۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه

علوم اجتماعى حلال تمام مشكلات

عليرضا Says

"آنكس كه دانش دارد ممكن است اشتباه كند , ولي آنكس كه دانش ندارد حتما اشتباه مي كند."

خانم/آقاي

مارالان

به نظر من شما متاسفانه درك درستي از هيچ كدام از مسائلي كه مطرح ميكنيد نداريد. ظاهرا تصميم خود را گرفته ايد و گوش خود را تنها براي شنيدن مطالبي باز گذاشته ايد كه خدشه اي به تصميمتان وارد نكند و نيازي هم به فكر در خودتان نمي بينيد و دائما حرف هاي خودتان را تكرار ميكنيد. آگاهي و مسئوليت لازمه سياست حفظ و ارتقاء است حال آنكه تمام انديشه شما و دوستانتان بر پايه حذف بنا شده. در جايي فرموده بوديد\”اگر لسانى و همرزمان او ، پيشاپيش مردم روزى آزادى رابه ما برگرداندند، آنوقت او ميتواند به مغازه اش برگردد و دانشگاهيان و درس خوانده هاى ما كه ماشااله به صورت ميليونى هم در صحنه حضور دارند ميتوانند وزارت و صدارت كنند و تمرين دمكراسى كنند.\” بيان چنين جملات سطحي و كودكانه اي نشان از اين دارد كه شما دانسته يا ندانسته مسائلي كه با بنياد يك كشور و سرنوشت مليونها انسان سر و كار دارد را تا سطح يك داستان تخيلي كودكانه با پايان خوش تنزل داده ايد.
وضعيت امروز ما نتيجه همان سياست حذف به هر قيمت بود كه صحنه گردانان آن خود را مجاز به بهره گيري از هر شيوه غير اخلاقي براي سياه نمايي و قلب واقعيت مي ديدند. آن شيوه هاي غير اخلاقي و سياه نمايي هايي كه قرار بود سنگ و سيمان بناي انسان طراز نوين يا انسان توحيدي شود در دنياي واقعي كار كرد طبيعي خود را پيدا كرد و هيزم آتشي شد كه دامنه خسارات آن از قوه فهم و درك ما خارج است. همچنين اهميت مسئله آگاهي و مسئوليت در اين است كه بدانيم مسائل هر ملتي به حكومتها و مخالفانشان ختم نمي شود , اين معادله طرف سومي هم دارد كه اتفاقا اقتصاد و تكنولوژي ومدياي جهاني را تحت نفوذ خود دارند, و تعريفشان از دمكراسي و حقوق بشر خارج از منافع ملي شان نيست اين است كه در منطقه اي از جهان دولتي نسل كشي نژادي مي كند و واكنشي آنطور كه لازم است نمي بينيم و در گوشه اي ديگر رهبر كشوري كه ممكن است خيلي دمكرات تر هم باشد اگر انگشتي در دماغ خود بكند تصوير آن را بعنوان يك اقدام ضد بشري در صفحه اول مدياي جهاني پخش ميشود.شما كافيست ايران دهه 70 را كه مي توانست با رفتار مسئولانه همگاني سرنوشت ديگري پيدا كند با امروز مقايسه كنيد كه دور تا دور آن محاصره نظامي شده . دو كشور همسايه ايران با سياستي كاملا از پيش طراحي شده و با صدها هزار تلفات جاني و نابودي تمام زير ساختهاي اقتصاديشان , براي هميشه با استقلال , امنيت , و اختيار وداع كرده اند . اين يغه دراني هاي بي منطق ما جز اين كه نهايتا عده اي را به پست مقام برساند دستاوردي براي مردم نخواهد داشت . مغشوش كردن فضاي سياسي ايران با طرح خواست ها و شعارهاي بي پايه اي كه هيچ هدفي جز ايجاد خط كشي در صفوف مردم و ايجاد نفرت ندارد عملا در خدمت سياست استعمار براي تحديد قدرت و مطيع سازي حكومتهاي منطقه است يا تحميل جنگهاي داخلي و بي ثباتي دائمي و نهايتا تشكيل واحدهاي كوچك و متخاصم كه براي تامين امنيت خو د نيز محتاج متكي به حضور دائمي همان قدرتها باشند
در ضمن شما در مورد سواد حرفهاي عجيبي ميزنيد . اين مسلم است كه سطح فرهنگ عمومي با وجود تحصيلكردگان ما بالا رفته و اينكه چرا با وجود اين روند پيشرفت كند است يك موضوع ديگري است .هر انساني بايد در زمينه تخصص خودش اطلاعات جامع داشته باشد و در بكارگيري آن منافع ملي و انساني را مد نظر داشته باشد . سياست هم از اين قاعده مستثنا نيست آيا شما حاضريد آپانتيس خود را نزد كسي كه ادعاي پزشك بودن ميكند اما 5 كلاس بيشتر سواد ندارد و فرق بين داروها را تشخيص نمي دهد عمل كنيد.
---

عليرضاى عزيز با تشكر از نوشته تان. متاسفانه نمى توانم ترديد خودم را در مورد صحت جمله “آنكس كه دانش ندارد حتما اشتباه مي كند.” پنهان كنم. ولى به هر حال دانش چيز پر ارزشى است. در تاييد نظر شما در مورد اهميت سواد ودانش كافى است ياد آور شويم كه نه تنها در جامعه ما بلكه در خيلى جاهاى ديگر هم “بى سواد” گفتن به يك شخص ديگر توهين تلقى مى شود. اما سواد و دانش و اندوخته هاى ذهنى بويژه در علوم اجتماعى حلال تمام مشكلات نيستند. دانش و تكنولوژى مهم و ضامن رفاه است. اما براى رشد آنها زمينه هاى مناسب اجتماعى لازم است . عاملان يازده سپتامبر همگى و شايد اكثرا تحصيل كرده و دانشگاهى بودند. در همه پرسى كه موسسه گالوپ در بين حدود پنجاه هزار مسلمان بعمل آورده و چند روزپيش در اخبار dw بود معلوم شده است كه بيشتر اسلاميست ها و راديكال ها در بين افراد تحصيل كرده هستد. از بحث سواد بگذريم.
مرا متهم به داشتن ايده “حذف” كرده ايد و نوشته ايد: “تمام انديشه شما و دوستانتان بر پايه حذف بنا شده.” خوب مى بوداگربرايش دليل هم مى آورديد. من هيچگاه چنين عقيده اى و يا نظر و ايده مشابهى نداشته و ندارم. من معتقد به حذف هيچ كس و هيچ عقيده و مرامى نيستم. بر عكس ،من سعى در افشاى آن سياست هايى دارم كه در زمان پدر شاه، خود شاه ودر ادامه آن آخوند ها تمام تلاش شان را بكار گرفته اند تا زبان، فرهنگ و قوميت ملت ها را در ايرن خذف كرده و از صحنه روزگار بزدايند. در صورتى كه از لابلاى سخنانتان چنين بر مى آيد كه مشكل چندانى با اين سياستها نداريد و آنها را امورى پيش پا افتاده تلقى مى كنيد. اگراينگونه نيست لطفا نظرتان را در اين مورد بيان كنيد.
آن جمله اى كه شما “سطحي و كودكانه” ديده ايد يك كنايه مشخص را در قالب جمله اى بيان ميكند كه ميزان واقعى و يا جدى بودن آن را تنها بايد در متن كامل نوشته ديد.
در مورد افغانستان من سربازان آمريكايى، انگليسى وآلمانى را در آنجا به جنايتكاران طالبان ترجيح مى دهم. بگذاريد آنها اين سرزمين را مورد استعمار و استثمار قرار دهند! كه اين خود هنر بزرگى است! اگر كسى توانست از اين جامعه ويران يك چيزى درست كند كه اسم جامعه را بتوان بر آن نهاد و آن را از شر طالبان آزاد كند من آنها را به چشم دشمن نمى بينم. درمورد عراق هم گرچه با سياست هاى بوش موافق نيستم اما نمى توانم رضايت و خوشحالى خودم را در مورد خذف صدام ابراز نكنم. مشكل چندانى هم با “محاصره نظامى” ايران ندارم اگر اين “محاصره” باعث محدوديت عمل رژيم جمهورى اسلامى شود و تا حدودى جلوى “صادرات انقلاب اسلامى” را بگيرد. ميگوييد من درك درستى از مسايل ندارم. من هم چنين ادعايى نداشته ام. مثل هر انسان ديگرى در مورد آنچه در پيرامونم ميگذرد فكر ميكنم (كه البته اين مورد را هم قبول نداريد) و حرفى مى زنم. و خيلى هم دوست دارم استدلالات ديگران را ببينم و با نظرات خودم مقايسه كنم و هر روزهم در تغيير و تحول هستم.
و با نظر شما كه ميگوييد “دو كشور همسايه ايران با سياستي كاملا از پيش طراحي شده…”. من موافق اين تيورى هاى توطيه نيستم. در مورد اين موضوع كه همه كشورها وبلاخص غربى ها برنامه و طرح هاى دراز مدت و كوتاه مدت دارند كسى نمى تواند شك كند. اما به عرش اعلا بردن و آنها را همچون خدايانى تصور كردن ابدا مطابق با واقعيت ها نيست. من از سخنان شما چنين برداشت ميكنم كه شما گاها مثل ايراندوست خيلى چيز ها را توطيه مى دانيد و در نهايت نقش مردم را و نقش تك تك افراد را ناچيز و نظراث تازه را “اغتشاش” مى ناميد. چرا وقتى كسانى خواهان آزادى زبان مادرى شان هستند و روى خصوصيات فرهنگى و قومى و ملى خود تاكيد دارند از نظر شما “مغشوش كننده” فضاى اجتماعى و سياسى هستند. آيا چنين “اغتشاشى” در مقابل ديكتاتورى آخوندها امر مثبتى نيست. ايران دمكراتيك آينده بدون واحدهاى مستقل وآزاد و خودگردان براى من قابل تصور نيست.
ادامه داده ايد: “مغشوش كردن فضاي سياسي ايران با طرح خواست ها و شعارهاي بي پايه اي كه هيچ هدفي جز ايجاد خط كشي در صفوف مردم و ايجاد نفرت ندارد عملا در خدمت سياست استعمار براي تحديد قدرت و مطيع سازي حكومتهاي منطقه است يا تحميل جنگهاي داخلي و بي ثباتي دائمي و نهايتا تشكيل واحدهاي كوچك و متخاصم…”
منظورتان كدام خواسته ها و شعارهاى بى پايه است. چون من خواستار يادگيرى زبان مادرى ام هستم پس از نظر شما در خدمت سياست استعمار هستم و يا دارم جنگهاي داخلي را به بقيه تحميل مى كنم؟ مگر “واحد هاى بزرگ” مثل ايران و افغانستان و عراق و يوگسلاوى، واقعا تا به امروز بهشت برين و جزاير صلح و آرامش بوده اند؟

هیچ نظری موجود نیست: