۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

پرچم و لزوم تعميق مبانى نظرى

موضوع سمبل ملى و يا پرچم براى آذربايجان جنوبى و يا حركت ملى آن تبديل به مركزى ترين بحث در بين فعالان و علاقمندان به سرنوشت جنبش هويت طلبى در آذربايجان جنوبى گشته است. اما آيا اين بحث تنها به يك سمبل محدود مى شود؟ آيا انتخاب يك "لوگو" نياز به اين همه كشمكش دارد؟! چه فرقى مى كند كه رنگ ستاره سياه باشد يا زرد و يا اصلا چه نيازى به انتخاب يك پرچم جديد است و چرا به همان پرچم جمهورى آذربايجان بسنده نمى كنيم؟ مگر ما يك ملت نيستيم؟ آيا انتخاب سمبل ديگر دال بر تاييد جدايى دو آذربايجان نيست؟ سوالات البته در اين زمينه بسيار است.

طبيعى است كه شعاع مباحث فعلى پيرامون يك سمبل، بسيار فراتر از انتخاب چند رنگ و ياشكل بخصوصى است و گرنه توافق در مورد انتخاب چنين سمبلى خيلى پيشتر قابل حصول مى بود. واقعيت آن است كه جنبش اجتماعى تركها در ايران دارد رشد مى كند و در هر مرحله از اعتلاى خود پرسش هاى تازه اى را جلوى پاى پيشاهنگان آن مى گذارد. مسيله پرچم، سوالات تازه اى را به ميدان آورده كه نياز به پاسخ دارند. آنهايى كه در پيشاپيش اين جريان مردمى در حركتند، ضرورت پاسخ يابى به سوالات پيش روى شان را دريافته و با تلاش تمام در پى يافتن جواب هاى مناسب براى سوالات مطروحه هستند.

"موج" پرچم به نظر مى رسد كه هنوز دامان برخى نيروهاى سياسى و فعالان را نگرفته و آنان شايد هنوز منتظرند ببينند كه قدرت اين موج تا چه اندازه است و احتمالا از در افتادن در آب آن واهمه دارند. اما تعميق و گسترش يك جنبش اجتماعى تنها از طريق تعداد فعالان و يا تعداد تظاهرات و يا زندانيان آن قابل اندازه گيرى نيست. يك حركت اجتماعى نياز به پاسخگويى به سوالاتى دارد كه هر روز در برابر آن قد علم مى كنند و بدون تكيه بر چارچوب هاى فكرى و استدلالى محكم نمى توان از پس آنها بر آمد. نيروى سياسى آن گاه مى تواند نقش راهبردى را بعهده بگيرد كه بتواند در زمان مقتضى راهكار هاى لازم را نشان دهد و از فرصت هاى بدست آمده براى زدن مهر خود بر تحولات استفاده كند. تنها از طريق پاسخگويى مناسب به پرسش هاى مطرح شده اجتماعى و سياسى است كه مى توان جنبش را تعميق برد و فعالان آن ر ابا ساز و كارهاى فكرى لازم مجهز كرد.


مباحث حول پرچم نشان مى دهد كه حركت ملى آذربايجان بيش از پيش نيازمند زمينه هاى تئوريك است. هنوز اتفاق نظر در ترمينولوژى وجود ندارد. هنوز نوع رابطه و چگونگى برخورد با مسئله دو آذربايجان و آينده آن روشن نيست. هنوز در مورد اتحاد ها با ملل ديگر ساكن در ايران بحثى جدى و آشكار صورت نگرفته است. به لحاظ نظرى و تئوريك حركت آذربايجان هنوز راه درازى در پيش دارد. مسائل، بدون طرح و تلاش براى بحث پيرامون آنها قابل حل نيستند. خوددارى از گفتگو به معناى تحكيم صفوف نيست. دمكراسى بدون بحث و جدل و هم چنين بدون اختلاف نظر وجود خارجى ندارد.

در مورد انتخاب پرچم موقت به نظر مى رسد كه يكى از سوالات اساسى، تعريف نوع و كم و كيف رابطه با جمهورى آذربايجان است. سوال اين است كه اگر ما يك ملت هستيم پس چه نيازى به پرچم جديدى است. در مقابل بايد پرسيد آيا ما در حال حاضر يك ملت به لحاظ حقوقى هستيم؟ چگونه مى توان بعنوان شهروند كشور ايران در مجامع و ارگان هاى بين المللى از سمبل هاى جمهورى آذربايجان استفاده كرد كه به عنوان مملكتى مستقل به رسميت شناخته شده است و شهروندان خود را دارد؟ اگر بنا به گفته برخى، تعيين يك پرچم جديد به معناى محك زدن بر جدايى دو آذربايجان بدست نيروهاى خودى است آن گاه بايد پرسيد دو آلمان شرقى و غربى كه با هم يكى شدند مگر ساليان درازى داراى پرچم هاى متفاوت نبودند. در دنيا جوامع زيادى وجود دارند كه بدلايل مختلفى جدا از هم افتاده و هر كدام رشد و اعتلاى خود را داشته اند و در شراط مناسب سياسى نيز دوباره متحد شده اند. سوال فعلى آن است كه ما كدام راه را بايد برويم؟ آيا مى توان به اميد آن كه روزى دو آذربايجان با هم متحد خواهند شد از ايجاد هويتى تازه براى آذربايجان جنوبى پرهيز كرد؟ پاسخ نگارنده به اين سوال منفى است. بخاطر دراز بودن ساليان جدايى دو آذربايجان و واقعيت هاى اجتماعى وسياسى حاضر راه درست و معقولانه براى اتحاد در آينده به نظر مى رسد كه تنها از طريق دو جامعه آزاد و مستقل براى ايجاد يك جامعه آزاد و مستقل ميسر خواهد بود. مسلما بحث ها و نظرات در اين باب گسترده و پيچيده اند اما هر نتيجه ديگرى كه بخواهد استقلال عمل و هويت آذربايجان جنوبى را كم اهميت جلوه دهد توانايى پاسخگويى به سوالا ت عديده اى را نخواهدداشت كه در برابر آذربايجان جنوبى قد علم كرده اند و عاجل ترين آن رهايى از زير يوغ جمهورى اسلامى است.

بحث ها حول پرچم فرصت خوبى براى بيان افكار و نظرات و تعميق نظرى و تئوريك جنبش آزاديخواهى و دمكراتيك آذربايجان جنوبى است. از اين فرصت بايد به نحو احسن سود برد و مباحث حول اين موضوع را تقويت كرد. امتناع از ورود به اين بحث و مباحث مشابه آن عقب انداختن روند پيشروى اين حركت و هراس بيهوده از جدايى و اختلاف است. دمكراسى نيازمند بحث و گفتگو و روشنگرى است. اگر قرار است اين حركت با سازوكارهاى دمكراتيك رشد كند پس نمى توان پا پس كشيد و منتظر ماند.

نحوه برخورد روشنگرانه فعالان دمكراتيك با جريان هاى انحصار طلب در حركت ملى آذربايجان به خوبى روند غالب دمكراسى ونياز به راه و روش هاى دمكراتيك در جريان فعلى اين حركت را به نمايش مى گذارد. مباحث پيرامون پرچم دليل ديگرى بر تاكيد بر تنيدگى انديشه دمكراسى با اين حركت ملى است. مباحث پيرامون پرچم اين انديشه را تعميق بخشيده و به جزيى جدايى ناپذير از آن مبدل خواهدساخت.

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

آزمون دمكراسى براى تعيين سمبل ملى

موضوع پرچم واحد و مستقل براى آذربايجان جنوبى و بحث ها و گفتگو ها و پيشنهاد ها حول آن يكى از آزمون هاى به واقع ساده اى است كه چگونگى برخورد و يافتن راه حلى متناسب براى آن، درجه بلوغ و پختگى سياسى نيروهاى فعال آذربايجانى را به عرصه ظهور خواهد گذاشت. اين آزمون براستى "ساده" است چرا كه در نهايت بحث بر سر انتخاب يك سمبل مناسب است. شايد نيروهاى تلاشگر ترك مى بايد از اين بابت بنوعى خوشحال باشند كه در مقابل مشكلى قرار دارند كه مى توانند بدون هزينه گذارى خاصى، راه و روش هاى دمكراتيك و مبتنى بر آراى اكثريت را تجربه و آزمايش كنند.

بحث ها در اين مورد در ماه هاى گذشته تا حدى پيش رفته و نظرات متعددى در اين باره بيان شده است و آلترناتيو هاى چندى نيز شكل گرفته اند. پس ما بنوعى در مقابل يك انتخاب قرار داريم و كسانى را كه چنين مباحثى را زودرس و يا زيادى مى دانند، حداقل در اظهار نظرها و مقالات و نوشته ها كمتر مى توان پيدا كرد. حال كه ما خواسته و يا نا خواسته در مقابل چنين انتخابى قرار گرفته ايم، چگونه بايدعمل كنيم؟ آيا در نبود ارگان هاى دمكراتيك مردمى، چنين انتخاب و در نهايت تصميمى درست است و مى تواند بعنوان سمبل هويتى يك ملت ارايه شود بدون آنكه از طرق قانونى به آراى آنها مراجعه شده باشد.

شكى نيست كه پرچم نهايى آذربايجان جنوبى تنها با تصويب پارلمان انتخابى آذربايجان رسميت نهايى مى يابد. اما آيا بايد تا تشكيل چنين نهادى دست در دست گذاشته و صبر پيشه كرد؟ عقل سليم به اين پرسش يقينا پاسخ منفى خواهد داد. چرا كه موضوع تنها محدود به پرچم نيست. براى تشكيل پارلمان آزاد و رهايى ازسلطه خونبار حاكميت ديكتاتورى فعلى بايد مبارزه كرد و در اين راه چاره اى جز اجماع جمعى فعالان و مبارزان وجود ندارد. در صورت عدم دسترسى به چنين اجماعى، روشن است كه نظرات، متفاوت باقى مانده و به حضور خود در عرصه سياسى ادامه خواهند داد. گر چه اميد همگان بر آن است كه در مورد پرچم يك اجماع جمعى پيدا شده و سكويى باشد براى اتحاد ها و يا مصالحه هاى آينده.

اگر ما به لحاظ تاريخى و يا سنتى داراى سمبل و پرچمى ملى بوديم كه مورد توافق اكثريت ترك زبانان بود، آنگاه در مقابل چنين سوالى قرار نمى گرفتيم كه امروز برايمان پيش آمده است. در تظاهرات خيابانى سال هاى اخير در آذربايجان، در قورولتاهاى قلعه بابك، و در مراسم همايشى و اعتراضى در داخل و خارج كشور به خاطر فقدان پرچم و يا آرم سمبليك ديگرى، از پرچم هاى متفاوتى -آگاهانه ويا ناآگاهانه- استفاده شده و گاها نيز از آنها بعنوان پرچم ملى آذربايجان ياد شده است! حال سوال اينجاست كه چگونه مى توان با حمل پارچه اى در يك و يا چند تظاهرات، گيرم بر دوش ده ها و يا صد ها هزار نفر، از آن پارچه به نام پرچم يك ملت نام برد؟

حقانيت و مشروعيت دادن به امرى از طريق مراجعه به آمار هاى خيابانى در كشورهاى استبداد زده بكرات تجربه شده و تاريخ صد سال اخير كشور ايران آكنده از اين مثال هاست. شاه فرارى و رژيم منفورش قادر بود حتى در آخرين روزهاى عمرش خيابان ها را پر از طرفدارانش كرده و از طرق رسانه هاى گروهى به تبليغ رژيمش بپردازد. آوردن مردم به خيابانها و از طريق آن مهر تاييد زدن به ادعا ها و ايده هاى خود هزاران بار از طريق جمهورى اسلامى تكرار شده و مى شود. آيا اين "لشكر كشى" هاى خيابانى مشروعيتى براى اين نظام با خود بدنبال آورده است.

اينجا قصد ما مقايسه نمايشنامه هاى خيابانى سازماندهى شده از سوى گروه هاى فشار و ارتجاعى و دون مايه اسلامى با قيام خود جوش و عميقا مردمى و توده اى در شهر هاى آذربايجان نيست. موضوع بهره گيرى از روش هاست. مراجعه به آمار تعداد افراد شركت كننده در يك تظاهرات، چه نمايشنامه اى و چه واقعى، و استنتاج از آنها و بكرسى نشاندن نظر خودى بخاطر بالا بودن تعداد آدم ها در يك جمع، نمى تواند درست باشد. احترام به خواست و آمال كسانى كه در اين و يا آن جمع سمبلى را با خود حمل كرده اند، بلاترديد واجب است. در يك تظاهرات آزاد مردمى، هر كس و يا گروهى مى تواند هر شعار و سمبل و نوشته اى را حمل كند. اما اين امر بخودى خود به هيچ تصميم و سند دمكراتيكى نمى انجامد. حمل سمبلى بعنوان پرچم در قلعه بابك، به تبديل شدن آن سمبل به پرچم آذربايجان نمى انجامد. در غير اينصورت آذربايجان هر چند ماه صاحب پرچم تازه اى مى شود. درك چنين استدلال هاى ساده اى نياز به هيچگونه دانش خاصى ندارد.

براى رسيدن به يك پرچم واحد براى آذربايجان جنوبى در زمان و شرايط حاضر يك توافق از سوى نيروهاى فعال سياسى، با در نظر گرفتن آرا و عقايد قشر هاى مختلف روشنفكران و نويسندگان و هنرمندان و ساير اقشار مردمى لازم است. رسيدن به چنين توافقى مستلزم گفتگوهاى مستدل و تبادل افكار است. پيش از ارايه هرگونه سمبلى بايد زمينه هاى نظرى آن را آماده كرد و چنين زمينه هاى نظرى بدون بحث و گفتگوى روشنگرانه و آزاد قابل دسترسى نيستند. بايد ديد كه پرچم آذربايجان جنوبى تا چه حد مى بايست شبيه به پرچم جمهورى آذربايجان باشد. نشانه ها حاكى از آن است كه بر لزوم چنين شباهتى تاكيد مى شود. در زمينه حفظ سه رنگ زمينه پرچم يعنى آبى و قرمز و سبز به نظر مى رسد اختلافى وجود ندارد. در اكثر آلترناتيو هاى پيشنهادى هلال ماه و ستاره (پنج و يا هشت پر) نيز به چشم مى خورند. اين ها زمينه هاى بسيار خوبى براى دستيابى به يك توافق جمعى هستند.

اين نكته را نبايد از ياد برد كه نو آورى و خلاقيت گرچه در اكثر مواقع مثبت ارزيابى مى شوند اما در برخى حوزه ها از جمله آنچه به سمبل ها و نشانه هاى جمعى بر مى گردند، نو آورى هميشه با آغوش باز پذيرفته نمى شود. مردم بسادگى دست بردن در آنچه را كه به هويت فرهنگى و ملى مربوط مى شوند نمى پذيرند. مى توان در خلوت كارگاهى طرح هاى جالب و زيبايى ارايه داد اما مقبول واقع شدن آنها موضوع ديگرى است. از آنجا كه راه رسيدن به يك توافق جمعى در زمينه پرچم ملى هنوز بدرستى روشن نيست، شايد دورى جستن از طرح هاى متعدد و جوراجور به نفع يك پروسه تصميم گيرى سريع است.

سايت اويرنجى به تاريخ جمعه 28 تیر با نوشته اى دعوت به تشكيل جمعى نموده كه در نهايت دست به انتخاب سمبل ملى بزند. چنين ايده اى تنها مى تواند مورد استقبال نيروهاى دمكراتيك قرار گيرد.

پيش از آن در سوم جولاى، جمعي از فعالين ملي مستقل آذربايجان جنوبي، طى اطلاعيه اى در خصوص سمبل پيشنهادي براي حرکت ملي آذربايجان جنوب، خواهان مقبوليت و پذيرش آلترناتيو پيشنهادى خود شده بودند. دربیست و هفتم تیرماه نيز جمعی از دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تهران ضمن اعلام حمایت از این طرح از تمامی گروهها و فعالان ملی خواستار رای و نظر مثبت به این طرح شده بودند. نظرات و پيشنهادات منفرد نيز دراين باب در روز ها و هفته هاى اخير منتشر شده و خوشبختانه تعدادى از علاقمندان به سرنوشت حركت ملى در اين زمينه نظر داده اند.

اگر چنين جمعى و تشكيل آن مورد حمايت نيرو هاى سياسى قرار گيرد، راه براى حل نهايى انتخاب سمبل واحدى براى آذربايجان جنوبى هموار خواهد شد. نيز بر ديگر نيروهاى سياسى است كه نظر خود را در مورد روشى دمكراتيك برا ى رسيدن به سمبلى واحد ابراز دارند. حضور در يك جمع معين براى هموار ساختن راه تصميم گيرى نهايى، هم چنين فرصتى است به سود آنهايى است كه براى يك سمبل مشخص تبليغ مى كنند. اين فرصت خوبى براى حركت ملى آذربايجان است تا بتواند اتحاد عمل و پايبندى خود را به راه و روش هاى دمكراتيك نشان دهد.

آنچه در نهايت امر مهم و درس آموز است، نه رنگ و فرم سمبل كه چگونگى رسيدن به تفاهم برسر يك امر واحد در بين نيروهاى سياسى آذربايجان است.

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

زمزمه های عقب نشینی

سردمداران حكومتى جمهورى اسلامى كه در خيل بيشمارى از ارگان هاى من درآوردى و مصلحتى و سپاهى و بسيجى و غيره بر اريكه قدرت اقتصادى و سياسى و نظامى تكيه زده اند، متشتت تر، متفرق تر و فاسد تر از آن هستند كه بتوانند بصورتى يكپارچه ظاهر شده و در مقابل اروپا و آمريكا به مقابله برخيزند. و اين جاى خوشوقتى است. بيش از پيش بر همگان روشن شده است كه با برنامه هسته اى اهداف ديگرى غير از تامين برق براى مردم تعقيب مى شود. با بهانه ايجاد منابع ديگرى براى تامين نيروى الكتريسيته به غير از منابع فسيلى حاضر، صادر كنندگان انقلاب اسلامى در پى دستيابى به اسلحه اى هستند كه با آن بتوانند خود را رويين تن ساخته و قدرت ديكتاتورى خود را ابدى سازند. اما رسيدن به اهداف صلح جويانه، نه در افزايش بمب هاى موجود كه در زدايش آنهاست.
اقتصاد فعلى ايران و آرايش سياسى موجود آن درمانده تر و وابسته تر از آن است كه بتواند جنگى نظامى را بر عليه دنياى غرب به پيش ببرد. بدون واردات گندم و بنزين و خودرو و كفش و لباس و صدها و هزاران قلم از نياز هاى مردم، جامعه در مقابل فاجعه قرار خواهد گرفت كه تازه مى بايد همزمان در زمين و دريا و هوا بجنگد. عكس هاى مربوط به شليك موشك هاى زمين به هوا و افتضاح فتوشاپى نشان مى دهد كه اين حاكميت مفسد چند مرده حلاج است.
افشا گرى هاى اخير پاليزدار در مورد فساد اقتصادى در بالاترين رده هاى حكومتى نشان مى دهد كه اين سيستم استبدادى تا چه حد در منجلاب فساد و رشوه فرو رفته، طوريكه امكان پيشبرد هر گونه سياست منسجم و راهبردى را از آن سلب مى كند. فشارهاى ناشى از تحريم اقتصادى بر خلاف پيش بينى برخى مفسران عجول، بدرستى دست و پاى رژيم را بسته و عرصه را براى بازي هاى آنها تنگ تر كرده است. نرمش نشان دادن در مقابل بسته پيشنهادى اخير سولانا و پذيرش مذاكرات از سوى تهران، تصميم شخص ولى فقيه بوده كه از طريق اكبر ولايتى اعلام شد. و اين در حالى بود كه ديگر مترسك هاى نظام از جمله رييس جمهور و رييس مجلس و ديگر سردمداران دوباره به رجز خوانى پرداخته بودند.

به نظر مى رسد كه كشورهاى غربى درماندگى نظام جمهورى اسلامى را بدرستى مى بينند و تنها با فشارهاى اقتصادى و روانى مى خواهند آن را از ادامه غنى سازى بر حذر دارند و تمام اخبار و شواهد حاكى از آن است كه آنها در اين سياست تاكنون موفق بوده اند. حتى با آنكه مدتهاست كه آمريكايى ها بطوررسمى و غيررسمى هر گونه جنگ نظامى بر عليه ايران را تكذيب مى كنند اما سپاه پاسداران دستور كندن چند صد هزار قبر را در مرزهاى كشور مى دهد و يا رسانه هاى رسمى بر گزارشات جنگى خود افزوده اند. به نظر مى رسد كه اينها همه مصرف تبليغاتى داخلى دارند و رژيم با پذيرش مذاكرات پا در راهى گذاشته است كه پايان آن تن دادن به خواسته هاى جامعه بين المللى است و اين جاى خوشحالى دارد.

با كشانده شدن هر چه بيشتر سوريه به پايگاه سياسى غرب و اروپا واحتمال به رسميت شناختن اسراييل از سوى آن، حلقه روابط آن كشور با ايران گسسته تر شده و ايران بيش از پيش بلحاظ سياسى ايزوله خوهد شد و اين موضوع بى ترديد بى تاثير بر سياست گذارى در مقابل غرب نخواهد بود. چند وقتى است كه گزارشات در مورد افتتاح دفترى ديپلماتيك از سوى آمريكا در تهران مطرح است و به نظر ميرسد برخى آقايان و از جمله رييس جمهور در اين مورد از فرط خوشحالى سراز پا نمى شناسند. او از ماجراى عكس گرفتن يك "فرمانده" نظامى آمريكايى در جريان ديدارش از عراق آنگونه سخن مى راند كه كم مانده آب از لب و لوچه اش روان گردد.

سمت و سوى عمومى جهت گيرى سياسى جمهورى اسلامى، پذيرش عدم اضافه كردن بر تعداد سانتريفوژ ها و خوددارى از تزريق گاز به آنها نشان از آن دارد كه راه براى توقف غنى سازى و احتمالا گرفتن تضمين هاى امنيتى از غرب در حال تكوين است و ايجاد رابطه سياسى با آمريكا قدم بعدى آن است كه با رفتن جورج بوش زمينه ايجاد چنين ارتباطى سهل تر خواهد بود. از منظر حقوق بشر، حقوق ملت هاى غير فارس، آزادى و دمكراسى ابتدا شايد بد بينى نسبت به اين سياست بوجود آيد چرا كه ابتدا غرب خود را بر روى چند و چون برنامه هسته اى و جزييات رابطه با تهران متمركز خواهد كرد و مسايل حاد مردمى اهميت خود را از دست خواهند داد. در كوتاه مدت شايد اين نظر درست باشد. اما در دراز مدت اگر تهران موفق شود خود را تا حدودى از ايزوله ماندن سياسى برهاند، ناچار خواهد بود براى حضور در عرصه سياست جهانى تغييراتى در سياست داخلى خود بدهد.

البته چنين سناريويى متعلق به آينده است اما جمهورى اسلامى فاسد هيچ راه ديگرى براى حفظ خود ندارد. بدون كاستن از فشار هاى تحريم و بدون پاسخگويى به مبرمترين مسايل داخلى خطر از دست دادن كنترل اوضاع درونى، اين سيستم ظالم و دجال را تهديد مى كند.

وظيفه نيروهاى ملى آذربايجان، شناختن درست و عينى وقايع بدون افتادن در دام هاى آرزوگرايانه و و موضعگيرى درست بر اساس منافع ملت ترك در ايران و آذربايجان است. پيش از هر چيز نياز به اصول و برنامه مدونى است كه اهداف دور و نزديك را مشخص و امكان موضعگيرى در برابر سياستهاى دولت مركزى تهران را ميسر سازد. حق تعيين سر نوشت مطالبه اى است محورى كه مى تواند كانون استراتژى خواست هاى تركها را تشكيل دهد. در كوتاه مدت بايد دست اندركارن و فعالان سياسى با تحليل دايمى اوضاع بهترين گزينه ها و سياست ها را براى سود حداكثر به نفع حقوق پايمال شده ملت شان پيش بگيرند. رمز پيروزى ما در تلاش هاى بى وقفه و اظهار وجود در تمام صحنه هاى داخلى و خارجى است. نبايد به جمهورى اسلامى اجازه داد در معاملات و بده بستان هاى سياسى منافع ما را قربانى سياست هاى قرون وسطايى خودسازد.

براى گسترش فعاليتهاى فرهنگى

پايمال شدن حقوق زبانى و فرهنگى در آذربايجان جنوبى توسط حكومت هاى مطلقه و شونيستى مركز گرا در طول دهه هاى گذشته، امروزه آن چنان بر همگان آشكار و مبرهن شده است كه تمركز مبارزه ملى حول خواسته هاى فرهنگى به مبرم ترين هدف حركت ملى تركها تبديل گشته و در بعد فرهنگى تلاش براى آزادى زبان تركى نوك پيكان اين مبارزه را تشكيل مى دهد. اين مبارزه بخوبى آغاز گشته، با خرداد سال ٨٥ نقطه عطف خود را پشت سر گذاشته اما بدليل هجوم امنيتى هنوز امكان شكوفايى كامل پيدا نكرده است. به همين دليل بايد كه كوشش ها براى گسترش مبارزه در اين سمت بيشتر شوند.

برگزارى نشست ها، جلسات گفت و شنود، سمينارها وكنفرانس ها براى شناسايى هر چه بيشتر نسل جوان با زبان و فرهنگ تركى يكى از راه هاى نزديك كردن جوانان به فرهنگ سرزمين آبا و اجدادى شان است. دانشجويان براى برگزارى چنين گردهم آيى هايى از امكانات بيشترى برخوردارند. اينگونه نشست ها محلى براى طرح پرسش ها و زمينه خوبى براى نزديكى جوانان علاقمند به مسايل ملى به يكديگر است. با تدبيرهاى ساده اى مى توان چنين جلساتى را طورى سازماندهى كرد كه علاقمندان بيشترى را به سوى خود جلب كند. دعوت از چهره هاى فرهنگى و سياسى شناخته شده و مقبول يكى از آنهاست. شخصيت هاى مبارز بايد هر چه بيشتر به مردم شناسانده شده و از دانش و تجربه آنها بايد تا حد ممكن استفاده كرد. وجود چهره هاى مشهور و جهت دهنده يكى از نياز هاى حركت ملى آذربايجان است.

برپايى كلاس هاى درسى براى فراگيرى زبان تركى و آشنايى با قواعد و گرامر آن مى تواند به جزوى از مبارزه در راه رسيدن به حقوق ملى تلقى شود. ما بايد كه به زبان مادرى خود مسلط بوده و بتوانيم از آن در مكاتبات مان بهره ببريم. برپايى كلاس هاى خصوصى براى كودكان و نوجوانان بخش ديگرى از اين تلاش است. ما حتما نبايد منتظر حمايت دولت مركزى بمانيم. چنين جمع ها و كانون هايى مى توانند در آينده هسته هاى موثر استقلال از سياست هاى تبعيض آميز و پر ستم را پى ريزى كنند.

آشنايان به زبان نوشتارى و گرامرى تركى بايد جزوات و كتابچه هاى مناسبى براى اين كار تهيه ودر اختيار علاقمندان قرار دهند. شبكه اينترنت مى تواند در اين مورد بسيار موثر عمل كند. محتواى چنين جزواتى بايد متناسب با سنين دانش آموز ها تهيه شوند. واضح است كه چنين امورى كار يكى دو روز نيستند اما استقلال فرهنگى نيازمند پايه هاى مردمى و اجتماعى است و نيازمند كار طولانى مدت است.

برگزارى مراسم و كنسرت هاى موسيقى به مناسبت هاى مختلف مى تواند نقش فزاينده اى در ايجاد ارتباطات دايمى بين علاقمندان و فعالان و آحاد مردم ايجاد كند. چنين برنامه هايى مى توانند پلى باشند مابين اقشار و گروه هاه مختلف مردمى. اينگونه برنامه ها مى توانند براى جمع آورى كمكهاى مالى مورد استفاده قرار گيرند.

برگزارى نمايشگاه هاى عكس و فيلم از طبيعت آذربايجان، برگزارى تورهاى مسافرتى دسته جمعى به نقاط ديدنى و يا روستايى و يا هر آنچه كه مى تواند براى جوانان جالب باشد و يا برنامه هاى كوهنوردى و برنامه هايى از اين قبيل مى توانند در ايجاد دلبستگى به فرهنگ و ماهيت خود موثر بوده و تنوع خاصى را در مبارزات روزمره با خود به ارمغان آورند.

فراموش نكنيم كه اصولا راه حل هاى ساده در هر عرصه اى راه گشا و موثر هستند. چرا كه آنها به سادگى از سوى بسيارى قابل درك و اجرا هستند. نياز به زمينه سازى وسيع و پيچيده ندارند. كمتر مشكل آفرين مى شوند. داراى هزينه كمترى هستند. و در صورت تغيير شرايط به سادگى قابل تغيير ويا كنار گذاشتن هستند. راه حل هاى ساده مى توانند در نگاه اول ناكارآمد و ابتدايى به نظر برسند. شايد فكر مى كنيم اگر يك ايده ساده باشد، نتيجه دلخواه را نخواهد داد، غافل از اينكه شايد سطح انتظارات خيلى بالاست. موفقيت در هر امرى و هر پروژه اى، فرآيند كارها و قدم هاى خيلى كوچك و طرح ريزى شده است كه دايما بنا به شرايط بايد به روز شوند.


رابطه مغزوقلب و تعميم آن به علوم انسانى

نقل قول از دكتر كاظم رنجبر:
مامی دانیم که قلب با حرکت منظم، خون رابه تمام اعضای بدن میرسناند،و دوباره،خون آلوده به گازکربنیک و سموم دیگررا به شش هامی رساند،که خون تصفیه بشود. اماٌ قلب این حرکت ها را به تنهائی انجام نمی دهد،و نمی تواند انجام بدهد. این مغز است که چنین فرمان ها را به قلب و به تمام اعضای بدن میدهد.ام بین قلب ومغز،یک رابطه ای وجود دارد،که در علوم فیز یولوژی،و الکترو مکانیک به آن سیبرنتیک: Cybernétique-می گویند.به عبارت دیگر،اگر خون به مغز نرسد،مغز کارنمی کند،اگر مغز کار نکند،به قلب نمی تواند فرمان بدهد،و قلب کار نمی کند. انسانی که مغزو قلب اش کار نکند،این انسان مرده است.
رابطه اقوام ایرانی ،با هستی و وجود ایران و ایرانی،همان رابطه مغزوقلب ،و همان رابطه سیبرنتیک است که متخصصین علوم انسانی ،چون علوم تجربی، برای تفهیم مفاهیم و قوانین پیچیده از آن استفاده می کنند.
هستی ایران و ایرانی، و آینده آنها،برپایه سه اصل بنیادین میتواند استوار باشد.1- تامیت ارضی ایران،2-استقلال ایران،3-نظام حکومتی برخاسته از راًی آزآد ایرانی،بدون کوچکترین تبعیض قومی،نژادی ،فرهنگی،جنسیت،دین ومذهب.چنین نظام حکومتی ،باتجربه تاریخی سایر ملل،و اندیشه های فلسفی سیاسی ،به غیر از نظام جمهوری(مسلمأ لائیک) نظام دیگری نمی تواند باشد. چنین حکومتی، برای مدت معین و مشخص،بطور آزاد،توسط شهروندان انتخاب می شود،و این حکومت،در مقابل نمایندگان منتخب ملت مسئول است. وقتیکه ما از برابری حقوق شهروندی،و فرهنگی ایرانی صحبت می کنیم،این چه برابری است ،که ملیونها ایرانی،از حقوق ابتدائی خود، یعنی خواندن و نوشتن، تحصیل ،حتی بالاترین حد دانشگاهی ،در زبان مادری خود محروم باشد.
---

در مورد كامنت اخير دكتر رنجبر نكاتى بذهنم رسيد كه مى آورم. فكر ميكنم تشبيه ايشان در مورد رابطه مغزوقلب و تعميم آن به علوم انسانى كه حتى بگفته ايشان از سوى متخصصین علوم انسانی براى تفهیم مفاهیم و قوانین پیچیده از آن استفاده می شود مى تواند در صورت عدم بكارگيرى درست و دقيق آن با مشكلاتى مواجه شود. هفته ها پيش از آن كه مغز جنين در رحم مادر شكل بگيرد، سلول هاى قلبى شكل گرفته و شروع به تپش ميكنند. اين واقعه حدود سه هفته پس ازشكل گيرى جنين صورت مى پذيرد. سلول هاى مغزى حداقل پس از دو ماه شروع به شكل گيرى مى كنند. به عبارت ديگر حداقل در مراحل اوليه زندگى قلب شروع به تكاپو ميكند بدون نياز به مغز. در دنياى پزشكى باحتمال زياد مثال هاى زيادى وجود دارد كه بلا استثنا بودن اين رابطه مغزوقلب را زير سوال مى برند. يك مثال آن مى تواند حالت كوما باشد كه گرچه مغز تا حد زيادى و يا بخش هايى از آن از كار افتاده اما با اين همه قلب و بقيه اعضاى بدن تا مدت درازى بكار خود ادامه مى دهند. سكته مغزى و صرع مى توانند مثال هاى ديگرى باشند كه رابطه دوگانه يادشده را را مى توانند زير سوال ببرند. البته من تخصصى در اين زمينه ها ندارم و متخصصان جامعه شناسى مسلما مى دانند مغز هنوز كاملا ناشناخته است و دنياى علم در اين زمينه بسيار مبتدى است.
كمك گرفتن از پديده هاى طبيعى در زمينه هاى تكنيكى امرى شناخته شده است. نمونه آن تكنيك پرواز است. اما تعميم امور طبيعى به علوم انسانى و تلاش براى تبيين روابط اجتماعى به يارى آنها مى تواند سو تعبير هايى را سبب شود بويژه در جايى مثل ايران فعلى كه خيلى هابدنبال وحى منزل براى نجات ابدى هستند. تلاش براى شكاف روابط سياسى و اجتماعى در ايران به كمك رابطه مغز و قلب و يا هر رابطه جهازى ديگرى مى تواند اين شك رادر خواننده بر انگيزد كه اين بار طبيعت انسانى مستمسك قرار مى گيرد.
سواى اين بحث و تعميم طبيعت به جامعه كه احتمالا دامنه گسترده اى دارد من شخصا با چنين مقايسه هايى كمى مشكل دارم و با آنها بسيار با احتياط برخورد مى كنم چرا كه قبل از همه از اين مى ترسم كه چنين تشبيهات و مقايسه هايى ناخودآگاه شايد اين توهم را در خواننده به وجود بياورد كه هر آنچه پس از اينگونه تشبيهات مى آيد را بى چون و چرا قبول كند و يا فكر كند چون سرچشمه اين تشبيه از دنياى طبيعى مى آيد پس تنها مى تواند درست باشد. رابطه مغز و قلب، آن رابطه بى چون و چرايى نيست كه دكتر رنجبر آورده اند. رابطه ايرانى ها با همديگر نيز بى چون و چرا و ايده آليستى نبوده و در آينده نيز نخواهد بود. تلاش براى تبيين روابط ملت هاى ساكن در ايران به كمك بدن انسانى نمى تواند راه به جايى ببرد. براى من جاى سوال است كه چگونه ايشان از اين رابطه فيزيكى در بدن انسان به آن سه اصل بنیادین رسيده اند. سوال اولى كه به ذهن من خطور ميكند آن است كه پس تكليف حق تعيين سرنوشت در اين ميان چه مى شود. اين سه اصلى كه ايشان آورده اند شايد براى خيلى ها در نگاه اول جذاب و بديهي باشد اما من راهكار و راه حلى در آن نمى بينم كه بتواند در آينده نزديك كمكى به كسى بكند. فكر نمى كنم قرار باشد از ايديولوژي دينى به ايديولوژي جهازى روى بياوريم. همه چيز در يك چامعه انسانى امروزى تابعى از آزادى و دمكراسى است. هيچ اصلى بالاتر ازآزادى و دمكراسى وجود ندارد حتى تامیت ارضی كه ايشان بعنوان اصل اول آورده اند. اين بحث احتمالا ادامه دارد.