۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

انقلاب ۵۷

فرهاد عزيز، عشق بزرگ من واقعيات عينى هستند. برگرديم به سال ٥٦ و ٥٧ شمسى. ماهيتا چه تفاوتى بود با وضعيت فعلى در ايران. گوش دادن به راديو بى بى سى و رشيد بهبودف جرم بود. تركى حرف زدن در مدارس جرم بود. عضو نبودن در حزب رستاخيز شاهنشاهى جرم بود. در تمام ادارات و موسسات و كارخانه ها و مدارس و وزارتخانه ها عاملان اطلاعات حضورى آشكار داشتند. روزنامه ها و راديو تلويزيون هيچ تفاوتى با سيماى جمهورى اسلامى نداشتند. همه چيز و همه كس در خدمت ولايت فقيه ببخشيد شاهنشاه آريامهر بود. ايشان ژاندارم منطقه شده بود همانطور كه رژيم فعلى ادعاى آن را دارد. شبانه تقويم را عوض ميكرد. احزاب فرمايشى را منحل و يك چيز ديگر به اسم حزب جاى آن مى نشاند. نمايندگان مجلس شورا و سنا همه هم چون امروز انتصابى بودند. ماموران ساواك در پيكان هاى سفيد رنگ همه جا در گشت و گذار بودند. شاه براى حفاظت از خودش يك سپاه جاويدان درست كرده بود كه ده ها هزار عضو داشت. اين ليست را مى توان همين طور ادامه داد. از زندان ها و اعدام ها و شكنجه ها چيزى نمى گويم. آنچه برايران حكومت ميكرد يك ديكتاتورى مخوف بود. يك جو اختناق و وحشت بود. مردم مرض نداشتند كه آنچنان سهمگينانه بپا خاستند و آن چنان نيرومندانه سيستم خيانت و جنايت را به زير آوردند. مرم ايران مى توانند بدرستى به انقلاب ٥٧ افتخار كنند. در اسفند سال ٥٧ بخشى از خواسته هاى انقلاب عملى شده بود. مصاحبه هاى خمينى را در نوفل لوشاتو را بخوانيد و مقايسه كنيد با آنچه بعدا انجام داد. بعد هم كه صدام حسين آمد و همه چيز به فاجعه فعلى تبديل شد.

نوشته ايد “جنبش و یا انقلاب ۵۷ ایران ماهیتا و ذاتا جنبش ارتجاعی و عقب مانده ای بود چون نتیجه اش رژیم اسلامی شد”. من همانطور كه گفتم مخالف اين تز شما هستم. نظر من اين است:
انقلاب ۵۷ ایران ماهیتا و ذاتا جنبش مترقى و ضد ديكتاتورى بود. اما بخشى از نيرو هاى مذهبى با سو استفاده از باور هاى مذهبى مردم آن را تبديل به فاجعه اى كردند كه امروز شاهدش هستيم.

هیچ نظری موجود نیست: