۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

نجات اقتصادى

نجات اقتصادى براى خيل ميليونى جوانان بيكار در ايران، ايجاد و گسترش خستگى ناپذير توليد با استفاده از دلار هاى نفتى است آن هم به قيمت هايى كه بتواند در ميان مدت با قيمت هاى بازار هاى بين المللى رقابت كند. با ايجاد يك سيستم مدرن مالياتى بايد از گرايش سرمايه هاى داخلى به سوى خريد و فروش ودلالى جلوگيرى كرد. جلوى پمپاژ بى رويه پول هاى نفت به جامعه را گرفت كه يكى از سرچشمه هاى اصلى تورم در ايران است. نمى توان هر سال بيست درصد به در آمد كاركنان دولتى افزود و انتظار سه درصد تورم داشت. يك رابطه معقول مى بايد بين افزايش درآمد ها و ميزان توليد سرانه وجودداشته باشد. تقويت دانشگاهها و حمايت از تحقيقات پايه اى براى پيشبرد سطح تكنولوژى از ملزومات يك جامعه مستقل است. حمايت از سرمايه گذارى هاى خارجى و تلاش براى ايجاد سيليكون ولى هاى نسل بعدى، يكى از راهكار هاست. اما سرمايه خارجى امنيت و تضمين مى خواهد. بايد بى رحمانه جلوى واردات بى در و دروازه را گرفت و نهال هاى داخلى را پرورش داد. بايد جلوى فساد و نهاد هاى موازى قدرت را گرفت. جدايى نيروهاى قضايى و اجرايى يكى از ملزومات اينكار است. تمامى نهاد هاى تصميم گيرى بايد انتخابى ادوارى باشند و نه مادام العمرى. بخش خصوصى را بايد با تمام قوا حمايت كرد. و خيلى از اين كار ها كه مثخصصان خيلى بهتر مى توانند توضيح دهند. استفاده از پول هاى نفتى بايد شفاف وشيشه اى باشد تا همه بدانند اين پول ها به كجا مى رود.

اما چون از ديد بخشى از دوستان كه احتمالا انديشه بخشى از افكار حاضر در جامعه را نمايندگى مى كنند، تمامى راه هاى فوق و روش هاى مشابه، در وهله اول تماميت ارضى را به خطر انداخته! و شعله هاى جنگ داخلى را بر خواهد افروخت!، فلذا پيشنهاد بنده كه قبلا هم آن را نوشته ام، آن است كه به روشى دمكراتيك پول هاى نفتى به طرزى عادلانه به واحد هاى فدرالى و مستقل واگذار شود تا آنها خودشان آستين هايشان را بالا زده و خودشان هر خاكى دلشان خواست به سرشان بريزند. كجاى اين پيشنهاد ايراد دارد؟ آن موقع هر ننه قمرى كه در مركز قدرت نشسته ديگر نمى تواند به همين راحتى ميليارد هاى نفتى را اين ور و آن ور كند.

سلول هاى بيكار مغز

دوستان عزيزى كه هر از چندى سوالات من درآوردى از نوع چهارجوابى و يا يك جوابى طرح مى كنند و با سماجتى هوچيگرايانه و دغلكارانه در پى اخذ پاسخ هستند: شما هر هدف ميمون و ناميمون هم كه از گشايش اين جبهه هاى مجازى و موهومى داشته باشيد، من يكى به سوالاتى پاسخ مى دهم كه حداقل حداقل ها را دارا باشد. سوال شما درست مثل اين است كه اگر دايى من آن قضيه را نداشت اسمش را چه بگذاريم؟ به من چه مربوط است؟ من شبانه روز به فكر جنگ نيستم. بلكه تمام سعى ام جلوگيرى از آن است. اگر جنگى هر كجا در گيرد من در طرف صلح هستم. شما مثل اينكه تمام مسايل تان را حل و فصل كرده ايد و داريد دنبال مشكلات ناموجود مى گرديد. چرا و بر اساس چه مدارك و شواهد و احتمالاتى قرار است بين ايران و تركيه جنگى در بگيرد؟ چرا تا اين حد اعلا به مسخرگى در غلتيده ايد؟
من از زير پاسخ در نرفته ام. من از پاسخ به سوالات بيهوده معذورم. كمى هم آن سلول هاى بيكار مغزتان را به افكار انسان دوستانه و آينده نگر و صلح جويانه و بشر دوستانه واداريد كه از فرط بيكارى به هذيان گويى افتاده اند !

پول هاى نفت

آقاى دكتر رنجبر با تشكراز كامنت هاى مبسوط تان.
واقعيات صد سال اخير تاريخ ايران نشان مى دهند كه ما تاكنون نتوانسته ايم جامعه اى در خور و شايسته و قابل زندگى براى خودمان بسازيم و به نظر هم نمى رسد به اين زودى ها تغيير محسوسى در اين وضعيت پيش آيد. بخشى از دلايل اش را شما بدرستى در نوشته هايتان آورده ايد. من معتقدم پول هاى باد آورده نفت كژ راهه ما را كژ تر كرده است. قدرت خريد خودكامگان حاكم را بيشتر كرده و آنها را در تعميق بردن استبداد و فسادشان يارى كرده است. مگر بدون پول نفت شاه مى توانست آن چنان ديوانه بازى ها را در سال هاى آخر حكومتش در بياورد؟ ژاندام منطقه شود؟ سپاه جاويدان بسازد؟ ساواكش آن گونه انگل وار رشد كند؟ يكى از بزرگترين ارتش هاى منطقه را بسازد و حداقل پنجاه هزار مستشار غربى را بكار گمارد؟ پول هاى نفت سر چشمه ستم و تبعيض اند و گرنه نبايد تفاوت زيادى بين تهران و تبريز بلحاظ رشد اقتصادى وجود مى داشت. با پول هاى نفت دولت ها نياز هاى مردم را با سوبسيد هاى هنگفت تامين كرده اند و كار بجايى رسيده است كه ما در يك دنياى غير واقعى زندگى مى كنيم. مقايسه كنيد صورتحساب ماهانه آب و برق و گاز و تلفن يك ايرانى را با يك فرانسوى. يك فرانسوى شايد سى برابر بيشتر مى پردازد. قيمت بنزين هم كه نيازى به گفتن ندارد. آيا با اين كار مردم گروگان دولت نيستند؟ آيا بدون پول نفت بعد از انقلاب دولت قادر بود همه صنايع را باصطلاح ملى كند تا بدست يك تعداد آدم بى اطلاع بسپارد كه هيچ گونه آگاهى از آن كار نداشتند. نتيجه اش آن شده است كه تعطيل كردن بسيارى از واحد هاى باصطلاح توليدى دولتى خرجش كمتر است. ما نشان داده ايم كه نمى توانيم از دلار هاى نفتى درست استفاده كنيم. يك بخش از طرح نجات اين جامعه در آينده بايد صرف رابطه قدرت هاى سياسى با در آمد هاى نفتى شود. بايد دست دولت مركزى را از اين در آمد ها كوتاه كرد. تمرگزايى در استفاده ازپول نفت بايد از بين برود. اگر قرار است ايران تماميت ارضى اش را حفظ كند و به طريق فدرالى اداره شود بايد به واحد هاى آن اجازه داد خودشان در مصرف پول نفت كه بايد بطور عادلانه در بين آنها تقسيم شود تصميم بگيرند و حتى شايد از اين طريق رقابت سالمى بين واحد ها در استفاده درست از اين در آمدها بوجود آيد.

نفت و پول هاى بادآورده اش

نفت و پول هاى بادآورده اش يك مشكل بسيار بزرگ و يك مسيله ساختارى در ايران پديد آورده است كه از حداقل چهل سال قبل به اين سو هم چون علف‌ هرزه قدرتمندى، خود را در تاروپود جامعه تنيده و زخم هاى بسيار عميق اقتصادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و روانى بجاى گذاشته است. در ايران نه كار كردن كه كار نكردن ارزش است. در ايران شما مى توانيد باد در غبغب انداخته و با افتخار تعريف كنيد كه از زير كار در رفته ايد. در ايران نيازى به برنامه ريزى نيست. نيازى به تحقيق نيست. در ايران صنعت مادر وجود ندارد. در ايران خيلى چيزها فقط ظاهر است و به همين خاطر چشم و هم چشمى از درجه بالاى توجه برخوردار است. ايرانى ها پر توقع اند چرا كه از پول باد آورده نفت زندگى مى كنند، برخى كمتر، برخى بيشتر. نشستن در خانه براى بسيارى از مشاغل دولتى هزينه اش براى دولت كمتر از رفتن سر كار است. قصد من ابدا زير سوال بردن زحمت و يا كار كسى نيست. اين سيستم آنگونه به مدد دلارهاى نفتى به كژراهه رفته كه اصولا قادر نيست كار و توان انسانها را به ثروت تبديل كند. قضيه بر عكس است. انسانها و زحمت آنها دست و پا گير است. ضرورتى براى سرمايه گذارى در توليد نيست. توليد، برنامه و دانش وامنيت و زمان مى خواهد كه ساختار هاى شاهنشاهى و اسلامى فاقد آن بوده و هستند. در نتيجه پول و درآمدها در داد و ستد و دلالى بكار مى افتند. نبود يك نظام مالياتى برمشكلات مى افزايد. فساد، در اين سيستم اجتناب ناپذير است. بخاطر نبود توليد و بخش خصوصى قدرتمند و فقدان مراكز قدرت اقتصادى مستقل از دولت، مردم به نوعى گروگان قدرت سياسى حاكم هستند. با قيمت هاى نان و بنزين و گاز و آب و برقى كه در ديگر كشورها مردم فقط خواب آنها را مى بينند، دولت مردم را مثل يك زندانى اسير خود كرده است. مردم هيچ گونه امكان بازى و قدرتمدارى ندارند. پول نفت هم چون اهريمنى اين جامعه را در چنگ خود دارد و مشكل بسيار بزرگتر از آن است كه بتوان به اين زودى ها آن را حل كرد. البته اين حقايق كشف من نيستند و ساليان است كه همه آنها را مى شناسند. من شخصا اميدوارم كه نفت نباشد تا ما هر چه زود تر به سامان برسيم. اين هم پاسخى به دوست شيرازى مان كه تصور كرده بودند بنده عربده كشان در پى باج گيرى مالى هستم. اگر از دست من بر مى آمد، همين فردا عطاى نفت را به لقايش مى بخشيدم. مرگ يك بار، شيون يك بار.

جوهر حقيقى تفكرات

جناب تبريزلى، شما حداقل شهامت آن را داريد كه جوهر حقيقى تفكراتتان رابيان كنيد و فاجعه آن جاست كه بخشى ازهم وطنانتان آن هارا عادى مى بينند. من شرم دارم از تكرار چنين بيچارگى فكرى، اما با چشم بستن به فجايع، آنها از بين نمى روند. فرموده ايد:

“هر روز دعا میکنم که این حکومت جبار هزار سال دیگر پا برجا بماند تا حساب این وطنفروشان و خائنین را برسد. از عهده این تورک اللهی ها فقط حزب اللهی بر میاید و بس. (fight fire with fire)”

پس اين حكومت جبار آن چنان هم كه ما فكر مى كرديم خائن نيست. خائنین اصلى در آذربايجان نشسته اند و هر آن منتظرند تا وطن شان را بفروشند! بنازم منطق تان را. پس آخوند هاى قدرت طلب كه سى سال است دمار از روزگار مردم در آورده اند، خيلى بهتر از تورک هاهستند كه اجازه تحصيل به زبان مادرى شان رامى خواهند. حالا ما قصه فدراليسم شما را چگونه باور كنيم. با اين كينه اى كه تا مغز استخوان هاى شما نفوذ كرده ، واقعا فكر مى كنيد شما معتقد به فدراليسم هستيد؟ اجازه دهيد ما درصداقت گفته شما در مورد فدراليسم شك كنيم. براستى لطف كنيد و این وطنفروشان و خائنین را بيشتربراى ما افشا كنيد تا طرفداران شما در حمايت از حزب الله زيادشرمنده نباشند. ما كه امروز زيادى مستفيض شديم.

من قبلا هم گفته ام كه ريشه تفكرات مركز گراى آريايى همسو با اين رژيم است و شما امروز آن را تاييد كرديد.

---

آقاى تبريزلى، شما حرفى براى گفتن نداريد و به همين خاطر هم گفتگو با شما تنها ملال خاطر همگان خواهد بود. سازه فكرى شما تشكيل شده از چند ستون چوبى مور خورده و نم ديده كه بدون هيچ چفت و بستى در فضايى نمور و تار عنكبوتى، تاريك و ناپويا، گزندگان زهر آگينى را در خود جاى داده كه هر از چندى نيش شان را در پوست انسان هاى بى طرف و بيگناه فرو مى كنند تا دوباره به توليد مايع سمى بپردازند.

از سويى ادعا مى كنيد هوادار فدراليسم هستيد و از سوى ديگر آرزوى قتل عام همان هايى را داريد كه قرار است با آنها يك مجموعه فدرال را تشكيل دهيد. رقبايتان را به انواع و اقسام تهمت هاى ناروا مزين مى كنيد. در يك كلام شما دمكرات نيستيد. شما قدم در عرصه هايى مى گذاريد كه متعلق به آن ها نيستيد.

با وجود هزارو يك مشكلى كه با آن ها گريبانگيريم شما مشكل فرضى ديگرى جلوى پاى ما مى گذاريد كه اگر در آينده اى نامعلوم جنگى فرضى بين دو كشور در گيرد من در كدام طرف مى ايستم! من فكر مى كنم سن وسالى از ما ها گذشته و اين گونه سوالات موهومى نياز به فكر و پاسخ ندارند. اما من مى توانم حدس بزنم كه بفرض محال اگر فردا جمهورى اسلامى وارد جنگى شود شما احتمالا در كنار آن خواهيد ماند.

اگر نفت نداشتيم

رهگذر گرامى، گل گفتيد! من كه اين حرفها را مى زنم مى شوم پان و تجزيه طلب و تفرقه انداز. دوستان ديگر كامنت ها را بدرستى نمى خوانند بويژه اگر از جبهه مخالف باشد. يك نمونه اش هم شيرازى اوغلو است. من نوشته ام تركيه روى پاى خودش ايستاده است و ايشان حرف مرا اينگونه تعبير كرده كه تركيه پيشرفته ترين جامعه دنياست.

در ضمن در پاسخ به ايشان: بهترين راه حل براى جلوگيرى از “برادر كشي و جنگ داخلي” ارايه راه حل است كه ما حتى يك نمونه اش را هم از ايشان و همفكران ايشان نديده ايم.

ما هنوز خيلى بايد از غربى ها ياد بگيريم. در خبرها آمده بود كه اوباما از دو بانوي محجبه امريکايي که پيشتر از حاضر شدن آنها جلو دوربين به علت داشتن پوشش حجاب اسلامي جلوگيري شده بود ، عذر خواهي کرد. اين گونه روش هاو انديشه ها چاره ساز وآينده سازند. مقايسه كنيد اين برخورد را با برخورد شيرازى اوغلو و على تبريزلى با مخالفان و رقباى سياسى شان. توجه كرده ايد با چه لحنى از مارالان و وطنداش و غلام يحيى مى نويسند؟

خلاصه ما منتظريم بدانيم كه اگر نفت نداشتيم ا.. مى بخشيد نداشتند اكنون كجا مى بوديم. آيا واقعا اين قدر بدبخت و درمانده مى بوديم؟

نفت و جوامع

شيرازى اوغلو!!! ى گرامى، پيشرفته ترين جوامع دنيا آنهايى هستند كه محروم از منابع طبيعى و زيرزمينى اند. همين تركيه را داشته باشيد كه چگونه روى پاى خودش ايستاده است و تا چه حد خودكفا تر از ايران است. آرزوى من آن است كه ما هر چه زودتر از شر نفت خلاص شويم كه سر چشمه شر است. اگر پول نفت شما نبود، جنس ارزان چينى سيل وار وارد كشور نمى شد تا كفاشان و خياطان و صنعتگران به روز سياه بنشينند. اگر پول نفت شما نبود، همه چيز با پول باد آورده آن خريده و وارد نمى شد، اگر پول نفت شما نبود، بايد همه كله مباركشان را براى نان در آوردن بكار مى انداختند، اگر پول نفت شما نبود، نقدينگى در جامعه اينگونه انفجارى بالا نمى رفت تا تورم حاصل از آن قابل مهار نباشد، اگر پول نفت شما نبود، دولت به مردم نياز پيدا مى كرد و نازش را مى خريد و هزار تا از اين اگر ها كه وصفش مسلما براى شما حال گيرى خواهد بود. چرا خودتان را با اين سوى مدال نفت مشغول نمى كنيد و به اين سوال جواب نمى دهيد كه اگرنفت نداشتيد آن موقع كجا مى بوديم؟ آيا با اين نفت تان ما را به روز سياه ننشانده ايد؟

آقا بالاسر

رهگذر گرامى با سپاس، اگر قرار باشد در آينده همه قدرت در تهران بماند و تهران باز هم براى تبريز تعيين تكليف كند، طورى كه مردم بناب آب آشاميدنى هم نداشته باشند، آن موقع من با اين ايده مشكل جدى دارم. مسيله، كشيدن مرز و يا دادن و گرفتن پاسپورت نيست. نمونه اش اتحاديه اروپاست. هر نوع دمكراسى در ايران اگر نخواهد استقلال عمل آذربايجان و ديگر حاشيه نشينان را جدى بگيرد، قادر به حل معضل پيچيده مسايل ملى در ايران نخواهد بود. آذربايجان و ديگر مناطق چون كردستان و بلوچستان بايد داراى پارلمان هاى انتخابى خودشان باشند و در بسيارى از امود داخلى مستقلانه عمل كنند. در مورد مسايل و زمينه هاى مشترك هم چون مسايل دفاعى و سياست خارجى همه بايد مشتركا تصميم گيرى كنند تا مترسك ديوانه اى چون احمدى نژاد با سرنوشت ميليون هاانسان بازى نكند. قدرت مركزى بايد شكسته شده و به مناطق تقريبا مستقل منتقل شود. دستگاه هاى اجرايى و قضايى و قانون گذارى بايد از تهران خارج و در در تمام ايران “پراكنده” شوند. اگر دوست داريد اسمش را فدرال بگذاريد.

من ايديولوژي آرياگرايى را متناقض با دمكراسى مى بينم و شاهنشاه يك نمونه عيان آن بود. يك امر مسلم است و آن اينكه همه ادعاى برگزارى انتخابات آزاد و دمكراسى را مى دهند اما منظور آرياگران آن است كه همه چيز به سياق گذشته در تهران بريده و دوخته مى شود و بقيه مى روند پاى صندوق ها و به نمايندگانى هم راى مى دهند اما سيستم حكومتى از تهران كنترل مى شود و تهران است كه تعيين تكليف ميكند. و من مى گويم ما خودمان عقل داريم و نيازى به آقا بالاسر از تهران نداريم.

هشتاد و اندى سال تجربه تلخ كافى است. آزموده را آزمودن خطاست. عقل سليم مى گويد يك طرح ريشه اى بايد براى اين جامعه ارايه داد. جامعه اى كه پتانسيل بالايى از تنش را آبستن است
---

شيرازى اوغلو!!! ى گرامى، همين تفكرات مركزگرا و ايديولوژيزه شده هستند كه حتى قادر به تامين آب خوردنى مردم هم نيستند. دوست عزيز، اگر بعنوان برنامه ريز و سياست گذار در تهران در ساختمان هاى مرتفع و داراى ايركانديشن بنشينيد و در سايه برج ميلاد هم لم دهيد، خوب طبيعى است كه سر مردم بناب بى كلاه مى ماند. نظر بنده اين بوده و هست كه خود مردم كار خودشان را بهتر بلدند. مصداق آن مثل معروف است كه آقاى گودرذى نماز ديگرى را به چه ترتيبى مى خواند!

طرح يك استراتژى

به نقل از آقاى نگاهى:

“جدا شدن کشورها از هم در بهترین حالت مورد چک و اسلواکی ست که مسالمت آمیز جدا شدند ولی همین ها دوباره با پرچم های خودشان در ترکیب اتحادیه اروپا متحد شدند.”

اين جمله به ظاهر ساده مى تواند طرح يك استراتژى دمكراتيك براى آينده ايران تلقى شود. يعنى به نظر مى رسد كه ما بهتر است بنوعى مسالمت آمیز از هم “فاصله” بگيريم و بر پايه اصول جديدى دوباره با هم “متحد” شويم، البته كاملا آزادانه و بر اساس راى مردم. اگر آن موقع مردم آذربايجان به حكومتى بر اساس آموزش هاى كوروش و داريوش در سرزمين خودشان گردن نهادند آن موقع همه مجبور خواهند بود به اين راى احترام گذارند. اما ابتدا بايد به همه اجازه داد حرفشان را بزنند و راى شان را بدهند. اين يك نكته تمايز بين آرياگرا ها و دمكرات هاست. آنها مى گويند اين سيستم چند هزار ساله براى همه خوب است. اين ها مى گويند اجازه دهيد مردم خودشان انتخاب كنند. چرا كه ما حداقل تجربه شاهنشاه را پشت سر داريم و مى دانيم با تيورى هاى زيبا چه عروس زشتى مى توان تحويل داماد داد. شايد يك راه نجات، فرار از تمركز قدرت در تهران و پخش آن در كل كشور است، بر اساس پيمان ها و قراردادهاى تازه بين واحد هاى مستقل و تازه.


۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

امام جمعه مسئول جنايت

امام جمعه تبريز مسئول مستقيم جنايت دستگاه هاى امنيتى

همزمان با پيش روى حركت ملى ترك ها در ايران و در راس آنها آذربايجان و با افزايش فعاليت هاى فرهنگى، اجتماعى و سياسى در بين فعالان، جوانان و دانشجويان و در كنار روند صعودى گرايش مردم به حركت و خيزش هويت طلبى و با ازدياد انعكاس اخبار حركات ملى در آذربايجان جنوبى در رسانه هاى خارجى و بين المللى، واهمه و ترس نيروهاى امنيتى و اطلاعاتى در آذربايجان نيز رو به افزايش است. آنها كه در قلع و قمع صداهاى معترض، آزادى كامل و صد در صد داشته و تاييد رهبرى و ارگان هاى نظام را نيز در پشت سر خود دارند، مى روند كه هر روز دستان مزدورشان را به خون جوانان ترك آلوده سازند.

تنها چند روز پس از به قتل رساندن قادر صديقى در جاده سنتوى تبريز به دست نيروهاى امنيتى رژيم ددمنش جمهورى اسلامى، بار ديگر جنايتكاران جنايت ديگرى آفريدند و يك فعال سیاسی ديگر را در تبريز به قتل رساندند. فرهاد محسنى نگارستان، فعال سیاسی آذربایجانی، چند روز پس از ربوده شدن بدست ماموران امنيتى رژيم بدست آنها بقتل رسيده و جنازه اش از سوى آنها به پزشکی قانونی در تبريز تحویل داده شد.

او كه در تظاهرات خرداد ٨٥ شمسى در تبریز به ضرب گلوله هاى آدم كشان جمهورى اسلامى زخمى و سپس دستگير شده بود ، دو سال پس از آن روز ها دو باره دستگير و در تاريك خانه هاى نظام اسلامى به احتمال بسيار زياد زير شكنجه هاى پست فطرتان و حلقه بگوشان امام جمعه تبريز و نماينده باصطلاح رهبر بقتل رسيد.

حجت الاسلام محسن مجتهد شبستري، امام جمعه تبريز و نماينده مستقيم خامنه اى در آذربايجان مسيول مستقيم چنين قتل هاى زير دستان خود بوده و مى بايد جزييات اين فاجعه انسانى را به اطلاع خانواده فرهاد و مردم آذربايجان برساند. به دستور او بايد بلافاصله كميسيونى بى طرف مسيوليت روشن كردن اين جنايت ارگان هاى امنيتى را بعهده بگيرد. اين كميسيون بايد در اسرع وقت جزييات دستگيرى، محل نگهدارى ، شكنجه و چگونگى به قتل رسيدن او را به آگاهى عموم برساند.

مجتهد شبسترى نماينده نظام و مسيول مستقيم قتل هاى سياسى در آذربايجان است. سكوت او و عدم رسيدگى به چگونگى جنايات بر عليه فعالان آذربايجانى پرونده بى كفايتى هاى او را چندين برابر مى كند. مسيولان نظام و از جمله محسن مجتهد شبسترى بايد بخوبى بدانند كه در فرداى چرخش قدرت در ايران ، در مقابل دادگاهاى مردمى پاسخگوى تصميمات و اعمال خود خواهند بود. مستبدانى كه امروز جوانان بى گناه را شكار و آنها را در شكنجه گاهها به قتل مى رسانند، بزودى پاسخگوى اعمال شنيع شان خواهند بود.

بنا به گزارش خبرگزارى فارس امام جمعه تبريز در خطبه نماز جمعه امروز ٢٤ خرداد چنين گفته است:

"امام جمعه تبريز همچنين با اشاره به سالروز شهادت چهار تن از اعضاي هيئت‌هاي موتلفه اسلامي گفت: شهيدان بخارايي، صفارهرندي، نيك نژاد و اماني در حركت‌هاي مردمي براي پيروزي انقلاب اسلامي نقش مهمي ايفا كردند. وي تصريح كرد: اين گروه در سكوت مرگبار آن دوران به حركت‌هاي مردم براي پيروزي انقلاب اسلامي جان تازه بخشيدند."

اكنون بايد خطاب به امام جمعه تبريز گفت تاريخ دارد تكرار مى شود. اكنون شما همچون دوران سياه رژيم پهلوى يك سكوت مرگبار نوينى آفريده ايد و اين فعالان و جوانان آذربايجانى هستند كه به حركت ملي جان تازه بخشيده اند. پس سكوت مرگبارتان را بشكنيد و جزييات جنايات نيروهاى امنيتى رابر ملا سازيد. جلوى قانون شكنى ها و خودسرى ها را بگيريد.

از سوى ديگر عدم انعكاس خبر جنايت رژيم در تبريز در مطبوعات و رسانه هاى فارس زبان باصطلاح اپوزيسيون رژيم به جز يك يا دو استثنا نشانگر فاصله عميق بين ديدگاهها و آينده سياست در ايران است. از كامنت هاى برخى وبلاگ ها حتى چنين بر مى آيد كه خيلى از اين "اپوزيسيونى" ها با رفتار ارگان هاى امنيتى در ايران موافق بوده و تلويحا آن را تاييد مى كنند.

چنين سياست و عملكردى از سوى هر كس كه مى خواهد باشد به تركها يك چيز مهم را مى آموزد و آن ضرورت تكيه به نيروى خودى و تلاش مستمر براى ايجاد و حفظ هويت مستقل براى مبارزه است. آن "اپوزيسيونى" كه امروز از سر به نيست كردن تركها خوشحال مى شود، فردا به هر نيرنگى متوسل خواهد شد تا جلوى بيدارى و حركت در آذربايجان را بگيرد. وظيفه حركت ملى و دمكراتيك آذربايجان دو چندان است. در كنار مبارزه خستگى ناپذير بر عليه بيداد گريهاى جمهورى اسلامى، همواره بايد باصطلاح اپوزيسيون را نقد كرده و دودوزه بازى هاى آنها را افشا كند.

مبارزه براى آزادى و دمكراسى و حق تعيين سرنوشت مبارزه اى بر حق و عادلانه است. براى ادامه راه رزمندگان حركت ملى بپا خيزيم و مشعل مبارزه آزاديخواه آنانرا بدست گيريم.

۱۳۸۷ خرداد ۲۲, چهارشنبه

رسيدن به حساب

آقاى تبريزلى زمان رسيدن به حساب اين و يا آن خيلى وقت است سپرى شده است. نه قرار است شما به حساب كسى برسيد، و نه چنين قدرتى را خواهيد داشت. شما كه شخصا به احتمال هرگز قدم به آن سرزمين نخواهيد گذاشت و من بعيد مى دانم كسى بدنبال نظرات باستانى و گرد گرفته شما راه بيفتد. زمان، زمان رقابت هاى دمكراتيك وانتخابات آزاد است و خواهد بود و شما براى جلب نظرات مردم بايد كمى به خودتان تكان داده و يك خانه تكانى نظرى بكنيد و گرنه كلاه تان پس معركه خواهد بود. يك دليل براى آنكه من عاشق دمكراسى هستم آن است كه شعارگويان بى محتوا در شب انتخابات با چشمانى گريان بدنبال كار و زندگى شان خواهند رفت و ميدان را براى فعالان واقعى خالى خواهند كرد. افكار شما بهترين كانديد براى پايان دادن به حيات عاجزانه شان در شب انتخابات خواهند بود. من بى صبرانه انتظار آن شب را مى كشم.
افكار ايديولوژيك و متكى بر دلارهاى نفتى مى بايد براى هميشه به صفحات تاريخ سپرده شوند. تنها لياقت، پشتكار، كوشش، زحمت و خرد انسانى بايد راهنماى عمل ما باشد. ما بايد ياد بگيريم فرزندان شايسته كار و تلاش مان باشيم.

ايديولوژى

رهگذر گرامى، منظور من از آن جمله “پر مغز”، تنها دوستان پرشمار فرهيخته اين سايت و احيانا كمتر نغز گويان آن كه بر سر چاه نفت همسايه شان نشسته اند و ادعاى مالكيت آن ها را دارند!، نيست. منظور گرايش آريايى است كه هر روز گسترده تر مى شود و افرادى چون اسماعيل نورى علا از آن حمايت مى كنند. گرايشى است كه از آوردن نام آذربايجان و كردستان و بلوچستان هراس دارد مگرآنكه در ارتباط با تخت جمشيد و امضاى سند مالكيت خليج فارس باشد. گرايشى است كه اگر يك ترك ويا يك كرد و يا يك بلوچ به خود اجازه اظهار نظر بدهد، مى شود پان، مى شود ترك اللهى، مى شود تجزيه طلب، مى شود نفاق افكن. گرايشى است كه حتى سجده آدم ها در مقابل مقبره كورش را به ترك ها نسبت مى دهد و ديگر دوستان دمكرات را به وجد و شعف مى آورد. اين گرايش معتقد است كه با تكيه بر قدرت ناشى از پول نفت مى توان تا ابد برگرده ديگران نشست و بريد و دوزيد بى توجه به آنكه به خواسته ها و گفته هاى ديگران گوش فراداد. چنين افكار هژمونى گرا و برترى طلب، نياز به يك آرمان و ايديولوژى شسته رفته دارد كه همه بايد بر گرد آن حلقه بزنند و با تكيه بر وحدتى كه دوهزاروپانصد سال است قدمت دارد!، چند هزار سال ديگر هم در خوشبختى غوطه ور شوند تا رستاخيز آنها را فرا خواند. انديشه در اين ايديولوژى جايى ندارد. نگاه كنيد به ماهيت برخورد شيرازى اوغلو و على تبريزى با مخالفان نظرى شان. دريغ از يك جمله كه آنها حتى خواسته باشند در آن نظر مقابل را خوانده وسعى كرده باشند طرف مقابل را بفهمند. انديشه اى كه مخالفان را پست مى شمارد و برخورد با نظرات مخالفان را خوار مىشمارد، انديشه اى ايديولوژيك است و دوستان ما همانگونه سابقه نوشتارى شان نشان مى دهند، مشكلى با ايديولوژى خودشان ندارند. اتفاقا خيلى هم سفت و سخت به آن معتقدند.

احاديث و روايات

چسبيدن به احاديث و روايات هزاروپانصد سال قبل آن تحفه اى را به ارمغان آورده كه شاهدش هستيم. دستاويزى به روايات و احتمالات دوهزار و پانصد سال قبل و كشفيات باستان شناسان هم راه نجات نخواهد بود. نجات ما در امروز است. صلح و وحدت از طريق پاسخگويى درسث به خواسته هاى امروزين انسانهاى امروز بدست مى ايد. داستان هاى سه هزار سال قبل را هر كس دوست دارد مى تواند بخواند و لذت ببرد. اما همانگونه كه شاهنشاه آريامهر حدود چهل سال پيش نشان دادند، آن داستانها فقط براى نابخردان مى تواند راه حل باشند. ما اجازه نداريم براى بار سوم در عرض چهار دهه يك اشتباه را تكرار كنيم. هر كس مى تواند به هر آنچه دوست دارد عشق بورزد. اما اين عشق را نمى تواند عموميت دهد و براى ديگران نسخه پيچى كند. اگر با دستاويزى به تمدن هاى باستان شناسى قرار است مشكلات امروزى حل شوند، بسم اله، بفرماييد و حل كنيد.

ترجمه لوح كوروش

چند روز پيش من ايميلى براى موزه بريتانيا فرستادم و با اشاره به ترجمه اى كه در وب سايت آن موزه وجود دارد (لينك آن در آخر كامنت)، چند و چون ترجمه لوح كوروش راجويا شدم. جوابيه اى كه گرفتم از اين قرار است:

Dear Maralan,

there are many misleading translations of this text in circulation, but
this is definitely one of the most reliable. Not all details are yet
agreed among scholars, so this translation may not turn out to be 100%
accurate. It is, however, generally reliable.

Best wishes,
Jon Taylor

ترجمه لوح در سايت موزه بريتانيا:
http://www.britishmuseum.org/explore/highlights/article_index/c/cyrus_cy

اوباما و علاقمندان

براى هواداران اوباما و علاقمندان به تغيير در سياست خارجى آمريكا، سخنرانى او در مقابل كنفرانس لابى اسراييل، روز خوبى نمى توانست بوده باشد. او در سخنانش از اساسى ترين اصولى كه شايد با كمك آنها به پيروزى رسيده است، عقب نشست آنهم درست پس از آن كه معلوم شده بود رقيبش خانم كلينتون را پشت سر گذاشته است. در سخنرانى اش نه تنها از مذاكره بى قيد و شرط با تهران خبرى نبود بلكه حرفهايش كاملا بر عكس شده بودند. در مورد مسيله فلسطين هم از جدايى ناپذيرى اورشليم و مركزابدى اسراييل سخن رفت. تا چند هفته قبل به نظر مى رسيد قرار است چينجى صورت بگيرد اما حداقل در آن سخنرانى همه چيز مثل گذشته بود. مى توان دليل آورد كه او در مقابل آن حضار حرف ديگرى نمى توانست بزند و اگر بتواند قدرت را در دست بگيرد به نحو ديگرى عمل خواهد كرد. ببينيم و تعريف كنيم. به نظر مى رسد هنوز خيلى زود است روى حرف هاى او حساب باز كرد. بويژه در سياست خارجى فاقد تجربه و شناخت كافى است. از پيشنهاد اوليه اش در مورد مذاكره بى قيد و شرط با تهران معلوم بود كه شعارى بيش نبوده ويك سيستم نظرى و سياسى خاصى پشت آن نخوابيده است. چند هفته پيش او خيلى با ما بود! ولى حالا ديگر آن قدر ها هم با ما نيست

۱۳۸۷ خرداد ۱۶, پنجشنبه

آيا خطر جنگ جدى است؟

چند ماه قبل، پس از آن كه گزارش سازمان هاى اطلاعاتى آمريكا در مورد برنامه هسته اى ايران منتشر شد، جنگ رسانه اى و تبليغاتى در مورد عنقريب بودن وقوع جنگ بين ايران و آمريكا به يك باره فرو كش كرد. داريوش همايون آن روز ها اعلام كرده بود كه در كنار جمهورى اسلامى خواهد ماند تا تماميت ارضى ايران به خطر نيفتد. على كشتگر نيز همان زمان به اين موضع پيوست. خيلى ها در عرض مدت كوتاهى حاضر شدند در كنار جمهورى اسلامى به مقابله با جنگى بر خيزند كه تنها در رسانه بر طبل آن كوبيده مى شد.

چند روزى است كه دوباره هياهوى جنگ عليه ايران بالا رفته و مقالات و تفسيرها و مصاحبه هاى متعددى هرروزه در اين باب انتشار مى يابند. نقطه آغاز اين كمپين رسانه اى يوزف (يوشكا) فيشر وزير خارجه سابق آلمان است كه پس از ديدارش از اسراييل به مناسبت شصتمين سالگرد ايجاد آن به همراه يك سرى ديگر از مقامات غربى از جمله جورج بوش، حداقل در دو روزنامه اتريشى و آلمانى و بعدا در مصاحبه هايش از جمله با راديو فردا خطر بروز جنگ عليه ايران از سوى اسراييل را به صدا در آورده است.

اسراييل سال هاست كه مقامات آمريكايى را تشويق مى كند تا آنها فشار هاى بيشترى بر رژيم تهران وارد آورند و آنان را ترغيب به پيش كشيدن گزينه نظامى عليه جمهورى اسلامى مى كند. در ديدار اخير در اسراييل نيز بى شك يكى از مسايل مطرح، موضوع برنامه هسته اى ايران بوده و نظرات اخير فيشر از اين زاويه قابل بررسى است. فيشر بويژه پس از منصوب شدن بعنوان وزير خارجه آلمان نزديكى زيادى به اسراييل نشان داده و سمپاتى خاصش نسبت به آن كشور را پنهان نمى كند.

به نظر مى رسد فيشر پس از ديدارش با مقامات اسراييلى تحت تاثير نظرات و عكس العمل هاى آنها قرار گرفته و به صدا در آوردن خطر جنگ از سوى اسراييل را شايد حتى بتوان بعنوان عامل فشار بر تهران بشمار آورد. بر عكس ادعاهاى فيشر واسراييلى ها، كاخ سفيد و سياستمداران و نظاميان آمريكايى گزينه نظامى عليه رژيم اسلامى در آينده نزديك را تكذيب مى كنند و هيچگونه نشانه اى در دست نيست كه بتواند عدم صحت آنها را اثبات كند. اگر آماده سازى نيروهاى نظامى آمريكا از يك سال پيش از شروع جنگ عليه عراق را در ذهن مرور كنيم نمى توان به ادعا هاى آمريكايى ها مبنى بر عدم وقوع جنگ احتمالى در آينده نزديك عليه رژيم اسلامى تهران مشكوك بود.

آيا واقعا تا چه حد اين سناريو رياليستى است كه آمريكايى ها در حالى كه در عراق و افغانستان زمينگير شده اند، در خود آمريكا درگير انتخابات رياست جمهورى اند، جورج بوش بعنوان مدير جنگ عراق در داخل آمريكا منزوى تر از هميشه شده است و در حالى كه باراك اوباما كه به نظر مى رسد بيشترين شانس را در راه يابى به كاخ سفيد دارد مدتهاست از مذاكره با تهران سخن مى گويد، و در حالى كه هزينه هاى سرسام آور جنگ به ارقام باورنكردنى رسيده اند، آيا مى توان گفت كه وقوع جنگى ديگر عليه آخوند ها واقعى است؟

كشورهاى غربى هر روز در حال تنگ تر كردن دايره تحريم ها بر عليه ايران هستند و از آنجايى كه به گفته تمامى منابع اطلاعاتى، ايرانى ها هنوز تا ساختن بمب هسته اى چند سالى فاصله دارند، پس آنها منتظر تاثير تحريم ها خواهند ماند و در اين راه چين و روسيه را نيز با خود همراه ساخته اند. اقتصاد ورشكسته و احمدى نژادى! ايران، درمانده تر از آن است كه بتواند ساليان دراز در مقابل تحريم ها دوام آورد. اقتصاد ايران متكى بر درآمدهاى نفتى و واردات است و از طريق تحريم ها مى تواند ضرباتى جدى و ترميم ناپذير ببيند. محدوديت هاى بانكى كه بصورت جهانى عليه بانك هاى ايرانى اعمال مى شود، دست و پاى رژيم را در عرصه جهانى خواهد بست.

مى توان تصور كرد كه اسراييلى ها با حملات محدود هوايى خود بر عليه هدف هاى خاصى در خاك ايران، بخشى از گرايشات در افكار عمومى خودشان را ارضا كنند اما در نهايت چه نتيجه اى از آن حاصل خواهد شد؟ آيا جمهورى اسلامى به نحو احسن با مظلوم نمايى خود از آن بهره بردارى تبليغاتى نخواهد كرد؟ آيا با بمباران چند تا از تاسيسات اتمى مى توان رژيم تهران را مجبوربه ترك برنامه هسته ايش كرد؟ آيا در آن صورت مى توان از شروع جنگ صحبت كرد؟

هوشنگ امير احمدى كه به گفته خودش براى انجام ماموريتى در ماه فوريه در تهران بوده و با مقامات ايرانى از جمله رييس جمهور احمدى نژاد گفتگو داشته است در مصاحبه اى در روزآنلاين از جمله در مورد سياست آمريكايى ها در مورد ايران مى گويد:

"آمريکايي ها وغرب منافع خود را دنبال مي کنند و زياد روي‎ ‎فرد تکيه نمي کنند. اگر احمدي نژاد فردا غني ‏سازي را متوقف کند و امتيازي‎ ‎را که آمريکايي ها مي خواهند به آنها بدهد اسراييلي ها هم فکر خواهند کرد‏‎ ‎که او دموکرات خواهد بود. آمريکا دنبال امتيازي است که هر کسي به او بدهد‏‎ ‎آدم خوبي است…از نظر استراتژيک احمدي نژاد پذيرفته که بايد‎ ‎رابطه با آمريکا برقرارشود اما به لحاظ تاکتيکي نمي ‏داند اين کار را بايد‎ ‎چگونه انجام دهد. اين را در خارج از کشور نمي بينند. درخارج از کشور اين‎ ‎را مي بينند ‏که احمدي نژاد در حال افزايش تنش با آمريکاست درحالي که احمدي‎ ‎نژاد تنش با آمريکا را نمي خواسته زياد ‏کند.."

يعنى آمريكايى ها تنها در پى آنند تا با ازدياد فشار ها بر تهران، آخوند ها را مستاصل ساخته و آنها را در پيگيرى برنامه هسته اى شان به انفعال واداشته و آنها را به همكارى بيشتر وادارند. در آن صورت حتى شايد ايران همچون معمرالقذافى به يكى از متحدان آينده آمريكا تبديل شود. اين سناريو گرچه امروز ناممكن به نظر مى رسد، اما با تغيير سياست ايران كه بر اثر فشار هاى اقتصادى غير محتمل نيست و مى تواند به گزينه اى واقعى تبديل شود.

حال بايد پرسيد كه آيا خطر رژيم جمهورى اسلامى براى منافع كشورهاى غربى به آن حد رسيده است كه به راه انداختن جنگى فورى عليه آن را توجيه كند؟ آيا جورج بوش قادر است براستى جنگى تمام عيار عليه ايران براه اندازد؟ آيا او در داخل آمريكا چند ماه قبل از به پايان رسيدن دوران عمر سياسى اش مى تواند دست به چنين كار خطيرى بزند؟

كسانى كه خطر بروز جنگ عليه ايران را اين روز هاعمده مى كنند به فاكت هاى مشخصى اشاره نمى كنند. بسيارى از آنچه كه تاكنون بوده و يا گفته و و شنيده شده، دوباره تكرار مى شود. آنچه اين بار تازگى دارد، نظرات فيشر است كه براى آنها تاكنون هيچگونه شواهدى ارايه نشده است. او دارد نگرانى ها و مقاصد اسراييلى ها را بازتاب مى دهد، اما اينكه آيا آنها روزى عملى نيز خواهند شد، موضوع ديگرى است.

همانطور كه اشاره شد، آمريكايى ها كه تنها كسانى هستند كه در حال حاضر مى توانند جنگ عليه ايران را سازماندهى كنند، از تكذيب اخبار در اين مورد خسته نمى شوند و هيچ علامت و نشانه و اثرى هم وجود ندارد كه نشان دهد جنگى در حال برنامه ريزى است. آنچه وجود دارد، نظرات فردى است كه پايه و اساس شان برداشت ها و تفسير ها و تعبير هاست.