۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

آقا بالاسر

رهگذر گرامى با سپاس، اگر قرار باشد در آينده همه قدرت در تهران بماند و تهران باز هم براى تبريز تعيين تكليف كند، طورى كه مردم بناب آب آشاميدنى هم نداشته باشند، آن موقع من با اين ايده مشكل جدى دارم. مسيله، كشيدن مرز و يا دادن و گرفتن پاسپورت نيست. نمونه اش اتحاديه اروپاست. هر نوع دمكراسى در ايران اگر نخواهد استقلال عمل آذربايجان و ديگر حاشيه نشينان را جدى بگيرد، قادر به حل معضل پيچيده مسايل ملى در ايران نخواهد بود. آذربايجان و ديگر مناطق چون كردستان و بلوچستان بايد داراى پارلمان هاى انتخابى خودشان باشند و در بسيارى از امود داخلى مستقلانه عمل كنند. در مورد مسايل و زمينه هاى مشترك هم چون مسايل دفاعى و سياست خارجى همه بايد مشتركا تصميم گيرى كنند تا مترسك ديوانه اى چون احمدى نژاد با سرنوشت ميليون هاانسان بازى نكند. قدرت مركزى بايد شكسته شده و به مناطق تقريبا مستقل منتقل شود. دستگاه هاى اجرايى و قضايى و قانون گذارى بايد از تهران خارج و در در تمام ايران “پراكنده” شوند. اگر دوست داريد اسمش را فدرال بگذاريد.

من ايديولوژي آرياگرايى را متناقض با دمكراسى مى بينم و شاهنشاه يك نمونه عيان آن بود. يك امر مسلم است و آن اينكه همه ادعاى برگزارى انتخابات آزاد و دمكراسى را مى دهند اما منظور آرياگران آن است كه همه چيز به سياق گذشته در تهران بريده و دوخته مى شود و بقيه مى روند پاى صندوق ها و به نمايندگانى هم راى مى دهند اما سيستم حكومتى از تهران كنترل مى شود و تهران است كه تعيين تكليف ميكند. و من مى گويم ما خودمان عقل داريم و نيازى به آقا بالاسر از تهران نداريم.

هشتاد و اندى سال تجربه تلخ كافى است. آزموده را آزمودن خطاست. عقل سليم مى گويد يك طرح ريشه اى بايد براى اين جامعه ارايه داد. جامعه اى كه پتانسيل بالايى از تنش را آبستن است
---

شيرازى اوغلو!!! ى گرامى، همين تفكرات مركزگرا و ايديولوژيزه شده هستند كه حتى قادر به تامين آب خوردنى مردم هم نيستند. دوست عزيز، اگر بعنوان برنامه ريز و سياست گذار در تهران در ساختمان هاى مرتفع و داراى ايركانديشن بنشينيد و در سايه برج ميلاد هم لم دهيد، خوب طبيعى است كه سر مردم بناب بى كلاه مى ماند. نظر بنده اين بوده و هست كه خود مردم كار خودشان را بهتر بلدند. مصداق آن مثل معروف است كه آقاى گودرذى نماز ديگرى را به چه ترتيبى مى خواند!

هیچ نظری موجود نیست: