۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

سواد

عليرضا Says
مارالان

من نگفتم معتقد به حق كشي و بي عدالتي هستم كه شما بر خلاف نظر من “عميقا معتقد به حق و عدالت “باشيد.
مشكل درك نادرست اين مفاهيم و استفاده ابزاري از اين وازه ها براي پيشبرد سياست است .

خانم يا آقاي محترم آنچه كه امروز بعنوان تمدن در غرب وجود دارد ماحصل بحث ها و مجادلات طولاني و بي وقفه فلاسفه , جامعه شناسان و ديگر خردمندان آن جوامع بر روي همين وازه ها و معاني اي است كه جامعه روشنفكري ما 50 سال است با تعطيل عقل به مصادره و بكار گيري فله اي آنها براي منكوب كردن ديگران و بعنوان ناسزا كرده است . كساني كه اين وازه ها را نادرست و نا بحق بكار مي گيرند ذهنيت هاي نادرست براي مردم مي سازند نفرت بي دليل توليد مي كنند و همانطور كه تجربه كرده ايم اين نفرت جز به فاجعه از ذهن مردم زدوده نمي شود.

در 50 سال گذشته آنان كه زمينه هاي تغييرات جدي را در ايران بوجود آورده اند سطح سوادشان از خواندن چند كتاب از لنين و كيم ايل سون !و انور خوجه ! و مائو يا چند رساله فقهي آن هم براي گرته برداري تجاوز نمي كرد و تمام ماترك شان هم بيش از چند جزوه چند صفحه اي كه نه مبناي فلسفي درستي داشت و نه با عقل و منطق و واقعيت خوانايي كه به درستي به قول آن ديپلمات اروپايي هياهوي ذهن هاي توسعه نيافته بود .

اتفاقا هياهوي همين ذهنهاي توسعه نيافته باعث شد تا صداي كساني كه مباني فلسفي و نظري توسعه و همچنين مسير پروسه دولت ملت را تبيين ميكردند تحت عنوان نوكر امپرياليسم ودست نشانده ديكتاتوري و… به گوش كسي نرسد.

زماني كه امثال گلسرخي ها با ديدن روستائيان بغچه بدست اختيار از كف ميدادند تا در مقابل رزيمي قرار بگيرند كه ده ها هزار زنداني سياسي داشت كه 70 هزار نفر از آنها را اعدام كرده بود و ده ها هزار نفر را مصدوم ( كه البته بعد ها معلوم شد كل اين آمار چيزي بيشتر ار 1300 نفر در طي 50 سال نبوده) كي درك و سوادش به اين ميرسيد كه اين به قولي شر لازم است وطولي نخواهد كشيد كه همين بغچه بدستها طبقه عظيم متوسط شهري را خواهند ساخت بخشي از آنها صاحبان حرف , مغازه دارها , بنگا هاي خدماتي و توليد كنند گان كوچك ميشوند . عده اي كارگراني خواهند شد كه چرخ صنايع كشور را مي چرخانند و شايد عده قليل تر صاحبان صنايع بزرگتر شوند .و به دنبال آن اتحاديه ها و انجمنها و مراكز درماني و آموزش همگاني و ….بوجود خواهند آمد كه براي توسعه و تجدد از نان شب واجب ترند.

ما يك بار براي دستاوردهايي كه پيشينيانمان با خون دل و به بهاي سنگين بدست آورده بودند قمار كردم چطور ممكنه كه بار ديگر با دنباله روري از هر بي سواد عوامفريبي آينده خودمان و فرزندان و موجوديت كشورمان را به قمار بگذاريم . مگر آدم از يك سوراخ چند بار گزيده مي شود؟
---

“کسى که مبارزه کند، ممکن است شکست بخورد، ولى آنکه مبارزه نکند، شکست خورده هست.”
“برتولت برشت”
دوست عزيز عليرضا با تشكر از پاسختان. “سواد” به مفهوم عام آن لازم است چرا كه اين امكان را بوجود مى آورد كه ما همه چيز را از صفر شروع نكنيم. “سواد” لازم است اما خيلى خوب مى بود اگر كافى هم مى بود. شما تاكيد ويژه اى روى “سواد” داريد. در كامنت اول تان لسانى را “كم سواد” مى دانيد. در كامنت دوم تان روى “دانش” تاكيد داريد. در كامنت آخرى تان باز روى “سطح سواد” روشنفكران تاكيد كرده ايد و از “بي سواد عوامفريب” سخن گفته ايد. برداشت من اين است كه شما شايد ريشه اصلى مشكلات را تنها در سطح نازل سواد و دانش روشنفكران و دست اندركاران و مبارزان مى دانيد. در كل كسى نمى تواند منكر ارزش “سواد” باشد. اما اگر قرار بود با اندوختن دانش به حل تمام مشكلات نايل آمد آنوقت قضايا خيلى راحت تر بودند. آموختن علوم يك روى سكه است و بكارگيرى آنها روى ديگر آن. همين امروز چند ميليون دكتر و مهندس در ايران داريم. آيا تعداد دانشگاه ديده هاى ما امروز قابل مقايسه با سى سال قبل است. با اين حال آيا مى توانيم ادعا كنيم كه پيشرفته تر هستيم چرا كه دانشگاه ديده زياد داريم. من شخصا شك دارم. مشكل ، تنها سطح سواد و يا تعداد كتاب هاى خوانده شده نيست. مشكل سطح فرهنگ و سطح رشد اجتماعى جامعه هم هست. من فكر ميكنم قضاوت كردن تنها با معيار سواد كافى نباشد. پس از سى يا چهل سال خيلى آسان است اشتباهات گذشتگان را به رخ كشيد. ميگوييد خيلى از آنها اشتباه كردند. بسيار خوب بگوييد راه حل شما امروز چيست. چرا روشنفكران ما كه بار اين همه تجربه را به دوش ميكشند و باحتمال زياد چند تا كتاب هم بيشتر خوانده اند و در اروپا و آمريكا هم نشسته اند چرا عاجز از مقابله با رژيم اسلامى هستند، چرا نمى توانند اوضاع را تبيين كنند و راهكار نشان دهند. ما امروز در مقابل همان مشكلى قرار داريم كه همان كسانى كه آنها را متهم ميكنيد سى، چهل و يا پنجه سال قبل در مقابل آن قرار داشتند. من در پس جملات شما بدبينى و بى تحركى مى بينم بمانند مار گزيده اى كه از ريسمان مى ترسد. اين گونه نگاه و ديد به گذشته چه سودى دارد.

هیچ نظری موجود نیست: