۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

سس سيز طياره

رهگذر گرامى، بقول تركها مثل “سس سيز طياره” ( هواپيماى بى صدا) آمديد اما بر خلاف انتظار بمبى رها كرديد كه اثرات آن شايسته برخورد است. مى گوييد جمهوری آذربایجان را به ايران پيوند زنيم و بايك تير چند تا نشان بزنيم. عجبا! ما بازهم دو تا شاخ گنده روى كله بى عقل مان سبز شد. مگر دست بردن در مرزهاى فعلى ايران تعرض به تماميت ارضى آن نيست؟ تا حالا هيچ كس به اين روشنى و آشكارى شما دست بردن در تماميت ارضى ايران را بيان نكرده است. آقاى عزيز، اين خواسته شما يعنى جنگ طلبى، يعنى كشور گشايى، يعنى خونريزى، يعنى ماجراجويى و خيلى معاني ديگر. بنده دنبال چنين اهدافى نيستم و برايتان در تحقق خواب هاى شيرين تان هيچ آرزويى ندارم. از اينكه مقصد تان را با اين وضوح بيان كرديد جا دارد شما را تحسين كرد. بنده گفته ام كه مشكلى با تماميت ارضى فعلى ايران ندارم و هم چنين گفته ام كه اميدوارم همه مشكلات در چارچوب حفظ تماميت ارضى حل و فصل شود. اگر چه تاكيد مى كنم تماميت ارضى ترمى همچون ولايت فقيه نيست كه نشود در مورد آن صحبت كرد. همه چيز زير مجموعه اى از آزادى و دمكراسى است.

اگر مى دانستيد كه چقدر دلم ميخواست “هدف برای عموم شفاف باشد” شايد شما هم دو تا شاخ در مى آورديد! رهگذر عزيز “مقصداساسا پیچیده” است، خيلى هم پیچیده است. اگر نمى توانيد چند ساعتى وقت روى اين كار بگذاريد مطمين باشيد كه كلاه سرتان ميرود. من نمى توانم در دو جمله همه چيز راخلاصه كنم. سواى آن نه تنها من، هيچ كس ديگر هم نمى داند و نمى تواند بداند كه راه حل نهايى چيست. با گفتن اينكه مقصد مارالان معلوم نيست پس ولش كن، موضوع را خيلى ساده مى كنيد و آن را خيلى ساده تصور مى كنيد. من قبلا هم گفتم اگر همانطوركه آقاى نگاهى گفته اند ما در آينده نزديك وضعيتى مثل كردهاى تركيه پيدا كنيم، كلاهمان را مى اندازيم هوا. همان طور كه مى بينيد ما آدم هاى قانعى هستيم. من همانطور كه قبلا هم اشاره كردم در اين چند ماه اخير كامنت هايمرا در يك وبلاگ جمع كرده م اگر حوصله كرديد، سرى به آنجا بزنيد. لطفا مرا با يك سياستمدار اشتباه نگيريد. اگر هم هر چند روز يك بار بخواهم حرف هايم را تكرار كنم آنوقت خيلى خسته كننده مى شود. من سعى ميكنم برداشت و نظر شخصى خودم را در قبال حركتى كه چند سالى است در آذربايجان -ونه تنها در آذربايجان- به راه افتاده ابراز كنم و نشان دهم كه چگونه در مورد حوادث و وقايع پيرامون آن مى انديشم. دسترسى من به اخبار همان است كه در اختيار ديگران هم هست كه همان اينترنت باشد. شايد اين قطار يك راه كاملا ديگرى برود. من نه فال قهوه بلدم و نه اعجاز مى دانم. از من چيزى را بخواهيد كه قادر به بر آورده كردن آن باشم. من خودمرا مقيد به آزادى بدون قيد و شرط و اوامر و ضوابط دمكراسى مردمى مى دانم. فكر مى كنيد اگر من مثل شما در يك جمله يك مقصد مشخص ناميدم، آنگاه اين جنبش به همان مقصد خواهد شتافت؟! اگر من جاى شما بودم از نيروهاى دمكراتيك حمايت ميكردم كه در نهايت به نفع همه خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست: