندارم. من معتقد به حذف هيچ كس و هيچ عقيده و مرامى نيستم. بر عكس ،من سعى در افشاى آن سياست هايى دارم كه در زمان پدر شاه، خود شاه ودر ادامه آن آخوند ها تمام تلاش شان را بكار گرفته اند تا زبان، فرهنگ و قوميت ملت ها را در ايرن خذف كرده و از صحنه روزگار بزدايند. در صورتى كه از لابلاى سخنانتان چنين بر مى آيد كه مشكل چندانى با اين سياستها نداريد و آنها را امورى پيش پا افتاده تلقى مى كنيد. اگراينگونه نيست لطفا نظرتان را در اين مورد بيان كنيد.
آن جمله اى كه شما “سطحي و كودكانه” ديده ايد يك كنايه مشخص را در قالب جمله اى بيان ميكند كه ميزان واقعى و يا جدى بودن آن را تنها بايد در متن كامل نوشته ديد.
در مورد افغانستان من سربازان آمريكايى، انگليسى وآلمانى را در آنجا به جنايتكاران طالبان ترجيح مى دهم. بگذاريد آنها اين سرزمين را مورد استعمار و استثمار قرار دهند! كه اين خود هنر بزرگى است! اگر كسى توانست از اين جامعه ويران يك چيزى درست كند كه اسم جامعه را بتوان بر آن نهاد و آن را از شر طالبان آزاد كند من آنها را به چشم دشمن نمى بينم. درمورد عراق هم گرچه با سياست هاى بوش موافق نيستم اما نمى توانم رضايت و خوشحالى خودم را در مورد خذف صدام ابراز نكنم. مشكل چندانى هم با “محاصره نظامى” ايران ندارم اگر اين “محاصره” باعث محدوديت عمل رژيم جمهورى اسلامى شود و تا حدودى جلوى “صادرات انقلاب اسلامى” را بگيرد. ميگوييد من درك درستى از مسايل ندارم. من هم چنين ادعايى نداشته ام. مثل هر انسان ديگرى در مورد آنچه در پيرامونم ميگذرد فكر ميكنم (كه البته اين مورد را هم قبول نداريد) و حرفى مى زنم. و خيلى هم دوست دارم استدلالات ديگران را ببينم و با نظرات خودم مقايسه كنم و هر روزهم در تغيير و تحول هستم.
و با نظر شما كه ميگوييد “دو كشور همسايه ايران با سياستي كاملا از پيش طراحي شده…”. من موافق اين تيورى هاى توطيه نيستم. در مورد اين موضوع كه همه كشورها وبلاخص غربى ها برنامه و طرح هاى دراز مدت و كوتاه مدت دارند كسى نمى تواند شك كند. اما به عرش اعلا بردن و آنها را همچون خدايانى تصور كردن ابدا مطابق با واقعيت ها نيست. من از سخنان شما چنين برداشت ميكنم كه شما گاها مثل ايراندوست خيلى چيز ها را توطيه مى دانيد و در نهايت نقش مردم را و نقش تك تك افراد را ناچيز و نظراث تازه را “اغتشاش” مى ناميد. چرا وقتى كسانى خواهان آزادى زبان مادرى شان هستند و روى خصوصيات فرهنگى و قومى و ملى خود تاكيد دارند از نظر شما “مغشوش كننده” فضاى اجتماعى و سياسى هستند. آيا چنين “اغتشاشى” در مقابل ديكتاتورى آخوندها امر مثبتى نيست. ايران دمكراتيك آينده بدون واحدهاى مستقل وآزاد و خودگردان براى من قابل تصور نيست.
ادامه داده ايد: “مغشوش كردن فضاي سياسي ايران با طرح خواست ها و شعارهاي بي پايه اي كه هيچ هدفي جز ايجاد خط كشي در صفوف مردم و ايجاد نفرت ندارد عملا در خدمت سياست استعمار براي تحديد قدرت و مطيع سازي حكومتهاي منطقه است يا تحميل جنگهاي داخلي و بي ثباتي دائمي و نهايتا تشكيل واحدهاي كوچك و متخاصم…”
منظورتان كدام خواسته ها و شعارهاى بى پايه است. چون من خواستار يادگيرى زبان مادرى ام هستم پس از نظر شما در خدمت سياست استعمار هستم و يا دارم جنگهاي داخلي را به بقيه تحميل مى كنم؟ مگر “واحد هاى بزرگ” مثل ايران و افغانستان و عراق و يوگسلاوى، واقعا تا به امروز بهشت برين و جزاير صلح و آرامش بوده اند؟

۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

وحدت ملی

نقل قول از نوشته آقاى رنجبر* و در دنبال آن چند سوال: “ما ایرانیان ، هنوز ملت به مفهوم : سیاسی ، اقتصادی فرهنگی ، حقوق فردی و اجتماعی آن نیستیم ، بلکه در حال گذر از جامعه سنتی و پدر سالاری ، به جامعه مدنی هستیم، که از بطن آگاهی ملی ، و حکومت ملی برخاسته از رای آزاد ملت ، جامعه مدنی شکل می گیرد …”
“…وحدت ملی ، فقط و فقط از برابری حقوق انسانی توده مردم ایران و دفاع بی چون چرا از آن حقوق ناشی می شود و بس .”
اينها درست.
اما آيا پس از قريب صد سال تاريخ استبداد و اختناق، تضييق حقوق تركها و بلوچها و كردها و عربها و تلاش براى زدودن ماهيت فرهنگى و قومى آنها شانس اين گذر به ملتى به نام ايران به مفهوم آنچه كه به آن اشاره كرده ايد، تا چه حد وجود دارد.
آيا با زمينه آگاهى نازل اجتماعى در مورد مليت هاى گوناگون در ايران و وجود بستر هاى تخاصم و برخورد و بويژه نگاه از بالا از سوى “فارس زبانان” به ديگر مليت ها، تا چه حد اميد بستن به فرارويى ايرانى ها به يك ملت برخوردار از برابری حقوق انسانی، واقعى و غير اتوپيايى است.
آيا تلاش براى رسيدن به” ملت ايران” به مفهوم سیاسی ، اقتصادی فرهنگی ، حقوق فردی و اجتماعی آن با توجه به مشكلات ملل غير فارس و تاريخ پر ملال دهه هاى گذشته ناديده گرفتن واقعيت ها نيست.
آيا تلاش براى رسيدن به ملل ترك و فارس و كرد و بلوچ زمينه اى عينى تر ندارد.
آيا ملل آزاد و آگاه و برابر، بستر مناسبى براى ساختن “ملت ايران” بدست نمى دهند.
آيا واقعا با وضع حاضر در ايران كه گرايشات بازگشت به هويت قومى و فرهنگى و زبانى رشد پيدا كرده اند، چه قابليت ها و توانايى هايى ميتوان براى نظريه “ملت ايران” قايل شد.
آيا تلاش براى حفظ آنچه كه هشتاد سال قبل با زور شروع شده و ايده آن تشكيل ملتى واحد در سرزمينى واحد و با زبانى واحد بوده، تلاش براى ادامه آن زور نيست.
اگر قرار است هدف رسيدن به “ملت ايران” باشد، آيا زمينه ديگرى غير از ملت هاى آزاد ترك و كرد و بلوچ و عرب براى آن متصور است.
* http://negahi.com/yoldash/?p=541#comment-49178

سواد

عليرضا Says
مارالان

من نگفتم معتقد به حق كشي و بي عدالتي هستم كه شما بر خلاف نظر من “عميقا معتقد به حق و عدالت “باشيد.
مشكل درك نادرست اين مفاهيم و استفاده ابزاري از اين وازه ها براي پيشبرد سياست است .

خانم يا آقاي محترم آنچه كه امروز بعنوان تمدن در غرب وجود دارد ماحصل بحث ها و مجادلات طولاني و بي وقفه فلاسفه , جامعه شناسان و ديگر خردمندان آن جوامع بر روي همين وازه ها و معاني اي است كه جامعه روشنفكري ما 50 سال است با تعطيل عقل به مصادره و بكار گيري فله اي آنها براي منكوب كردن ديگران و بعنوان ناسزا كرده است . كساني كه اين وازه ها را نادرست و نا بحق بكار مي گيرند ذهنيت هاي نادرست براي مردم مي سازند نفرت بي دليل توليد مي كنند و همانطور كه تجربه كرده ايم اين نفرت جز به فاجعه از ذهن مردم زدوده نمي شود.

در 50 سال گذشته آنان كه زمينه هاي تغييرات جدي را در ايران بوجود آورده اند سطح سوادشان از خواندن چند كتاب از لنين و كيم ايل سون !و انور خوجه ! و مائو يا چند رساله فقهي آن هم براي گرته برداري تجاوز نمي كرد و تمام ماترك شان هم بيش از چند جزوه چند صفحه اي كه نه مبناي فلسفي درستي داشت و نه با عقل و منطق و واقعيت خوانايي كه به درستي به قول آن ديپلمات اروپايي هياهوي ذهن هاي توسعه نيافته بود .

اتفاقا هياهوي همين ذهنهاي توسعه نيافته باعث شد تا صداي كساني كه مباني فلسفي و نظري توسعه و همچنين مسير پروسه دولت ملت را تبيين ميكردند تحت عنوان نوكر امپرياليسم ودست نشانده ديكتاتوري و… به گوش كسي نرسد.

زماني كه امثال گلسرخي ها با ديدن روستائيان بغچه بدست اختيار از كف ميدادند تا در مقابل رزيمي قرار بگيرند كه ده ها هزار زنداني سياسي داشت كه 70 هزار نفر از آنها را اعدام كرده بود و ده ها هزار نفر را مصدوم ( كه البته بعد ها معلوم شد كل اين آمار چيزي بيشتر ار 1300 نفر در طي 50 سال نبوده) كي درك و سوادش به اين ميرسيد كه اين به قولي شر لازم است وطولي نخواهد كشيد كه همين بغچه بدستها طبقه عظيم متوسط شهري را خواهند ساخت بخشي از آنها صاحبان حرف , مغازه دارها , بنگا هاي خدماتي و توليد كنند گان كوچك ميشوند . عده اي كارگراني خواهند شد كه چرخ صنايع كشور را مي چرخانند و شايد عده قليل تر صاحبان صنايع بزرگتر شوند .و به دنبال آن اتحاديه ها و انجمنها و مراكز درماني و آموزش همگاني و ….بوجود خواهند آمد كه براي توسعه و تجدد از نان شب واجب ترند.

ما يك بار براي دستاوردهايي كه پيشينيانمان با خون دل و به بهاي سنگين بدست آورده بودند قمار كردم چطور ممكنه كه بار ديگر با دنباله روري از هر بي سواد عوامفريبي آينده خودمان و فرزندان و موجوديت كشورمان را به قمار بگذاريم . مگر آدم از يك سوراخ چند بار گزيده مي شود؟
---

“کسى که مبارزه کند، ممکن است شکست بخورد، ولى آنکه مبارزه نکند، شکست خورده هست.”
“برتولت برشت”
دوست عزيز عليرضا با تشكر از پاسختان. “سواد” به مفهوم عام آن لازم است چرا كه اين امكان را بوجود مى آورد كه ما همه چيز را از صفر شروع نكنيم. “سواد” لازم است اما خيلى خوب مى بود اگر كافى هم مى بود. شما تاكيد ويژه اى روى “سواد” داريد. در كامنت اول تان لسانى را “كم سواد” مى دانيد. در كامنت دوم تان روى “دانش” تاكيد داريد. در كامنت آخرى تان باز روى “سطح سواد” روشنفكران تاكيد كرده ايد و از “بي سواد عوامفريب” سخن گفته ايد. برداشت من اين است كه شما شايد ريشه اصلى مشكلات را تنها در سطح نازل سواد و دانش روشنفكران و دست اندركاران و مبارزان مى دانيد. در كل كسى نمى تواند منكر ارزش “سواد” باشد. اما اگر قرار بود با اندوختن دانش به حل تمام مشكلات نايل آمد آنوقت قضايا خيلى راحت تر بودند. آموختن علوم يك روى سكه است و بكارگيرى آنها روى ديگر آن. همين امروز چند ميليون دكتر و مهندس در ايران داريم. آيا تعداد دانشگاه ديده هاى ما امروز قابل مقايسه با سى سال قبل است. با اين حال آيا مى توانيم ادعا كنيم كه پيشرفته تر هستيم چرا كه دانشگاه ديده زياد داريم. من شخصا شك دارم. مشكل ، تنها سطح سواد و يا تعداد كتاب هاى خوانده شده نيست. مشكل سطح فرهنگ و سطح رشد اجتماعى جامعه هم هست. من فكر ميكنم قضاوت كردن تنها با معيار سواد كافى نباشد. پس از سى يا چهل سال خيلى آسان است اشتباهات گذشتگان را به رخ كشيد. ميگوييد خيلى از آنها اشتباه كردند. بسيار خوب بگوييد راه حل شما امروز چيست. چرا روشنفكران ما كه بار اين همه تجربه را به دوش ميكشند و باحتمال زياد چند تا كتاب هم بيشتر خوانده اند و در اروپا و آمريكا هم نشسته اند چرا عاجز از مقابله با رژيم اسلامى هستند، چرا نمى توانند اوضاع را تبيين كنند و راهكار نشان دهند. ما امروز در مقابل همان مشكلى قرار داريم كه همان كسانى كه آنها را متهم ميكنيد سى، چهل و يا پنجه سال قبل در مقابل آن قرار داشتند. من در پس جملات شما بدبينى و بى تحركى مى بينم بمانند مار گزيده اى كه از ريسمان مى ترسد. اين گونه نگاه و ديد به گذشته چه سودى دارد.

۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه

ماده ١٥ قانون اساسى

"ايده آل ها مانند ستارگانى دوردست هستند: دست نيافتنى، ولى نشان دهنده مسير حرکت"
ماده ١٥ قانون اساسى: ما بايد در مبارزات اجتماعى ابتكار بخرج دهيم. ايده هاى تازه عرضه كنيم و از زمين خوردن نترسيم. ماده اى از قانونى را كه سردمداران رژيم به عنوان قانون اساسى بر گرده ما نشانده اند ميتوان طالب اجرايش شد و آن را به زمينه فعاليتى علنى فرا روياند. خواستار شدنِ اجراى قانونِ رژيم توسط خود رژيم مشروعيت و يا رسميت دادن به آن نيست بلكه وسيله اى است براى عقب راندن آن. خواستار شدنِ آزادى دادن به زبان مادرى آن هم بصورت علنى به انگونه كه آخوند ها در قانون اساسى شان نوشته اند زمينه سازى براى شركت توده هاى وسيع مردم براى پيشبرد يكى از عاجل ترين خواسته هاى ترك هاست. ما بايد نيروى بيشترى روى اين شعار بگذاريم و شانس هاى نهفته در آن را دريابيم. مبارزه براى اجراى كامل ماده ١٥ قانون اساسى به معنى خداحافظى با ايده آل ها نيست بلكه بر عكس زمينه سازى براى رسيدن به آنهاست. بدون بسترهاى لازم براى فعاليت علنى و آغاز كردن با خواسته هاى حداقل نمى توان تغييرى در شرايط حاضر بوجودآورد. زبان مادرى و حق يادگيرى آن را كسى امروزه نمى تواند منكر شود و به همين خاطر از اين زمينه مناسب بايد استفاده كرد و سعى نمود مطالبات ميليون ها مردم را به كرسى نشاند. اين حركت مدعى تغيير رژيم نيست و انتظارات از آن هم بايد در محدوده توانايى هاى آن بماند. اين حركت درصورت شكل گيرى ،گرفتن يك سنگر و آماده سازىِ نيروهاى خودى براى گرفتنِ سنگرهاى بعدى است. ترك ها در ايران ده ها سال است كه به بدترين وجهى مورد تبعيض و ستم زبانى و فرهنگى قرار دارند و جنبش شكل گرفته در آذربايجان داراى پتانسيل بزرگى براى طرح مطالبات زبانى و فرهنگى ست. از اين فرصت بايد استفاده كرده و چند قدمى اين جنبش بر حق را به جلو برد. كمپين مبارزه براى اجراى ماده ١٥ اين توان را دارد تا نيرو هاى زيادى را گرد خود جمع آورد و نيازى به بحث هاى تيوريك ندارد. نيروى كاربردى آن هم همانا در سادگى و عدم پيچيدگى آن است. به شعارها جهت اجراى ماده ١٥ قانون اساسى بايد اهميت بيشتر داد.