۱۳۸۶ بهمن ۱۹, جمعه

ملت يا ملل؟

ملت يا ملل؟ در كشورهايى كه در آنها يك دمكراسى حتى نيم بندى وجود دارد و ساكنان آنها به زبانهاى مختلف حرف مى زنند و ريشه و تبار متفاوت و سنن و فرهنگ هاى متعددى دارند كسى بدنبال اين موضوع نيست كه آنها را ملت مى نامند يا نه. واين احتمالا شامل حال خيلى از جوامع مى شود. اين كه كسى آنها را ملت بنامد يا ننامد نه براى آنها نان مى شود و نه آب. اينگونه مباحث در حوزه كار حقوق دانان و جامعه شناسان و دانشگاهيان است. اين گونه مفاهيم و واژه ها نه تعريف و توضيح دقيقى داشته اند و نه در آينده خواهد داشت. بحث در مورد مشخص ملت يك معادله با متغير هاى زيادى است. در مورد ايران اما حساسيت ها به اين گونه مفاهيم زياد است و ازسوى كسانى كه بدنبال تماميت ارضى به هر قيمتى هستند با نهايت دقت و وسواس كلمات و جملات مخالفان را ده ها بار بالا و پايين ميكنند تا مبادا كسى پا را فراتر از گليم شناخته شده و زور چپانى شده گذاشته باشد تا پته اش را روى آب بريزند. اگر كسى به ترك هاى ايران گفت ملت ترك او تجزيه طلب است و خاين و تكليف اش روشن است.
اما اگر ما در پى ريختن طرحى نو هستيم و به نظر ميرسد كه حداقل ترك هاى ايران با جديت و صراحت بدنبال آن هستند نمى توانيم خود را مقيد به تز ها و تيورى ها و تعاريف و مجموعه واژگان شاهانه كنيم كه كما كان هنوز هم به حيات خود ادامه مى دهند و در خدمت نظريه پردازانى هستند كه مخالف هر گونه تغيير در سيستم استبدادى اند. ما اگر نخواهيم زاويه ديدمان را نسبت به ملل مختلف ساكن ايران تغيير دهيم لاجرم خواهان ادامه روال همه چيز به منوال گذشته خواهيم بود و آن چيزى نيست جز نگاه از بالا، تحقير، بيعدالتى اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى. هر تغيير اجتماعى واژگان خود را دارد و تغييرى كه در آينده در انتظار ايران است مجموعه اى از واژگان خود را وارد فرهنگ و سياست خواهد كرد كه قبل از هر چيز نشانه ديد تازه به واقعيات است. ملت دانستن ايرانى ها به منوال گذشته و به تبع آن واحد و يكى دانستن همه ايرانى ها بى توجه به يك سرى از تفاوت هاى عينى و غير قابل انكار و قوم ناميدن گروه هاى انسانى كه زير مجموعه اى از ملت ايران را تشكيل مى دهند نمونه اى از اين ديد است كه بايد هر چه زودتر به نظر من به آرشيو ها سپرده شود. كسانى كه در پى يكپارچه نگاه داشتن ايران هستند مطمين باشند كه با طرز تفكر ها و نظريات شكست خورده گذشته و تاكيد كوركورانه بر آنها هيچگاه به هدفشان نخواهند رسيد. برخورد با ملل غير فارس يك زير پايه و پلاتفرم تازه اى نياز دارد. همه ملل از جمله تركها، كردها و عربها را بايد بدون هيچ اما و اگرى در سطح فارس ها ديد و در همه امور و شيون با آنها برخورد برابر داشت. همه آنها را بايد ملت ناميد و تمام تلاشهارا بكار برد تا آنها بتوانند زبان و فرهنگ خودشان را داشته وبا آن زندگى كنند. اهرم هاى قدرت بايد بصورت مساوى بين همه تقسيم شود. هر ملتى بايد حكومت، پارلمان و قانون اساسى خود را داشته باشد و در يك مجمع مركزى همه ملل بايد نمايندگان خود را داشته باشند تا بطور مشترك در مورد امورى كه به همه مربوط مى شود تصمم گيرى كنند. چاره ايران جز گريز از مركز گرايى نيست. با سابقه استبداد و اختناق ٨٠ ساله كه جز ملال نتيجه ديگرى نداشته است بايد بدون ترس و واهمه افق هاى تازه اى جستجو كرد. تنها از طريق آزادى در تكثر است كه ميتوان براى ايران يكپارچه آينده ى روشنى تجسم كرد. هر طرز تفكر ديگرى نه تنها نخواهد توانست شروعى براى پايان اين رژيم منحوس باشد بل پايه هاى آنرا تثبيت خواهد كرد. چنين گرايشاتى وجود دارند و در ماههاى گذشته بطور آشكار در مو ضعگيرى هاى همايون و كشتگر خود را نشان داده اند. واحد گرايان و يكپارچه گرايان و حافظان تماميت ارضى تنها يك راه درست در پيش دارند و آن احترام كامل و قبول بى شرط برابرى ملل ايرانى است با دادن تضمين هاى كافى جهت اشتراك در قدرت.

هیچ نظری موجود نیست: