۱۳۸۶ اسفند ۱۱, شنبه

حق و عدالت: معجزه؟

عليرضا Says:

مارالان

شما درگير احساسات خودتان شده ايد, از اين شيوه نگاه به زندگي نيم قرني گذشته است.

چيزي به نام حق و عدالت با اين مضمون عامي كه مد نظر شما است وجود خارجي ندارد كه كسي بخواهد از آن دفاع كند يا نكند, تمام كساني كه مدعي چنين معجزه هايي بودند از قضا سرشناس ترين جنايتكاران تاريخ از آب در آمدند. تنها چيزي كه واقعي است منافع ملي است و اقتصاد و البته سياست كه ابزار آن دو است .كه تازه آن هم موضوعي نسبي و پروزه اي گام به گام است , توسعه اقتصادي كه متضمن سعادت و رفاه هر ملتي است در طي روند خود در بهترين حالت عده زيادي از افراد هر ملتي را قرباني خواهد كرد . شما مي توانيد براي آن دسته از قربانيان تا مي تواني دلسوزي كنيد , مي توانيد اگر امكان آن را داريد از رنج و درد آنها بكاهيد , يا اگر دانش آن را داريد (سواي تئوري هاي تجربه شده و نا موفق) طرحي ارائه كنيد تا روند اين توسعه به قول شما انساني تر طي شود .اما اگر دانش آن را نداريد, اقتصاد جهان را نمي شناسيد از فرهنگ و تاريخ و سطح اقتصاد كشور خود و خطراطي كه حتي موجوديت ملت شما را تهديد ميكند اطلاعي نداريد ( هر كشوري براي منافع ملي خو د اگر امكان آن را بيابند حاضرند ملتهاي ديگر را به خاك ذلت بنشانند. حق نداريد صرفا از روي احساسات (حالا من نمي گويم از روي عمد يا خود فروختگي يا انتقام جويي) اين چرخ را از مسيري كه طي مي كند هر چند لنگان لنگان خارج كنيد و آن را در سرآشيب سقوط و بلاتكليفي رها كنيد و در اين راه با افتخار جان خود را هم به قمار بگذاري تا فردا به جاي چند روستايي كه در اثر اصلاحات ارضي ( در حقيقت بجهت آغاز تغيير ساختار اقتصاد روستايي به اقتصاد صنعتي) در حاشيه شهرها بغچه خود را زير سر خود گذاشته و ميگويند از روستا فرار كرديم (نقل به مضمون از فرمايشات گلسرخي در دادگاه ) شاهد ملتي باشيد كه كاسه چه كنم چه كنم در دست دارد و دنيايي به ريش روشنفكر و سياستمدار آن كشور مي خندد
جناب مارالان , اگر كمي از اين الفاظ و اصطلاحات كليشه اي كه جوانان تازه بالغ را مي تواند به هيجان بياورد فاصله بگيري خواهي ديد كه گلسرخي ناكام همان مسعود رجوي زندانشهر “اشرف” است و اين آقاي لساني كه شما نادره اش مي خواني ورسيون كمدي همين ترازدي است كه امثال گلسرخي و ديگر روشنفكران دوران هيجانات كاذب تدارك ديدند و حالا تازه با خواب هايي پيدا و پنهاني كه قدرتمندان براي اين منطقه ديده اند و لشگر مدعيان بي سواد و از جان گذشته اي چون لساني اين ترازدي كه عرض كردم از نتايج سحر است باش تا صبح دولتمان بدمد .

ضمنا فرموده ايد كه ” اگر من خودم روزى احساس كنم كه بر خلاف آن است جزو اولين كسانى خواهم بود كه آن را به نقد خواهد كشيد.” مطمئن باشيد كساني كه چنين طرحهايي را برنامه ريزي ميكنند , به لطف امثال شما اگر به نتيجه برسند فرصتي براي نقد به جنابعالي نخواهند داد.

---

حق و عدالت: معجزه؟ عليرضاى عزيز با تشكر. درست مى گوييد در نوشته هاى من نمى توان احساسات را نديد. اما فكر ميكنم وجود آنها به خودى خود قابل مذمت نباشد. در نوشته هاى خيلى از دوستان هم غليان احساسات وجوددارد. تنها اين سوال مى ماند كه آنها كجا ميتوانند مفيد و مثمر ثمر باشند و كجا كمتر. شما هم به دور از احساسات نيستيد وقتى در مورد عباس لسانى مى نويسيد: “آدم نفرت زده , متوهم , و كم سواد كه حرمتي براي الفاظ قائل نيست و تعهدي نسبت به كلماتي كه پيداست معني آنهارا هم درست نمي داند ندارد”. اگر اين جمله شما كه با “نفرت” آغاز مى شود آكنده از احساسات نيست پس چيست. دوست ديگرى در مورد او مى نويسد: “به نظر من انسانی حقیر و بیچاره است که از بیماری راسیسم و عقده خود بزرگ بینی رنج می برد و مشتی کلمات دهان پرکن را بدون آنکه معنی آنها را بفهمد یاد گرفته و طوطی وار تکرار کرده است.” و يا در كامنت ديگر مى خوانيم: “این جناب لیسانی…با کمال تأسف هِر را از بِر تشخیص نمی دهد”. همه از احساسات شان در همه جا استفاده ميكنند و اين يك خاصيت انسانى است و به خاطر داشتن و استفاده از آنها نبايد از كسى انتقاد كرد.
بر خلاف نظر شما من عميقا معتقد به “چيزي به نام حق و عدالت” هستم و آن را هرگز دمده شده نمى دانم. يك مجموعه انسانى بدون پاسخگويى به نيازهاى اساسى انسانى از هم پاشيده مي شود. حق و عدالت دو تا از آن مفاهيم مركزى هستند كه در پيوند دادن و استحكام مجموعه هاى انسانى بسيار موثر عمل ميكنند. وجود جوامع انسانى بدون وجود عدالت براى من غير قابل تصور است. اگر سياست و اقتصاد نتواند به نياز جوامع انسانى براى برقرارى حق و عدالت و ايجاد شانس برابر براى اعضايش ، جهت استفاده از امكانات آن جامعه را بر آورده سازد، آن جامعه نمى تواند پايدار بماند. من واقعا انگشت به حيرانم كه شما چگونه چنين مفاهيم كليدى را كه هم چون اسكلت يك جامعه هستند قديمى شده مى دانيد. تلاش براى ايجاد حق و عدالت معجزه نيست. دليل اينكه” بزرگترين جنايتكاران تاريخ” از اين مفاهيم سو استفاده كرده اند دقيقا برميگردد به اهميت آنها در بين توده هاى مردم و نياز مردم براى عملى كردن آنها و به همين خاطر هم همواره در كانون توجه همگان بوده وخواهد بود. مگر مذهب همواره مورد سو استفاده قرار نگرفته است.
از منافع ملى و عينى بودن آنها ميگوييد من هم كه همه اش دارم در اينجا از منافع ملى دفاع ميكنم. احتمالا اينجا هم اختلاف نظر خواهيم داشت ولى هدف من همانا پيدا كردن راه حل هاست. مشكل من با برخى دوستان آنجاست كه سخنان داهيانه مى زنند اما فقط در مرحله حرف باقى مى مانند. من كمتر كسى را مى بينم كه پس از تيورى هاى زيبا و تحليل هاي با آى كيو ١٤٠ به من بگويد بلاخره چگونه اين سفر را آغاز كنيم. بسيار خوب بياييم همه اين تجارب را به كنارى نهيم اما چه راه حلى داريد براى وضعيت امروز در ايران. اگر جلوى فجايع را ميخواهيد بگيريد چه رهنمود عملى داريد. با نگاه_ از بالا به همه چيز و به همه كس به كجا ميخواهيم برويم. تجارب سى سال اخير نبايد موجب انفعال شوند. با كمى درايت سياسى ميتوان با تكيه بر نيرو هاى ملى و قومى خواب خوش آخوند ها را بر هم زد. بدون جامعه اى نسبتا آزاد و عادل هيچكدام از نظريات زيبا و علمى فرصت تحقق پيدا نخواهند كرد. اگر نظرات اقتصادى و سياسى در فصل آخرشان فاقد ارايه راه حل براى خروج از وضعيت فعلى درايران باشند من از افتادن بدنبال آنها معذور خواهم بود.

هیچ نظری موجود نیست: