۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

جامه عمل

عليرضا Says:

مارالان

امروزه بسياري از مسائل اساسي دنيا تحت نام علم و با فرمولي رياضي گونه و علت و معلولي تعريف مي شوند.شما نمي توانيد از آزادي و دمكراسي صحبت كنيد بدون اينكه مسائل مهمي چون اقتصاد و قدرت را در نظر نگيريد. اهميت اين دو موضوع به حدي است كه در دمكرات ترين كشورهاي جهان اگر يكي از اين دو عنصر مورد تهديد جدي قرار گيرد , احتمال اينكه دمكراسي جزء اولين نهادهايي باشد كه مورد تعرض و يا (بسته به ميزان تهديد) تا تعطيل پيش رود.

اقتصاد يعني ثروت و رفاه و قدرت يعني امنيت , يعني نيرويي كه اين ثروت و رفاه را حفظ مي كند و موجبات رشد آن را فراهم مي كند . دمكراسي به آن شكلي كه در ذهن شما است ذيل چنين مفهومي قابل تعريف است . كشورها بر حسب ميزان بهره اي كه از اين دو عنصر بر ده اند شانس بهره وري از دمكراسي را دارند .اما در كشورهايي كه هيچ بهره اي از اقتصاد و قدرت نبرده اند دمكراسي اسم ديگر حق تجاوز , حق غارت , وهرج و مرج و بي ثباتي است.

بر خلاف نظر خوش بينانه شما آنچه كه من درك مي كنم اين است كه هر دو عنصر اقتصاد و قدرت در دو كشور عراق و افغانستان نابود شده عقل , منطق و علم مي گويد صحبت از دمكراسي , آزادي و حقوق انساني در اين دو كشور حد اقل براي چند نسل بي مورد است .مگر اينكه شما به معجزه اميد وار باشيد.

شما نمي توانيد كتاب را از وسط بخوانيد و در مورد كل داستان نظر بدهيد . شما وقتي ابراز رضايت مي كنيد از اينكه آمريكايي ها طالبان را نابود كردند , لطفا در مورد خود طالبان هم توضيح دهيد كه اينها چه كساني بودند , از كجا آمدند , كجا و توسط چه كساني آموزش ديدند , هزينه آموزش آنها را چه كساني پرداخت كردند , چه كساني زمينه به قدرت رسيدن آنها را فراهم كردند و به چه منظور .

ما همچون مصنوعات غرب , واژكان آنان را هم با شلختگي و بي مسئوليتي مصرف مي كنيم . اين دمكراسي كه با كمك آمريكا و به شيوه عراق و افغانستان قرار است در ايرن هم پياده شود زمينه هاي نظريش كجاست , فرهنگش از كجا قرار است برسد , بنيادهايي اجتماعيش را كدام آدم دمكراتي ساخته است .دوست عزيز آن كساني كه بايد از نفوذ سياسي , اقتصادي و اعتبار علمي خود در سطح جهان براي حفاظت از ساختار اقتصاد ايران بعنوان پايه توسعه و دمكراسي آينده كشورمان دفاع كنند و تمام هم و غم خود را مصروف آن كنند تا خارجي ها را از پشت مرزهاي ايران دور كنند تا هم احتمال وضعيت فاجعه باري چون عراق و افغانستان را منتفي كنند و هم بهانه \”دشمن\” را از دست حكومت بگيرند تا نهال هاي نو پاي مدني بتوانند ريشه بدوانند . همصدا با آمريكايي ها شده اندو منظورشان از دمكراسي چيزي بيشتر از همان حق تجاوز و حق غارت و حق انتقام جويي نيست .
---



آقاى عليرضا با تشكر از نوشته تان. من هم با اين نظر موافقم كه اقتصاد بدون ساختارهاى آزاد اجتماعى و بدون امنيت امكان رشد ندارد هم چنانكه در ايران آشكارا شاهدش هستيم. قدرت هم تنها زمانى ميتواند مثبت واقع شود كه متكى بر راى اكثريت بوده و از آن ناشى شود. در مورد افغانستان هم فكر ميكنم حقايق آشكارتر از آن باشند كه كسى بتواند منكر آنها شود. مجاهدين افغانى بطور عمده از سوى آمريكا ساخت و پرداخته شدند كه در ادامه به مرتبه طالبانى فرا روييدند. من بهيچ عنوان كتاب را از وسط نمى خوانم و در مورد دو كشور همسايه شرقى و غربى هم خوش بين نيستم و با كنايه گفتم كه حتى استعمار و استثمار كردن افغانستان امروز هنر بزرگى است اگركسى موفق به اين كارشود. برداشت من اين است كه ما در مسايل كلى زياد از هم دور نيستيم مشكل اما آنجا شروع ميشود هنگامى كه ميخواهيم دانسته ها و بديهيات را در جامعه خود جامه عمل بپوشانيم. آنجاست كه به يكباره مردمى كه خواهان بديهى ترين حقوق خود هستند اغتشاش گر ناميده مى شوند. هنگامى كه كارمندان و كارگران و كشاورزان فرانسوى چرخ مملكت را براى رسيدن به حقوق بهتر فلج ميكنند، هنگامى كه رفتگران ايتاليايى هفته ها از تميز كردن اماكن عمومى سر باز ميزنند، هنگامى كه آمريكايى ها در اعتراض به سياست هاى بوش خيابانها را قرق ميكنند عكس العمل ما در مقابل آنها مثبت است و آن را بدرستى حق دمكراتيك آنها ميدانيم. اما هنگامى كه تركها اعتراض بر مى آورند كه چرا ما به اينگونه به لحاظ فرهنگى مورد ستم هستيم و چرا زبان مادرى ما ممنوع است آن وقت آن را “مغشوش كردن فضاي سياسي ايران با طرح خواست ها و شعارهاي بي پايه” مى ناميم. در تيورى پردازى كارمان خيلى خوب است اما به مرحله عمل كه ميرسد ديكتاتور هاى خفته در كله هايمان سر بر مى آورند و چشمانمان را به روى واقعيت ها مى بندند. اگر حرف هاى زيبا و تميز منجر به آن نشوند كه حقوق من_ ترك اعاده شوند من پشيزى براى آنها ارزش قايل نيستم. معيار قضاوت من امروز آن است كه شما مسيله ملى را چگونه ميخواهيد حل كنيد. تمامى نظريات و تز ها و علوم زمان همه درست و قابل احترام. اما اگر آنها جوابگوى خواسته هاى بديهى و برسميت شناخته شده و طبيعى من نباشند براى من ارزشى ندارند. من ميخواهم به زبان مادري ام بخوانم، بنويسم، گوش كنم و “ببينم” من ميخواهم همان حقوقى را كه ايالت هاى آلمانى دارند در ايران به آذربايجان نيز داده شود. من ميخواهم كه همچون سويسى فرانسوى زبان باشم و حقوق كاملا برابر با يك تهرانى و اصفهانى داشته باشم. اگر دانش و راه و روش و عقيده شما به اين خواست ها جواب مثبت ميدهند من با تمام وجود در كنار شما و با شما هستم در غير اين صورت راه ما از هم جداست.

هیچ نظری موجود نیست: