۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

گرجستان

آيا نقش نيروهاى آمريكايى در افغانستان همان نقشى است كه آنها در ويتنام بازى كردند؟ آيا نيروهاى روسى در معضل اوستياى جنوبى همان نقشى را بازى مى كنند كه در چچن بازى كردند؟ در آنجا جنايت آفريدند. شايد اينجا هم چنان باشد. شايد هم نه. بى شك براى برى ماندن از در غلتيدن به دامان كلى گويى و جستجوى كليشه هاى هميشگى بايد كمى هم وارد جزييات شد. مشكل چيست؟ مگر نه اين است كه اوستيايى هاى جنوبى با رفراندم هايشان نشان داده اند كه نمى خواهند وابسته به تفليس باشند؟ مگر نه اين است كه تفليس به زور اسلحه مى خواهد آنها را در تماميت ارضى خود نگاه دارد؟ مگر نيروهاى گرجستان به زور متوسل نشدند و به زور هم در اين چند روز دوباره پس رانده نشدند؟ مگر در يوگسلاوى سابق هم زور دار ها نخواستند به زور اسلحه مشكل را حل كنند؟
آيا اين ها حاوى درس هاى لازم براى ايران هستند؟ مسلما بازهم دوستان خواهند گفت اوستيا با ايران قابل مقايسه نيست. به نظر من مى توان از همه اين قضايا درس گرفت به شرطى كه كمى از چسبيدن به ايديولوژى ها دست بر داريم.

هنگامى كه ساكاشويلى دستور آتش را صادر مى كرد، تصور هم نمى كرد دو روز بعد در حضور ديپلمات هاى اروپايى و جلوى دوربين ها در حالتى التماس آميز ورقه آتش بسى را امضا كند كه خودش نوشته بود. با فرمان پيش روى او تعداد زيادى كشته وزخمى و تعداد بسيارى بى خانمان گشته و سرنوشت هاى زيادى براى هميشه از بين رفتند. هدف ايشان نگاه داشتن مناطق وستياى جنوبى وآبخازى به هر قيمت و به هر شكل و تحت هر شرايطى زير حاكميت تفليس است. در انتخابات چهار سال پيش او وعده داده بود كه در عرض پنج سال آينده مشكل هر دو منطقه را به نفع گرجستان حل كند. اما چنين برخوردى با خواسته هاى قريب به اتفاق مردم همانگونه كه روند هاى پس از فروپاشى شوروى نشان داده اند، بدرستى بى نتيجه مى ماند همانطور كه در كوزو ديديم. ساكاشويلى هنگامى مى تواند ادعاى تماميت ارضى بكند كه بر طبق اسناد سازمان ملل و از جمله در مورد روابط دوستانه “friendly relations” به ديگر ملل و گروه ها و اقليت هااجازه شركت در قدرت را بدهد، به خواسته هاى آنان احترام بگذارد و در ايجاد صلح بكوشد و نه آنكه اول از همه به روى آنها اسلحه بكشد. در اينكه روسهابدنبال منافع خود هستند شكى نيست. همانگونه كه با حمايت از ارمنستان بر عليه آذربايجان بدنبال منافع شان بوده و هستند. اقدام ماجراجويانه ساكاشويلى ناسيوناليست دو آتشه به روسها امكان داد اهداف خود را به پيش ببرند. ساكاشويلى جنگى را شروع كرد كه يك هفته بعد يكى از بازنده هاى آن بود.

همانگونه كه يوشكا فيشر بدرستى مى گويد ساکاشویلى سیاست فاجعه‌آمیزى بكار گرفت و بنام حفظ تماميت ارضى هزاران انسان را به كشتن داد. بقيه اش را همه مى دانند. تماميت ارضى اما تنها با آزادى و دمكراسى معنى پيدا مى كند. عدم وجود اين دو فاكتور اساسى دفاع ازتماميت ارضى را تبديل به حربه اى در دست سياستمداران مى كند تا با آن اهداف مشكوك خود را به پيش ببرند. توسل به زور اسلحه و توپخانه و بمب براى حفظ تماميت ارضى لازم نمى بود اگر مردم در تعيين سرنوشت خودسهيم بودند، شانس مساوى داشتند و خود را آقاى خود مى ديدند. آنچه در برخى تحليل هاى دوستان كم ديده مى شود اشاره به خواست اوستيايى ها و آبخاز هاست. آيا مشكل اصلى واقعا روسيه است و يا روسيه دارد از فرصت استفاده مى كند. مگر ناتو هدف ديگرى غير از روسيه دارد؟ به نظر مى رسد تيورى توطيه براى تبيين مشكل گرجستان نمى تواند همه چيز را توضيح دهد. كسى تمايلى به رفتن به سوى اين سوال را ندارد كه چرا اين مردم در اين مناطق اين همه تمايل به مسكو دارند و اين همه از تفليس گريزانند. آيا ساکاشویلى سعى داشته است آنها را در قدرت سهيم كند؟ آيا ساکاشویلى علاقه اى به گفته ها و خواسته هاى آنها داشته است؟ دمكراسى در اين جامعه در كجاست و در چه حدى نهادينه شده است؟ چرا با اين همه اطمينان گفته مى شود كه اين مناطق جزو گرجستان هستند؟ آيا در يوگسلاوى سابق مگر كرواسى و بوسنى و كوزو جزو يك كشور مستقل نبودند؟ پس چرا از هم پاشيد و اتفاقا با حمايت غرب هم از هم پاشيد و بدرستى هم از هم پاشيد؟ هر كس كه بخواهد تماميت ارضى را از ديگرمولفه هاى ضرورى يك جامعه انسانى جدا كند و در خلا به حمايت چشم و گوش بسته آن بپردازد، حداقل پس از تجارب بيست سال اخير در دنيا يا متوهم است و يا اهداف خاص و ناگفته اى را دنبال مى كند.

رهگذر گرامى، آنچه غير قابل انكار است نارضايتى مردم اين دو منطقه از تفليس است. اگر طبق نوشته شما “چند روز قبل” ساکاشویلى “نوشت که حاضر است تحت نظارت و تضمین بین المللی به هردو ناحیه خودمختاری کامل دهد” پس چرا چند روز قبل تر دستور حمله نظامى را به يكى از اين مناطق صادر كرد؟ من نمى دانم آيا ساکاشویلى آنطور كه شما نوشته ايد “مرتبا طرح و پیشنهاد ارائه می دهد” و مضمون آنها چيست. اگر ساکاشویلى بطور كامل روى حمايت غرب حساب باز كرده، چرا نبايد مخالفانش روى مسكو حساب باز كنند. اين درجه از اعتماد و اطمينان به او از سوى شما براى من سوال بر انگيز است. تمام دنيا مى گو يد جنگ را او شروع كرده و اين براى شما اصلا مهم نيست. در مورد نكته سوم كامنت شما كه مى گوييد: “گرجستان ، اوکرائین و استونی، لیتوانی، لهستان می خواهند بروند به قرن 21 ولی هیهات که روسیه به قرن 19 عشق و علاقه ویژه ای دارد”، تنها مى توانم بگويم كه برداشت شخصى و بسيار محدود و يكجانبه شماست. آيا چون همانطور كه خودتان مى گوييد بولشویک ها اوستیا را به عنوان یک ناحیه(اوبلاست ) خودمختار به “جمهوری شوروی گرجستان” واگذار كردند پس اين تقسيم درست و به حق است؟ هيچكس تمامیت ارضی گرجستان رازير سوال نبرده است حتى روس ها. مشكل سياست هاى نابخردانه ساکاشویلى و تلاش هاى او براى به ميدان آوردن ناتو و گسترش اختلافات است. فكر مى كنم او هيچ ابايى از جنگ هاى بعدى ندارد.

رهگذر گرامى، اين چگونه پرنسيبى است كه جان انسانها و خواسته هاى آنها را خوارتر از تيورى هاى ذهن ساخته مى داند. به نظر مى رسد مرغ شما يك پا دارد در صورتى كه جبهه اى را كه از آن طرفدارى مى كنيد پراگماتيسم بيشترى دارد. در مورد يوگسلاوى كشورهاى غربى با زير پا گذاشتن تمامى مصوبات بين المللى در غايله اتنيكى مداخله كرده و بدرستى هم مداخله كرده (بدون وارد شدن به جزييات) و به فرو پاشى يوگسلاوى سابق يارى رساندند. در مورد فرو پاشى شوروى هم كه كسى به فكر تماميت ارضى نيفتاد حداقل در نيمكره غربى. پس چرا همين ناتو الان در مورد گرجستان به فكر تماميت ارضى افتاده است؟ پس چرا كوزويى ها اجازه داشتند مستقل شوند اما اوستيايى و آبخاز ها چنين حقى ندارند. آيا مى توان تصور كرد كه شما يك چشم تان را بسته و تنها به ديدن جهان با آن يكى چشم تان اكتفا مى كنيد؟ چرا شما در كشمكشى كه غربى ها با تما قوا يك سوى آن را حمايت مى كنند و روس ها سوى ديگرش را، اينگونه به دفاع ازآن سويى برخاسته ايد كه تنها هدف مقدسش دفاع از تماميت ارضى به هر قيمت است؟ پس چرا در جريان كوزو كه همين چند ماه پيش اتفاق افتاد، به ياد تماميت ارضى نبوديد؟ اگر فكر مى كنيد در مورد جنگ ها و درگيرى هاى بين المللى مى توانيد تمام حقيقت در صفحات چند جريده مشخص بخوانيد، بايد بگويم متاسفانه قضيه را درست نمى بينيد. حمايت بى چون و چراى شما از فرد جنگ افروزى چون ساكاشويلى براى من بسيار تعجب آور است. و اين موضع گيرى شما شايد از زاويه ديد و برخورد شما به بحث تماميت ارضى قابل تبيين است. شما از تماميت ارضى آيه اى آسمانى ساخته ايد كه تحت هر شرايطى قابل حمايت و حفظ آن به هر قيمتى لازم الاجراست. اينطور نيست؟

دكتر رنجبر در پاسخ به آقاى مدادى نكات خوبى را متذكر شدند. يكى دو نفر كامنت گذار در همان سايت ايرانيان دات كام ليست هايى از افتخارات! آمريكايى ها را ارايه كرده اند كه جا دارد آقاى مدادى نگاهى به آنها بيندازند. براى من جاى سوال است كه چرا ايشان حتما مى خواهند در يك سوى اين منازعه بايستند و براى اين كار سوى آمريكا را برگزيده اند. آيا نمى شد كمى بيطرفانه تر به قضايا نگاه كرد؟ در هر صورت ايشان انتخاب شان را كرده اند و با تاسف بسيار به نظر من دلايل اين انتخاب بسيار ضعيف و با چشم پوشى به روى فاكت هايى صورت گرفته كه نديدن آنها در بهترين حالت ساده انگارى محض است. نوشته ايشان اين تصور را بوجود مى آورد كه دمكراسى آمريكايى به مانند لمس طلايى مايداس است كه دست به هر چه ميزد تبديل به طلا مى شد. البته خيلى جا ها تماما تبديل به فلز مرغوب مس گرديده است مثل بمباران اتمى در ژاپن، جنگ ويتنام، شيلى، نيكاراگويه، مجاهدان افغان، حمايت از صدام، حمايت از شاه، كودتا ى ٢٨ مرداد، و ده و صد ها نوع ا زاين موارد نوشته آقاى مدادى را تبديل به انشاى ضعيفى مى كند كه شايسته نمره يك رقمى است. چگونه مى توان اين چنين ساده نگرى كرد و حقايق را ناديده گرفت؟ آيا در پس اين ساده انگارى، تمايل انسانى به ساده كردن قضايا جهت پاسخ به مسايل دنيوى مستتر نيست؟ آيا ايشان تلاش نمى كنند با اين حد از ساده نگرى بخشا دين گرايانه پاسخ هاى ساده اى به مسايل بدهند. آيا رنگرزى از نوع سياه وسفيد در اين نوشته عيان نيست؟ من مانده ام كه به اين نوشته بخندم يا بگريم.

بن مدادى گرامى با تشكر از پاسخ شما. موضع گيرى روشن و بى بروبرگرد شما و ايستادن قاطعانه تان در كنار آمريكا در هر زمان و در هر امرى نمى تواند پراگماتيسم باشد. پراگماتيسم آن است كه تيورى ها و پرنسيب هايى را كه به آنها معتقديد هر از چندى از فيلتر رويدادها و وقايع جارى بگذرانيد و احيانا آنها را با واقعيات تطبيق دهيد. اما هنگامى كه شما هم چون شير ژيان در كنار سياست هاى خارجى آمريكا ايستاده ايد، ديگر جايى براى پراگماتيسم نمى ماند. پراگماتيست هاى بزرگ سران جمهورى اسلامى هستند كه هر جا قضيه اى سفت مى شود فورا شل مى دهند و اين يكى از علل ماندگارى آنهاست. من خودم مخالف جنگ و لشكر كشى هستم. اما درمورد حمله به افغانستان و بركنارى طالبان ها كه آمريكايى ها زمانى خود بخشا از حاميان آنها بودند، مشكلى نداشتم و آن را درست مى ديدم. اين پراگماتيسم بود. اما من چك سفيد به كسى نمى توانم بدهم.
من با شما همعقيده ام كه آمريكا و انگلستان مهد دمكراسى هستند و در داخل براى مردم شان خيلى كار ها مى كنند. اما در خارج از مرزهايشان اين ديگر دمكراسى نيست كه حكم مى كند. تنها منافع شان است كه راهنماى عمل آنهاست و گرنه انگلستان استعمارگر نمى شد و آمريكا آن همه افتضاح در دنيابالا نمى آورد. اين تز كه آمريكا وانگلستان خوب هستند چرا كه در داخل مرز هايشان دمكراسى دارند و در هر كارى بايد از آنها حمايت كرد ساده لوحى بى حد و مرز است كه به فاجعه مى انجامد. فارس ها مثلى دارند كه مى گويد در اگر نتوان نشست. معادل تركى اش را نمى شناسم. نوشته ايد:
“شما فرض کنید که ابرقدرت دنیا ایران بود، ویا روسیه بود. خاک تو سر همهٔ ما میشد. خدا رو صد مرتبه شکر که همین آمریکا ابرقدرت هست و ما هم به سایهٔ آمریکا زندگی آزاد میکنيم”

اين چگونه استدلالى است؟ شايد شما شخصا داريد زندگی آزاد میکنيد اما به مدد همين آمريكا و كودتايش در ايران ما هنوز هم طعم آزادى را نچشيده ايم. مى دانيد مردم شيلى چند سال زير يوغ كودتاگران زجر كشيدند كه اتفاقا همين آمريكايى ها حاميانشان بودند؟ اين ليست البته سر دراز دارد.

رهگذر گرامى تجزيه طلبى براي من مقدس نيست اصولا دور و بر تقدس كمتر مى گردم. اما اگر ببينم كسى دستاويز تازه اى براى ايجاد تقدس دارد پيدا مى كند شاخك هاى حسى ام مرتعش مى شوند. كامنت هاى اخير شما اين شبهه را در من بوجود آوردند كه شما به سختى از سياست هاى ساكاشويلى حمايت مى كنيد كه جنگ و خونريزى براى حفظ تماميت ارضى با چشم پوشى به روى اصول متمدنانه و انسانى از مولفه هاى اصلى آن است. و خوب اگر شما در اين مورد چنين موضعى بگيريد باحتمال در مورد ديگر هم بايد موضعى مشابه بگيريد.
مى گوييد “اصل بر ازدواج است”. تمامى آمارها در كشورهاى غربى ساليان درازى است كه ازدياد طلاق را نشان مى دهند و بويژه در شهر هاى بزرگ اين اصل شما دارد به تاريخ سپرده مى شود. اين اصل شما ريشه مذهبى دارد. هم اسلام و هم مسيحيت بر امر ازدواج تاكيد دارند. اين اصل شما اصل نبوده، قراردادى بوده كه انسان ها را به پذيرش آن وادار نموده اند. براى زندگى مشترك شما نيازى به چنين قرار داد ها نداريد. در عرصه اجتماعى و سياسى نيز دو دهه اخير همين گرايش به طلاق را نشان مى دهد

هیچ نظری موجود نیست: