۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

پاسخ به آقاى نورى علا

آقاى نورى علا، مقاله شما با عنوان پر طمطراق و استعارى "سند مالکيت خليج فارس در آذربايجان امضا شد" [1] گرچه سمت و سوى آمال و آرزوهاى شما را نشان مى دهد كه فى نفسه قابل احترام هستند، اما نه اين عنوان و نه متن نوشته شما منطبق بر واقعيت روز سيزدهم ارديبهشت ١٣٨٧ شمسى در شهر تبريز نمى باشند. اولا درست تر مى بود كه مى نوشتيد "سند مالکيت خليج فارس در تبريز امضا شد" چراكه اتفاقا مردم اردبيل هم قرار بوده چند روز بعد چنين "سندى" را در يك ورزش صبحگاهى امضا كنند كه بخاطر بارانى بودن هوا حتى خود مسيول آن برنامه هم جرات بيرون آمدن از خانه اش را نداشته و سند بى امضا مانده است! در نتيجه عموميت دادن شهر تبريز به آذربايجان خطاست و آرزوگرايانه است.

ثانيا نه "سندى" در تبريز امضا شده است، نه كسى شعارى داده است، نه مسيول برگزار كننده آن ورزش صبحگاهى كه مديركل تربيت بدني آذربايجان شرقى باشد در مصاحبه نسبتا طولانى اش [2] با خبرگزارى فارس كلمه اى از خليج فارس به ميان آورده است، نه "خبرنگار" خود خوانده محبوب شما اما نامحبوب مردم آذربايجان مصاحبه اى با يك بقول شما امضا كننده سند مالکيت خليج فارس بعمل آورده، نه فيلمى از آن گرفته و نه سندى بدست مى دهد كه نشان بدهد مردم تبريز در آن صبح زود روز جمعه در هواى خوب و سحرگاهى دامنه تپه هاى تبريز بيرون آمده بودند تا "سند مالکيت" امضا كنند.
البته براى اطلاع شما بد نيست بدانيد كه از ديد خبرگزارى فارس مردم تبريز در ضمن براى گراميداشت ياد مطهرى و بمناسبت روز معلم هم به خيابان آمده بودند و شما اين مورد را از قلم انداخته ايد.
نوشته ايد:
"اما تا فرا رسيدن اين روز چند حادثه مهم پيش آمد: نخست سفر احمدی نژاد بود به اجلاسيه ای که «کنفرانس کشورهای حاشيهء خليج عربی» خوانده می شد..."

متاسفانه در اين يك مورد استثنايى بايد حق را به سخنگوى دولت داد كه گفته است ترجمهء درست نام اين اجلاس «کنفرانس کشورهای عرب حاشيهء خليج» است.
نام رسمى اجلاس "مجلس التعاون لدول الخليج العربى" بوده است و آن را مى توان زير آرم اجلاس مشاهده كرد[3]. آقاى حسين باستانى در توضيح ترجمه آن در روز آنلاين چنين مى نويسد:
"کلمه "الخليج" در زبان عربي، مذکر است و در نتيجه (مطابق قانون تبعيت صفت از موصوف در ‏زبان عربي) صفت آن نيز بايد مذکر باشد. و از آنجايي که صفت ذکر شده در پايان نام شوراي همکاري (العربيه) ‏مونث است، در نتيجه "العربيه" نمي تواند صفت کلمه مذکر "الخليج" تلقي شود و در واقع، صفت کلمه مونث ‏ماقبل آن ("الدول" به معني کشورها) است. از اينجاست که ترجمه دقيق نام شورا، "شوراي همکاري کشورهاي ‏عربي خليج" است" [4].

شما در برخورد به اين ترجمه اين چنين نوشته ايد:
"...حتی پذيرفتن «خليج» بجای «خليج فارس» خود عذری بدتر از گناه و خيانتی بزرگ به منافع ملت ايران است، احساسات مردم برانگيخته ماند."

حال سوال اين است كه آيا احساسات مردم تبريز هم برانگيخته شده و برانگيخته مانده بود؟ چون شما اين برانگيختگى را زمينه اى براى آمدن مردم تبريز به خيابان ها مى دانيد مهم است بگوييد بر اساس كدامين شواهد و اخبار فكر مى كنيد پس از اجلاس كشورهاى حوزه خليج فارس مردم تبريز برانگيخته بودند؟

براى محكم كردن پاى استدلال تان سپس چنين نوشته ايد:
"بدينسان، در سراسر شهرهای ايران، گروه های مختلف ميهن دوست و پاسدار يکپارچگی کشور و حافظ منافع ملی آن به مقامات مسئوول مراجعه کرده و خواستار کسب اجازهء تظاهرات در روز يازدهم ارديبهشت و اعتراض به اعمال غير قانونی امارات متحدهء عربی شدند. تقريباً در هيچ کجا با اين درخواست ها موافقت نشد، اما در دو شهر ايران، يعنی مشهد و تبريز بصورت های مختلفی (که فرصت ذکر آن در اين مختصر نيست) راه هائی برای برگزاری تجمعات پيدا شد و، در پی آن، در روز سيزدهم ارديبهشت مردم اين دو شهر توانستند اعتراضات خود را طی گردهمآئی هائی مسالمت آميز ابراز کنند."

آقاى نورى علا اين پاراگراف شما پر از شعار و آرمانگرايى است اما دريغ از كمى واقعيت. آيا مى توانيد در يك نوشته جداگانه براى خوانندگان تان توضيح دهيد در كدام شهرها، كدامين گروه های مختلف ميهن دوست و پاسدار يکپارچگی کشور و حافظ منافع ملی به كدامين مقامات مسئوول مراجعه کرده و خواستار کسب اجازهء تظاهرات شده اند؟ منظورتان چيست كه مى گوييد در دو شهر ايران، يعنی مشهد و تبريز "بصورت های مختلفی!" راه هائی برای برگزاری تجمعات پيدا شد. در شهر تبريز مگر برگزار كنندگان آن ورزش صبحگاهى خود مقامات مسئوول نبوده اند؟!
حتى اگر بخواهيم تيورى شما را باور كنيم اينگونه بايد تعبير كرد كه مقامات مسيول به مرم كلك زده و آنها را به بهانه ورزش صبحگاهى به خيابان آورده اند تا بعدش بگويند كه به خاطر خليج فارس بوده است. اين دو تا كه با هم نمى خواند: يا مقامات مسيول مخالف برگزارى تظاهرات براى خليج فارس بوده اند كه از نظر شما بوده اند پس چگونه مى توانند براى برگزارى چنين تظاهراتى اعلاميه هاى رسمى بدهند و از ديگر ارگان ها براى پيوستن به آن دعوت بعمل آورند؟ لطفا اين تناقض را هم توضيح دهيد.

مى گوييد:
"تا اين زمان، و بخصوص پس از تظاهرات سرکوب شدهء اوائل انقلاب برای هواداری از آيت الله شريعتمداری، تبريز چنين جمعيت و تظاهراتی را بخود نديده بود ..."

آقاى نورى علا اين گفته شما نادرست است و به نظرمى رسد شما تنها آنچه را كه دلتان مى خواهيد مى بينيد. شما گويا تظاهرات گسترده مردم تبريز و ديگر شهرهاى آذربايجان از جمله اردبيل، مرند، قوشاچاى، اورميه، سولدوز و غيره در دو سال قبل در خرداد ٨٥ را نديده ايد ويا اگر ديده ايد آن را ديگر به ياد نداريد. تظاهرات دو سال قبل بسيار گسترده و توده اى بود و زلزله به جان رژيم جمهورى اسلامى در تهران انداخت. خواسته ها ومطالبات مردم در آن تظاهرات بسيارفراتر و عميقتر از تنها اعتراض به چندكشور عربى در استفاده از يك اسم بود.

مى نويسيد:
"من فکر می کنم مردم تبريز در آن روز فراموش نشدنی آگاهانه از خانه های خويش بيرون آمده بودند تا سند مالکيت خليجی را که «فارس» نام دارد برای خود ثبت کنند و نشان دهند که کاملاً بر اين نکته آگاهند که چيزی به نام «قوم فارس» وجود ندارد؛ همانگونه که «قوم ماد» ساکن در آدربايجان و کردستان، و قوم «پارت» ساکن در خراسان بزرگ نيز، همگی، طی قرون و اعصار متمادی، با هم متحد شده، در هم خليده و با هم آميزش کرده اند تا موجودی به نام ملت ايران در مرزهای کنونی کشوری به نام «ايران» ـ که اکنون تنها بخشی از آن ملت را در خود جای داده ـ گرد هم آيند."

آقاى نورى علا به اين نوشته شما مى توان اسم پروپاگاند گذاشت. بلاخره مطمين هستيد كه مردم تبريز در آن صبحگاه زود روز جمعه آمده بودند تا سند مالکيت امضا كنند يا تنها "فكر" مى كنيد كه چنين بوده است؟ آقاى نورى علا شما افكار زيبايى را به نمايش مى گذاريد كه چند هزار سال گذشته را به روز جمعه تبريز پيوند مى دهد اما به نظر مى رسد كه بيشتر تيورى و فرضيه هست تا واقعيت. همين مردم اگر خواسته هاى انسانى خودشان را مطالبه كنند آنگاه مى شوند تجزيه طلب. همين تصورات "زيبا" را باز هم با تب و تاب بيشتر ادامه داده ايد:

"حقيقت اينکه برای من، سيزدهم ارديبهشت ماه امسال و انجام تظاهرات در مشهد و تبريز برای دفاع از نام خليج فارس، دارای معانی تاريخی وسيعی است. بيش از چهار هزار سال پيش، قوم آريائی «ماد» از سراسر شمال ايران گذشت و در آدربايجان و کردستان کنونی مستقر شد ..."

آقاى نورى علا حقيقت خيلى ساده تر و پيش پا افتاده تر از آن است كه فكر ميكنيد. اداره تربيت بدنى تبريز در پاسخ به رشد آگاهى مردم در مورد مفيد بودن حركت و ورزش براى سلامتى بدن يك ورزش صبحگاهى كه همانا پياده روى خانوادگى در مسير جاده چهار كيلومترى ايل گولى باشد ترتيب داده بود. لطفا توجه كنيد كه در تظاهرات خانم ها و آقايان جداگانه راه ميروند. افراد ناشناخته و يا بعضا شناخته كه سايتى راه انداخته و در روزهاى اول به نادرستى اسم بهروز وثوقى را جزو حاميان خودشان جا زده بودند، با سو استفاده از "فرصتى" كه مقامات مسيول در روز سيزدهم ارديبهشت به وجودآورده بودند، در سايت شان از مردم بصورت كاملا تصادفى در همان روز دعوت به تظاهرات براى خليج فارس كردند اما نه زمانش را اعلام كردند و نه مكانش را تا روز شنبه آن ورزش مردمى را به اسم خود جا بزنند و دروغ پردازى كنند.

فكر نمى كنيد كه شايد يكى از دلايل زمينگير شدن "اپوزيسيون" سى سال پس از انقلاب ٥٧، نديدن ساده ترين واقعيات كوچه و بازار است؟ شما پروپاگاندايى در مورد يكى دو ساعت ورزش مردم راه انداخته ايد كه باور نكردنى است. زمين و زمان و تاريخ را به هم مى بافيد تا اسطوره هايى بسازيد كه تنهااز جنس پنبه اند. دو سال قبل كه مردم آذربايجان براستى حماسه آفريدند مورد غضب شما قرار گرفتند و حالا هيچ كارى نكرده اند و مورد مهر بى پايان شما قرار گرفته اند و من به عنون يك تبريزى فكر نمى كنم بلكه مطمين هستم كه يك جاى كار يك ايراد اساسى دارد.
لطفا فراموش نكنيد كه اشاعه دهندگان اين خبر از جمله راديو فردا متن خبر را چند روزى است تصحيح كرده اند.

1. http://www.newsecularism.com/Nooriala/050908-Tabriz.htm

2. http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8702130408

3. http://i32.tinypic.com/2mx3ng4.jpg

4. http://www.roozonline.com/archives/2007/12/post_5127.php#more

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
نمي دانستم كه وبلاگ داريد! البته كار خوبي كرده ايد كه نوشته هايتان را يك جا جمع مي كنيد.

موفق باشيد.

كامبيز