۱۳۸۶ اسفند ۱۰, جمعه

گلسرخى

عليرضا Says

مارالان

براي من جالب است دلايل كسي را كه هنوز شخصيتي مانند گلسرخي را الگو و سرمشق رفتار سياسي خود قرار داده بدانم, كاش بيشتر توضيحمي مي داديد , همچنين آثاري از ايشان را كه عمل به آن متضمن سعادت مردم ايران و منطبق با منافع ملي و اقتدار كشور ما در عرصه جهاني باشد معرفي مي كرديد تا شايد با مطالعه آنها اين خيل عظيم گمراهان هم به راه راست هدايت مي شدند .

به نظر من ( صرف نظر از اين كه در صداقت افرادي چون او نمي توان شكي كرد )اگر بخواهيم نگاهي منتقدانه به سطح نازل تفكرات سياسي و جريان روشنفكري ايران بعد از سال 32 بيندازيم
موردي بهتر از تجزيه و تحليل دفاعيات گلسرخي پيدا نمي كنيم.

اما در مورد اين دوست روشنفكر!! قصابتان هم بگويم كه با همه توصيفي كه كردم همطراز دانستن اين آدم نفرت زده , متوهم , و كم سواد كه حرمتي براي الفاظ قائل نيست و تعهدي نسبت به كلماتي كه پيداست معني آنهارا هم درست نمي داند ندارد با گلسرخي بي انصافي است .
---

عليرضاى عزيز با تشكر. همانطور كه خودتان بدرستى اشاره كرده ايد منظور من نظرات اجتماعى و تحليل هاى گلسرخى نيستند. در تاييد اين نظر در اشاره به ستارخان هم در آن كامنت گفتم كه نظرات سياسى را بايد به نقد كشيد چرا كه زمان به جلو ميرود و شرايط را عوض ميكند. درزمينه هاى اجتماعى و سياسى هيچ چيز و هيچ شخص مقدسى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد. مثال آوردن من از گلسرخى در ارتباط با شفافيت خواسته ها و نظرات او بود. صلابت و بيمانندى او در دفاع از حقوق مردم بود. هجوم برق آساى او به تابو هاى شاهنشاهى در دادگاه شاهنشاهى بود. به نظر من مقاومت براى احقاق حقوق انسانى يك ارزش بزرگ است و اسطوره گلسرخى ويا چه گوارا هم از اين ديد قابل تبيين است. بسيارى از مردمى كه چه گوارا را تا حد يك فرستاده مذهبى دوست دارند و مى پرستند شايد هم نمى دانند كه او دقيقا چه كسى بود و يا حتى يك سطر هم از او نخوانده باشند. اما او تبديل به يك حماسه شده است چرا كه او بى برو برگرد در مقابل زور ايستاده و براى گرفتن طبيعى ترين حقوق انسان ها مبارزه كرده است. كسى نمى پرسد كه آيا او سواد دانشگاهى داشته است يا نه. چند تا جلد كتاب خوانده بوده است. اصلا خواندن و نوشتن بلد بوده است يا نه. اين انتظارات را ميتوان از يك وزير كابينه داشت اما نه از كسى كه از خواست هاى بسيار ساده و قابل فهم براى انسانها دفاع ميكند و در اين راه از زندگى خود ميگذرد. مقاومت در مقابل استبداد و زور، دفاع از عزت و شرافت انسان هاست. هيچ انسانى حاضر نيست كسى به او ذره اى زور بگويد و يا به او اهانت كند. در سطح اجتماع نيز بايد چنين باشد. چه گوارا، گلسرخى و لسانى نمونه نادر انسان هايى هستند كه هر روز از مادر زاده نمى شوند. آنها چون الماس در ميان خيل ديگر جواهرات هستند كه نمى توان آنها راشكست. ايستادگى در برابر زور گويى ، يك ارزش بسيار والاست كه در جامعه امروز ين ايران نياز به آن بيش از پيش احساس ميشود. اگر لسانى و همرزمان او ، پيشاپيش مردم روزى آزادى رابه ما برگرداندند، آنوقت او ميتواند به مغازه اش برگردد و دانشگاهيان و درس خوانده هاى ما كه ماشااله به صورت ميليونى هم در صحنه حضور دارند ميتوانند وزارت و صدارت كنند و تمرين دمكراسى كنند. من لسانى را هم طراز گلسرخى و چه گوارا مى بينم چرا كه او با همان روشنى و سادگى و نيروى بى مثال از حقوق مردم دفاع ميكند. همه كثافت كارى ها را روى ميز مى ريزد. من حتما نبايد با تك تك نظرات لسانى موافق باشم. او پرچمدار مبارزه بى رحمانه در مقابل زور است و اين بسيار پر ارزش است. ما نمو نه هاى زياد از اين نوع نداريم. حكومت فعلى در ايران يكى از وحشتناك ترين و مخوف ترين سيستم هاى زورگويى و آدم كشى در دنياست سواى تمامى بحث هايى كه آن را سلطانى ويا غيره مى نامد. مقاومت در مقابل آن از زاويه دفاع براى گرفتن حقوق فرهنگى و اجتماعى تنها ميتواند حمايت مرا با خود داشته باشد. لطفا توجه كنيد كه من با چشمان بسته راه نمى روم. بعنوان مثال من بهيچ عنوان از رجوى و خانمش دفاع نكرده و نمى كنم چرا كه آنها سلاخ خانه ديگرى در سر دارند. اما وقتى لسانى از پايمال شدن حقوق خود و مردمش حرف ميزند و براى گرفتن آن مبارزه ميكند و اين مبارزه هم جهت و همسو با مبارزه براى احقاق آزادى هاى سياسى در كل ايران است، آن وقت مى بايد در مورد نحوه قضاوت در مورد لسانى و افراد نادرى مثل او تامل كرد. سى سال است كه آخوند ها حكم ميرانند و آخرين هديه شان به مردم و دنيا آقاى احمدى نژاد مى باشد كه اتفاقا استاد دانشگاه هم هستند. اگر ميخواهيم اين وضعيت تكان بخورد نبايد از الفاظ لسانى زياد بترسيم چرا كه جنبش مردم در آذربايجان در مجموع ماهيتى دمكراتيك دارد و اگر من خودم روزى احساس كنم كه بر خلاف آن است جزو اولين كسانى خواهم بود كه آن را به نقد خواهد كشيد.

هیچ نظری موجود نیست: