مزدك بامدادان? ايشان مواضع خود را در روزهاى قبل از تظاهرات خرداد ٨٥ و در حين آن بروشنى در مقابل خواسته هاى ملت ترك در ايران به رشته قلم در آورده اند. ايشان كسانى را كه از از "تورکها" صحبت ميكنند نژادپرست ميداند (1). ديد منفى او به جنبش آزاديخوانه ترك ها در همه نوشته هايش پيداست. اتهامات "نژادپرستى" و "قبيله گرايى" و امثالهم را مثل نقل و نبات در نوشته هايش بكار ميگيرد(2). چنين خيزش خود جوش مردمى را ميكوبد و از زمين وزمان مثال مى آورد تا آن را نفى كند. مثلا مى نويسد:
"...هر انسان خردمندی، که اندکی نیز از میهندوستی و مردمگرائی بهره مند باشد، از خود خواهد پرسید، دینفروشان چرا در چنین روزهائی که بر سر این آب و خاک «ز منجنیق فلک تیر فتنه میبارد»، در روزهائی که هم امریکا و هم اسرائیل به هزار زبان و به روشنی و آشکار و بدون پرده پوشی فریاد میزنند که برای بزانو درآوردن ایران در آتش کینههای قومی خواهند دمید و در جائی که مایکل لدین یک روز نشستی درباره فدرالیسم در ایران برگزار میکند و روز دیگر با بکارگیری واژههائی که ویژه نژادپرستان جدائیخواه درون و بیرون ایران است میگوید «ایران فارسستان نیست» باز هم دیوانه دیگری روانه میدان میشود تا سنگ بیخردی خود و سردمداران جمهوری اسلامی را در چاه ژرف چالشهای گریبانگیر مردم این سرزمین غمزده بیفکند تا اکنون هزارن خردمند و فرزانه در بیرون آوردن آن درمانده شوند؟"
ايشان همان اتهاماتى را به اين مردم تحت ستم ميزنند كه ساليان سال است گوش هاى ما از آنها پر است و به معنى واقعى كلمه عوامفريبى است پيچيده شده در زر ورق جملات داهيانه و دلسوزانه. هر موقع تركها خواستند دهانشان را باز كنند با همين استدلالات توخالى و بى در وپيكر مواجه شده اند. ايشان اخبار بى سر وته ى را جمع آورى ميكنند كه نشان دهند همه اينكار ها دارند از خارج رهبرى ميشوند. مگر بعد از قيام ٢٩ بهمن ٥٦ همين حرف هاى بى مايه را شاه و دستگاه هاى تبليغى اش نزدند.
اگر ايشان كمى از كينه درونى شان ميكاستند و اينگونه اخبار را بدرستى دنبال و تجزيه و تحليل ميكردند شايد به همين راحتى چنان تز هاى فاجعه بارى نمى دادند. حالا پس از نزديك به دو سال كداميك از اين ادعاها جامه عمل پوشيده است. مى نويسد:
"نژادپرستانی که چهره زشت خود را پشت واژه "هویت طلب" پنهان میکنند با همه نیرو به میدان آمدهاند تا از این آب گل آلود ماهی خود را بگیرند". (1)
با يك جمله همه هويت طلبان نژاد پرست شدند. اين ديد و طرز تفكر آقاى بامدادان است. او بر ضد اين جنبش است و بروشنى تمام آن را نشان داده است.
او صاحب تفكرى ايديولوژيك است كه رسيدن به هدفى بسيار والا را مد نظر دارد و به هين دليل هم دورو بر خود را با اين ديد مى بيند و مى سنجد. اين شبيه همان ديدى است كه روزى چپ هاى ايران را وا مى داشت قذافى و اسد را دمكرات هاى انقلابى بنامند. ايشان هم مردمى را كه خواهان طبيعى ترين حقوق خود هستند قبيله گرا و نژادپرست مينامد. اين نوع ديد به جهان هيچ تفاوت ماهوى با ديد اسلام گرايان ندارد. اهداف عاليه و مجازى هيچگاه قابل دسترسى نبوده و نخواهند بود. چنين نگرشى به دنياى اطراف هيچگاه ثمره مثبتى نداشته ونخواهد داشت. آقا بامدادان با ديد sect وار خود در راس تيوريسين هاى سركوب قرار ميگيرد. او در بحبوحه كشتار جوانان در سولدوز و ديگر شهرها به نفى و طرد تظاهراتى پرداخت كه خواسته مركزى آنها آزادى بود. آقاى بامدادان پيام نهضت ترك ها را نگرفته است.
1) http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/8485/
2) http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14211/
۱۳۸۶ بهمن ۲۸, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر