۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه

اسپشل پرايز

پياله چى عزيز دست رو دلمون نذار كه خونين است. مدتى است حساب ها خالى مانده اند. همون تو سويس رو ميگم. به كسى نگى ها. بعضى ها حسودن و چشم ندارن ببينند يكى ديگه تو زندگيش عشق و حال كنه. نكبتى ها سر هر ماه دلار ها را مى ريختد و ماهم از اون كاراى غير اسلامى مى كرديم. نمى دانم چرا چند وقتيه ديگه ازشون خبرى نيست. مرده شور اين بوش را ببرند كه دلار رو هم گند زد. گفتم اين بار كه غايله تازه اى راه انداختيم يورو بريزند. خلاصه كه دوباره اين گواهينامه قلابى را راه انداخته و مشغول اتوبوس رانى شده ايم. خواستى جايى برى خبر كن باهات كمتر حساب مى كنم. اسپشل پرايز! خلاصه شما هم اگه خواستى كارى بكنى و بازى هاى نافرمانى مدنى راه بيندازى خبرم كن خودم برات جفت و جورش ميكنم. ولى پورسانت داره ها، بعدش نگى نگفتم. يا كه خودت هم از اين حساب ها دارى و صدات در نمى آد؟ خداييش ازاين وبلاگ نويسى ها براى فاطى تنبون نمى شه. خلاصه از ما گفتن. هر موقع دوباره پول اومد داداشت جيم ميشه دوباره تو يكى دو تا از اين كاباره ماباره ها. ولى تا آن موقع كله تان را توى همين سايت خواهد خورد. پول كه نيست بريم الواطى. بعدش نگى نگفتم ها! هان؟ اين هم از خود افشايى ما. حالا شما هم كمى آشكارليق كن

هیچ نظری موجود نیست: