۱۳۸۶ بهمن ۲۵, پنجشنبه

تعلق

...در اينكه پهلوى ها جنايت بزرگى در حق غير فارس زبانان مرتكب شده اند حداقل براى شخص من ذره اى شك و شبهه وجود ندارد. بارها هم گفته ام اين فرهنگ كشى و ملت زدايى سيستماتيك بوده و انبوهى از روشنفكران و تاريخ نگاران و نويسندگان و سياستمداران در اين راه از هيچ كوششى فرو گذارى نكرده اند. يك دليل بزرگ براى وجود دره بزرگ بى اطلاعى و كم اطلاعى مردم فارس زبان از مسايل غير فارس زبانان همين همكارى و دم بر نياوردن اين گروه اليت بوده است. برگرديم به موضوع تعلق. منظور از تعلق آذربایجانیان بایران هر چه ميخواهد باشد براى من نتيجه گيرى از آن مهم است. ميتوان بر حسب دانش و آگاهى روى اين مسايل بحث كرد. به نتايجى رسيد و شايد هم نرسيد. بگذاريد فرض كنيم آذربایجانیان بایران متعلق بوده اند آنهم نه در صد سال اخير بلكه در پانصد سال اخير. خوب، اين تز به چه درد ميخورد. اگر ميخواهيم به اين نتيجه برسيم كه چنين تعلقى به معناى تعلق صد و يا پانصد سال ديگر در آينده است به نظر من چنين استدلال و چنين اسنتاجى خيلى ارزان است و بيشتر به درد عوام فريبى مى خورد. لطفا توجه داشته باشيد كه نمى گويم اين نظر شماست. تنها دارم از ديد خودم موضوع را حلاجى ميكنم. حق تعيين سرنوشت حق قانونى و به رسميت شناخته شده فارس ها، عربها، كردها و تركهاست. نه فارسها اجازه آن را دارند كه براى عربها تعيين تكليف كنند ونه تركها براى كردها. با اين زاويه ديد و با اين منش_ برخورد، قضيه تعلق فرعى مى شود. همانگونه كه بايد هم باشد. جوامع انسانى يك پيكر انسانى نيستند كه همه اعضاى آن تعلق جدايى ناپذير به هم داشته باشند. فعلا هدف من تبليغ براى جدايى نيست. اگر ضرورت آن را حس كنم برايش تبليغ هم خواهم كرد. اما تفكر دگمانه ايست اگر فكر كنيم چون مدت زيادى اينطورى بوده پس همينطور هم مى ماند. حالا عكس قضيه اينجا هم درست است. اگر كسانى ميخواهند ثابت كنند كه آذربایجانیان بایران متعلق نبوده اند و به اين نتيجه برسند كه اسثقلال آذربايجان را امرى طبيعى جلوه دهند بازهم راه خطا ميروند. اگر ملت ترك ايران امروز تشخيص دهد كه صلاحش ماندن با ديگر ملت هاى ايرانى است چه باك كه در پانصد سال اخير هيچگونه تعلقى به آنها نداشته است. اما شرط اول و آخر آن است كه اين ملت ابزار هايى براى ابراز وجود پيدا كند. ما ده ها سال هم كه اينجا ادعا كنيم فارسها اين را ميخواهند و ترك ها آن را، به نتيجه معقولى نخواهيم رسيد. ترك ها ابزار سياسى لازم دارند تا از طريق آنها بگويند چه ميخواهند. نه من سخنگوى تركها هستم و نه شما سخنگوى فارسها. و اينجاست كه ضرورت مبارزه “مستقل” ملت هاى ايرانى از نان شب هم واجبتر مى شود. اگر كسى و يا كسانى توانستند آزادى و دمكراسى را به تهران بياورند بازهم سر ترك ها و كرد ها بى كلاه خواهد ماند چرا كه فاقد دهانى هستند كه حرفشان را بزنند و فاقد بازو هايى كه قدرتشان را بكار گيرند. اصرار بر تعلقات خونى و نژادى تنها اختلاف بر انگيزند. اما اصرار برتعلقات زبانى و فرهنگى و سياسى آنهم از طرق دمكراتيك ميتواند راه را براى زندگى كما بيش صلح آميز هدايت كند. آينده صلح آميز براى ايران قابل تصور نيست جز از طريق به رسميت شناختن كثير المله بودن آن و قدرت و اختيار كافى دادن به آنها. هر ملتى بايد نمايندگان واقعى خود را داشته باشد و بر سر نوشت خود كما بيش حاكم. كردها تعلقاتى دارند كه آنها را در برخى زمينه ها بطور كاملا مشخصى از فارسها جدا مى سازد. متخصصان ميتوانند ادعا كنند كه اين دو زبان روزى روزگارى يكى بوده اند. اما اين گونه مباحث مى بايد در حوزه تاثير همان متخصصان باقى بماند. واقعيت ها را بايد پذيرفت. برويد مثلا سنندج تا ببينيد تفاوت فرهنگى يعنى چه.

هیچ نظری موجود نیست: