۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

فرزند كورش

با تشكر از آقاى رنجبر گرامى. در ارتباط با فرزند كورش بودن: اگر روس ها فرزندان تزار باشند، اگر آلمانى ها فرزند هيتلر باشند، اگر مصرى ها فرزند فرعون باشند و يا فرانسوى ها فرزند ناپليون باشند، آن گاه من هم فرزند كورش و فتحعلی شاه مى توانم باشم. اما نه هستم و نه مى خواهم باشم. با اين منطق ، صد سال بعد همه ايرانى ها فرزند رضا پهلوى هم خواهند بود. چگونه مى شود ملت و يا ملت هايى فرزند اين و يا آن پادشاه باشند؟ آيا استفاده از چنين ترمينولوژى مى تواند درست باشد. چه حقيقتى پشت اين منطق خوابيده است. اگر اين فرزند بودن در رابطه با پدرى باشد كه در مجموع شخصيت مثبت وپذيرفته اى بوده و براى هم نوعانش مبارزه كرده و در مورد او در مجموع اتفاق نظر وجود دارد مثلا ستار خان آن موقع من حرفى ندارم. گرچه كلا استفاده ازاين تشبيه يا استعاره را نارسا و قابل تفسير مى بينم. فرزند بودن، تعهدآور است. فرزند بايد هميشه در خدمت پدر باشد. من فكر مى كنم كه رابطه پدر و فرزندى بهتر است پس از صد سال ديگر به كار برده نشود! خويشاوندى از وراى دو يا سه هزار سال نمى تواند وجود داشته باشد. تعهد ما بايد به اصول حقوق بشر امروزى، آزادى و دمكراسى امروزى باشد. اگررژيم اسلامى مى خواهد ما را به عقب بازگردند، بهتر است ما به آينده چشم داشته باشيم.

هیچ نظری موجود نیست: