۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

تهران

...عزيز دوران “اصفهان نصف جهان اگر تبریز نباشه” خيلى وقت است سپرى شده و تلخى خاصى را براى تبريزى ها و تركها به يادگار گذاشته است. اما بايد چشم به آينده داشت. از تهران نوشته ايد اين مظهر ناموزونى، بيعدالتى، مركزگرايى و قدرت مدارى. شهرى كه بخش بزرگى از ثروت اين كشور را مى بلعد از نعماتى سود ميجويد كه حقش نيست، از تسهيلاتى استفاده مى كند كه هيچ تلاشى براى بدست آوردن هزينه هايش نكرده، مظهر قدرت يكه تاز و اهريمن استبداد. بزرگش كرده اند تا با آن قدرت مدارى كنند. اين شهر حق بلوچى و كرد و ترك را خورده است و مى خورد. كامنت شيرازى اوغلو را خوانديد كه در دهات كردستان مردم چگونه زندگى ميكنند. اگر چنان صحنه هايى نديده باشيد نمى توانيد تصور كنيد فقر و ندارى يعنى چه. تهران ميليارد هاى نفتى را مى بلعد و گنده و گنده تر ميشود و برج ميلادش نفس كش مى طلبد. تهران مظهر عدم وجود برابرى است. اگر قرارباشد در آينده چيزى شبيه به يك سيستم فدرالى در ايران برقرار شود مركزش هر كجا هم كه باشد نبايد تهران باشد. تهران حق آن را ندارد كه بيشتر از ديگران مصرف كند، همه چيز را در خود متمركز كند، تافته جدا بافته باشد و به خاطر دارايى و زمينه هاى كاريش چون آهنربايى براى ثروت و نيروهاى كار از همه سوى كشور باشد. واقعا چه درست گفته ايد “ایرانی کوچک در دل ایران بزرگ”. اين ايران كوچك به مانند ايران بزرگ نمى تواند به رسم گذشته فربه و فربه تر شود و خود را مركز عالم بداند. اميد به آن روزى دارم كه يك تهرانى خودرا همطراز يك تبريزى ببيند. تصور مشكلى است ، درسته؟

هیچ نظری موجود نیست: