۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

تماميت ارضى: كش تنبان

من هر چه بيشتر در مورد موضوع بى اعتمادى فكر ميكنم كمتر به اين نتيجه ميرسم كه اين قضيه دوطرفه است. بى اعتمادى نسبت به تركها وجود دارد چرا كه آنها چيزهايى را فكر ميكنند ندارند كه بايد داشته باشند و به همين خاطر از سوى كسانى در ريوس قدرت نشسته اند و يا در آينده خواهند نشست و از سوى حاميان آنها مورد سوظن هستند و مظنونان به يك سرى امور متهم مى شوند كه مى تواند راست و يا دروغ باشد. اما مظنونان به چه چيز مى توانند بى اعتماد باشند؟ مگر قولى به كسى داده شده است؟ مگر قرار شده است خواسته اى در آينده نزديك عملى شود كه دليلى براى عملى نكردن آن بتوان آورد و به آن شك داشت. ترك ها يك سرى خواسته ها دارند اما آنهايى كه مى توانند به اين خواسته ها جامه عمل بپوشانند و قدرت آن را دارند و يا فكر ميكنند كه خواهند داشت تا آن خواسته ها را عملى سازند نسبت به خواهندگان بى اعتمادند. آميرزا ميگويد با تدريس زبان تركى مشكلى ندارد اما با خواهندگان اين خواسته مشكل دارد. يعنى به آنها اعتماد ندارد. يا تركها مى گويند اداره امور خودمان بايد به دست خودمان باشد و استاندار و فرماندار و غيره را خودمان بايد انتخاب كنيم آنگاه مي گويند شما تماميت ارضى را داريد به خطر مى اندازيد و احتمالا از خارج پول مى گيريد. يعنى به شما اعتماد نداريم. مى گوييم ما به دنبال آزادى هاى اجتماعى و فرهنگى هستيم مي گويند هر گاه ما آزادى را به تهران آورديم تشعشعات گرما بخش آن تمامى فلات ايران را در خواهد نورديد و شما لزومى ندارد به خودتان زحمتى بدهيد. نفت و گازتان را مى دهيم پس سكوت كنيد. يعنى به شما اعتماد نداريم. يعنى تا تكان مى خورى مى گويند تماميت مان بخطر افتاد.

بعضا فكر ميكنم تماميت ارضى در ذهن برخى ايرانيان به مانند كش تنبان شلى است كه دور تا دور كمر ايران كشيده شده و تا مى خواهى تكان بخورى، فرياد بر مى آورند كه بشين و گرنه بى تنبان مى شى! ذهنيت مركزى نوشته هاى من همواره تلاش براى جلب اعتماد بوده است. در صورتى كه مركز ثقل نوشته هاى برخى دوستان دست رد زدن بر سينه اين تلاش بوده است. من چيزى نمى بينم كه نسبت به آن اعتماد داشته باشم ويا نداشته باشم. ابتدا بايد كسى به من قولى بدهد تا به آن اعتماد بكنم يا نكنم. پس از نظر من قضيه اعتماد خيابانى يكطرفه است و ادعاى اينكه تركها به ديگران اعتماد ندارند، در حال حاضر زمينه عينى ندارد. “ديگران” سياست هايى غير انسانى بكار برده اند و در پى اعمال آنها در آينده نيز هستند. در نتيجه من تنها مى توانم مخالف اصولى چنين سياست هايى باشم و بحث اعتماد جايى از اعراب ندارد. اما من مى دانم كه طرف مقابل من نسبت به عمق مشكل بى اطلاع است و به همين علت هم مى بايد تلاش كنم تا او نيز از مشكل مطلع شود. طرف مقابل نمى تواند به صور كامل مخالف خواسته من باشد پس بحث اعتماد مطرح مى شود. نتيجه يكى است. من به خواسته ام نخواهم رسيد.

هیچ نظری موجود نیست: