۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

سنگى در تاريكى

رهگذر گرامى، شما سنگى در تاريكى مى اندازيد. گرفت كه چه خوب، اگر هم نگرفت چيزى را از دست نداده ايد. كامنتى خطاب به قبيله گرايان مى نويسيد، اگر كسى پاسخ داد پس معلوم است كه قبيله گراست، و شما در كامنت بعدى تان مى كوبيدش. اگر هم جوابى نيامد كه حرفتان را زده ايد و كسى را جرات پاسخ گويى نيست. اين روش ها درست نيست.

تلاش براى جا انداختن ترم هاى بى پايه و اساس و بى در وپيكر برعليه رقباى سياسى امرى ناشايسته و غير دمكراتيك است. تا زمانى كه كسى بر عليه شما خشونت به كارنبرده، در زمينه سياسى رقيب شما محسوب مى شود و شما اجازه نداريد با تكيه بر فرهنگ مسلط اما بس پسرفته جامعه ما، با زدن انگ و بر چسب سعى كنيد او را از ميدان بدر كنيد. آيااين همان Swiftboating نيست؟

شما بر چسب قبيله گرايى به تعدادى مى زنيد اما نمى گوييد منظور از قبيله گرا دقيقا چه كسى است. آيا كسى كه با يك همزبان خود احساس نزديكى كند مى شود قبيله گرا؟ آيا فرانسوى هاى اروپايى اگر با فرانسوى زبان هاى كبك كانادا احساس نزديكى و خویشى كنند مى شوند قبيله گرا؟ اگر شما با يك فارس زبان در استراليا احساس خویشى كنيد مى شويد قبيله گرا؟

اين ترم را آقاى مزدك بامدادان وارد لغت نامه ويژه ضد ترك كرده اند و هيچگاه هم تعريفى برايش نداده اند و هر آنچه از نظر ايشان پست و ناپسند و ترك است قبيله گراست.

آخر كدام قبيله گرا به فكر ايجاد مملكت تازه اى مى افتد آن چنان كه شما ادعايش را مى كنيد. توجه كنيد به نوشته تان:
“..“قبیله گرایان” (که کمتر از “تجزیه آذربایجان” را خرسند نیستند)..”

كدام قبيله گرا خواهان آزادى، دمكراسى ، حقوق بشر مى شود. كدام قبيله گرا به فكر اتحاد با ساير ملل كرد و عرب و بلوچ مى افتد تا آينده اى ديگر رقم بزند؟

من ادعا نكرده ام كه باصطلاح ايراندوستان اين سايت “آریائی و تک نژاده و تافته جدا اصیل و برتر از همه” هستند. اين گرايشات اما وجود دارند و واقعيتى انكار ناپذير در حال حاضر بشمار مى روند. تلاش هاى آقاى خرمى همه در اين سمت است.

دوست عزيز تركها و بلوچ ها و كرد ها ساليان درازى است كه تنها بلحاظ جغرافيايى حاشيه نشين نيستند. آنها به همه لحاظ حاشيه نشين شده اند. آرزو ها وآمال و حرفهاى قشنگ شما مبنى بر متن و حاشيه براى من قابل احترام اند اما واقعيت ها راه خود را مى روند. من قبلا هم به شما گفته ام كه فكر مى كنم شما دلتان نمى خواهد واقعيات راببينيد. ولى حداقل دمكرات باشيد و انگ نزنيد.

---

به نظر من برچسب قبيله گرايى زدن به هر كس كه مى خواهد باشد چه ترك و چه تجزيه طلب و چه آريا گر، در فرهنگ سياسى مذموم است. بكار بردن چنين ترم هايى، نياز به كند و كاو در اصل و متن خواسته ها و تفكرات و نظرات را از بين مى برد. بر گرفته از فرهنگ سياه و سفيد مذهبى است يا طرف از خودمان است يا كافر است. چنين فرهنگى كمك به آلوده كردن فضاست. اگر شما چنين فرهنگى را بسط دهيد كه از خصوصيات ذاتى جمهورى اسلامى است، نيازى به استدلال و روشنگرى و برخورد درست نداريد. اين حرف هاى من تكرارى است ولى به نظر من ارزش دوباره گويى را دارد. حتى اگر كسى تجزيه طلب هم باشد شما نمى توانيد به رسم پهلوى و خمينى گردنش را بزنيد. به لحاظ حقوقى چنين حقى نداريد و به لحاظ سياسى هم نبايد او را لجن بار كنيد. اگر مخالفش هستيد مى توانيد دلايل خودتان را بازگو كنيد. براى ادعا هايتان هم بايد مدركى، نوشته اى و يا سندى نشان دهيد.

شما در نوشته آخرتان قبيله گرايى را نقطه مقابل شهر وندى گذاشته و قبيله گرايى رابرابر تجزيه طلبى دانسته ايد. به ديگر سخن هويت طلبان ترك مخالف ترم شهر وندى هستند و به همين خاطر قبيله گرا و در نتيجه تجزيه طلبند. من مخالف اين ديد شما هستم و آنرا خلاف واقع مى دانم. تز شهروندى در حال حاضر به تنهايى پاسخگوى مشكلات اجتماعى و فرهنگى ايران نيست. به هيچ عنوان مخالفتى با تاكيد بر آن در دراز مدت ندارم. اما در كوتاه مدت تكيه تنها بر آن چشم بستن به خواسته ها ونياز مردم است. براى رسيدن به مرحله اى كه در آن بتوان روى چندو چون حقوق شهر وندى بحث كرد هنوز راه درازى در پيش است.

شما از كجا به اين نتيجه رسيده ايد كه رقباى شما بر اين نظرند كه:
“تضاد عمده ما نه با “جمهوری اسلامی” که با ” شونیست فارسی است”.
---
رهگذر گرامى چند كلمه اى در پاسخ به شما در مورد شهروندى و آنچه از عقل ناقص ما تراوش كرده است. به نظر من شهروندى چيزى جداى از زبان و آداب و سنن و نياكان مشترك و وابستگى اتنيكى است و آن چيز به احتمال و به نسبت زياد حقوق و وظايف فرد در مقابل جامعه است. شهروندى، تلاش براى پاسخ دادن به سوالاتى است كه جوامع مدرن و دمكراتيك طرح كرده اند. آزادى هاى مذهبى، زبانى ، فرهنگى و اجتماعى به آن حد بالايى رسيده كه جامعه اى چون اروپا براى تعريف حقوق و وظايف افراد، نياز به محمل هاى تازه اى دارد. در اتحاديه اروپا افراد نياز به هويتى تازه دارند كه بتواند رابطه آنها را با قدرت سياسى و همديگر مشخص كند. جوامع اروپايى ديگر نيازى چون گذشته به رنگ و نژاد و زبان و وابستگى خونى ندارند تا به يك فرد هويت اجتماعى و سياسى بدهند. امروزه مسايل تازه اى مطرح مى شود. براى پيش بردن ايده اروپاى واحد، در نهايت انسانى با هويت اروپايى لازم است كه نه فرانسوى است و نه ايتاليايى و نه بيست و چند تاى ديگر. آنها بايد رابطه انسانها با جامعه را مورد بازبينى قرار دهند. به نظر من شهروندى از زاويه دمكراسى و آزادى و جامعه مدرن و پيشرفته قابل بررسى است. در جايى مثل كانادا و يا آلمان كه ميليونها انسان ازاقصى نقاط دنيا با ده ها و صد ها رنگ و زبان و فرهنگ و پيش زمينه اجتماعى در آن زندگى مى كنند نمى توان ديگر به ساختارها و چارچوب هاى گذشته بسنده كرد. حالا سوال اينجاست كه آيا ترم شهروندى را كه از نياز هاى خاصى ناشى مى شود و پا سخ به سوالات مشخصى را نيز بر عهده دارد مى توان يك به يك به ايران آورد و سعى كرد آن را در شرايط فعلى پياده كرد؟ ترك هايى كه زبان شان ممنوع است آيا به چنين ترمى اگر قرار باشد به تنهايى دستاويز قرار بگيرد نخواهند خنديد؟ آيا در آنها اين شك ايجاد نخواهد شد كه دارند بازهم براى هويت او پاپوش مى دوزند؟ من ابتدا بايد آزاد باشم و زندگى خودم را بكنم و از آن لذت ببرم بعد مى توانم به سراغ دست شستن از برخى مولفه هاى هويتى ام بروم. چنين سوالى در حاضر مطرح نيست و پاسخ به سوالى طرح ناشده راه به جايى نمى برد.

هیچ نظری موجود نیست: