۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

استقلال

استقلال؟ چه كسى ازاستقلال بدش مى آيد؟ مگر همه نمى خواهند روى پاى خود بايستند و از طرف كسى ديكته نشوند. چه كسى دوست دارد همسايه اش در امور داخلى خانه شخصى اش دخالت كند. مگر نه اين است كه اولين و پر طرفدارترين شعار در سال ٥٧ شمسى استقلال بود كه بلا استثنا از سوى همه فرياد زده مى شد و طلب مى شد. مگر ملت ها همواره دنبال استقلال نبوده اند. مگر همين چند سال پيش يوگسلاوى وشوروى از هم نپاشيدند و مللى كه تا ديروز از سوى رسانه هاى مركزيان متحد و يكپارچه و خواهر و برادر ناميده مى شدند به يكباره مرز هاى سياسى شان را جدا نكردند و عطاى وحدت و يگانگى را به لقايش نبخشيدند. جوهر انسانى تمايل بى پايان به آن دارد كه روى پاى خود بايستد و محتاج و وابسته به ديگران نباشد. اين يك ويژگى انسانى است و همچون درختى است كه غير از رشد ونمو كار ديگرى نمى تواند انجام دهد. يا رشد ميكند و سر سبز ميماند ويا اگر شرايط مهيا نباشد خشك مى شود و از بين مى رود. انسان شايد به لحاظ فيزيكى از بين نرود اما در زندگى اجتماعى دچار ناهنجارى مى شود. همانگونه كه برخى جنبه هايش را در حكومت آخوندى مى بينيم. تركها و كردها و بلوچها وعربها در دهه هاى گذشته استقلال فكرى و فرهنگى و اجتماعى نداشته اند. بمانند درختان نيمه خشكى هستند كه نياز مبرم به آب و آفتاب دارند. در ٨٠ سال گذشته زمينه هاى رشد سالم از اين ملت ها سلب شده است. بسيار طبيعى و كاملا قابل درك است كه آنها بدنبال استقلال فكرى و فرهنگى و اجتماعى باشند. هر كس اين گونه خواسته ها را كه در دنياى امروز جزو بديهيات بشمار ميروند و هر عقل سليم و بى مغرضى تنها مى تواند آن را تاييد كند به هر دليلى محترم نشمارد ريگى به كفش دارد. هدفى ناميمون در سر دارد ويا در خدمت نيروهاى ارتجاعى است. اين خواست ها كاملا انسانى و طبيعى هستند.آيا چنين خواست هايى ميتواند به استقلال سياسى بيانجامد. اين سوالى است كه امروز نمى توان به آن جواب داد. هر چه فشارها و تحميق ها از سوى تهران زيادتر شوند و طولانى تر شوند به همان اندازه خواست استقلال سياسى هم به اولويت باز گشت ناپذيرى تبديل مي شود. ما نمى توانيم و نبايد استقلال را به يك تابو تبديل كنيم. مبارزه براى آزادى زبان مادرى، مبارزه براى داشتن پارلمان هاى محلى، مبارزه براى تعيين سياست هاى تعليم و تربيتى، مالياتى، توريستى واقتصادى، مبارزه براى داشتن نهادهاى دمكراتيك و انتخابى جزوى از مبارزه براى استقلال هستند. استقلال به معنى بستن مرزها و كشيدن مرز ها نيست. ميتواند باشد اما لاجرم يكى نيست. اروپايى ها همه استقلال دارند اما مرزهايشان در حال فرو ريزى است. اروپايى ها داوطلبانه يكى ميشوند اما همه حقوق مساوى دارند و اين ربطى به تعداد جمعيت اين يا آن كشور ندارد. ترك ها در ايران مى بايد در درجه اول براى استقلال هويتى، زبانى، فرهنگى، اجتماعى مبارزه كنند. مبارزه براى رسيدن به اين نوع خواسته ها همزمان مبارزه براى تشكل ها و احزاب و نهاد هاى دمكراتيك است. تركها تنها با نهادينه كردن دمكراسى ميتوانند به خواسته هايشان جامه عمل بپوشانند. در اين راه بايد با پيشانى باز و اعتماد به نفس كامل وارد شد. مبارزه براى پس گرفتن هويت ميليون ها انسان هدفى روشن و سياستى باز و واضح لازم دارد كه همه اقشار و آحاد مردم آنها را بسادگى درك كنند. ترك ها در ايران نمى توانندانديشه استقلا ل را به كنارى نهند و وارد مبارزات سياسى و اجتماعى شوند. درك من از استقلال در وهله اول بدست گرفتن اهرم هاى قدرت براى سياست گذارى در بسيارى از زمينه هاست كه به زندگى انسانها در آن منطقه مربوط مي شود. و اين مبارزه تنها ميتواند در يك بستر دمكراتيك جريان پيدا كند. استقلال سياسى با هدف ساخت حكومتى مستقل از تهران همواره بايد در دستور كار ما باشد. امااولويت آن سوالى ديگر است.

ميتوان اروپايى ديگر در ايران ساخت. ميتوان اما يوگسلاوى دوم درست كرد. مسيوليت آن تنها در تهران است و اوست كه به اين راه سمت و سو ميدهد.

هیچ نظری موجود نیست: