۱۳۸۶ اسفند ۱, چهارشنبه

يوگسلاوى

دوستان عزيز، در تعجبم كه مدتها در اين سايت از سوى برخى نويسندگان وقوع جنگى چون يوگسلاوى سابق در ايران اخطار داده مى شد اما كسى مخالفتى نمى كرد. اتفاقا شايد من تنها كسى بودم كه در يكى از نوشته ها گفتم اين قدر بر طبل جنگ نكوبيد كه فعلا فاصله زيادى با آن داريم اگر اصلا قرار باشد جنگى در بگيرد. حالا كه ما گفتيم از قضاياى آن كشور ناموجود بايد درس گرفت ميگوييد اين مقايسه ها نادرست است. بگذريم. در اين كه تفاوت هاى زيادى بين ايران و يوگسلاوى سابق وجود دارد شكى نيست. بين ايران و افغانستان هم تفاوت ها زيادند. بين تبريز و تهران هم خيلى تفاوت ها ميشود پيدا كرد. موضوع اين نيست كه چون در يوگسلاوى سابق مذاهب متعددى وجود داشتند كه در ايران وجود ندارند، يا يوگسلاوى سابق تنها چند دهه اى بيش نبود كه تشكيل شده بود و ايران به اين صورت امروزى قرنهاست كه وجوددارد، يا اختلافات بين مليت هاى آنها موجب تلاشى شان شد و چنين چيزى در ايران قابل تصور نيست، ويا آنها ريشه در تاريخ نداشتند و ما داريم. موضوع را بايد كمى ساده تر ديد. كشورى كه مردمانش ، ساليان تحت حكومتى مركزى ميزيستند كه كمى هم ديكتاتورمنش تشريف داشت با ازبين رفتن فشارها بدنبال منافع ملى رفتند. اين كار نه تنها هيچ عيبى نداشت و هنوز هم ندارد بلكه كاملا قابل قبول هم هست. حكومت بلگراد نخواست كوتاه بيايد و در نتيجه خون به پا شد. حالا چرا نبايد از اين غايله درس گرفت. يعنى تفاوت ها واقعا به آن حدى هستند كه پيشا پيش تلاش براى هرگونه عبرت گيرى از همان ابتدا محكوم به شكست است؟ به نظر من براى جلوگيرى از يك جنگ احتمالى در ايران اتفاقا خيلى هم دقيق مى بايد دلايل وقوع جنگ را در آنجا مطالعه كرد. اگر بخواهيم تنها تفاوت ها را ببينيم آنوقت هيچ جامعه اى را در روى زمين نمى توان با ايران و احوالات سياسى آن مقايسه كرد و احيانا درسى هم گرفت. رفتن بدنبال منافع امرى طبيعى است و به اين خاطر نبايد به كسى خرده گرفت. چند سال قبل مردم آمريكا نيوكان ها را انتخاب كردند وامسال احتمالا دمكراتها را برخواهند گزيد. لهستانى ها وجك ها روزى زير داس وچكش “سينه” ميزدند اما آنجا كه منافعشان ايجاب ميكرد جبهه را عوض كردند. اين روند كاملا درست و منطقى است. فكر نمى كنم كسى مايل باشد پنجاه سال زير لواى رياست جمهورى بوش دندان روى جگر بگذارد. پس به مردم كوزوو زياد خرده نگيريم. ما هم خيلى مايليم از زير پرچم آخوند ها در آييم فقط نمى دانيم از چه راهى. و ميدانيم كه تعداد كثيرى از ايرانى ها هم دلشان ميخواهد با پرچم آمريكا دور كمرشان قر بيايند. پس زيادى خودمان را تافته جدابافته تصور نكنيم.
واما ازمذهب و بازاريان. مذهب ريشه عميقى در اين جامعه دارد و باحتمال قريب به يقين صد ها سال ديگر هم در جوامع ما حضور خواهد داشت. اين به خودى خود مشكلى نيست. مشكل بر سر قدرت و نقش آن در قدرت است. مذهب به يمن اقتدار خمينى و شبكه گسترده تشكيلاتى روحانيت كه دامنه نفوذش تا كوچكترين ده كوره ها هم ميرسيد توانست نقش تعيين كننده و تاثير گذارى در انقلاب ٥٧ و بعد از آن ايفا كند. در اين امر شكى نيست. اما شكى در اين هم نيست كه بعد از سه دهه، مذهب باروتى براى شليك كردن ندارد. هيچ افق تازه اى جهت حل مشكلات، پيش پاى مردم نمى گذارد و اصولا قادر به اين كار هم نيست و بقول معروف كفگيرش به ته ديگ خورده است. آخوند ها عاجز تر،بى مايه تر ودر پيش مردم منفورتر از آن هستند كه بتوانند كوچكترين حركتى در جهت مثبت از خود نشان دهند. لطفا توجه كنيم كه منظور سير غالب است و گرنه همه جا افراد وگرايشات متفاوتى وجود خواهد داشت. مذهب از سير تحولات عقب افتاده است و تنها به زور سر نيزه است كه قادر به حيات است. اين حكومت مذهبى هر روز بيشتر از پيش در باتلاق فساد و رشوه خوارى فرو مى رود و تنها دغدغه اش حفظ قدرت است. آيت اله ها ديگر آن تاثير گذارى را روى مردم ندارند و آن هاله تقدس از رخ همه شان به كنار رفته است. در تحولات پيش برنده، مثبت و مردمى آينده مذهب جايى ندارد. تحولات اجتماعى وسياسى آينده بايد تشنه لبان آزادى و دمكراسى را سيراب سازند و مذهب قطره اى در مشك ندارد. در تحولات آينده مذهب جزو نظاره گران خواهد بود و چند سالى وشايد بيشتر در انتظار فرصت بايد بنشيند. عباس عبدى درآخرين نوشته اش به موضوع اهميت و نقش فرصت پرداخته است. سير تحولات در ايران براى مدت زمان معينى فرصتى گرانبها در اختيار علاقمندان و فعالان مسيله ملى قرار داده است. اين بار نوبت ملت هاى تشنه آزادى است كه مهر خود را بر حوادث بزنند و زمينه هاى دمكراسى باز گشت ناپذيرى را فراهم سازند. سكوت مرگبار روشنفكران فارس زبان متاسفانه در اين مورد بسيار معنى دار است و آينده اى روشن را نويد نمى دهد. در مورد بازاريان بزرگ و پولدار هم تنها ميتوان تكرار مكررات كرد. با پيوستگى و نزديكى بازار با روحانيت و مذهبى بودن آن هيچ سرنوشت ديگرى براى آنها در روند تحولات آتى براى من متصور نيست. نقشى´را كه بازار در سال ٥٧ ايفا كرد فعلا تكرار شدنى نيست. اميدوارم اشتباه كنم. لطفا توجه كنيد كه من در نوشته قبلى ام “تغيير و تحولات سياسى آينده ايران” را و نقش مذهب و تجار پولدار و تاثير آنها بر اين روند را مد نظر داشته ام و بهمين دليل برخى كامنت ها را به حساب يكطرفه خواندن نوشته ام ميگذارم. خانم ... من قبلا هم گفته ام كه امروز بحث در مورد شكل حكومتى آينده را كمى زود رس ميدانم. ما هيچ وسيله اى در دست نداريم كه بشود با آن بازى دمكراسى كرد. ما قبل از همه نياز به نهاد هاى مردمى و دمكراتيك داريم. ما نياز به احزاب سياسى داريم كه بتوانند مثلا فدرالچى ها، استقلالى هاو طرفداران ماندن در ايران را در آذربايجان و ديگر نقاط را متشكل و نمايندگى كنند. ما نياز به روشنگرى و يادگيرى داريم. و براى اين كار ها نياز به زمان داريم و نياز به كمى هواى آزاد جهت نفس كشيدن. من هم تصورى ندارم از اينكه ايران به چه سمت و سويى خواهدرفت. ولى پتانسيل موجود در ملل ايرانى را فرصتى طلايى براى آغاز ى در جهت پايان دادن به حكومت اسلامى مى بينم. براى ايران من هيچ راه ديگرى غير از دادن آزادى هاى به رسميت شناخته شده سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى را متضور نمى بينم. تاكيد بر استبداد شناخته شده تنها به فاجعه ختم خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست: