۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

خواسته ها و خواهندگان

“مشکل من با خواسته ها نیست، با خواهندگان است!”

من دارم روى اين جمله آميرزا فكر مى كنم. اين جمله مى پذيرد كه خواسته هايى وجود دارند. به چند وچون آنها كارى نداريم، وارد جزيياتش نمى شويم و تنها تاكيد مان بر آن است كه خواسته هايى وجود دارند كه “بار منفى” ندارند و به همين جهت هم مورد پذيرش گوينده هستند. آنچه مورد قبول نيست و منفى است خواهندگان آن خواسته هاهستند. به ديگر سخن افرادى هستند كه خواسته هايى دارند كه مثبت و قابل قبول هستند اما خود آن افراد مورد قبول نيستند. خوب اين هم قبول. آدم هايى كه يك خواسته مثبت داشته باشند، مى توانند مثلا به لحاظ شخصيتى مطرود باشند. براى مثال يك آدم كش كه در زندان محبوس است مى تواند خواستار شرايط مساعد و انسانى در سلولش باشد. در اين صورت خواسته او قابل قبول ولى نه حتما لازم الاجرا اما خواهنده آن درخواست كه آن آدم كش باشد از نظر ما مطرود باشد. خواسته ها از طريق انسانها بوجود مى آيند و به يكباره از آسمان به زمين نمى افتند. اگر همين آدم كش پشت ميله هاى زندان خواستار بهبود شرايط خودش نباشد، طبيعتا خواسته اى هم وجود ندارد. حالا خواسته هاى تركها و كردها و بلوچ ها و ديگران چگونه بوجود آمده اند؟ چه كسانى آنها را مطرح كرده اند. بر طبق تز فوق آدم هاى “بد” خواسته هاى “خوبى” مى توانند مطرح كنند. يا حداقل خواسته هايى كه مى توان با آنها مشكلى نداشت. بسيار خوب حالا فرض كنيم آن دسته از افرادى كه اين خواسته ها را مطرح كرده اند همه از نظر ما مطرودند. پس مى آييم آدم ها راكنار ميگذاريم و در نتيجه يك سرى خواسته ها خواهيم داشت بدون انسانها. امر محالى نيست. ولى خوب بعدش چى؟ مى توان اين خواسته ها را روى كاغذ نوشت، قاب گرفت و آويزان كرد. مى شود هم هيچ كارى نكرد. مى شود افرادى را پيدا كرد كه از اين خواسته ها دفاع كنند و در عين حال مطلوب ما هم باشند. هيچ كارى غير ممكن نيست. ولى اگر خيلى ايده آلى و تيوريك و رياضى وار فكر نكنيم مى توان از گفته بالا به اين نتيجه رسيد كه درست است كه بعضى آدم ها خواسته هاى قابل قبولى مطرح كرده اند اما اين آدم ها بدند. خوب حالا با اين خواسته ها چكار بايدكرد؟ آيا اصلا بايد كارى كرد يا نكرد؟ من همين طور در فكرم

هیچ نظری موجود نیست: