۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

شكل نهايى ساختار حكومتى

آمیرزاى عزيز به نظر من ما فاقد زبان مشترک نيستیم. تنها بايد كمى دنبال آن گشت و ازش استفاده كرد. اگر كمى خس و خاشاك را به كنارى زنيم فكر ميكنم بتوان زمينه هاى مشتركى پيدا كرد. براى صافى فضا بايد كوشا باشيم.

شما از ديگر دوستان خواهش كرده ايد كه كامنت آخرى تان رابخوانند و صادقانه بگویند آیا ارتباطی بین مسئله عقب ماندگی و ترک بودن مارالان می بینند يا نه. من گفته بودم كه شما مرا عقب مانده ناميده ايد و دليلش را هم آن استعاره اى دانسته ايد كه من بقصد آورده بودم. من تقاضاى شما را برآورده مى كنم. شما نوشته ايد:

[مارالان عزیز ! من هیچ شکی در این ندارم که شما نه تنها این شعار را، بلکه خیلی شعارها و عقاید دیگرتان را هم مثل آیه قرآن می دانید و یحتمل هر روز در حال خواندن وان یکاد از زیر آنها رد می شوید و یک حمد و قل هوالله هم زیرلبی می خوانید و دور خودتان فوت می کنید، شاید هم شعار “هارای هارای من ترکم” را روی کاغذ نوشته باشید وبه عنوان نظر قربانی برای دور کردن چشم بد به گردنتان انداخته باشید. این همان عقب ماندگی تاریخی است که لباس مدرنیسم بتنش کرده..]

من از اين نوشته نتيجه گرفته بودم كه شما مرا عقب مانده مى دانيد و خواسته بودم اگر دلايل ديگرى هم داريد بازگو كنيد. اما شما در پاسخ چنين نوشته ايد:

[..یک نمونه ترحم برانگیز از مظلوم نمائی است. (توصیه من به همین زودی یادتان رفت؟) من هر کسی را که برای اثبات درستی یک شعار آن را با آیه قرآن مقایسه کند و حتی به استعاره بخواهد آنرا بر سردرها بنویسد و از زیر آن رد بشود، عقب مانده می دانم. برای من هیچ چیزی در این دنیا تقدس ندارد، چه برسد به اینکه بخواهم آنرا با آیه قرآن مقایسه کنم..]

با وجود توضيح من در مورد آن استعاره شما خودتان را به نشيدن مى زنيد. استعاره به معنى “به عاريت گرفتن” است. يعنى شما مى توانيد شباهتى را به عاريه بگيريد يعنى موضوع تنها شباهت است و نه بيشتر و شما گويا نمى خواهيد اين را ببينيد و آن استعاره را به معنى مذهبى و عقب مانده بودن من گرفته ايد. اگر كمكى ميكند مى توانيد به metaphor ويا آلمانى اش Metapher رجوع كنيد. حتى استعاره شما را بر مى آشوبد.

و اما برگرديم به [بندبازیهای کلامى]. من در چند كامنت در اوايل فوريه بخشى از افكارم را در مورد ملت و مليت و فدراليسم و استقلال آورده ام.البته براى عدم سواستفاده بى حد از اين سايت براى تبليغ افكارم اخيرا هر از گاهى نوشته هايم را به سايت هاى ديگر مى فرستم.
براى مثال رجوع كنيد به :
http://negahi.com/yoldash/?p=530#comment-45110
http://negahi.com/yoldash/?p=530#comment-45347
http://negahi.com/yoldash/?p=530#comment-45510
http://negahi.com/yoldash/?p=530#comment-45110

مى پرسيد: [اگر من به عنوان یک آذربایجانی به جنبش شما ملحق بشوم، آیا بعد از پیروزی حرکتتان، در کشور مستقل آذربایجان زندگی خواهم کرد، یا در استان ایرانی آذربایجان؟]

من درتمامى نوشته هايم در اين سايت آنچه كه در مركز توجهم بوده همواره حقوق پايمال شده فرهنگى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى ترك ها و دفاع از آنهادر چارچوب حقوق برسميت شناخته شده از سوى ارگان هاى بين المللى و حقوق بشرى بوده است. سعى من نشان دادن ظلم و افشا كردن سياست هاى نادرست بوده كه در حق تركها اعمال شده است. من خسته نمى شوم از گفتن اينكه شخصا عميقا معتقد به راه و روش هاه دمكراتيك هستم و هيچ راه ديگرى غير از آنها براى رسيدن به حقوق خودم نمى بينم.

هم چنين گفته ام كه اين جنبش دارد اولين قدم ها را بر مى دارد و به مانند شكوفه شاداب و و جوانى است كه خيلى سريع مى توان آن را پايمال كرد و گفته ام كه اولين قربانى هر نوع خشونتى جنبش تركها خواهد بود. و حالا اولين سوال شما از من درست به مانند زدن شيپور از سمت گشاد آن است. اولين صفحه كتاب نوشته نشده، شما مى خواهيد من برايتان صفحه آخر را بخوانم.

من چند هفته قبل خطاب به خانم مهناز نوشتم كه بحث جدى در مورد شكل نهايى ساختار حكومتى در ايران و آذربايجان را زود رس مى دانم چرا كه هنوز مولفه هاى اساسى آن روشن نيستند. من نمى دانم اين سفر كه مسافرانش من و شما باشيم به كدام سمت و سو خواهد رفت. اگر هم كسى بگويد كه آن را ميداند تنها فال خوان قهوه مى تواند باشد. من هوادار مبارزه براى احقاق حقوق پايمال شده ملل غير فارس هستم. اين مبارزه و يا مبارزات در ابتدا بيشتر بقول معروف “صنفى” هستند.

آزادى زبان تركى “سنگر” اول است. و به همين خاطر من از ايجاد كمپينى براى اجراى اصل ١٥ قانون اساسى ج.ا. دفاع ميكنم. يعنى بايد از كوچك شروع كرد و قاماس قاماس جلو رفت. و بهمين خاطر براى سوال شما مبنى بر اينكه “در کشور مستقل آذربایجان زندگی خواهم کرد، یا در استان ایرانی آذربایجان؟” نه تنها من با گردن نازك تر از مو (باز هم مظلوم نمايى) حتى گردن كلفت هايش هم جوابى برايش ندارند. حتما هم نبايد منحصر به اين دو آلترناتيو باشد.

توصيه من آن است كه به عوض تفكر در مورد معادلاتى كه متغير هايش به خاطر زيادى بودن قابل شمارش نيستند، خودمان را روى مسايل عينى تر و كوچك ترى متمركز كنيم. مثلا روى اينكه چگونه مى توان آزادى زبان تركى راتسريع كرد. مگر شما ترك نيستيد. آيا علاقه نداريد كه فرزندان ميليونها نفر زبان مادريشان را ياد بگيرند. فكر مى كنيد چگونه مى شود براى آن مبارزه كرد. شما چه راه حل هايى به نظرتان مى رسد.

هیچ نظری موجود نیست: