۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

برادران امانى، مفاهيم شهيد و شهادت، روحانيت حاكم شيعه

به نظر من اكثريت بزرگى را كه بدون سر وصدا احتمال عادى بودن تصادف برادران امانى را پذيرفته اند، نبايد ناديده گرفت. در هر امرى اگر يك اقليت هر چند بسيار كوچك هم اگر سروصدا راه بياندازند، توجه همگان را به خود جلب مى كنند. غلامرضا امانى يك فعال سياسى بود كه چند سالى را هم در زندان هاى نظام اسلامى به سر برده بود. سانحه رانندگى چنين فردى ترديد بر مى انگيزد. اما تا زمانى كه جزييات حادثه آشكار نشده، نه مى توان يقينا گفت كه او را به هلاكت رسانده اند و نه مى توان ادعا كرد يك حادثه عادى بوده است. حكومت جمهورى اسلامى به نظر نمى رسد كه نياز به صحنه سازى داشته باشد. اين حكومت هر كارى دلش بخواهد برعليه مردم خودى انجام مى دهد. به نظر من بايد از فرهنگ شهيد سازى فاصله گرفت. حتى اگر امانى قربانى توطئه شده باشد از اطلاق واژه شهيد به او بايد خوددارى نمود. فرهنگ شهادت فرهنگى بى توجه به انسان و نياز هاى اوست. از اين فرهنگ هر چه ديده ايم بس است.
---
آقاى نگاهى با تشكر از نوشته خوب و به جايتان. من بدون آنكه بدانم مفاهيم شهيد و شهادت از چه زمانى و به چه منظورى بكار رفته، تنها تاريخ سى سال اخير را مد نظر دارم. حكومت جمهورى اسلامى مفهوم شهادت را به پديده اى مجرد تبديل كرده كه هيچ گونه وابستگى به زندگى و واقعيات زندگى انسانى ندارد. شهادت به هدف تبديل شده و به همين دليل تبديل به ضد ارزش شده است. نه زندگى، كه مرگ ستايش مى شود. مرگ، نمى تواند و نبايد هدف ما باشد. هدف زندگى و نفس كشيدن است. از جان گذشتگى و فداكارى خوب است و لازم است و هيچ شكى در اين نيست كه بدون مايه گذاشتن دسترسى به اهداف هميشه ممكن نيست. اما ما نمى توانيم فرهنگى را كه روحانيت حاكم شيعه در ايران پرورده و به خورد ما داده در آينده نيز تغذيه كنيم. ما نياز به فرهنگ تازه و منطبق با اهداف حركت ملى آذربايجان داريم. من مخالف بكارگيرى واژه شهيد در مورد قربانيان سياسى هستم. اگر قرار است قدم در راه تازه اى بگذاريم پس جامه كهنه را بايد كنار بگذاريم. استنباط من آن است كه تاكيد بر شهادت و فرهنگ كما بيش غالب از سوى بخش خاصى تبليغ و حمايت مى شود و به نظر نمى رسد كه بخش عمده و پيشروى سياسى و اجتماعى حامى چنين افكارى باشد. بايد از فرهنگ باسمه اى و توتاليتر جمهورى اسلامى بى هيچ ترس ولرزى فاصله گرفت. هدف بايد زنده نگاه داشتن انسانها و جلوگيرى از مرگ باشد. همه تلاش ها بايد بكار رود تا انسانها زنده بمانند. ما اجازه نداريم مبلغ و مروج مرگ و نيستى باشيم.
---
دوستان عزيز با سپاس فراوان از نكته بينى هايتان. سخن پرشمار است و اوقات ما نه بسيار. در ترمينولوژى شخصى اينجانب آذربايجان بدون پيشوند و پسوند، جنوب ارس و جمهورى آذربايجان، شمال آن را در نظر دارد. همانگونه كه واقفيد آذربايجان جنوبى و شمالى هم وارد ادبيات شمالغرب كشور شده و بنده با آن نيز مسيله اى ندارم. فلذا براى پرهيز از جدال بر سر واژه ها به ترمينولوژى شخصى بسنده مى كنم.

فكر مى كنم لزومى به بحث بر سر وجود و يا عدم وجود 'حركت ملى آذربايجان' نيز فاقد الزام است چرا كه بنظر مى رسد ديوار اختلافات بزرگتر از آن باشد كه بتوان از آن عبور كرد. بر شما پوشيده نيست كه گيرنده هاى ما مدت زمانى است دارند از حركت يك سونامى مانندى خبر مى دهند. اما اثبات آن چون وقت و حوصله و نيرو مى خواهد ما از آن تا حدى صرف نظر مى كنيم. اين را هم در پاكت اختلافات قرار مى دهيم بدون آنكه دم و دقيقه بيرونش بياوريم.

با آنكه من سخن شيرازى اوغلو در مورد ماهيت خفته در شكم پديده ها را رد نمى كنم اما معتقد هم نيستم كه "ادعا, سخن نيكو و شعار, نشانگر فقط و فقط عوام فريبيست". مگر مذاهب بزرگ دنيا بر اساس سخن نيكو و شعار شكل نگرفته اند و بر همان اساس نيز ادامه حيات نمى دهند؟ بعد روانى قضايا را نبايد فراموش كرد. مگر بخشى از شتافتن به كمك بانك ها و موسسات مالى ورشكسته در هفته هاى اخير از سوى دولت ها، روان عمومى مردم رادر مد نظر نداشته است؟ با سخن نيكو و شعار اتفاقا خيلى كارها مى شود كرد بويژه در دنياى سياست و اقتصاد. يك سياستمدار خوب حتما سخنور خوبى هم هست. مى دانيد چرا؟

درست است كه آدم ها تضادعقايد و آرا را تحمل مى كنند و بايد هم بكنند اما معلوم است كه تضاد منافع اختلاف بر انگيز است و مدل ديگرى هم قابل تصور نيست. ما در مورد عسلى بودن زبان تركى مى توانيم اختلاف عقيده داشته باشيم اما اگر شما به فرزند من اجازه ندهيد كه او آن زبان را در مدرسه بياموزد آن موقع كلاهمان توى هم ميرود و جور ديگرى هم نمى تواند باشد. فعلا وارد سناريوهاى متنوع جنگ نمى شوم.

در مورد سخن پياله چى گرامى در مورد روحانيت حاكم شيعه در ايران كافى است كه سرنوشت آقاى شريعتمدارى را ياد آور شوم. روحانيت شيعه ترك زبان در دهه هاى اخير وزن ملموسى در سياسى كردن مذهب و تدوين دكترين هاى حكومت شيعى نداشته است. حاكميت امروزه در ايران، وجه اشتراك چندانى با روحانيت ترك زبان دويست يا سيصد سال گذشته ندارد. تيورى هاى دخالت مذهب در سياست به نظر نمى رسد از آن روحانيت ترك باشد.

در پاسخ به على تبريزلى بايد ياد آور شوم كه يك دليل براى آنكه حركت ملى آذربايجان دمكراتيك است آن باشد كه طيف هاى متفاوتى در آن ابراز وجود كرده اند و خواهند كرد. بر خلاف ديد شما كه تمايل به سياه و سفيد ديدن داريد، من شخصا از وجود گرايشات متفاوت ورنگارنگ خوشحالم. اختلاف عقيده در آنها وجود دارد و يك نمونه اش انتخاب سمبل و يا پرچم است كه هنوز به نتيجه مشخصى نرسيده اما دارد در مسير خوبى پيش مى رود.

هیچ نظری موجود نیست: