۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

دمکراسی

من همواره گفته ام و بازهم ميگويم آزادى زبان مادرى عاجل ترين خواسته تركهاست اما مطالبات آنها به هيچ وجه محدود به آن نيست و دامنه آنها فراتر است و شامل آزادى در سياست گذارى هاى محلى، انتخابات محلى جهت انتخاب بومى مقام هاى طراز اول سياسى و اجتماعى، داشتن رسانه هاى تركى زبان، سياست گذارى هاى آموزشى، بهداشتى، مالياتى و غيره، و سهيم شدن در قدرت مركزى از ديگر اهداف اين جنبش است. من نمى دانم شما منظورتان كدام “بسیاری از فعالان قومى” است كه “هیچ مسئله ای با جمهوری اسلامی ندارند” و تحت شرايطى “از آن حمایت هم میکنند”. بازهم اشاره نداشته ايد كه منظورتان از “مبارزان راستین جمهوری اسلامی که با کلیت نظام مخالفند” و “فعالیتهای این گروهها را با هدف خود همگام نمیبینند که از آنها حمایت کنند” چه كسانى هستند. ميگوييد اگر فعالان قومى خواست مشخص خود را در ظل جمهوری اسلامی بدست آورند از آن حمایت هم ميكنند. بر اساس كدامين خبر، كدامين نظر، كدامين حادثه، كدامين نشانه چنين احتمالى ميدهيد. وقتى چنين فرضيه اى را بيان مى كنيد حداقل يكى دو تا ستون كمكى هم بايد به آن بزنيد تا اين ديوار تازه ساز با يك باد كوچك فرو نريزد. واقعيت هاى عريان و بيرحم فعلى، زندانيان دربند، سياست هاى رذيلانه رژيم همه و همه يك چيز ديگر ميگويند. حتى يك خبر حاشيه اى كوچك و يا حتى يك شايعه هم در اين مورد وجود ندارد. “فعالان قومى” بيشتر از ديگران تحت فشار هستند و كمتر از بقيه هم مورد توجه هستند. اگر دليل مشخصى براى نظرتان داريد لطفا بنويسيد.
من هيچگاه ادعا نكرده ام كه مفهوم واژه دمکراسی را درست فهميده ام. به يك چيز اما معتقدم و آن اصل انتخاب و دوره اى بودن همه انتخاب هاست . اگر به اين اصل عمل كنيم فكر ميكنم خيلى كار كرده ايم. از كجاى نوشته هاى من به اين نتيجه رسيده ايد كه من روشهای غیردمکراتیک و استفاده از فرصت( بهر نحو) را ترويج ميكنم. كجا من چنين حرفى زده ام. نه تنها سياست بلكه زندگى شخصى هر فردى مملو از فرصت هاست كه يا از آنها استفاده ميكند يا نمى كند. چراييش بر ميگردد به عواملى متعدد كه از حوصله بحث ما خارج است. من با طرح موضوع فرصت ،يك واقعيتى را بازگو كرده ام كه هر روز و همه جا همه به آن عمل ميكنند تنها شايد فكرش را نمى كنند كه دارند از فرصتى استفاده ميكنند. منظور من به هيچ عنوان بهره گيرى از روش هاى غير دمكراتيك نبوده ونخواهد بود. هدف وسيله را توجيه نمى كند. من فكر ميكنم به اين اصل معتقد هستم. بعنوان مثال كرد هاى عراق و جلال طالبانى را در آستانه حمله آمريكايى ها در نظر بگيريد. از منظر منافع مردم شان آنها از فرصت بدست آمده استفاده كردند. لطفا به من اتهام نزنيد كه طرفدار حمله آمريكا هستم. تنها يك مثال آوردم. در درستى گفته تان “که متفکران و رهبران سیاسی بجای سوار شدن بر موج احساسات مردم بآگاهی و روشنگری بپردازند و اجازه ندهند که فرصت بدست آمده به یک موج مخرب تبدیل شود” ترديدى نيست. من هم نگفتم كه “دنباله روی از جنبش و خیزش احساساتی مردم” هنر است. با اين بخش گفته هايتان موافقم تنها اگر بعضى اما و اگر ها نبودند. بنده حقيرالبته نمى توانم ملاك قضاوت باشم. تا جايى شنيده ام و خواند ه ام و ديده ام در جوامعى كه پس از مدت درازى دستخوش تحولات سياسى ميشوند تقريبا هيچكدام از تز ها و نظريه ها و ايده هاى از قبل طراحى شده به آن صورت دلبخواه ميدان عمل پيدا نمى كنند. طوفان وقايع آن چنان سريع و غير قابل پيش بينى و غير قابل كنترل هستند و تعداد مجهولات در معادلات آن قدر زياد است كه پياده سازى نظريات به امر بسيار مشكلى تبديل ميشود. سال ٥٧ خودمان نمو نه اى ازآن است. انقلاب نيكاراگويه در همان سال مثال ديگرى است. فرو پاشى شوروى و يوگسلاوى را هم كه مى شناسيم. من بيشتر بعد سياسى قضايا را در نظر دارم و ميخواهم بگويم بعضى وقت ها بعضى ا يده هاى ما براى رسيدن به اهدافمان مدل وار هستند. مدل به اين مفهوم كه شما رويداد هاى طبيعى را بايد تا حد زيادى ساده كنيد تا بتوانيد آنها را بررسى علمى بكنيد. از يك طرف اين حسن را دارد كه پيچيدگى موضوع را از آن ميگيرد و شما مى توانيد روى آن كار كنيد. از سوى ديگر اطلاعاتى را كنار ميگذاريد كه در موقع خود مى توانندخيلى مهم باشند و محاسبات شما را به هم بريزند. در جريان تغيير و تحولات سياسى پس از ساليان دراز اختناق و فشار شما هرروز بايد پيچدگي هاى كوچه و بازار را وارد محاسبا تتان بكنيد.
من نمى دانم آيا واقعا روح نوشته هاى من چنين برداشتى به دست ميدهد كه نوشته ايد “شما فکر میکنید که خیزش مردم فرصتی برای میانبر زدن و تحمیل خواستها تا تنور داغ است میباشد”. من اينگونه فكر نمى كنم و آنچه ميخواهم حقوق برابر براى تركها و ديگر ملت هاست. اما من نمى توانم بى توجه به واقعيت هايى باشم كه در پيرامونم ميگذرند. سى سال است كه رژيم اسلامى حكم ميراند و با خواهش و تمنا هم نخواهد رفت. اگر من از خيزش مردمى و خود جوش حمايت نكنم پس ديگر به چه درد ميخورم. جبهه ملى اعلاميه هاى خيلى قشنگ و تميزى صادر ميكند (البته بگذريم كه آنها هم با مسيله قوم ها مسيله دارند) ولى تاكنون چه نقشى در حيات سياسى اين كشور در سى سال اخير بازى كرده اند.
ميگوييد “شرط اول دمکراسی شرایط آرام سیاسیست.” مى بخشيد ولى صدايتان بقول معروف ازجاى گرمى مى آيد. خوب است كه در عصر اينترنت به اطلاعات دسترسى داريد و ميدانيد در اين جامعه فلاكت زده چه ميگذرد. منظورتان جيست از شرايط آرام. اتفاقا جمهورى اسلا مى هم خيلى د لش ميخواهد شرایط آرام حكمفرما باشد. راستش نمى دانم چطور مى شود با شرایط آرام به مقابله با اين رژيم برخاست. آنچه در مورد “کاربرد مداوم واژه هائی نظیر دمکراتیک و غیره كه بجز حرفهای توخالی و بیمعنی چیزی نیست.” نسبت داده ايد اگر من جاى شما بودم حداقل همين كه من و امثال من چنين ادعا هايى را مى كنند همين ها را ميگرفتم و به طور مشروط آنها را مى پذيرفتم (اصل بر برايت است ) و درصورت تخطى چون پتكى آن را بر سرشان فرود مى آوردم. همين كه واژه دمكراسى را بكار ميبرم و خودم را ملزم به رعايت آن مى دانم ميتواند شروع خوبى باشد. اگر هيچ چيزى را از من قبول نداشته باشيد خوب آن موقع ديگر من هم زبانم را مى بندم!

هیچ نظری موجود نیست: